0

خورشید یازدهم( ولادت امام حسن عسکری علیه السلام)

 
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

خورشید یازدهم( ولادت امام حسن عسکری علیه السلام)
شنبه 22 آبان 1400  12:51 PM

 خورشید یازدهم( ولادت امام حسن عسکری علیه السلام)

ویژه نامه خورشید یازدهم (به مناسبت سال روز ولادت امام حسن عسکری علیه السلام)
حضرت امام حسن عسگری(ع) به روایت مشهور در هشتم ربیع الثانی در سال 232 هجری قمری در مدینه متولد شدند. ایشان در سال 235 ه . ق که چهارساله بودند، با پدر بزرگوارش امام هادی علیه السلام به سکونت در سامرا مجبور شد و حدود نوزده سال با پدر خویش در این شهر ساکن بود. پس از شهادت پدر، به مدت شش سال امامت کرد و در این مدت به علت سخت گیری بیش از حد عباسیان، با تقیه بسیار رفتار می کرد و جز یاران نزدیک، کسی را برای ملاقات نمی پذیرفت.
 

عسکر کجا و عسکری کیست؟

در سُرّ مَن رَآ یا همین سامرّای کنونی، محله ای بود به نام عسکر. دو امام همام دراین محله سکونت اجباری داشتند نه اختیاری. به همین جهت آن ها را عسکری می نامیدند؛ چنان که همان جا هم دفن شدند و امروز زیارت گاه خیل عاشقان و کعبه آمال شیفتگان و پناه گاه بی پناهان است. یکی؛ دهمین جانشین راستین پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله –امام هادی علیه السلام- و دیگری؛ یازدهمین امام برحق و ولی مطلق -حسن بن علی علیه السلام- است. امروز وقتی گفته می شود: امام عسکری، منظور از آن، امام یازدهم است.
 

عسکر یعنی لشکر. آن جا پادگان نظامی خلفای عباسی بود. علت انتقال پادگان نظامی از بغداد به سامرّاء حرکات مغرورانه و مستانه اسب سواران سپاه دولتی و ناراحتی و شکوائیه های مردم بود. هر که را می خواستند زیر نظر بگیرند تا به طور محسوس و غیرمحسوس تحت مراقبت شدید باشد و دیدارها و ارتباطاتش توسط مأموران خشن و سبک سر به طور کامل کنترل گردد، جایش عسکر بود.

خلفای عباسی که در آن سال ها تعادل خود را از دست داده بودند و هر کدام چند صباحی بیشتر بر اریکه قدرت باقی نمی ماندند، از هیچ کس بیم و هراس نداشتند به جز شیعیان راستین و نظام مستحکم امامت و ولایت. آنان از یک سو تحمل وجود و حضور ائمه را نداشتند و از سوی دیگر نمی خواستند به گونه ای رفتار کنند که خشم توده ها را برانگیزند. تجربه نشان داده بود که نه قتل کارساز است و نه زندان و نه تفویض ظاهری خلافت و نه مواصلت و نه تطمیع و تهدید! نیاکان آن ها، همه این راه ها را پیموده بودند. منصور، امام صادق علیه السلام را شهید کرد. هارون امام کاظم علیه السلام را سال ها به زندان انداخت و سرانجام در زندان مسمومش کرد. مأمون ولایت عهدی را به امام رضا علیه السلام تفویض کرد تا اگر کمر به قتلش می بندد، متهم نشود. او دخترش را به عقد امام جواد علیه السلام درآورد تا به مردم وانمود کند که به این خاندان علاقه مند است و حتی ادعای تشیع می کرد. این سیاست ها بر نفرت توده مردم نسبت به خاندان عباسی و خلافت آن ها و بر عشق و علاقه مردم نسبت به ائمه اطهار (ع) افزود. آخرین ترفند، [این بود که] هر دو امام را تحت مراقبت شدید قرار دادند. دید و بازدیدها و رفت و آمدها نه به طور کلی ممنوع و نه آن گونه که باید و شاید آزاد بود.

شیعیان؛ درس تقیه را خوب آموخته بودند. راهنمایی ها و تعالیم امامان معصوم به آن ها صلابت و درایت و سیاست آموخته بود. هدف، حفظ مذهب و پاسداری مکتب و گسترش معارف ناب اسلام بود. ارادتمندان ائمه هر کجا بودند، می دانستند چه کنند که هم خود را از خطر جرثومه های شهوت و فساد حفظ کنند و هم به گونه ای رفتار نکنند که سنگر مستحکم امامت به خاطر برخی از رفتارهای حساب نشده آسیب ببیند. نظام نیرومند وکالت - که از زمان امام کاظم علیه السلام جا افتاده بود- اگرچه آسیب هایی هم داشت، ولی کار را بر شیعیان آسان کرده بود. وکلا می دانستند که چگونه با مقام امامت ارتباط برقرار کنند و مکاتبات را چگونه انجام دهند و وجوهات شرعی را چگونه دریافت کنند و طبق دستور به مصرف برسانند.

فعالیت گسترده شیعیان آگاه تحت رهبری امامان خویش استمرار داشت. اینان سنگربانان عقیده بودند و پیروان ائمه اطهار را از لغزش و انحراف و گمراهی حفظ می کردند و اجازه نمی دادند که عوامل حکومت در آن ها نفوذ کنند و به انحراف بکشانند؛ به همین چهت بود که تشیع علوی به عنوان نهادی محکم و استوار بر سر پای ماند و روزبه روز توسعه پیدا کرد. اگرچه انشعاباتی در بین پیروان پدید آمد، ولی هیچکدام آن گونه که انتظار می رفت، رونق پیدا نکردند. امروز از شیعه کیسانی خبری نیست. شیعیان زیدی یمن گرایش بیشتری به شیعه اثنی عشری ایران دارند و خواهند داشت. علوی های شام خود را شیعه می شمارند. اسماعیلیه که روزگاری در مقابل بنی عباس قدعلم کرده بود، امروز رونقی ندارد.

پیش از ماجرای اسف انگیز داعش که سوریه را به آتش کشید و هزاران نفر را آواره کرد و بیشتر از آن ها را به قتل رسانید و در گورهای چند هزار نفری مدفون ساخت، با حمایت و فعالیت سفارت ایران و رایزنی فرهنگی، فاصله علوی ها از تشیع در حال کاهش بود. بی خود نبود که دشمنان اسلام ناب از ترس هلال شیعی به دست و پا افتادند و کردند آن چه کردند!

امام عسکری را مجبور کرده بودند که هفته ای دو روز به دیدار خلیفه برود؛ روزهای دوشنبه و پنجشنبه. در این دو روز در مسیر امام غوغایی بود. دل های شیفته و چشمان مشتاق، فرصتی می یافتند که در مسیر حضرت اجتماع کنند و طلوع ماه را که به صلاحدید خلیفه جور از محاق خارج شده بود و درخشیدن گرفته و پرده ظلمت شب خفقان و ارعاب را دریده تماشا کنند. حضور اسب ها و استرها در مسیر، حکایت می کرد از این که مردم مشتاق، اهل شهر نیستند، بلکه مسافرانی اند که از راه های دور و نزدیک، از شهرها و روستاها و بیابان ها آمده اند تا اگر توفیق مشافهه نیست، لااقل توفیق مشاهده باشد. مگر نگفته اند: ما لا یدرَک کلُّه لا یترَک کلُّه؟!

جمعیت به قدری متراکم بود که راه بندان می شد. سر و صدای آدم های مشتاق و چارپایان گوش فلک را کر می کرد. هنگام عبور آن امام معصوم و آن بازداشتی مظلوم که در نهایت سادگی و به دور از تشریفات ظاهری بود. نه تنها صدها که نفس ها در گلوها حبس می شد. گویا به حیوانات هم الهام شده بود که خاموش باشند تا در آن فضای آرامنه تنها چشم های عشاق محظوظ شوند، بلکه شاید گوش ها هم کلامی و پیامی از آن منبع فیض بشنوند و آویزه خود کنند؛ ولی هیهات! مگر جاسوسان دربار و مزدوران جیره خوار اجازه می دادند که یگانه وارث علوم وحیانی و یکتا بازمانده بیت عصمت و طهارت صمدانی لب به سخن بگشاید و جان ها مشتاق را طراوت و حلاوت بخشد؟ جالب اینکه هر قدم که مرکب حضرت پیش می رفت، مردم حاضر با حرص و ولع راه را بازمی کردند و مشکلی برای عبور آسان و آرام باقی نمی ماند.

مردم می توانستند با صلوات و سلام عقده گشایی کنند؛ اما درس تقیه را خوب آموخته بودند و می دانستند که این گونه کارها سوژه ای خواهد شد برای دستگاه جبار خلافت که مشکلات بیشتری برای رهبر برخاسته از دل و جانشان فراهم سازد؛ بلکه همین دیدار را هم محدود گرداند. آن ها زمزمه های عاشقانه را در دل ها پنهان می کردند و حتما در جلسات خصوصی و خانوادگی و دیدارهای دوستانه بر زبان می آوردند تا همدیده باشند و هم گفته باشند؛ زیرا:

 

چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند

نای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید

 

گاهی که کاسه تحمل دستگاه عریض و طویل خلافت لبریز می شد، امام را از به حبس می انداخت و مردم مشتاق را از همین دیدار هم محروم می کرد. اما نه حصر خانگی کارساز بود و نه حبس. شجره طیبه امامت سایه گستر شده بود. همه دانسته بودند که در امواج کوه پیکر و ساحل شکن فتنه، اهلبیت عصمت و طهارت کشتی نجات است؛ چرا که پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمود بود:

هُم سفینة نوحٍ مَن رَکبَها نَجی و مَن تَخَلَّفَ عَنها هَوی. النّاجی فی الجنّة و الهاوی فی لَظی[1]؛ آن ها (اهل بیت) به سان کشتی نوحند. هر کس به آن ها پناه برد ناجی و هر کس از آن ها تخلف کند هاوی است. جای ناجی بهشت و جای هاوی دوزخ است.

 

«سلاله ی سلیل»

به حسن خُلق و وفا، کس به یار ما نرسد

ترا در این سخن انکارِ کار ما نرسد

اگر چه حُسن فروشان به جلوه آمده اند

کسی به حُسن و ملاحت به یار ما نرسد

به حقّ صحبت دیرین که هیچ محرم راز

به یارِ یکجهت حقگزار ما نرسد

هزار نقد ببازار کائنات آرند

یکی به سکه ی صاحب عیار ما نرسد

هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی

به دلپذیری نقش نگار ما نرسد

بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصّه ی او

به سمعِ پادشه کامکار ما نرسد[1]

پاکیزه ای در راه است و شکوفه ی عشق و نسیم بهاران را به همراه دارد! از راه های دور می رسد! از سرزمین نُوبه در جنوب مصر، تقدیر الهی او را به ساحل زیبایی هدایت می کند! اکنون می تواند، نگاهی عمیق بر دریا کند و مرواریدهای حقیقت و دانش را به حضور طلبد! جلوه ی عفّت و متانت و پاکی اش آن چنان رخشنده است که در نخستین دیدار، امام هادی علیه السلام به او فرمود: «سلیل مسلولةٌ من الآفات و الارجاس والانجاس؛ این بانو که نامش سلیل است، از هر گونه آفات و پلیدی ها و ناپاکی ها پیراسته است.»[2] پس راه را گم نکرده است، به مقصد رسیده است. همه چیز آماده است به خانه ی اهل بیت رسالت علیهم السلام همان که خداوند رخصت به رفعت آن داده، خانه ای که در آن ذکر نام خدا می شود و صبح و شام تسبیح ذات پاک او کنند.[3] این چنین است که می تواند تجلّی بخش نور امامت یازدهمین پیشوای معصوم علیه السلام گردد زیرا دامن های پاک است که می تواند محل رشد امامی معصوم باشد. «والبلد الطیب یخْرُجُ نباتُه باذن ربّه»[4] اینک سلیل و در نامی دیگر سوسن حُدَیثه ـ حُریبه خانه امام هادی علیه السلام را روشن نموده[5] و در پیوندی مبارک زندگی آن حضرت را صفایی دیگر بخشیده است.

هشتم ربیع الثانی سال 232 فرا می رسد و شهر مدینه به میلاد نور عسکری علیه السلام روشن می گردد.[6] در این زمان سلیل پس از همسری امام هادی علیه السلام به فضیلتی دیگر دست یافته و آن مادری امام معصوم علیه السلام است.

این نیز از معجزات تربیتی ادیان الهی است که این چنین فضا را برای پرواز روح های آماده باز می کند. آن را وسعتی درخور می بخشد و در این راه زن و مرد نمی شناسد، بلکه مخاطبش فطرت های پاک انسان هاست. بدین جهت است که تعدادی از زنان به مرحله ای دست یافته اند که کمتر مردانی غیر از معصومین بدان نائل شده اند. ساره، همسر ابراهیم، مخاطب ملائکه قرار می گیرد و مژدگانی اسحاق و یعقوب علیهما السلام، دو پیامبر بزرگ الهی، را دریافت می کند. «فبشرناها باسحق و من وراء اسحق یعقوب»[7] و زمانی که از پیری خویش و کهن سالی همسرش دچار شگفتی می شود، ملائکه پاسخ می دهند: ««اَتَعْجبین من امر اللّه رحمت الله و برکاته علیکم اهل البیت؛ آیا از کار خدا عجب داری این رحمت و برکات خدا بر شما خانواده است.»[8] مریم قدّیسه که قرآن درباره اش می فرماید: «خداوند او را به نیکویی پذیرفت و به طرز شایسته ای «نهال وجود» او را رویانید (و پرورش داد) و کفالت او را به زکریا سپرد»[9] آن چنان در پرواز معنویش اوج می گیرد که زکریای پیامبر علیه السلام را به اعجاب و شگفتی وا می دارد. «کلّما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا قال یا مریم اَنّی لک هذا قالت هو من عنداللّه انّ اللّه یرزق من یشاء بغیر حساب هنالک دعا زکریا ربّه قال ربّ هب لی من لدنک ذریةً طیبَة» ؛ هرگاه زکریا وارد محراب او می شد غذای مخصوصی نزد او می دید. گفت: ای مریم این غذا را از کجا آورده ای؟ او پاسخ می دهد که: «از سوی خداست، خداوند به هرکس بخواهد بی حساب روزی می دهد. در آن جا زکریا رو به پروردگار خویش می گوید «خداوندا از طرف خود فرزند پاکیزه ای (نیز) به من عطا فرما.»[10] کدامین واژه می تواند تفسیر حقیقت عروج معنوی مادر موسی را بنماید که قرآن درباره اش می فرماید: «و لَقَد منَنّا علیک مرّةً اخری اِذْ اوحینا اِلی امِّک ما یوحی»: ما بار دیگر بر تو منت نهادیم آن زمان که به مادرت آنچه الهام شده [و لازم بود] الهام کردیم[11]، و سلیل مادر امام حسن عسکری علیه السلام در استمرار همین سنّت الهی است.

