0

هجرت پیامبر اکرم (ص) از مکه به مدینه

 
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

هجرت پیامبر اکرم (ص) از مکه به مدینه
جمعه 16 مهر 1400  11:52 PM

 

هجرت پیامبر اکرم (ص) از مکه به مدینه

 

هجرت پیامبر اکرم(ص) از مکه به مدینه در قرآن

درباره هجرت به مدینه و ماجراهای آن، آیات زیر نازل شده است:

1. «إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذینَ کفَرُوا ثانِی اثْنَینِ إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلَیهِ وَ أَیدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ کلِمَةَ الَّذینَ کفَرُوا السُّفْلی وَ کلِمَةُ اللَّهِ هِی الْعُلْیا وَ اللَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ».(سوره توبه، آیه 40)

«اگر او را یاری نکنید، خداوند او را یاری کرد، آن هنگام که کافران او را (از مکه) بیرون کردند، در حالی که دومین نفر بود، در آن هنگام که آن دو در غار بودند، و او به همراه خود میگفت:غم مخور، خدا با ماست. در این موقع، خداوند سکینه خود را بر او فرستاد و با لشکرهایی که مشاهده نمی کردید، او را تقویت کرد و گفتار کافران را پایین قرار داد و سخن خدا بالا است و خدا عزیز و حکیم است.»

2. «وَ إِذْ یمْکرُ بِک الَّذینَ کفَرُوا لِیثْبِتُوک أَوْ یقْتُلُوک أَوْ یخْرِجُوک وَ یمْکرُونَ وَ یمْکرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیرُ الْماکرینَ»(سوره انفال، آیه 30)

«هنگامی که کافران ضد تو حیله کنند تا تو را زندانی کنند یا بکشند یا تبعید نمایند آنان با خدا از در حیله وارد می شوند خداوند حیله می کند و خداوند بهترین حیله کنندگان است.»

3. «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»( سوره بقره، آیه 207)

«بعضی از مردم جان خود را به خاطر خشنودی خدا می فروشند، و خدا نسبت به بندگان مهربان است.»

هجرت پیامبر اکرم (ص) از مکه به مدینه

نخستین مهاجران

اقوال درباره نخستین مهاجران به مدینه مختلف است. براساس برخی منابع تاریخی، اولین نفری که از اصحاب پیامبر (ص) به یثرب وارد شد، پسر عمّه رسول خدا ابو سلمه بود که از حبشه بازگشت و به مکه آمد. وقتی قریش به او آزار رساندند و باخبر شد که مردمی در مدینه به دین اسلام گرویده‌اند، یک سال قبل از بیعت دوم عقبه به مدینه هجرت کرد. سپس به ترتیب عامر بن ربیعه، با همسرش لیلی دختر ابو حشمه عدوی، عبداللّه بن جحش بن رئاب اسدی، با خانواده و برادرش ابو احمد عبد بن جحش مهاجرت کردند؛ چنان که خانه بنی جحش خالی شد و کسی در آن نماند.

ابو سلمه و عامر و عبد اللّه و برادرش همگی در محلّه قباء در میان قبیله بنی عمرو بن عوف بر مبشّر بن عبد المنذر وارد شدند. سپس مهاجران دسته‌دسته به مدینه می‌رسیدند. از جمله از طایفه بنی غنم بن دودان بن اسد بن خزیمه که مردان و زنانشان همگی مهاجرت کردند.

علاوه بر عبد اللّه و برادرش: عکاشة بن محصن، شجاع و عقبه پسران وهب، اربد بن حمیر، منقذ بن نباته، سعید بن رقیش، محرز بن نضله، یزید بن رقیش، قیس بن جابر، عمرو بن محصن، مالک بن عمرو، صفوان بن عمرو، ثقف بن عمرو، ربیعة بن اکثم، زبیر بن عبیده، تمّام بن عبیده، سخبرة بن عبیده، محمّد بن عبد اللّه بن جحش، و از زنانشان: زینب دختر جحش، ام حبیب دختر جحش، جذامه دختر جندل، امّ قیس دختر محصن، امّ حبیب دختر ثمامه، آمنه دختر رقیش، سخبره، دختر تمیم، حمنه دختر جحش. سپس عمر بن خطاب و عیاش بن ابی ربیعه مخزومی.

چرا پیامبر(ص) برای هجرت، مدینه را انتخاب کرد؟

از جمله دلایلی که موجب شد تا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مدینه را هجرتگاه خویش برگزیند به این موارد می توان اشاره کرد:
الف. پیوند فامیلی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با برخی از قبیله های مدینه (زیرا مادر عبدالمطلّب (جدّ پیامبر) اهل مدینه بود).
ب. موقعیّت جغرافیایی مدینه (؛ زیرا راه مکّه از مدینه می گذشت).
ج. آبادانی و ثروت مدینه (؛ زیرا مدینه، شهری با زراعت و رونقدار بود).
د. آمادگی ذهنی مردم مدینه برای پذیرش رسالت ایشان (؛ زیرا یهودیان مدینه به آمدن پیامبر اسلام بشارت داده بودند).
ه. نیاز مردم آن روز مدینه به آرامش و مردی صلح جو (؛ زیرا آنان از جنگ های پی درپی دو قبیله اوس و خزرج خسته بودند).
و. متمدّن و با فرهنگ بودن مردم مدینه (؛ زیرا آنان ریشه یمنی داشتند).

 

هجرت و زمینه‌های آن

در سال یازدهم بعثت، گروهی از مردم یثرب به مکه آمدند و پس از شنیدن سخنان رسول خدا (ص) مسلمان شدند. آنها در سال بعد، در عقبه اول با رسول خدا (ص) بیعت کردند و سال بعد از آن هفتاد و دو مرد و زن یثربی در همان عقبه با رسول خدا (ص) بر سر حمایت و حفظ جان ایشان بیعت کردند؛ اما فشار‌های قریش بر مسلمانان روز به روز بیش‌تر می‌گشت و مکه دیگر محیط امنی برای ایشان نبود، به همین دلیل رسول خدا (ص) در سال سیزدهم بعثت فرمان هجرت به یثرب را -که پس از ورود ایشان به این شهر مدینه النبی (ص) نام گرفت- صادر کردند.

 

بیعت عقبه اول
هنگامی که موسم حج سال یازدهم بعثت رسید، دوازده نفر از انصار مدینه به منظور تکمیل بیعت سال گذشته به سوى مکه رهسپار شدند؛ این دوازده نفر که ده نفرشان از قبیله خزرج و دو نفرشان از قبیله اوس بودند با رسول خدا (ص) بیعت کردند. بیعت ایشان به بیعت عقبه اول معروف شد. آنها در این دیدار با رسول خدا (ص) بیعت کردند، که محتوای این بیعت چنین بود که مسلمانان انصار متعهد شوند که: «به خداوند شرک نورزند، دزدی و زنا نکنند، فرزندانشان را نکشند، دروغ در مورد اولادی که در میانشان می‌آید، نگویند، در کار معروف عصیان نورزند، و هر کس چنین کند، پاداش وی بر خداست و کسی که نکند، بر خداست که او را عذاب کند یا ببخشاید.»


بیعت عقبه دوم
در موسم حج سال سیزدهم بعثت، جمع زیادى از مردم یثرب به قصد حج عازم مکّه شدند. در میان این جمعیت که شمارشان به پانصد نفر مى‌‌رسید، مشرکان هم حضور داشتند و هم مسلمانانى که تقیه مى‌‌کردند و از خوف قوم، مسلمانى خود را پوشیده مى‌داشتند. برخى از مسلمانان یثرب با پیامبر (ص) ملاقات کردند، و حضرت با آنان وعده گذاشت که در میانه‌‌هاى ایام تشریق، شب هنگام که همه خوابیده باشند، با هم دیدار کنند. پیامبر (ص) فرمود که موقع آمدن، خوابیدگان را بیدار نکنند و منتظر غایبان نباشند. آنان با کمال احتیاط، پنهان و جدا از هم، رو به عقبه حرکت کردند تا در آنجا هفتاد یا هفتاد و سه مرد، و دو زن فراهم گشتند. در این دیدار، رسول خدا (ص) فرمودند: «پیمان من با شما این است که باید همانطور که از زنان و فرزندان خود دفاع مى‌‌کنید از من نیز دفاع کنید!»، براء بن معرور دست آن حضرت را گرفته و گفت: «سوگند بدانکه تو را به نبوت مبعوث فرموده ما همانطور که از ناموس خود دفاع مى‌کنیم از شما نیز دفاع خواهیم کرد، پیمانت را با ما ببند که ما بخدا فرزند جنگ و اسلحه هستیم‌.»

در عربستان افراد زیادی به قصد تجارت و یا به جا آوردن حج در کعبه به مکه سفر می‌کردند. حضرت محمد (ص) از این موقعیت استفاده کرد و بختش را برای یافتن خانه‌ای جدید برای خود و پیروانش آزمود. پس از چندین مذاکره ناموفق، در صحبت با تعدادی از اهالی یثرب (که بعدها مدینه خوانده شد) امیدی یافت. جمعیت عرب یثرب بدین جهت که گروهی از یهودیان در آن شهر زندگی می‌کردند، با یکتاپرستی تا حدی آشنا بودند. گروهی از اهل یثرب که به مکه آمده بودند با حضرت محمد (ص) پیمانی بستند که به «پیمان عقبه اول» شهرت یافت.

به گفته ابن اسحاق پیمان عقبه اول بین حضرت محمد (ص) و دوازده تن از اهل یثرب که بسیاری از آنان از «بنی النجار» اقوام مادری حضرت محمد (ص) بودند، منعقد شد. ابن اسحاق در ادامه بیان می‌کند که در آن زمان حضرت محمد (ص) اجازه جنگ از سوی خداوند نیافته بود و با شروطی موسوم به «بیعةالنساء» با ایشان بیعت کرد و از قول برخی از انصار اینگونه نقل می‌کند که «ما با رسول‌الله بیعت کردیم بر شیوه بیعت زنان، تا به خداوند چیزی را شریک نگردانیم، دزدی نکنیم، زنا نکنیم، فرزندانمان را نکشیم، بهتان نزنیم و به طور آشکار گناه نکنیم. اگر وفا کردیم بهشت پاداش است و اگرنه، تصمیم با خداوند است: اگر خواست می‌بخشد و اگر خواست مجازات می‌کند».

به گفته ابن اسحاق، حضرت محمد (ص) قبل از بیعت عقبه اول اجازه جنگ از سوی خداوند نیافته بود؛ او و مسلمانان به دعوت بسوی خداوند و صبر در برابر اذیت و آزار قریش و دشمنان فرمان داشتند. اما هنگامی که قریش همچنان به شدت و زیاده‌روی در آزار و اذیت و ظلم به مسلمانان ادامه داد، آنگاه آیات ۳۹ تا ۴۱ سوره حج اولین آیاتی است که به مسلمانان اجازه می‌داد تا با کسانی که به ایشان ظلم می‌کنند و از خانه‌هایشان بیرون می‌کنند، بجنگند.

پیامبر پس از پیمان اول مصعب بن عمیر را به یثرب فرستاد تا برای آنها قرآن بخواند و اسلام را بیاموزد. او اولین نماز جمعه را در یثرب خواند و بسیاری از جمله سعد بن معاذ توسط او اسلام آوردند. بدین ترتیب در مدینه افرادی، تقریباً از تمامی قبایل، به آیین اسلام گرویدند تا آنجا که در سال بعد ۷۵ مسلمان از مدینه جهت حج و ملاقات محمد به مکه آمدند. آنها او را به صورت مخفیانه و در شب ملاقات کرده و با او پیمانی بستند که به «پیمان دوم عقبه»، یا «پیمان جنگ» شهرت یافت.

در پیمان عقبه دوم محمد پس از دعوت به اسلام، بیعتش با فرستادگان یثرب را مشروط به این کرد که آنان همانطور که از زنان و فرزندانشان حمایت کنند، از او نیز پشتیبانی به عمل آورند. آنچه حضرت محمد (ص) به آنان گفت این بود: «خون من خون شماست، حرمت من حرمت شما. از شمایم و شما نیز از من هستید. با هرکه بجنگید می‌جنگم و با آنکه دوستی کنید، در صلح خواهم بود.» به همین دلیل بیعت دوم به «بیعة الحرب» مشهور گردید. در این بیعت هفتاد و سه مرد و دو زن حضور داشتند که دوازده تن از آنان از بزرگان مدینه بودند، نه تن از بزرگان خزرج و سه تن از بزرگان خاندان اوس. پس از پیمان عقبه، حضرت محمد (ص) پیروانش در مکه را تشویق به مهاجرت به یثرب کرد. مانند قضیه هجرت به حبشه، قریش سعی کرد تا از خروج یاران حضرت محمد (ص) از مکه جلوگیری نماید ولی این تلاشها ناموفق بود و تقریباً تمامی مسلمانان موفق به ترک مکه شدند.

 

طرح نقشه قتل پیامبر اکرم در گردهم آیی بزرگان قریش

مهاجرت مسلمانانِ مکّه به مدینه به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برای رهایی از فشارهای مشرکان و ادامه روند اسلام آوردنِ مردم، منافع مشرکان قریش را تهدید می کرد. از همین رو چهل نفر از بزرگان قریش که سنّ هیچ یک، از چهل سال کم تر نبود، در محلّی به نام «دارُالنُدْوه» گرد آمدند. در این گردهم آیی، ابتدا ابوجهل پیشنهاد کرد که یک نفر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را بکشد و چنانچه بنی هاشم به خون خواهی او برخیزند، ده دیه به آنها پرداخت شود.

فرد دیگری پیشنهاد حبس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و شخص دیگری تبعید وبیرون کردن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را از مکّه پیشنهاد دادند؛ ولی هیچ کدام از این پیشنهادها پذیرفته نشد. در این هنگام، کسی پیشنهاد داد که از هر قبیله، مردی دلاور انتخاب شود و سپس به اتّفاق، با شمشیرهایشان بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حمله کنند و او را در بسترش، شبانه به قتل برسانند که در این صورت، عشیره پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم توانایی مقابله با تمام قبیله ها را نخواهند داشت و لاجَرَم به دیه او راضی می شوند. این پیشنهاد پذیرفته شد. افرادی مشخصّ شدند و زمان اجرای نقشه، شب اوّل ربیع الاوّل مقرّر شد.

آگاه شدن پیامبر اکرم (ص) از نقشه مشرکان

حضرت علی علیه السلام درباره چگونگی اطّلاع یافتن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از نقشه مشرکان می فرماید: «... جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نازل شد و او را از نقشه، آگاه ساخت. [هم چنین [او را از شبی که آنان گِرد هم می آیند و از ساعتی که بر بسترش هجوم می آورند، خبر داد. [سپس [پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را به بیرون رفتن از خانه به سوی غار در وقت معیّن، فرمان داد». خداوند در آیه سی ام از سوره انفال درباره تدبیر خود برای نجات پیامبرش، می فرماید: «[به خاطر بیاور [هنگامی را که کافران نقشه می کشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به قتل برسانند یا [از مکّه] خارج سازند. آنها چاره می اندیشندند، خدا هم تدبیر می کرد و خدا بهترینِ چاره جویان و تدبیرکنندگان است».

 

هجرت پیامبر اکرم (ص) از مکه به مدینه

لیله المبیت چیست ؟

در شب لیله المبیت آیه دویست و هفت سوره بقره بر آن حضرت نازل شد :«و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضاة الله و الله رؤف بالعباد؛ بعضى از مردم جان خود را به بهاى خشنودى خدا مى فروشند، و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است».

در شان نزول این آیه روایات زیادى در منابع معروف اسلامى آمده است از جمله: مفسر معروف اهل سنت «ثعلبى» در تفسیر خودش در شأن نزول این آیه چنین نقل مى کند: «پیامبر اکرم (ص) هنگامى که تصمیم به هجرت به سوى مدینه گرفت على بن ابیطالب (ع) را در مکه، براى اداى دیون و امانت هاى مردم که نزد او بود، گذارد،

و آن شب که به سوى غار حرکت مى کرد، در حالى که مشرکین اطراف خانه او را گرفته بودند دستور داد که على (ع) در بستر او بخوابد، و به او فرمود: پارچه سبز رنگى که من دارم (و به هنگام خواب روى خود مى کشم) به روى خود بینداز و در بستر من بخواب، انشاءالله هیچ مکروهى به تو نمى رسد.

على (ع) این کار را انجام داد، در این موقع خداوند به جبرئیل و میکائیل وحى فرستاد که من در میان شما پیمان برادرى ایجاد کردم و عمر یکى را طولانى تر از دیگرى قرار دادم، کدام یک از شما دو نفر، زندگى دیگرى را بر خود مقدم مى شمرید (و عمر طولانى را براى دیگرى مى خواهید) هر یک از آن دو، حیات خویش را برگزیدند،

در این هنگام خداوند به آنها وحى فرستاد چرا شما همانند على بن ابیطالب (ع) نبودید من میان او و محمد (ص) برادرى بر قرار ساختم و او در بستر پیامبر (ص) خوابید و جان او را بر جان خویش مقدم شمرد، به زمین فرود آیید، و او را از دشمنانش حفظ کنید، آنها هر دو فرود آمدند جبرئیل بالاى سرش و میکائیل پایین پایش بود.و جبرئیل صدا مى زد: آفرین آفرین! چه کسى همانند تو است اى على؟! خداوند متعال با تو نزد فرشتگان مباهات کرد»

نبی اکرم (ص) در شب پنجشنبه اول ماه ربیع (سال ۱۴ بعثت) از مکه خارج شد. کفار فکر مى کردند که رسول الله صلى الله علیه و آله خوابیده است، ولى آن حضرت در حالى سوره یس را تا فاغشیناهم فهم لایبصرون مى خواند، مشتى خاک بر آنها افکند و از میان آنها گذشت و به هدایت جبرئیل به طرف کوه ثور رفت و در راه ابوبکر را دید.

او را نیز با خود برد داخل غار ثور گردیدند. چون صبح روشن شد، کفار به منزل حضرت حمله کرده و به طرف بسترش پیش رفتند، على علیه السلام از بستر بیرون جهید و ایستاد، و فرمود: چه شده چرا اینجا ریخته اید؟ گفتند: عموزاده ات محمد کو؟ فرمود: مگر مرا نگهبان او کرده بودید؟ آیا نگفتید از شهر ما بیرون شو؛ او هم رفت دیگر چه مى خواهید؟شروع کردند به زدن او؛ ولى ابولهب نگذاشت او را زیاد اذیت کنند. کفار به ابولهب گفتند: این کار حیله تو بود که نگذاشتى شب کارمان را انجام دهیم.

 

پیامبر (ص) چگونه به مدینه مهاجرت کرد ؟

مهاجمان ناکام و خشمگین بیکار ننشسته و به هر سو در جستجوی محمد درآمدند. در پاره اى از روایات آمده که در میان قریش مردى بود ملقب به «ابو کرز» که از قبیله خزاعه بود و در شناختن رد پاى افراد مهارتى بسزا داشت از این رو چند نفر به دنبال او رفته و از وى خواستند رد پاى محمد را بیابد.

ابو کرز اثر قدم هاى رسول خدا (ص) را از در خانه آن حضرت نشان داد و به دنبال آن همچنان پیش رفتند تا جایى که ابوبکر به آن حضرت ملحق شده بود، گفت: در اینجا ابى قحافه یا پسرش نیز به او ملحق شده! اینان به دنبال جاى پاها همچنان تا در غار پیش آمدند.

از آن سو رسول خدا (ص) و ابوبکر در غار آرمیده و از شکافى که وارد شده بودند بیابان و صحرا را مى نگریستند و خداى تعالى براى گم شدن رد پاى رسول خدا (ص) عنکبوتى را مامور کرده بود تا بر در غار تار بتند، و کبک هایى را فرستاد تا آنجا تخم بگذارند و به هر ترتیبى بود وقتى مشرکین به در غار رسیدند،

ابو کرز نگاه کرد دید رد پاها قطع شده از این رو همان جا ایستاد و گفت: محمد و رفیقش از اینجا نگذشته و داخل این غار هم نشده اند زیرا اگر به درون آن رفته بودند این تارها پاره مى شد و این تخم کبک ها مى شکست، دیگر نمى دانم در اینجا یا به زمین فرو رفته اند و یا به آسمان صعود کرده اند!

آن حضرت سه روز در غار ثور ماند و سپس از غار بیرون آمد مردى از چوپانان قریش را دید که ابن اریقط نام داشت. به او فرمود: آیا بر جانم، از تو ایمن باشم ؟ گفت: در آن صورت تو را حفظ کرده و کسى را از وضع تو مطلع نمى کنم یا محمد صلى الله علیه و آله اراده کجا را دارى؟

فرمود: مى خواهم به یثرب بروم گفت: به خدا تو را از راهى مى برم که هیچ کس نداند. فرمود: برو به مکه و به على علیه السلام بشارت ده که خدا مرا اجازت هجرت فرموده است براى من آذوقه و مرکبى آماده کند.

ابن اریقط به محضر على علیه السلام آمد و جریان را گفت: على علیه السلام براى حضرت خوراک راه و یک مرکب فرستاد و ابن بهیره نیز خوراک و دو تا مرکب را آورد.

آنگاه حضرت به طرف یثرب حرکت فرمود. ابن اریقط او را بر راه نخله از میان کوه ها برد. پیوسته بیراهه مى رفتند، تا در قدید به راه اصلى وارد شدند و تا در نزد ام معبد به استراحت پرداختند و اعجازى از آن حضرت در رابطه با شیر گوسفند (ام معبد) ظاهر شد. سپس راه را به طرف یثرب ادامه دادند.

 

دلایل و اهمیت هجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه

1. یکی از دلایل مهم هجرت پیامبر گرامی اسلام(ص) از مکه به مدینه، آزار و اذیت کفار قریش‏ بود. مشرکان روز به روز گرفتاری ها و دشواری هایی بسیاری برای مسلمانان ایجاد می کردندف به همین دلیل پیامبر(ص) دستور هجرت به مدینه را صادر کرد، مسلمانان با هجرت به مدینه در منازل انصار سکونت یافتند. مسلمانان مدینه مهاجران را پناه دادند و یاریشان کردند و میان خود و آنان مساوات برقرار نمودند. (سیره معصومان‏(ترجمه أعیان الشیعة)، ج ‏1، ص 78)

2. پیامبر در شبی این هجرت را آغاز کرد که قریش تصمیم به قتل او داشتند و ظاهر امر چنین است که اگر پیامبر(ص) نمی رفت، در آن جا کشته می شد. (سوره انفال، آیه30)

3. پیامبر بعد از بعثت خود به مدت 13 سال در مکه به تبلیغ دین اسلام و دعوت مردم پرداخت و پس از آن مکه ظرفیت پیشرفت بیشتر را نداشت. بنابراین اگر در مکه می ماند تنها عده معدودی از مردم مسلمان بودند که ممکن بود با گذشت زمان آثاری از آنها نماند. از سور دیگر اسلام به دنبال گسترش در تمام دنیا بود و پیامبر برای حفظ و نجات اسلام هجرت کرد.

4. هجرت به شهر طائف بی فایده بود و یمن، ایران، روم، شام و سایر مناطق تحت سلطه ابر قدرت های آن روزگار بود، بنابراین با هجرت پیامبر به ایت سرزمین ها مشکلات بسیاری برای ایشان به وجود می آمد.

5. از نظر جغرافیایی، حبشه فاصله بسیاری با مکه داشت و به عنوان یک کشور آفریقایی نمی توانست با توجه به واقعیت های سیاسی، انسانی و نژادی، رهبری یک برنامه اصلاح جهانی را در زمینه های سیاسی، اقتصادی، نظامی و اجتماعی را بر عهده گیرد.

6. مدینه از نظر زراعی بسیار غنی تر از شهر مکه بود و توانایی مقابله با فشار اقتصادی و بازرگانی در شرایط بحرانی را داشت. مردم مدینه مهاجران یمنی بودند و از تمدن ابتدایی برخوردار بودند، آنها نه مانند مردم عرب قصی القلب بودند و نه مانند اهل قریش به دنبال امتیاز و منافع بودند. همچنین به خاطر رقابت های عدنانی و قحطانی، حتی اگر انگیزه های دینی نداشتند از تسلیم پیامبر(ص) به دشمن اجتناب می کردند.

هجرت تاریخى پیامبر اکرم (ص) که نقطه عطفى در تاریخ اسلام محسوب مى شود، انقلابى نوین در جهت شکوفایى و گسترش رسالت پیامبر اکرم پدید آورد و در حقیقت وسیله مناسبى براى اوج گیرى نهضت الهى و تثبیت دولت اسلامى رسول الله بود.
خبرگزاری میزان _ جماران نوشت: «مبدأ تاریخ اسلام قرار گرفتن این هجرت»، «جان فشانی حضرت علی ـ علیه السلام ـ با خوابیدن در بستر پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ در شب هجرت»، «رخ داد‌های مسیر هجرت مانند ساختن نخستین مسجد در تاریخ هجری به دست مبارک پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ و بنا بر قولی اقامه نخستین نماز جمعه» و «زمینه ساز بودن این هجرت در تشکیل پایه‌های حکومت اسلام در مدینه» از مهمترین و تاثیر گذارترین رویداد‌ها در جهت تثبیت و تقویت اسلام در آن دوران است. در این روز مسلمانان در نتیجه آزار و فشار‌های قریش دسته دسته رهسپار مدینه شدند و رسول خدا به انتظار اِذن پروردگارش در هجرت از مـکه و رفتن به مدینه باقى ماند.
 
مشرکان مکه از پیشرفت و گسترش اسلام پیوسته در بیم و هراس بودند و شکست و زوال خود را نزدیک و نزدیک‌تر مى دیدند از این رو در دارالندوة گرد آمده، به فکر چاره افتادند. ابوجهل که از سخت‌ترین دشمنان اسلام بود، گفت: اى جماعت قریش احدى از عرب محترم‌تر از ما نبود و ما در حرم امن الهى بودیم، عرب هر سال ۲ بار به مکه مسافرت مى کرد و کسى در ما طمع نداشت تا آن که محمد (ص) در میان ما پیدا شد، ما او را به سبب صلاح و امانتش امین نام نهاده بودیم، ولى مدتى مى گذرد که رسول خداست. از این رو خدایان ما را بد گفت، ما را سفیه و بى خرد نامید، جوانان ما را فاسد کرد و جمع ما را به افتراق کشانید.
 اجتماع گرد آمده پس از بررسی پیشنهادات مختلف بر آن شدند که از هر تیره اى از تیره هاى قریش یک مرد مشهور انتخاب شود حتى یک نفر هم از بنى هاشم و آن وقت همه یکباره به محمد حمله کرده به قتلش درآورند و خون بهای او را ۳ برابر و حتى اگر ۱۰ برابر هم خواستند، بپردازند. سرانجام ۱۵ نفر از جمله ابولهب عموى رسول الله (ص) را انتخاب کردند که آن حضرت را به قتل برسانند. آنگاه از مجلس مشورت پراکنده شده، قرار گذاشتند که نقشه را شب هنگام اجرا کنند و کسى را از آن تصمیم خبر ندهند. شب موعود، ابولهب گفت: شب مناسب نیست. منتظر بمانیم وقت صبح حمله کرده کارش را بسازیم، بنابراین در اطراف منزل آن حضرت به انتظار ایستادند.
 در این هنگام آیه و «اذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک او یقتلوک او یخرجوک و یمکرون و یمکرالله والله خیر الماکرین»: «و یاد کن هنگامى را که کافران درباره تو نیرنگ مى کردند تا تو رابه بند کشند یا بکشند یا (از مکه) اخراج کنند و نیرنگ مى زدند، و خدا تدبیر مى کرد و خدا بهترین تدبیر کنندگان است» (۳۰ سوره انفال) بر پیامبر نازل شد و به این ترتیب خداوند رسولش را از تصمیم و توطئه آنان آگاه ساخت.
 در شب اوّل ماه ربیع (سال چهاردهم بعثت) رسول خدا (ص) از مکه بیرون رفت و در همان شب حضرت علی (ع) در بستر رسول خدا بیتوته کرد و آن شب را «لیلة المبیت» گفتند. رسول خدا در این شب رهسپار غار ثور شد و ابوبکر بن ابوقحافه نیز با وی همراه گشت و پس از ۳ روز که در غار ثور ماندند، در شب چهارم ربیع الاول راه مدینه را در پیش گرفتند.
 منابع روایی ماجرای ورود پیامبر (ص) به یثرب را مفصل بازنوشته‌اند. از جمله به نقل عبد الرحمن بن عویم بن ساعده آورده‌اند که، چون از حرکت رسول خدا از مکه خبر یافتیم و انتظار ورود او می‌رفت، همه روزه پس از نماز بامداد، از مدینه بیرون می‌رفتیم، و در بیرون شهر به انتظار ورود رسول خدا می‌نشستیم و موقعی که سایه‌ها از میان می‌رفت و دیگر سایه‌ای پیدا نمی‌کردیم، به مدینه بازمی‌گشتیم.
 در همان روز ورود رسول خدا نیز در بیرون شهر به انتظار ورود او بودیم تا سایه‌ها از میان رفت و ناچار بر اثر شدّت گرما به خانه‌های خود بازگشتیم و در همان موقعی که ما در خانه‌های خود بودیم، رسول خدا (ص) وارد شد و نخستین کسی که او را دید مردی از یهود بود که از کار هر روزه ما با خبر بود و می‌دانست که ما در انتظار ورود رسول خدا هستیم. پس با صدای بلند فریاد زد:‌ای «بنی قیله!» بخت شما رسید. با شنیدن این صدا از خانه‌ها بیرون ریختیم و نزد رسول خدا رفتیم و ابوبکر نیز همراه وی بود و، چون بیشتر ما رسول خدا را ندیده بودیم، هنگامی که سایه از رسول خدا گشت و ابوبکر برخاست و بر آن حضرت سایه افکند، او را شناختیم.


دلایل هجرت
پیغمبر اکرم در ۱۰ سال اول بیعتشان به واسطه حمایت‌های جناب ابوطالب پدر بزرگوار حضرت علی (ع) که رئیس قبیله بنی هاشم نیز بود کمتر در مکه مورد آزار قرار می‌گرفت. بعد از وفات ابوطالب، فشار‌ها بر پیامبر در این شهر بیشتر شد و در همین فاصله همسر بزرگوارشان خدیجه (س) نیز از دنیا رفت. این زن واقعاً مصداق یار غمگسار بود و از نظر روحی به قدری با رسول خدا انطباق داشت که باید گفت در جهان نظیر نداشت. این زن بسیار فداکار و عاقله بود، مالش، جانش، هستی اش، خوشی، سعادت و همه چیز خود را به پای رسول اکرم (ص) ریخت. بعد از وفات ابوطالب و خدیجه سختگیری بر رسول اکرم (ص) به حد اعلا رسید.
 
از طرف دیگر یکی از نقاطی که پیامبر (ص) برای تبلیغ دین، توجه خاصی به آن داشت، شهر مدینه بود. حضرت ۶ تن از اهالی این شهر را در عقبه مکه به اسلام فرا خواند و از ایشان خواست تا او را یارى کنند و ایشان نیز پذیرفتند. در نهایت و پس از عقبه اولی و عقبه ثانی و فرستادن مبلغ اسلامی به مدینه، محیط مدینه برای هجرت آماده شد، لذا علت هجرت پیامبر (ص) را می‌توان در این موارد ذکر کرد:
 
اگر در حادثه هجرت پیامبر اسلام (ص) درست بیندیشیم به این نکته برخورد می‌کنیم که یکی از علت‌های هجرت پیامبر گرامی اسلام (ص) از مکه به مدینه، آزار و اذیت کفار قریش‏ بود. گرفتاری‌ها و دشواری‌هایى که مشرکان در سر راه مسلمانان ایجاد می‌کردند روز بروز افزایش می‌یافت؛ از این‌رو پیامبر خدا (ص) به مسلمانان رخصت داد به مدینه هجرت کنند. مسلمانان به مدینه رفتند و در خانه‌هاى انصار ساکن شدند. مسلمانان مدینه مهاجران را پناه دادند و یاریشان کردند و میان خود و آنان مساوات برقرار نمودند. پیامبر در شبی این هجرت را آغاز کرد که قریش تصمیم به قتل او داشتند و ظاهر امر چنین است که اگر پیامبر (ص) نمی‌رفت، در آن‌جا به قتل می‌رسید. پیامبر ۱۳ سال در مکه بود و هرچه که باید در مکه به دست می‌آمد، به دست آمده بود. مکه دیگر جایی برای پیشرفت اسلام نداشت. اگر اسلام تنها در مکه می‌ماند، تنها معدود مسلمانان این شهر بودند که پیرو این دین می‌شدند که ممکن بود با گذشت زمان، اثری از آنان نیز باقی نماند.اسلام به دنبال گسترش بود. هجرت پیامبر در واقع برای حفظ اسلام و مسلمانان بود و حتی می‌توان گفت، نجات اسلام در گرو هجرت پیامبر (ص) خلاصه شده بود.


اهمیت هجرت
هجرت پیامبر اسلام (ص) ازچند جهت از مهمترین رویداد‌های تاریخ اسلام به شمار می‌رود؛ «مبدأ تاریخ اسلام قرار گرفتن این هجرت»، «جان فشانی حضرت علی ـ علیه السلام ـ با خوابیدن در بستر پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ در شب هجرت»، «رخ داد‌های مسیر هجرت مانند ساختن نخستین مسجد در تاریخ هجری به دست مبارک پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ و بنا بر قولی اقامه نخستین نماز جمعه» و «زمینه ساز بودن این هجرت در تشکیل پایه‌های حکومت اسلام در مدینه» از مهمترین و تاثیر گذارترین رویداد‌ها در جهت تثبیت و تقویت اسلام در آن دروران است. هجرت تاریخى پیامبر اکرم (ص) که نقطه عطفى در تاریخ اسلام محسوب مى شود، انقلابى نوین در جهت شکوفایى و گسترش رسالت پیامبر اکرم پدید آورد و در حقیقت وسیله ى مناسبى براى اوج گیرى نهضت الهى و تثبیت دولت اسلامى رسول الله مى باشد. هم چنان که على (ع) مى فرماید: «علاب‌ها ذکره و امتد منها صوته، نام و یاد رسول خدا (ص) به واسطه هجرت به مدینه، اوج گرفت و آواى توحیدى اش بر نقاط عالم طنین انداز شد.»

 

توطئه دارالندوه
اشراف قریش در دار الندوه گرد هم آمدند و احدى از آنان غایب نبود. مورخان این روز را یوم الزحمة نامیده اند. حاضران از خاندان‌هاى بنى عبد شمس، نوفل، عبد الدار، جمح، سهم، اسد، مخزوم و دیگر خانواده‌هاى مکه بودند و اجازه ندادند که احدى از تهامه وارد شود، زیرا تهامى ‌ها هوادار محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بودند. همچنان که مواظب بودند[ تا احدى از خاندان هاشم یا کسانى که به گونه‌اى با آن‌ها ارتباط دارند، از این جریان باخبر نشود.

مطابق برخی گزارش‌ها، شیطان نیز در چهره پیرى نجدى همراه آنان وارد مجلس شد. آن‌ها با هم مشورت و رایزنى کردند که با محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) چه کنند؟ پیشنهادهایى مطرح شد. از جمله کسى گفت: او را به زنجیر آهنى بسته حبس نمایند، امّا احتمال دادند که با یارانش ارتباط برقرار کند و آنان، او را آزاد کنند. پیشنهاد شد او را به سرزمین ‌هاى دیگر تبعید کنند؛ چنان دیدند که این کار به محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) امکان مى ‌دهد تا به نشر و ترویج دین خود همّت گمارد. در نهایت، رأى آنان بر پیشنهاد ابوجهل یا شیطان قرار گرفت که از هر قبیله یک جوان دلیر و نسب‌دار و گیرنده انتخاب کنند و آنگاه به هر کدام از جوانان یک شمشیر برّنده بدهند و آنان با شمشیرهاى خود بر پیامبر (ص) وارد شوند و دسته‌جمعى او را بکشند و خون او در میان همه قبایل پراکنده شود و بنى عبد مناف نتوانند با همه طوایف قریش بجنگند و ناچار به گرفتن دیه تن در دهند و آنان هم دیه مى‌دهند. بدین ترتیب کار پایان مى ‌یابد.

روشن است که ویژگى‌ هایى که براى جوانان در نظر گرفتند، براى این بود که هیچ یک از قبایل به تسلیم جوان خویش نیندیشد، زیرا اگر او را تحویل دهند، بنى هاشم براى وارد کردن ضربه هر چند محدود به قریش قدرت بیشترى خواهد داشت. همچنان که چنین ویژگى‌هایى، اجراکنندگان این جنایت پلید را در انجام مأموریت آن‌ها که ذره‌ اى تردید، و ضعف و سستى در اجراى آن جایز نبود، مطمئن‌تر و جسورتر مى‌ ساخت. به هر حال خداوند متعال از طریق وحى پیامبرش را از این توطئه آگاه کرد: «وَ إِذْ یمْکرُ بِک الَّذِینَ کفَرُوا لِیثْبِتُوک أَوْ یقْتُلُوک أَوْ یخْرِجُوک وَ یمْکرُونَ وَ یمْکرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیرُ الْماکرِینَ».[ مکر الهى در اینجا، تدبیر سرّى براى شکست اقدامى است که دیگران بر انجام آن هم داستان شده بودند.

حفظ جان پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم 
در بين افرادى كه براى دستيابى به جايزه به جستجوى پيامبر پرداختند مردى به نام «سراقة بن مالك بن جعشم» بود كه فردى از قريش به او اطلاع داده بود كه سه نفر را با چشم خود ديده كه به سمت مدينه در حركتند. سراقه مردى قوى هيكل و در شجاعت معروف بود، و بى آن كه كسى در جريان قرار گيرد زره به تن كرد و بر مركب خويش سوار شد و به تعقيب آن سه نفر پرداخت تا شايد محمد(صلی الله علیه وآله و سلم)را بين آنان بيابد و به جايزه نايل شود.
ابوبكر سوارى را غرق در سلاح ديد كه به آنان نزديك مى شد، از اين صحنه به وحشت افتاد، ولى رسول اكرم(صلی الله علیه وآله و سلم) با اطمينان به حركت خود ادامه داد و پيوسته در دعا و نيايش بود و از تلاوت قرآن باز نمى ايستاد و در حالى كه سراقه به سرعت به سوى آنان مى آمد، اسبش او را به زمين كوبيد، وى از جا برخاست و تلاش كرد مجدداً خود را به آنان برساند و آن گاه كه خيلى نزديك رسيده بود، بار دوم نيز پاهاى اسب او تا زانو به زمين فرو رفت و سراقه را به جاى دور دستى پرتاب كرد كه با سلاح خود درهم غلتيد.
سراقه اين وضع را به فال بد گرفت و پى برد كه در اين كار با شكست مواجه خواهد شد و با خود گفت: محمد(صلی الله علیه وآله و سلم)دعوت خود را علنى ساخته و پيروز خواهد شد. از اين رو از آنها امان خواست و از رسول خدا(صلی الله علیه وآله و سلم)تقاضا كرد امان نامه اى برايش بنويسد تا نشانه اى ميان آنان باشد.
پيامبر اكرم(صلی الله علیه وآله و سلم) به عامر بن فهيره دستور داد تا امان نامه اى براى او نوشت و وى آن را گرفت و از همان راهى كه آمده بود بازگشت. بعد از آن كه سراقه از تعقيب پيامبر ناكام شد، كسانى را كه قصد تعقيب رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) داشتند به اشتباه مى انداخت و بعد از آن كه واقف شد پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) وارد مدينه شده است، ماجراى خود و پيامبر را براى مردم نقل كرد.
ورود به قبا: خبر هجرت نبى اكرم (صلی الله علیه وآله و سلم) به گوش مردم مدينه رسيد و آنها هر روز صبح تا آفتاب سوزان ظهر منتظر مقدم آن حضرت مى ماندند و بعد از آن كه در آن روز از تشريف فرمايى حضرت مأيوس مى شدند ، به خانه هاى خود باز مى گشتند.
رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) مدت هشت روز در بيابان سوزان راه پيمود تا به منطقه اى به نام «قبا» در شش ميلى مدينه رسيد و گروه زيادى از ياران حضرت به دليل بيمى كه بر جان پيامبر از ناحيه دشمنان داشتند، مسلحانه به استقبال آن حضرت آمده بودند.
پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله و سلم) بر بنى عمرو بن عوف وارد شد و بيش از ده روز نزد آنان اقامت گزيد و در اين فاصله رسول خدا نخستين مسجد در اسلام را بنا كرد كه به مسجد قبا معروف است، و قرآن به اين مسجد اشاره مى كند.
لَمَسْجِدٌ اُسِّسَ عَلَى التَّقْوى  مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهِّرُواْ وَاللَّهُ يُحِبُّ المُطَّهِّرِينَ؛(۵) و مسجدى كه از روز نخست براساس تقوا بنا شد ، سزاوارتر است كه در آن به نماز بايستى. در آن مردانى وجود دارند كه علاقه مندند پاك و پيراسته باشند و خداوند پاكان را دوست دارد. و پيامبر اسلام با ياران خود در بناى اين مسجد تشريك مساعى داشت.


سخنرانى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم 

رسول گرامى اسلام(صلی الله علیه وآله و سلم) سپس در روز جمعه در حالى كه يارانش پيرامون وى گرد آمده بودند قبا را به قصد مدينه ترك گفت و هنگام ظهر بدان جا رسيد و در محل سكونت بنى سالم بن عوف در منطقه اى به نام رانوانا نزول اجلال فرمود و نماز جمعه را در آنجا اقامه كرد و براى مردم چنين خطبه خواند:
حمد و سپاس خدا را سزد، او را سپاس مى گويم و از او درخواست كمك و يارى دارم، به آمرزش او اميد بسته و از او هدايت مى طلبم، ايمان بدو آورده و به وى كفر نمى ورزم. با هركس كه به انكار او برخيزد دشمنى خواهم كرد و گواهى مى دهم كه جز خداى يگانه معبودى نيست و محمد بنده و فرستاده اوست كه او را در برهه اى از آمدن پيامبران، و وجود اندكِ علم و دانش و گمراهى مردم، در گذشت زمان و نزديكى رستخيز، با مشعل هدايت و نور و پند و اندرز به سوى مردم فرستاد.
كسى كه از خدا و رسول او پيروى كند، هدايت و كسى كه نافرمانى آنان كند منحرف گرديده و به گمراهى سختى دچار گشته است. شما را به تقواى الهى سفارش مى كنم؛ زيرا برترين چيزى كه مسلمانى آن را به مسلمان ديگر سفارش كند، تشويق و ترغيب او به آخرت و سفارش به تقواى الهى است. از آنچه خدا شما را بر حذر داشته پرهيز نماييد كه پند و نصيحتى بهتر از اين وجود ندارد، تقوا براى آن كس كه از خدا بيم داشته باشد، يارى راستين براى دستيابى به سعادت آخرت است.
كسى كه كارهاى نهان و آشكار خويش را طبق فرموده خداوند و به خاطر او انجام دهد، در دنيا سبب نيكنامى او شده و در آخرت آن گاه كه هركس نياز به اعمال پيش فرستاده خويش دارد، ذخيره پس از مرگ او خواهد بود و اگر كارهايش غير از اين باشد آرزومند است كاش آن را انجام نداده بود.
خداى سبحان شما را از خود برحذر مى دارد و او به بندگانش مهربان است، سخنش راست و وعده اش تخلف ناپذير است. خداوند مى فرمايد: ما يُبَدَّلُ القَوْلُ لَدَىَّ وَما أَنَا بِظَلّامٍ لِلْعَبِيدِ. در امور دنيا و آخرت و آشكار و نهان از خداى خويش بيمناك باشيد؛ زيرا: وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً؛ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِيماً. تقواى الهى انسان را از ناخرسندى و كيفر و خشم خداوند مصون مى دارد و موجب سرافرازى و خشنودى پروردگار و بالابردن مقام و منزلت شخص مى گردد.
]از آنچه خدا به شما داده [ بهره مند شويد و در دستورات الهى كوتاهى نورزيد، خداوند كتاب خود را به شما آموخته و راه خويش را ارائه داده است تا راستگويان را از دروغگويان باز شناسد، همان گونه كه خداوند به شمإ؛هه احسان نموده، شما نيز نيكى و احسان كنيد و با دشمنانش دشمنى و در راه او به نحوى بايسته مبارزه و پيكار نماييد.
او شما را برگزيد و مسلمانتان ناميد تا هر كسى به هلاكت مى رسد و يا زنده مى ماند، با دليل و برهان باشد. قدرت از آن خداست. خدا را بسيار ياد كنيد و براى پس از مرگ، عمل نيك انجام دهيد، چه اين كه اگر كسى ارتباط ميان خود و خدا را سامان بخشد، خداوند بين او و مردم را اصلاح مى كند، چون حاكم بر مردم، خداست، نه اين كه مردم بر او حاكمند، او مالك مردم است، نه مردم مالك اويند، هيچ گونه قدرت و توانى جز از ناحيه خداوند بزرگ وجود ندارد.»(ابن اثير، البدايه و النهايه و تاريخ طبرى.)


پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) در مدينه


رسول اكرم (صلی الله علیه وآله و سلم) پس از به جا آوردن نماز جمعه، به مسير خود ادامه داد تا به مدينه رسيد و مردم شهر براى استقبال آن حضرت از شهر بيرون آمده و اين شعار را سر مى دادند: « الله اكبر، جاء رسول الله، الله اكبر، جاء محمد» و زنان و كودكان نيز براى گفتن خير مقدم به آن بزرگوار اين سرود را مى خواندند:
طلع البدر علينا وجب الشكر علينا                      من ثنيات الوداع ما دعا للَّه داع
آن روز، روزى سرشار از شادى و سرور بود كه مدينه مانند آن را در تاريخ خود سراغ نداشت و از سويى هر يك ازمردم علاقه مند بودند حضرت در خانه آنها حضور يابد، ولى پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) مهار شتر را رها ساخت تا هر كجا خواهد برود، و به انبوه جمعيت مشتاقى كه پيرامون وى حلقه زده بودند فرمود: شتر را رها كنيد؛ زيرا مأموريت دارد؛ يعنى هركجا كه شترِ پيامبر زانو بزند، حضرت در همان جا اُطراق خواهد كرد.
شتر به راه خود ادامه داده تا به منطقه «مربد(محل خشك كردن خرما.)» مقابل خانه ابوايوب انصارى رسيد، و در آنجا خوابيد. زمين «مربد» متعلق به دو نوجوان يتيم بود و رسول خدا(صلی الله علیه وآله و سلم)آن را از ولىّ آنها خريدارى كرد و در آن مسجدى را كه امروزه به حرم نبوى شريف معروف است بناكرد (ساختمان اين مسجد تاكنون چندين بار تجديد بنا گرديده است). تا زمانى كه مسجد پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم)بنا گرديد و خانه اش در جوار آن ساخته شد، آن حضرت در خانه ابوايوب انصارى اجلال نزول فرمود.
شخص پيامبر در ساختن مسجد كمك مى كرد تا مسلمانان را به كار تشويق نمايد. مهاجر و انصار نيز در ساختن مسجد تشريك مساعى داشته و به بناى آن ادامه دادند. پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم)شخصاً همراه مسلمانان سنگ بنا را حمل مى كرد و مى فرمود:
اللهمّ لا عيش الّا عيش الآخرة                        فاغفر الأنصار و المهاجرة؛
بار خدايا، زندگى جز زندگى آخرت نيست، پس انصار و مهاجرين را ببخشا.
رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) خانه خويش را متصل به مسجد بنا كرد و در آن سكونت گزيد.
و آن گاه كه پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) در مدينه استقرار يافت در پى اعضاى خانواده اش كه در مكه بودند فرستاد(كسى كه از ناحيه رسول خدا(صلی الله علیه وآله و سلم)مأموريت يافت، فَواطِم، يعنى فاطمه دخت پيامبر، فاطمه بنت اسد، فاطمه دختر زبير و مسلمانانى را كه تا آن روز موفق به مهاجرت نشده بودند همراه بياورد، اميرالمؤمنين على(ع) بود. «ج»). عبدالله بن ابوبكر نيز همراه خانواده پدر با آنان از مكه خارج شد، ولى مشركين مكه برخى از مسلمانان مستضعف را از مهاجرت باز داشته و آنها را به زندان افكندند و مورد آزار و اذيت و شكنجه قرار دادند.

 

پیام هجرت «پیامبر اکرم (ص)» از مکه به مدینه

یک کارشناس علوم قرآنی گفت: اشراف قریش با مشاوره فرهنگی یهودیان حجاز به این نتیجه رسیدند که حضور «رسول اکرم (ص)» در مکه سبب می‌شود تا دین اسلام به سرعت در سراسر جهان گسترش پیدا کند، به همین منظور تلاش کردند تا شرایطی فراهم کنند تا موفقیت «خاتم المرسلین (ص)» را تحت الشعاع قرار بدهد.
مجید نخعی در گفت‌وگو با میزان پیرامون اهمیت شهر مکه برای توسعه و گسترش دین اسلام گفت: «رسول اکرم (ص)» برای تبلیغ و گسترش اسلام نیازمند زیر ساخت‌هایی بودند که این موارد تنها در شهر «ام القرا» مکه فراهم بود، خداوند نیز به «رسول اکرم (ص)» ابلاغ کرده بود که مرکز تبلیغ خود را در شهر مکه مستقر کند، مکه در آن زمان به عنوان مادر سرزمین‌ها بود، از آنجا که در مکه مراسم حج برگزار می‌شد و مردم از سراسر سرزمین حجاز به این شهر می‌آمدند لذا مکه مکان مناسبی برای تبلیغ محسوب می‌شد.

وی در همین رابطه ادامه داد: مکه محل رفت آمد کاروان‌های تجاری و همچنین مرکز تبادلات فرهنگی بود، از سوی دیگر نخبگان از سراسر دنیا به این شهر رفت و آمد داشتند، همه این عوامل زمینه را برای توسعه پرچم اسلام فراهم می‌کرد، تبلیغ دین اسلام در «ام القرا» که محلی برای تبادل اطلاعات و ارتباطات می‌توانست گسترش اسلام را با سرعت چشم گیری در سراسر دنیا در پی‌داشته باشد، به عبارت دیگر مکه مکانی بود که ظرفیت انتقال پیام «رسول اکرم (ص)» را داشت.

نخعی حضور اشراف مکه را سدی بزرگ پیش روی توسعه اسلام دانست و اظهارکرد: شهر مکه شهری استراتژیک برای تبلیغات محسوب می‌شد، اما اشراف قریش هم در مکه زندگی می‌کردند، این امر باعث می‌شد تا «رسول اکرم (ص)» نتواند پروژه عظیم خود را به اجرا بگذارد.

وی به همدستی جریان یهودیان با اشراف قریش در مکه اشاره و ابراز کرد: اشراف قریش با مشاوره فرهنگی یهودیان حجاز به این نتیجه رسیدند که حضور «رسول اکرم (ص)» در مکه سبب می‌شود تا دین اسلام به سرعت در سراسر جهان گسترش پیدا کند، به همین منظور تلاش کردند تا شرایطی فراهم کنند تا موفقیت «خاتم المرسلین (ص)» را تحت الشعاع قرار بدهد.

نخعی تلاش اشراف قریش برای مقابله با «رسول اکرم (ص)» را مورد بررسی قرار داد و تصریح کرد: اشراف قریش برای مقابله با «خاتم المرسلین (ص)» هرگونه تبلیغ در مکه را ممنوع کردند و شرایط را به نحوی فراهم کردند که حضرت به هیچ عنوان نمی‌توانستند به تبلیغ دین اسلام بپردازد.

وی در همین راستا اظهار کرد: مکه شهری کوچک بود که اداره‌اش نیز با اشراف مکه بود، لذا آنان می‌خواستند «پیامبراکرم (ص)» را کنترل کرده و ایشان را بایکوت کنند، با این همه «پیامبراکرم (ص)» تا جایی که توانست در مکه باقی ماند و به تبلیغ ادامه داد.

نخعی به مرگ ابوطالب و از دست رفتن یکی از بزرگترین پشتوانه‌های «پیامبراکرم (ص)» اشاره و ابراز کرد: پس از مرگ ابوطالب عموی «پیامبر اکرم(ص)»، ایشان یکی از بزرگترین پشتوانه‌های خود را از دست داد و حلقه فشار اشراف قریش بر «پیامبراکرم (ص)» افزایش بسیاری پیدا کرد، تا حدی که خطر جدی «پیامبراکرم (ص)» را تهدید می‌کرد، در این زمان قضیه «لیله المبیت» شکل گرفت. اشراف قریش قصد داشتند تا عملاً «خاتم النبییّن (ص)» را حذف کنند.

وی پیرامون جستجوی مکانی مناسب جهت ادامه تبلیغ دین اسلام را مطرح و بیان کرد: هنگامی که فرمان هجرت از سوی پروردگار به «پیامبراکرم (ص)» رسید، ایشان گزینه‌های مختلفی را پیش روی خود دیدند، لذا فضای شهر حبشه و طائف را مورد بررسی قرار دادند، ایشان برای جستجوی و بررسی بیشتر حدود ۱۲ نفر از نمایندگان مدنی را به حبشه فرستادند تا شرایط این شهر را مورد بررسی قرار دهند، در عین حال ایشان نیز به شهر طائف رفتند و شرایط این شهر را از نزدیک مورد تفحص قرار دادند، اما سرانجام بهترین گزینه شهر یثرب یا همان مدینه بود.

این کارشناس علوم قرآنی علت انتخاب شهر مدینه به عنوان کانون تبلیغ دین مبین اسلام را مورد بررسی قرار داد و اظهار کرد: یثرب یا همان مدینه شهری بود که محل زندگی دو قوم اوس و خزرج بود که سال‌های سال با یکدیگر در اختلاف به سر می‌بردند، هنگامی که بزرگان این دو قوم برای عمل حج به مکه آمده بودند متوجه حضور «پیامبراکرم (ص)» شدند لذا از ایشان درخواست کردند تا به شهر یثرب بیایند.

نخعی علل درخواست قوم اوس و خزرج از «پیامبراکرم (ص)» برای حضور در مدینه را اینگونه شرح داد: بزرگان قوم اوس و خزرج از یهودیان ساکن یثرب شنیده بودند که پیامبری می‌آید و مدینه را پایتخت خود قرار می‌دهد، همه به او ایمان می‌آورند، همین امر زمینه را فراهم کرد که هنگامی که بزرگان اوس و خزرج به مکه رفته بودند با دیدن «پیامبراکرم (ص)» ایشان را همان «خاتم النبییّن (ص)» دانستند.

وی درباره هجرت «پیامبر اکرم (ص)» به یثرب تاکید کرد: یثرب سرزمینی خوش آب و هوا و در عین حال نزدیک به مکه بود در عین حال بزرگان قوم اوس و خزرج نیز از «پیامبر اکرم (ص)» درخواست کرده بودند تا به شهر آنان بیاید، «پیامبراکرم (ص)» این وعده را داده بودند که به مورد درخواست آنان بیندیشد، از سویی دیگر فشار اشراف قریش نیز بر «پیامبراکرم (ص)» بسیار زیاد شده بود لذا هجرت به مدینه انجام شد. بزرگان قوم اوس و خزرج در پیمان عقبه اول با «پیامبراکرم (ص)» عهد بستند که چنانچه «پیامبراکرم (ص)» به مدینه بیاید به دین اسلام می‌گرایند و از وی در برابر تمام حملات دشمنان حمایت می‌کنند؛ در عین حال ایشان می‌تواند پایگاه دین اسلام را در این شهر قرار دهد.

نخعی اهمیت هجرت «پیامبراکرم (ص)» از مکه به مدینه را مورد بررسی قرار داد و افزود: هجرت «پیامبراکرم (ص)» از مکه به مدینه امری بسیار ضروری بود، زیرا ترکیب اشراف قریش و همفکری یهودیان ترکیبی خطرناک بود و هر روز حلقه محاصره اقتصادی و سیاسی را تنگ‌تر می‌کرد.

وی در همین رابطه خاطر نشان کرد: دو قوم اوس و خزرج با پیمان خود باعث استحکام دین اسلام شدند و زمینه هجرت را فراهم کردند لذا آنان را انصار نامیدند، زیرا دین اسلام را همراهی کردند، هر چند که در روز‌های آخر زندگی «پیامبراکرم (ص)» دیگر از همراهی آنان با دین اسلام خبری نبود و همین امر سبب شده بود تا وصیت «پیامبراکرم (ص)» و تاکید ایشان در غدیر خم نادیده گرفته شود.

 

منابع:

https://namnak.com/prophet-muhammad-hegira.p78408

https://www.delgarm.com/hijrat-prophet.a219981

https://www.mizan.news/fa/news/665912

https://www.isna.ir/news/98080804082

http://www.pana.ir/news/1132366

https://www.mefda.ir/

https://www.balagh.ir/content/5372

https://wiki.ahlolbait.com/

https://fa.wikishia.net/view

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها