نقش «عدالت و دادگری» در موفقیت مدیران
چهارشنبه 12 آبان 1400 11:26 AM
«عدالت و دادگری» چه نقشی در موفقیت مدیران دارد؟
پاسخ اجمالی
«عدالت» در مفهوم گسترده اسلامی اش فراتر از «دادگری» بوده و به معنی حالت خدا ترسی باطنی است که به صورت یک ملکه و خصلت در آمده و انسان را از انجام گناه باز می دارد، جالب این که در تعالیم اسلامی وجود این ملکه برای کارهائی کم اهمّیت تر از مسأله مدیریت و فرماندهی، شرط شمرده شده، مانند عدالت در مورد شهود، یا امام جماعت. بنابراین، مسلّم است که در پستهای کلیدی باید مرحله والائی از تقوا شرط باشد. مسأله عدالت به قدری مهم است که امیرمؤمنان(ع) در خطبه 131 آن را به عنوان هدف اصلی حکومتش معرّفی می کند.
پاسخ تفصیلی
از مهمترین اوصافی که در هر فرمانده و مدیر نهایت لزوم را دارد، «پیراستگی از هر گونه تبعیض و ظلم» است. البتّه عدالت در مفهوم گسترده اسلامی اش از دادگری فراتر است، و به معنی ترک گناهان کبیره، و عدم اصرار بر صغائر آمده، یا به تعبیر دقیق تر، آن حالت خدا ترسی باطنی است که به صورت یک ملکه و خصلت در آمده و او را از انجام گناه باز می دارد، و سدّی میان انسان و گناه می کشد. فرق «عدالت» با «عصمت» این است که در مورد معصوم ارتکاب گناه عادتاً «غیر ممکن» است، ولی در مورد شخص عادل «مشکل» می باشد، یعنی حالتی از درون در برابر تمایلات نفسانی سدّی ایجاد می کند، اگر آن تمایلات شدید باشد ممکن است همچون سیلابی شدید این سد را بشکند، یا از روی آن عبور کند، ولی به هر حال این سیلاب آزاد نیست و همیشه با سدّی رو به رو می باشد و این بهترین مثال است که می توان برای ترسیم ملکه عدالت زد. هر گاه بعد از شکسته شدن این سد، بلافاصله با توبه، خودسازی و ترمیم شود، عدالت تجدید می گردد؛ و گرنه این (ملکه) از میان رفته و جای خود را به نافرمانی و فسق می سپارد. جالب این که در دستورات اسلام وجود این ملکه برای کارهائی کم اهمّیت تر از مسأله مدیریت و فرماندهی، شرط شمرده شده مانند عدالت در مورد شهود، یا در مورد امام جماعت. بنابراین، مسلّم است که در پستهای کلیدی باید مرحله والائی از تقوا شرط باشد.
قرآن مجید با صراحت همه مسلمانان را مخاطب قرار داده، و دعوت به اقامه کامل عدل می کند: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا کونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلی أَنْفُسِکمُ أَوِ الْوالِدَینِ وَ الاقْرَبینَ»[1]؛ (ای کسانی که ایمان آورده اید! کاملاً قیام به عدالت کنید! برای خدا شهادت دهید، اگر چه [این گواهی] به زیان خود شما، یا پدر و مادر و نزدیکان شما باشد!) به این ترتیب، هر نوع ملاحظه کاری را در زمینه اجرای اصول عدالت، حتّی در مورد نزدیکترین نزدیکان، ممنوع می شمارد.
مسأله عدالت به قدری مهم است که امیر مؤمنان علی(علیه السلام) آن را به عنوان هدف اصلی حکومتش معرّفی می کند، آنجا که می گوید: «اَللّهُمَّ إِنَّک تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یکنِ الَّذی کانَ مِنّا مُنافَسَةً فی سُلْطان وَ لا التِماسَ شَیء مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ وَ لکنْ لِنَرِدَ الْمَعالِمَ مِنْ دینِک وَ نُظْهِرَ الاصْلاحَ فی بِلادِک فَیامَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِک وَ تُقامَ الْمُعَطَّلةُ مِنْ حُدوُدِک»[2]؛ (خدایا تو می دانی آنچه از ما در به دست گرفتن زمام حکومت واقع شد، به خاطر رغبت در امر حکومت و سلطنت نبود، و نه برای به دست آوردن متاع دنیا، هدف این بود که تعالیم دینت را زنده کنیم، و صلح و مسالمت را در شهرهایت آشکار سازیم، تا بندگان مظلوم تو احساس امنیت کنند، و حدود و قوانین تو را بر پا سازیم).
پیغمبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) به تمام ولات و امرا و فرماندهان شدیداً هشدار می دهد و می فرماید: «أَیما وال وَلِی الامْرَ مِنْ بَعْدی اُقیمَ عَلی حَدِّ الصِّراطِ وَ نَشَرَتِ الْمَلائِکةُ صَحیفَتَهُ فَإِنْ کانَ عادِلاً أَنْجاهُ اللّهُ بِعَدْلِهِ وَ إِنْ کانَ جائِراً إِنْتَفَضَ بِهِ الصِّراطُ حَتّی تَتَزایلَ مَفاصِلُهُ ثُمَّ یهْوی إِلَی النّارِ»[3]؛ (هر کس بعد از من ولایت و منصبی را بپذیرد، روز قیامت او را در کنار صراط نگه می دارند؛ و فرشتگان نامه اعمال او را می گشایند، اگر عادل بوده خدا او را به برکت عدالتش نجات می دهد، و اگر جائر و ظالم بوده، صراط آنچنان فشاری بر او وارد می کند که تمام مفاصلش از هم جدا می شود سپس در آتش سرنگون می گردد!).[4]
پی نوشت
[1] سوره نساء، آیه 135.
[2] نهج البلاغة، شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صبحی صالح، هجرت، قم، 1414 قمری، چاپ: اول، ص 189، (خطبه 131).
[3] شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، أبو حامد عز الدین عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن محمد، محقق / مصحح: محمد ابوالفضل ابراهیم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، 1404 قمری، چاپ: اول، ج 7، ص 36.
[4] گرد آوری از کتاب: مدیریت و فرماندهی در اسلام، مکارم شیرازی، ناصر، نسل جوان، قم، 1389 شمسی، چاپ: دوازدهم، ص 153