فضیلت او به همین جا ختم نمی شود. در استمرار این مادری بعدها به جدّه لقب می یابد. مادر بزرگ حضرت بقیة اللّه تا برای همیشه ی تاریخ این افتخار را با خویش به همراه داشته باشد. بعدها و پس از وفات فرزندش امام عسکری علیه السلام پناهگاه شیعیان می شود. امام هادی علیه السلام به او این بشارت را داده بود که خداوند حجّت خود را بتو عطا خواهد کرد. همان که زمین را پر از عدل و داد کند همان گونه که از ستم و بیدادگری پر شده است.[12] مرحوم صدوق از احمد ابن ابراهیم نقل می کند که گفت: «سال 262 به خدمت حکیمه عمّه ی امام عسکری علیه السلام وارد شدم. از پشت پرده با او سخن گفتم. از اعتقادات او پرسیدم. پیشوایان معصوم و بحقّ را برایم برشمرد تا به حضرت حجة ابن الحسن علیه السلام رسید، پرسیدم. در کجا می توان سراغش را گرفت؟ گفت: در سرا پرده ی غیب است گفتم: پس شیعه به کجا پناه می برد؟ گفت: به جدّه؛ مادر ابی محمد «عسکری علیه السلام ».

گفتم: به کسی که وصی او از زنان است، اقتدا کنم. پاسخ داد: به امام حسین علیه السلام اقتدا کن که به ظاهر به خواهرش زینب علیها السلام وصیت نمود امّا در واقع دانش نزد امام زین العابدین علیه السلام بود که بر زبان زینب جاری می گشت و نسبت به زینب داده می شد تا امام زین العابدین از دید دشمن محفوظ بماند.[13] و جدّه نیز این چنین بود و جهت حفظ و نگاهبانی از حضرت بقیة اللّه الاعظم به نام خود ولی در واقع پیام حضرت بقیة الله را به شیعیان ابلاغ می نمود.


سیمای امام حسن عسکری علیه السلام

مولود پاکیزه ای که خانه ی امام هادی علیه السلام را روشن نموده است، دارای چهره ای زیبا و جاذبه ای فوق العاده است. احمد ابن خاقان ـ که مدّتی در سامرا زندگی کرده است ـ امام را این چنین توصیف می کند: «رجُلٌ اَسْمر، اَعْین، حَسَنُ القامه، جَمیلُ الوجه، حَیدُ البدن، حَدِیث السنّ لَهُ جلالَةٌ وَ هَیبَة؛ مردی گندمگون گشاده چشم، نیکو قامت، زیبا رو، نیکو بدن، نوجوان و برخوردار از بزرگی و شکوهمندی بود.»[14] امام عسکری به صفت «هیبَت»، «رُواء» و «خوش سیمایی» مشهور شده و مردم آن حضرت را به هیبت و جلال می شناختند زیرا آن حضرت به شکل عجیبی افراد را تحت سیطره و جذبه ی خویش قرار می داد که موارد زیر از آن جمله است:

1 ـ مرحوم کلینی می نویسد: امام عسکری علیه السلام را نزد علی ابن «نارْمَش» زندانی کردند. او ناصبی بود و بر آل علی علیه السلام سخت می گرفت. درباریان به وی سفارش کردند که بر حضرت سخت بگیرد ولی هنوز یک روز از زندانی شدن امام علیه السلام نگذشته بود که ابن نارمش تحوّل یافت و چنان شد که از عظمت و جلالت امام چشم از زمین برنمی داشت و در ردیف شیعیان آن حضرت قرار گرفت.[15]

2 ـ زمانی که امام عسکری علیه السلام زندانی صالح ابن وصیف بود، بنی عباس پیش او آمدند و از او خواستند که بر آن حضرت سخت بگیرد. صالح گفت: «چه کاری می توانم انجام بدهم. دو نفر از بدترین انسان ها را بر او گماشتم. اینک آن دو نفر اهل نماز و روزه گشته اند و در عبادت و نماز به مرتبه ای والا رسیده اند. سپس دستور داد آن دو را احضار کنند و از آن ها پرسید. وای بر شما! چه شده است شما را با این زندانی؟ گفتند: و چه بگوییم درباره ی کسی که روزها را روزه می گیرد و شب ها تا به صبح به عبادت مشغول است. سخنی نمی گوید و کاری جز عبادت ندارد. نگاهش آن چنان نافذ است که بدن ما می لرزد و چنادن می شویم که مسلّط بر خویشتن نیستیم، بنی عبّاس چون این را شنیدند، نومیدانه و با خواری برگشتند.»[16]

3 ـ احمد ابن عبیداللّه ابن خاقان ـ که والی اوقاف و صدقات قم بود ـ علی رغم عداوتی که نسبت به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله داشت درباره ی امام عسکری علیه السلام می گوید: «زمانی که در سامرا بودم، کسی را در دانش، زهد، وقار، مهابت، عفّت، حیا، شرف و قدر و منزلت همانند حسن ابن علی عسکری نیافتم.

نزد خلفا و کارگزاران حکومتی جایگاه ویژه ای داشت. همگی او را تعظیم و تکریم می نمودند.

روزی بالای سر پدرم ایستاده بودم. چون نگاه پدرم به او افتاد، از جای خویش حرکت نمود و به استقبالش شتافت. دست در گردن او در آورد و دست های او را بوسید و در جای خود نشاند و با ادب در خدمت او نشست و با او سخن می گفت و از جهت تعظیم او را با کنْیه خطاب می نمود. تعجّب کردم. در این حال گفتند: موّفق برادر خلیفه ی عباسی (معتمد) می آید، با این وجود باز پدرم روی به او داشت و با او سخن می گفت. تا آن که غلامان مخصوص او نزدیک شدند، پدرم برخاست و او را با تعظیم و تکریم بدرقه نمود و سپس به استقبال موّفق رفت. درباره ی او از خدمتکاران پدرم جویا شدم. گفتند: مردی است از بزرگان عرب، «حسن ابن علی» معروف بابن الرّضا علیه السلام، تمام آن روز در فکر فرو رفته بودم. شبانگاهان نزد پدرم آمدم. درباره ی امام عسکری علیه السلام از او سئوال کردم. گفت: او امام رافضیان است، سپس گفت: ای فرزند! اگر خلافت از بنی عباس بیرون رود، کسی از بنی هاشم غیر او شایستگی آن را ندارد زیرا که صفات زهد، عبادت، فضل، کمال، علم، عفّت نفس، شرافت، نسب و برتری حسب از او شخصیتی شایسته ساخته است، پس از آن از مردم نیز درباره ی او پرسیدم. دوست و دشمن به بزرگواری، فضل و جلالت او معترف بودند.»[17] این ها همه بیانگر جلالت و مهابت آن امام همام است که دل ها را در مقابل نورانیت و چهره ی ملکوتی خویش خاضع و انسان ها را به تکریم و نکو داشت او وا می داشت.


القاب امام حسن عسکری علیه السلام

امام جام جهان بین است و وجودش آئینه ی تمامی زیبائی ها و جلالت هاست. القاب ائمه اطهار علیهم السلام هر یک بیانگر بعدی از ابعاد وجودی آنان و هر یک از این زیبائی هاست.

امام عسکری علیه السلام همچون دیگر ائمّه علیهم السلام القابی دارد که می تواند پرتوی از گستره ی وجودی آن حضرت را نشان دهد. از جمله:

الف ـ عسکری[18]

در عصر امام علیه السلام انقلاب ها و حرکت های زیادی به صورت مسلّحانه علیه خلافت بنی عباس انجام می شد. بعضی از آن ها شیعی بود. مثل نهضت یحیی ابن عمر طالبی ـ که بر کوفه تسلّط یافت و زندانیان را آزاد نمود ـ این گونه قیام ها خلافت عباسی را هراسان ساخته بود.[19] به ویژه اگر رهبری آن را شخصیت بی نظیری مثل امام عسکری علیه السلام عهده دار می شد. از سویی دیگر طبق احادیث منقول از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، خلفای بنی عباس می دانستند که حضرت مهدی علیه السلام از خاندان علی و فاطمه است و اوست که بساط ستمگری را بر می چیند و عدالت و قسط را برقرار می کند. بدین جهت هر چه تاریخ ولادتش نزدیکتر می شد، سختگیری های آنان بیشتر می شد. امام هادی علیه السلام را به همراه فرزند بزرگوارش حضرت عسکری علیه السلام به سامرا احضار کردند تا کاملاً آن حضرت را زیر نظر داشته باشند. به آن هم اکتفا نکردند. بلکه آنان را در سامرا، در محلّه ای به نام «عسکر» سکونت دادند تا از دید نظامیان پنهان نمانند و رفت و آمدها را کنترل کنند. بر این اساس هر دو امام به «عسکریین» لقب یافتند.

ب ـ زکی[20]

پاکی امامان معصوم علیهم السلام عاملی بود که دل های مردم را بدان سوی هدایت می کرد. آنان خورشیدهایی فروزان بودند که تقوا و عدالت را به جان های مستعدّ هدیه می کردند. دشمنان غافل از مقام عصمت با دید باطل و ظاهربین خویش می خواستند این حقیقت ممتاز را در میان مردم خدشه دار کنند و این توطئه ای بود که پیشتر در زمان امام جواد علیه السلام شروع شده بود.

خلیفه عباسی به «مُخارق» ـ یکی از دلقک ها و آوازه خوان های دربار ـ گفت: «می خواهم کاری کنی که او به لهو و لعب مشغول شود.» اما توطئه آنان با ناکامی مواجه می شد چنان که در همان مجلس امام جواد علیه السلام آن چنان به او نهیب زد که تمامی نقشه های او به هم ریخت و با جمله «یا ذاالعُثنون اتّق اللّه» جلوه هائی دیگر از تقوای خویش را فرا راه عبّاسیان قرار داد.[21] در زمان امام عسکری علیه السلام نیز توطئه هایی از این دست تدارک دیدند. جعفر برادر آن حضرت را بسوی لهو ولعب کشاندند امّا در مقابل عصمت امام عسکری علیه السلام ناتوان ماندند و جذبه های عبادت و بندگی و تقوای آن حضرت بگونه ای بود که نه تنها نتوانستند نقطه ضعفی پیدا کنند بلکه همان گونه که گذشت، مأموران دژخیم آنان را به سوی عبودیت و بندگی رهنمون می شد. در این زمان بود که صفت «زکی» (پاک و آراسته) زیبنده وجود او شد و او را یادگاری صالح و تجسّمی زیبا از آیه ی «انّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیرا»[22] قلمداد می کردند.

ج ـ صامت[23]

یکی از صفات ارزشمند و متعالی انسانی سکوت و لب فروبستن از سخنان بی فایده و غیر اخلاقی است.

در جهت اهتمام به این صفت در ادیان گذشته نیز دستورالعمل هایی برای آن مقرّر شد که از آن جمله روزه ی سکوت بود. در تفسیر آیه ی شریفه ی «اِنّی نَذَرْتُ لِلرّحمانِ صَوما»[24] گفته اند: منظور روزه ی سکوت است[25] و این بالاتر از ترک محرّمات مثل غیبت و تهمت می باشد.

همین صفت حضرت بود که گاه موجب هدایت انسان ها می گشت. در توضیح صفت مهابت و شکوه حضرت خواندیم که یکی از ویژگی هائی که موجب شیفتگی زندانبانان حضرت شد، این بود که می گفتند: «او جز به ذکر خدا سخنی نمی گوید» بدین خاطر حضرت به صامت لقب یافت. ممکن است این صفت اشاره ای به شرایط اجتماعی ـ سیاسی دوران آن حضرت نیز داشته باشد که ظلم و خفقان آن چنان در زمان آن بزرگوار حاکم بود که حضرت سکوت را به عنوان شیوه رفتاری با آنان برگزیده بود.

زندانهای متعدد از سویی و محاصره ی آن بزرگوار در محلّه ی «عسکر» از سوی دیگر موجب می شد که آن حضرت نتواند مسائل دینی و الهی را بازگو کند. شیعه که آن حضرت را منزوی استکبار و استبداد می دید، با صفت «صامت» از آن حضرت یاد می کرد تا خود حکایت درد و هجران شیعه و باطل بودن خلافت بنی عباس بوده باشد.

صفات دیگری نیز برای آن حضرت از قبیل خالص (منزّه از هر عیب)، هادی (هدایت کننده) و سراج (چراغ فروزنده)، تقی[26] (پرهیزکار و تقواپیشه) شمرده شده است که هر کدام به سهم خود می تواند پرتوی از نور پرفروغ آن حضرت باشد.

برگزیدگان لیاقت

تذکره خوانی احوالات امامان معصوم(ع) اندیشه را به سوی توانایی ها و ظرفیتهای وجودی آنان رهنمون می سازد و نشان می دهد امامان، اگر مایه های بزرگی و عظمت را از پدرانشان به ارث برده اند اما سعی و تلاش آنها برای تبدیل این قوا به فعلیت امامت، خستگی ناپذیر و برای دیگران جانکاه و توانفرسا بوده است. آنان لیاقت امامت را در سعه وجودی خویش با اراده ای بزرگ و همتی سترگ از پس عمل های صالح بسیار کسب کردند و مهر تصویب خداوند را بر سینه نشاندند.

کودکی امام حسن عسگری(ع)

حضرت امام حسن عسگری(ع) به روایت مشهور در هشتم ربیع الثانی در سال 232 هجری قمری متولد شدند. پدر بزرگوار ایشان حضرت هادی(ع) امام دهم شیعیان است.

تذکره نویسان به علت اوضاع سیاسی اجتماعی و مشکلات امنیتی آن زمان در تاریخ دقیق تولد حضرتش اختلاف دارند و محل تولد امام را نیز هم در مدینه و هم در سامرا ذکر کرده اند.

نام، کنیه و القاب امام حسن عسگری(ع)

امام هادی(ع) نام «حسن» را به یاد مظلومیت برادر جد بزرگوارشان مظلوم صلح و حماسه امام حسن مجتبی(ع) بر روی فرزند نهاد.

کنیه امام ابومحمد است و القاب حضرتش که نشانه های خصوصیات اخلاقی و صفات حسنه امام فرهیختگان می باشد به نام های، خالص، هادی، عسگری، زکی، خاص، صامت، سراج و تقی است. این ویژگی ها در طول عمر پربرکت حضرت، در ایشان تجلی بیشتری داشت از این رو مردم صادقانه ایشان را به چنین القابی می خوانده و می خوانند.

امام تربیت یافته مکتب رسول

امامان نور، در دامان هدایت پدرانشان، توشه ایمان گرفته و ریشه از استواری و متانت گرفتند و با تربیت صحیح، و تلاش مضاعف خود دو بال پرواز علم و عمل را مبتنی بر تقوا، بدست آوردند. آنان در سعی و تلاش خویش سینه ای به وسعت تحمل همه جهانیان یافتند و در مقام صبوری و علم الهی علمدار هدایت ابناء بشر گردیدند. امام حسن عسگری(ع) نمونه ای از تلاش در لوای عمل صالح، تا رسیدن به افق بلند امامت اند.

ژرف اندیشی امام در کودکی

روزی شخصی کودکی را می بیند که در کنار کودکی دیگر می گوید. او فکر می کند شاید گریه کودک به خاطر نداشتن اسباب بازی است و رو به کودک کرده؛ و به او وعده خرید اسباب بازی می دهد. کودک می گوید، ما را برای بازی نیافریده اند. مرد با تعجب سؤال می کند. پس ما برای چه آفریده شده ایم. کودک که حسن پسر امام هادی است در جواب می گوید: «برای دانش و پرستش». مرد مجددا می پرسد از کجا چنین می گویی امام حسن می گوید: «افحسبتم انما خلقناکم بحثا» آیا گمان کرده اید ما شما را بیهوده آفریده ایم. مرد با حیرتی افزون تر گفت: تو کودکی هستی که در تو گناهی نیست. امام فرمود: «از من فاصله بگیر(ما را به حال خود بگذار)» مادرم را دیدم که با چوبهای بزرگ آتش می افروخت، لکن موفق نمی شد تا آن که از چوبهای کوچک استفاده کرد و من می ترسم از چوبهای کوچک جهنم باشم.

زمزمه عارفانه امام در نماز

«امام در بخشی از قنوت نمازشان با خدای خویش چنین راز و نیاز می کنند.

ای آنکه فروغش تیرگیها را می پوشاند.

ای آنکه پرتو قدسش دره های هولناک را روشن می کند.

ای آنکه اهل زمین و آسمانها در برابر او خاشع هستند.

ای آنکه هر ستمگر متکبری در برابرش سرافکنده است.

ای آگاه به ضمایر پنهان؛

دانش و رحمت تو همه را فرا گرفته؛

پس تائبان و روندگان راهت را بیامرز و آنان را از عذاب دوزخ حفظ کن. در انجام وعده ات شتاب کن که تو خلف وعده نمی کنی.

پروردگارا! نیرنگ بازان را هرچه زودتر هلاک کن و آنان را در بدترین سرا به شوم ترین عاقبت دچار ساز.

داناترین زیرآسمان

امام سرآمد همه خوبیهاست. امام در صفات حمیده و توانایی های لازم هدایت بشری بی همانند بود. او در علم و دانش چونان خورشید می درخشید و به یگانه بودن امام، همگان معترف بودند. اگر ما متهم به حبّ امام هستیم که همه چیز را در او برجسته می کنیم اما یقینا مسیحیان چنین نمی کنند. «بختیشوع» پزشک مسیحی به شاگرد خود «بطریق» می گوید: «ابن الرضا» داناترین کسی است که زیر گنبد آسمان زندگی می کند پس مبادا درباره دستورات او سستی کنی و یا به او اعتراض نمایی...

بخشش امام حسن عسگری(ع)

امام حسن عسگری(ع) در بخشش، آنچه را طلب می کردند بی کم و کاست می بخشیدند. «محمد بن ابراهیم» می گوید: من امام را نمی شناختم و ایشان را ندیده بودم اما وصف بخششهای ایشان را من و پدرم شنیده بودیم در میان راه پدرم با خود گفت: چقدر خوب است امام به ما پانصد درهم عطا کنند و من هم با خود گفتم: ای کاش به من نیز سیصد درهم ببخشند. وقتی به خانه امام وارد شدیم، امام به پدرم گفتند: ای علی چرا تاکنون به پیش ما نیامدی... و هنگامی که می خواستیم از منزل امام خارج شویم، غلام امام به پدرم و به من کیسه ای داد که در یکی پانصد درهم و در دیگری سیصددرهم بود و موارد خرج آن را همانگونه که خود اندیشیده بودیم، غلام به ما متذکر شد.

کرامت امام

تاریخ گواه صادقی بر کرامتهای امام حسن عسگری(ع) است. اسماعیل بن محمد عباسی می گوید: نزد امام حسن عسگری از تنگدستی خویش شکایت کردم و سوگند خوردم. امام فرمودند: «آیا نام خدا را به دروغ به زبان می آوری و سوگند ناروا می خوری در حالی که دویست دینار پنهان کرده ای؟» من این سخن را برای محروم کردن تو از بخشش به زبان نمی آورم...» و توسط غلام خویش صد دینار به من دادند سپس فرمودند: «دینارهایی که بدانها احتیاج داری نهان کرده ای و برخود حرام می کنی». مدتی گذشت و به آن پول احتیاج پیدا کردم اما هرچه جستجو کردم دینارها را نیافتم تا آنکه فهمیدم پسرم محل آنها را یافته و آنرا برداشته و گریخته است.

امام هم می بخشید هم تفقد می کرد

ابوهاشم می گوید: تنگدست بودم می خواستم مشکلم را با امام حسن عسگری(ع) در میان بگذارم لکن بر اثر شرم و حیا از آن کار خودداری کردم و به منزل رفتم همین که به منزل رسیدم حضرت برایم صد دینار همراه نامه ای فرستاد که در آن نوشته بود «اگر به چیزی نیاز داشتی، خجالت نکش و نترس که هرچه دوست داشته باشی به دست می آوری.»

جوابگویی شبهات

امام در پذیرش دیگران گشاده رو و در بخشش گشاده دست و در جواب سؤال ذهنهای متلاطم، ساحل آرامش و نجات بودند. ابوهاشم می گوید: مردی از امام حسن عسگری درباره علت تفاوت ارث زن و مرد پرسش کرد و گفت که چرا مرد دوبرابر زن ارث می برد؟ حضرت پاسخ دادند: «زیرا بر زنان، نفقه، جهاد و خونبها واجب نیست و بر مرد پرداخت نفقه، خونبهای عاقله، هزینه جهاد و جهاد واجب است.»

کور دلان در قیامت کورند

امام در نامه ای گلایه آمیز به اسحاق می نویسند: «ای اسحاق به تعیین بدان هرکه در حال کوری بمیرد، در آخرت نیز کور و گمراهتر خواهد بود.» ای اسحاق! چشمان، کور نمی گردند بلکه دلهایی که در سینه هاست کور می شود و این سخن خدای متعال در کتاب استوار خود است که در پاسخ ستمگران که می پرسند: «پروردگارا! چرا مرا کور محشور کردی و حال آنکه در دنیا بینا بودم؟ می فرماید: همانگونه که آیات ما را فراموش کردی امروز نیز فراموش می شوی؟»

چرا به تمام آیات خداوند ایمان ندارید

امام در نامه ای توبیخی به اسحاق می فرمایند: «از حق روی گردان شده و به باطل دل می بندید! به نعمت خدا کفر ورزیده و به ناحق می گروید؟ یا آنکه به پاره ای از کتاب خدا ایمان می آورید و به بخشی کفر می ورزید؟! هرکس از شما یا دیگری چنین کند، کیفر او در دنیا خواری و در آخرت عذاب جاودانی خواهد بود و به خدا سوگند خواری بزرگ همین است.» امام چه خوب هشدار داده اند و مهمترین ضعف اعتقادات دینی در امروز نیز از همین نقطه آغاز می گردد.

مهمترین ضعف اعتقادی از نظر امام حسن عسگری(ع)

امام با اشاره به آیه 3 سوره مائده که می فرماید: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما به تمامیت رساندم. اسلام را به عنوان دین شما پسندیدم.» با توصیه به ادای حقوق واجب مهمترین ضعف اعتقادی را عدم اطاعت از امام می شمرد و می فرماید: «به تحقیق خداوند به شما دستور داده تا از او و پیامبرش و اولی الامر اطاعت کنید تا خداوند بر ناتوانی سستی و غفلت شما ترحم کند...»

 

پی نوشت ها:

[1] دیوان حافظ.

[2] اثبات الوصیة، ص 207.

[3] نور / 36.

[4] اعراف / 58.

[5] حیاة الامام الحسن العسکری، ص 17.

[6] بحار الانوار، ج 50، ص 236.

[7] هود / 71.

[8] هود / 73.

[9] آل عمران / 37.

[10]آل عمران / 37 و 38.

[11] طه / 37 و 38.

[12] اثبات الوصیّة، ص 207.

[13] الانوار البهیّة، ص 152.

[14] بحار الانوار، ج 50، ص 326.

[15] بحار الانوار، ج 50، ص 307 و 308.

[16] همان.

[17] همان، ص 326.

[18] همان، ص 237.

[19] حیاة الامام العسکری، ص 216.

[20] بحار، ج 50، ص 236.

[21] همان، ص 62.

[22] احزاب / 33.

[23] مناقب، ج 4، ص 421؛ بحارالانوار، ج 50، ص 236.

[24] مریم / 26.

[25] مجمع البیان، مریم / 26.

26 حیاة الامام العسکری، ص 20.

 

منابع:

https://hawzah.net/fa/Magazine/View/3282/5132/46600

https://hawzah.net/fa/Magazine/View/2689/4256/28258

https://hawzah.net/fa/Article/View/98694

https://hawzah.net/fa/Occation/View/70170

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها