راهیان کوی اربعین حسینی
سه شنبه 6 مهر 1400 12:01 PM
«کربلا»، مدفن سیدالشهدا است؛ سرزمینی که عظیم ترین حماسه خدایی بشر، در آن اتفاق افتاد و موجش سراسر تاریخ و پهنه جهان را فرا گرفت. خاک کربلا، بوی خون می دهد و تربت کربلا مقدس و الهام بخش است. زیارت قبور ائمه یکی از مسلمات فرهنگ شیعه است که قابل انکار نیست. شیعیان به دلیل تعلق خاطری که به امامان معصوم خود دارند، مرتب به زیارت می روند و بیش از همۀ مکان های زیارتی، به کربلا می روند. در طول تاریخ، حرم حسینی همواره ملجأ و مأوای شیعیان بوده و هست. شیعیان از گذشته تاکنون در هر شرایطی به زیارت کربلا رفته و می روند؛ سختی و مشقت و حتی خطرات سفر را به جان می خرند؛ وقتی مصمم می شوند، هر مانعی را کنار می زنند تا به هدف برسند. به غیر از مناسبت های ویژه که روز زیارتی مخصوص سیدالشهداست، در سایر زمان های سال نیز زائران متعددی به کربلا می روند؛ چرا که زیارت کربلا شناسنامۀ شیعه است.
زیارت پیاده
آنچه در راه طلب خسته نگردد هرگز
پای پرآبله و بادیه پیمای من است
غیر از عشق و محبت ، که پای زائر را پیاده به مرقد حسین (ع) می کشاند و رنج سفر و خوف و خطر را به جان می خرد ، پیاده روی برای زیارت سیدالشهداء ، ثواب بسیار دارد و مورد تأکید پیشوایان دین است . امام صادق (ع) فرموده است : « مَن خَرَجَ مِن مَنزِلِهِ یریدُ زیارةَ قَبرِ الحُسَینِبنِ عَلِی علیهما السلام اِنْ کانَ ما شِیا کتِبَتْ لَهُ بِکل خُطوَةٍ حَسَنَةٌ وَ مَحا عَنهُ سَیئَةً ... »( بحارالانوار ، ج 98 ، ص 28 ، المزار ، شیخ مفید ، ص 30)
هرکس به قصد زیارت امام حسین (ع) ، پیاده از خانه اش خارج شود ، خداوند در مقابل هر گام ، برای او حسنه ای می نویسد و گناهی از او می زداید .یکی از زائران همیشگی حسین (ع) که هر ماه آن حضرت را زیارت می کرده ، بخاطر پیری و ناتوانی ، یک بار نتوانست برود . نوبت بعد که پیاده پس از چند روز راهپیمایی به حرم می رسد و سلام می دهد و نماز زیارت می خواند ، در خواب ، آن حضرت را می بیند که به وی می گوید : چرا به من جفا کردی ، تو که نیکوکار بودی ... (551) این شدت عنایت أئمه را به زائر پیاده می رساند . معاویة بن وهب ( از اصحاب امام صادق (ع) ) می گوید : خدمت آن حضرت رسیدم . در مصلای خود در خانه اش نشسته بود و پس از نماز با خداوند راز و نیاز می کرد . از جمله ( در دعا نسبت به زائران قبر حسین (ع) ) می گفت : « خدای زائران قبر حسین را بیامرز ، اینان که در این راه ، پول خرج می کنند ، بدنهای خود را در این راه در معرض قرار می دهند ... خدایا رحمت کن بر چهره هایی که آفتاب ، رنگ آنها را تغییر داده ، صورتهایی که متوجه قبر اباعبدالله است ، چشمهایی که در محبت ما اشک می ریزد ... خدایا این جانها و بدنها را به تو می سپارم ، تا کنار حوض کوثر به هم برسیم ... » (همان ، ص 52 و 8 .553 )
این سنت زیارت پیاده ، از زمان ائمه بوده و تاکنون نیز ادامه دارد و اجر بی شماری برای آن نقل شده است . فاضل دربندی می نویسد : این پیاده بودن ، یا به جهت فقیر بودن زائر است که نشان می دهد این زیارت ، برخاسته از شوق و محبت است ، یا به جهت آنست که زائر ، خود را در برابر سلطان اقلیم جوانمردی و خورشید سپهر عصمت و شهادت کوچک می شمارد و در راه او ، رنج سفر پیاده را بر خود هموار می کند و هر دو ارزشمند است . (اسرار الشهادة ، فاضل دربندی ، ص 136)
در عراق ، از سالها پیش چنین رسم است که هیئتها ، دسته ها و کاروانهایی کوچک یا بزرگ ، در ایام خاصی از بصره ، بغداد و عمدتا از نجف ، برای زیارت کربلا پیاده حرکت می کنند . بویژه در ایام زیارتی خاص مثل نیمه شعبان ، اول رجب ، ایام عاشورا و اربعین بیشتر و پرشکوهتر است و اغلب ، راه کنار ساحل فرات را انتخاب می کنند که از نجف تا کربلا 18 فرسنگ است و چند روز طول می کشد . در این کاروانهای زیارتی پیاده ، علمای بزرگ هم شرکت می کردند ، همچون میرزای نایینی ، آیة الله کمپانی ، سید محسن امین ، وبسیاری از علمای معاصر . در این مسیر ، دیدار با عشایر و فعالیتهای تبلیغی هم انجام می گرفت و شعارهایی هم مطرح می شد و روضه خوانی برگزار می گشت .
در ایام حکومتها بعثیها ، این پیاده رویهای پرشکوه ، آن هم از طریق جاده غیر رسمی کنار فرات ، رنگ مبارزه و مخالفت با رژیم عراق هم به خود می گرفت و یک بار هم در ایام اربعین حسینی در سال 1397 ق . به درگیریهای سخت میان نیروهای بعثی با انقلابیون شیعه و کاروانهای زیارتی در طول راه و در حرم اباعبدالله الحسین (ع) انجامید و کشته ها و مجروحان بسیاری داد ، (شرح مبسوط ماجرا در کتاب « انتفاضة صفر الا سلامیه » از رعد الموسوی آمده است) و به « اربعین خونین » معروف شد .
در کوی عشق ، درد و بلا کم نمی شود
از باغ خلد ، برگ و نوا کم نمی شود
تیغ شهادتست دل گرم را علاج
این تشنگی به آب بقا کم نمی شود
قاصد ، تسلی دل عاشق نمی دهد
شوق حرم به قبله نما ، کم نمی شود(کلیات صائب تبریزی ، غزل 1523 )
مسافر عشق-کرم خضلی | ۲۸ ساله | کارمند بانک | تهران - محل گفتگو: نجف
ماجرای من و امام حسین علیه السلام فکر کنم از قبل از اینکه من به دنیا بیایم شروع شده باشد، الان فقط ما داریم تمدیدش می کنیم. همین که مادرمان باردار بود و می رفت توی هیئت ها، بعدتر همان جور که داشت گریه می کرد اشک می ریخت و به ما شیر می داد، محبت اهل بیت را توی دل ما می گذاشت. همان راه را ما ادامه می دهیم. بچه مان را برمی داریم و می آوریم کربلا که محبت اهل بیت بیفتد توی دلش، امسال من مرخصی زایمان دارم، نه ماه، دیدم بهترین فرصت است که بتوانم با بچه ام بیایم برای پیاده روی. همه می گفتند سختت می شود؛ اما من دیدم بچه ام هیچ چیزش بالاتر از حضرت علی اصغر نیست. این همه زن و بچه توی این سرما توی این گرما آن موقع بدون هیج امکاناتی با آن وضعیت اسارت، مردهایشان را از دست داده اند و از این شهر به آن شهر از این کشور به آن کشور می کشندشان، کوفه، شام... آدم چه بگوید آخر؟ به این چیزها که فکر کنی می بینی اصلاً سخت نیست. اصلاً خودشان توان می دهند.
بچهٔ من از حمام که می آورمش بیرون مریض می شود. سریع سرما می خورد. سوسول است در این حد؛ اما اینجا این همه سرما و گرما، گردوخاک اصلا عین خیالش نیست، انگار نه انگار توی جاده ایم. اصلاً انگارنه انگار این مسافت را دارد می آید. روی دست می گیریمش. نه میتواند درست دستشویی کند، نه میتواند بازی کند. نه توی کالسکه اش می تواند بچرخد. گاهی می خواهد پرت بشود پایین، ولی بلندش می کنیم دوباره می خندد. تازه بعضی موقع ها سرپا بهش شیر می دهم، توی خانه عادت دارد من کنارش دراز بکشم و شیرش بدهم؛ اما الان توی این مسیر یاد گرفته در حین حرکت شیر بخورد. وقتی بهش شیر می دهم، فقط به علی اصغر رباب فکر می کنم.
با دخترم حرف می زنم. می گویم: «مامان جان، بارانا جانم، هیچ وقت دل امام حسین علیه السلام و بچه هاش رو نرنجون، هیچ وقت کاری نکن امام حسین و امام زمان از ما ناامید بشن، ما شیعه ایم روی ما یه حساب دیگه باز می کنن. از هیچ کس اندازهٔ ما توقع ندارن.»
گریه می کنم و دعا می کنم. ان شاء الله خود امام حسین کمک کنند که بچه ام هم توی این مسیر بماند. همه اش از لطف امام حسین علیه السلام است. خودشان ما را می کشند اینجا؛ وگرنه ما که لیاقت نداریم. ما می آییم شاید یک ذره بتوانیم درد دل حضرت زینب را تسکین بدهیم. شاید یک ذره بتوانیم بفهمیم به آنها چی گذشته که ما نمی توانیم.
مهم ترش اینکه این سفرها برای خودمان هم خوب است. همهٔ تأثیرش روی خودمان است. به آنها که هیج فایده ای نمی رسد. آنها دریای رحمت و کرامت هستند. آنها نور پرفروغی هستند. ما اگر خانه مان را رو به آفتاب بسازیم نور و ثمره اش مال خودمان است.
عطیه گفت: ما بیرون رفتیم با جابر بن عبد اللّه انصاری به جهت زیارت قبر حضرت حسین علیه السّلام، پس زمانی که به کربلا وارد شدیم جابر نزدیک فرات رفت و غسل کرد، پس جامه را لنگ خود کرد و جامه دیگر را بر دوش افکند، پس گشود بسته ای را که در آن سعد بود و بپاشید از آن بر بدن خود، پس به جانب قبر روان شد و گامی برنداشت مگر با ذکر خدا تا نزدیک قبر رسید، مرا گفت که: دست مرا بر قبر گذار.
من دست وی را بر قبر گذاشتم، چون دستش به قبر رسید بی هوش بر روی قبر افتاد، پس آبی بر وی پاشیدم تا به هوش آمد و سه بار گفت: یا حسین، پس گفت: حبیب لا یجیب حبیبه!؟ آیا دوست جواب نمی دهد دوست خود را؟ پس گفت: کجا توانی جواب دهی و حال آن که در گذشته از جای خود رگهای گردن تو، و آویخته شده بر پشت و شانه تو، و جدایی افتاده ما بین سر و تن تو، پس شهادت می دهم که: تو می باشی فرزند خیر النّبیّین، و پسر سیّد المؤمنین، و فرزند هم سوگند تقوی و سلیل هدی و خامس اصحاب کساء، و پسر سیّد النّقباء، و فرزند فاطمه علیها السّلام سیّده زن ها. و چگونه چنین نباشی و حال آن که پرورش داده تو را پنجه سیّد المرسلین و پروریده شدی در کنار متقین، و شیر خوردی از پستان ایمان، و بریده شدی از شیر به اسلام، و پاکیزه بودی در حیات و ممات، همانا دل های مؤمنین خوش نیست به جهت فراق تو و حال آن که شکّی ندارد در نیکویی حال تو، پس بر تو باد سلام خدا و خشنودی او، و همانا شهادت می دهم که تو گذشتی بر آنچه گذشت بر آن برادر تو یحیی بن زکریّا.
پس جابر گردانید چشم خود را بر دور قبر و شهدا را سلام کرد بدین طریق: السّلام علیکم أیّتها الارواح الّتی حلّت بفنائک قبر الحسین علیه السّلام، و اناخت برحله، اشهد انّکم اقمتم الصّلاه، و آتیتم الزّکاه، و امرتم بالمعروف، و نهیتم عن المنکر، و جاهدتم الملحدین، و عبدتم اللّه حتی اتاکم الیقین. پس گفت: سوگند به آن که برانگیخت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را به نبوّت حقّه که ما شرکت کردیم شما را در آنچه داخل شدید در آن.
عطیّه گفت، به جابر گفتم: چگونه ما با ایشان شرکت کردیم و حال آن که فرود نیامدیم ما وادیی را، و بالا نرفتیم کوهی را، و شمشیری نزدیم و امّا این گروه پس جدایی افتاده ما بین سر و بدنشان و اولادشان یتیم و زنانشان بیوه گشته؟ جابر گفت: ای عطیّه! شنیدم، از حبیب خود رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که می فرمود: هر که دوست دارد گروهی را، با ایشان محشور شود. و هر که دوست داشته باشد عمل قومی را شریک شود در عمل ایشان، پس قسم به خداوندی که محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را به راستی برانگیخته که نیّت من و اصحابم بر آن چیزی است که گذشته بر او حضرت حسین علیه السّلام و یاورانش.
پس جابر گفت: ببرید مرا به سوی خانه های کوفه. پس چون پاره ای راه رفتیم به من گفت: ای عطیّه! آیا وصیّت کنم تو را و گمان ندارم که برخورم تو را پس از این سفر، و آن وصیّت این است که دوست دار دوست آل محمّد را مادامی که ایشان را دوست دارد، و دشمن دار دشمن آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را تا چندی که دشمن است با ایشان اگر چه روزه دار و نمازگزار باشند، و مدارا کن با دوست آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اگر چه بلغزد از ایشان پایی از بسیاری گناهان و استوار و ثابت بماند پای دیگر ایشان از راه دوستی ایشان، همانا دوست ایشان بازگشت نماید به بهشت و دشمن ایشان بازگردد به دوزخ.(-مقتل الحسین(ع)، الخوارزمی، ج ۲،ص:۱۹۱)(-بحار الانوار، ج ۶۸، ص ۱۳۰، به نقل از بشاره المصطفی، ص ۷۴ و ۷۵٫
روایت شهدای مقاومت در پیاده روی اربعین
اربعین حسینی بهانهای برای گرد آمدن شیعیان دنیا در مسیر نجف تا کربلا و رقم زدن حماسهای بزرگ است که بزرگترین اجتماع جهانی نام گرفته است؛ شیعیانی که در این مسیر ضمن زنده نگه داشتن یاد شهدای دشت نینوا، فرهنگ غنی اسلام را به رخ جهانیان میکشانند. زائران کشورهای شیعه منطقه همچون ایران، لبنان، افغانستان و سوریه به دلیل کثرت زائرین پررنگ تر از سایر کشورها در این حماسه بین المللی حضور دارند. بخشی از شهدای مدافع حرم اهل بیت در سوریه و عراق وشهدای جبهه مقاومت اسلامی، سالهای گذشته در پیاده روی اربعین شرکت داشته و چه بسا رزق شهادتشان را از سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) گرفتهاند.
نشریه آمریکایی هافینگتون پست در مطلبی که در سال 2014 منتشر شد، به پیادهروی عظیم اربعین حسینی (ع) اشاره کرده و در این باره مینویسد: «اگر میخواهی اسلام حقیقی را بشناسی، به زیارت اربعین برو زیرا مراسم ارزش ها و الگوهاست و اگر خواستی داعش را بشناسی برو به اربعین و دشمنان داعش را بشناس. تعداد زائران این تجمع 5 بار بیشتر از مراسم بزرگ و مهم "کومبهمیلای" هندوها که هر 3 سال یکبار برگزار می شود است و علاوه بر این اربعین در شرایط امنیتی خطرناک و با وجود تروریسم و خطر انفجار در هر لحظه برگزار می شود و آنها با این اقدام به جهان پیام میفرستند»
در آستانه سالروز اربعین حسینی و همزمان با ایام بزرگ ترین پیاده روی جهان یعنی پیاده روی عاشقان حسین علیهم السلام مروری بر چند تن از شهدای مشهوری که در پیاده روی اربعین به سمت کربلای معلی شرکت داشتهاند، خالی از لطف نیست.
شهید محسن حججی متولد سال 1370 در نجفآباد اصفهان، شهید مدافع حرم است. این شهید مردادماه 1396 در عملیاتی در منطقه التنف واقع در منطقه مرزی بین سوریه و عراق به دست نیروهای گروه تروریستی داعش به اسارت درآمد و پس از دو روز به شهادت رسید. شهادت این شهید مدافع حرم بازتاب گستردهای در رسانهها و شبکههای اجتماعی داشت و شخصیتهای سیاسی، فرهنگی، نظامی و ورزشی زیادی به این موضوع واکنش نشان دادند.
فیلم شهید حججی در پیاده روی اربعین نشان میدهد که او بعد از عبورش از مرز مهران با شوق وصف ناپذیری مسیر را ادامه میدهد. ثبت دقایقی که در آن شاید محسن فکرش را هم نمی کرد به زیارت بی سر با ارباب کمتر از یک سال باقی مانده است.
سردار سرتیپ پاسدار حسین همدانی از فرماندهان دوران دفاع مقدس و مستشاران ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و مدافعان حرم در طول سالهای گذشته بود که نقش تعیین کنندهای در حفظ و حراست حرم حضرت زینب(س) و کمک و تقویت جبهه مقاومت اسلامی در جنگ تروریستی سوریه داشت، او در مهرماه 94 در حین انجام مأموریتهای مستشاری در حومه شهر حلب بهدست تروریستهای داعشی به شهادت رسید. عکسها و فیلم سخنان این سردار شهید در جریان پیاده روی اربعین و بغض فروخورده اش امروز از او به یادگار مانده است.
حسین ولایتی فر متولد 1375 در شهرستان دزفول بود. او یکی از تکاورهای سپاه بود و با وجود اینکه پیگیر اعزام به سوریه شد؛ اما شرایط آنگونه رقم نخورد که بتواند مدافع حرم شود. سرانجام روز 31 شهریور ماه 97 در حمله تروریستها به مراسم رژه نیروهای مسلح اهواز، حسین ولایتی فر در سن 22 سالگی به شهادت رسید.
شهید حسین ولایتی فر سال گذشته برات شهادتش را در پیادهروی اربعین از امام حسین علیه السلام گرفت. نماهنگی که در بردارنده جمله ای با این مضمون از شهید است در طی جریان پیاده روی میگوید: «انشاءالله سال دیگه عکس ما رو بگیرن و بگن به یاد حسین ولایتی»
شهید حسین معز غلامی با رسیدن به سن دانشگاه در دانشگاه امام حسین(ع) شرکت کرد، در سن 18 سالگی به این دانشگاه رفته و با طی مراحل علمی به بهترین نحو و با بالاترین نمرات، به انتخاب خود وارد سپاه قدس شد. در همان سالهای دانشجویی به عنوان آموزش دهنده ارشد به عراق و سوریه اعزام شد و پس از اتمام تحصیلات، با عنوان مشتسار نظامی 3 مرتبه به سوریه و یکبار به عراق اعزام شده و به خیل مدافعان حرم پیوست. سرانجام در سومین اعزام به سوریه و در درگیری حما، حسین که تنها دو روز به تولدش مانده بود به شهادت رسید. او نیز در جریان پیاده روی اربعین در کربلا حضور داشت.
به گفته مادر شهید بلباسی این شهید مدافع حرم در سال 57 در شهرستان ساری به دنیا آمد. او به همراه 12 تن دیگر از رزمندگان مازندران اردیبهشت 95 در نبرد خونین «خان طومان» در سوریه به شهادت رسیدند و پیکر مطهر او و دیگر همرزمانش هنوز به کشور بازنگشته است. شهید محمد بلباسی در مراسم پیاده روی اربعین حسینی در سال 94 به همراه فرزندان و خانواده خود حاضر بوده و پس از آن فرزندان وی به تاسی از راه روشنی که پدر در پیروی و اظهار ارادت به اهل بیت در پیش داشته است، در مراسم پیاده روی اربعین حاضر میشوند.
شهید حمیدرضا اسداللهی 30 ساله و دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات عرب در دانشگاه تهران بود؛ او همچنین از فعالان و نخبگان حوزه بین الملل بود که ارتباط مؤثر و مستمری با نیروهای جهادی دیگر کشورها داشت. با خبر شهادت این شهید والامقام، مراسمی در کشورهای عراق و یمن و پاکستان برای بزرگداشت وی برگزار شده است. او که فعالیتهای فرهنگی مختلفی در کشورهای مسلمان منطقه داشت، از بانیان کنگره لقاءالحسین (ع) بود. در مراسم وداع با پیکر مطهر این شهید مدافع حرم، دوستان عرب زبان او از کشورهای عراق و لبنان نیز حضور داشتند.
«سید زمان جواد علی» دوست عراقی شهید وقتی از فعالیتهای شهید برای زوار امام حسین و شرکت در اربعین اشاره میکند، میگوید: او اول یک مجاهد در خدمت امام حسین(ع) بود. در عراق برای همه زائرین از نجف تا کربلا و تا کاظمین بدون چشم داشت فقط برای خدمت کار میکرد. ما با هم عهدی بسته بودیم که در ایامی که حمید به نجف و کربلا میآمد، با کمک یکدیگر به زوار امام حسین(ع) خدمت کنیم. امسال ایام محرم و بعد اربعین با او تماس گرفتم و گفتم: «امسال کربلا و نجف میآیی؟» گفت: «نه!» من کمی شک کردم و پرسیدم: «کجا میخواهی بروی؟ میخواهی بروی سوریه؟ میخواهی جهاد کنی؟» گفت: «تقریبا این شکلی است.» بعد از آن یک روز دیگر هم با من تماس گرفت و گفت: «برو حرم. برای من دعا کن که شهید شوم.» آخرین بار وقتی با او تماس گرفتم تا صحبت کنم متوجه شدم که شهید شده است. متن پیامکی هم که در شبکههای اجتماعی نوشته بود و برایم فرستاد هنوز موجود است. متن پیام اینست: «سلام عزیزم خدا بهت سلامتی بدهد ببخشید وظیفهای مهم بر عهده من است و من به سمت حرم حضرت زینب(س) میروم. امسال برای اربعین به نجف نمیآیم. انشاالله بعد از اینکه برگشتم همه چیز را با تو حساب میکنم.»
شهید مهدی نوروزی اهل کرمانشاه معروف به شیر سامرا بود. او در تاریخ 20 دی ماه 93 و در دفاع از حرمین عسکریین در سامرا توسط گروهک تروریستی داعش به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید در 24 دی ماه 93 در کرمانشاه تشییع و به خاک سپرده شد.
همسرش در مورد توصیههای شهید نسبت به شرکت در پیاده روی اربعین میگوید: آقا مهدی همیشه به بنده میگفت که سفر زیارتی امام حسین(ع) را هیچ وقت و تحت هیچ شرایطی ترک نکن! حتی اگر شده سالی یک مرتبه آن هم در موقع اربعین شهادت امام حسین(ع) خود را به کربلا برسان، حتی اگر شده فرش خانهات را بفروش و مقدمات سفر کربلا را مهیا کن و این سفر را ترک نکن و این شاخصترین سخنی بود که آقا مهدی درباره سفر اربعین به بنده میگفت.
خاطره شیرینی که از آخرین سفر مشترک مان به کربلا در پیادهروی اربعین در یادم مانده است این است که در بخشی از راه باران شروع به باریدن کرد، فرزندمان هم در همان زمان گریه میکرد و غذا میخواست، در آن زمان آقا مهدی پتو بالای سرم گرفت که باران روی سرم نریزد و گفت شما اینجا بنشین و به بچه غذا بده من همانجا نشستم و به آقا هادی غذا دادم.
یک مستند ساز، خاطره ای از اربعین را این گونه نقل می کند: در آخرین اوقات پیاده روی رزق عجیبی داشتیم. رفتیم از داخل موکبی که چند نظامی داخل آن بودند و به زوار خدمات دارویی ارائه می کردند فیلم بگیریم. در کنار موکب، دختر جوانی را همراه یک پیرمرد شکسته دیدیم و توجه مان به ایشان جلب شد. نشسته بودند روی صندلی های پلاستیکی کنار موکب و استراحت می کردند؛ دختر یک پا نداشت و دو عصا به جای یک پای نداشته در دستانش بود! به نظر می آمد که همین خسته اش کرده و نشسته اند اینجا تا رفع خستگی کند. ما هم گوشه ای کمین کرده بودیم تا این استراحت تمام شود و بلند شود و راه برود و ما از این راه رفتن فیلم بگیریم. خیلی گذشت ولی از جایشان بلند نشدند. شاید اگر همینطور می گذشت بی خیال می شدیم اما گویی نیرویی نگهمان داشت. پیرمرد و دختر کم کم متوجه مان شدند و توقع داشتیم که خیلی از اینکه زیر نظر داریمشان خوشحال نشوند ولی همین که فهمیدیم اینگونه نیست نزدشان رفتیم. اول کار فقط می خواستیم از راه رفتن دختر چند ثانیه بگیریم و قصدمان از اول مصاحبه نبود ولی قسمت مان که بود! خود به خود به این کشیده شدیم. از پیرمرد پرسیدیم از کجا می آیید؟ خواست جوابی بدهد ولی دیدیم صدایی از دهانش بیرون نمی آید! متعجب ماندیم، با زحمت و بسیار ضعیف سخنی می گفت و سپس دختر کلامش را تکرار می کرد. دختر گفت: «از بصره می آییم»،، پرسیدیم چند روز است که در جاده و بیابانید و گام بر می دارید؟ گفت: «چهارده روز!»، پرسیدیم: «سوار بر ماشین هم بوده اید؟»، قاطع گفتند: «لا! ماشیاً، بالاقدام!»، وا ماندیم ناگهان! الله اکبر، آن پیرمرد با آن وضع و این دختر با این حال، ۱۶ روز پیاده در جاده و اکنون فقط چند کیلومتر تا کربلاء.
از حال دختر پرسیدیم، گفت: «سال اول پیاده روی بعد از صدام، در مسیر پیاده روی بمبی منفجر شد و پای من را هم با خودش برد»، از حال پدرش پرسیدیم، گفت: «ایشان سال ها در زندان صدام بوده و صدامیان لوله اسلحه را روی گلویش گذاشته اند و مستقیم به آن شلیک کرده اند و دیگر حنجره ندارد!»، پیرمرد سرش را بالا گرفت و آنچه که دیدیم دلمان را به درد آورد! سوراخی به اندازه یک مرمی فشنگ در میان گلویش به عمقی که انتهایش را نمی دیدیم. آن انفجار، این پای نداشته و آن عصاها، دوری راه، سن بالای پیرمرد و گلوی شکافته ای که صدایی از آن بیرون نمی آمد، هیچ یک باعث آن نبود که عاشقانه، با پای پیاده به جاده و بیابان نزنند و راه نپیمایند. آخر مگر عشق این چیزها می داند؟ آن هم عشق به حسینی قبله قلوب تمام ائمه و اولیاء و سرچشمه لطف های بیکران به محبانش است. و به یقین این عشق، تفسیر بیان زیبای رسول الله است که فرمود آتش عشق حسینم، هرگز در دل شیعیان سرد نخواهد شد.
خاطرات آیت الله مکارم شیرازی از پیاده روی اربعین
حضرت آیت الله مکارم شیرازی که در دوران طلبگی خود دو بار توفیق حضور در راهپیمایی اربعین را داشته، خاطراتی خواندنی از این سفر معنوی بیان می کند.
آیت الله مکارم شیرازی
حضرت آیت الله مکارم شیرازی که در دوران طلبگی خود، در سال های ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۰ هجری قمری، در نجف اشرف ساکن بوده و دو بار توفیق پیاده روی از نجف تا کربلا را داشته است. معظم له با پای برهنه از مسیر شط (رودخانه) که حدود ۲۰ کیلومتر طولانی تر از مسیر کنونی نجف کربلاست و حدود ۳ روز به طول می انجامید، به زیارت اباعبدالله الحسین(ع) مشرف شدند.
آنچه از نظرتان می گذرد، خاطرات خواندنی این مرجع تقلید از پیاده روی اربعین است که در جمع نمایندگان و مسئولین هیئت های دانشجویی عازم پیاده روی اربعین بیان شده است.
پیاده روی علما در اربعین حسینی
وقتی در نجف بودیم و درس می خواندیم، طلاب در ایّام خاصی، اربعین یا غیر اربعین، پیاده به کربلا می رفتند که در این میان علما، و مراجع هم بودند. بنده نیز دو بار موفق شدم در پیاده روی از نجف تا کربلا شرکت کنم، اما در آن روزگار، دسته های کوچکی پیاده روی می کردند.
سه روز و دو شب در راه بودیم
در یکی از سفر ها که پیاده عازم کربلا بودیم، ظهر اطراق کردیم، نصف راه قبل از ظهر و نصف راه را بعد از ظهر در طول سه روز طی می کردیم. لذا سه روز و دو شب در راه بودیم و شب ها در مضيف های شیعیان فرات (الفرات الاوسط) که سالنی ساده برای پذیرایی از زائران حسینی داشتند، استراحت می کردیم، امروزه مردم از جاده ای که از میان بیابان عبور می کند، حرکت می کنند ولی در گذشته، نمی توانستیم از آنجا برویم، چون بیهوده بود، کسی نبود، نفرات کم...، و در وسط راه، شب کجا بمانیم؟ لذا ما از نجف می آمدیم کوفه؛ کوفه کنار شط است. از کنار شط می رفتیم به سوی کربلا. یعنی یک نیم دایره، تقریباً طی می کردیم.
در اطراف شط، قبایل شیعه هستند. و خیلی علاقه به زوّار دارند. رئیس قبیله یک مُضیفی دارد، یعنی یک میهمان خانه ای دارد، یکی از شرایط رئیس قبیله، داشتن آن مُضیف است. شب ها ما می رفتیم در مضیف آنها و خیلی هم خوشحال می شدند که پذیرایی از زوّار امام حسین(ع) کنند، تمام قبایل وسط راه، شیعه بودند.
دوغ خنک
یک خانمی بود و وسط راه دوغ آورده بود که به زوّار بدهد. من یادم هست که این چادرش را گرفته بود روی این دوغ، که آفتاب بهش نخورد، گرم نشود. اینقدر دقت داشت که در پذیرایی از زوّار، بهترین راه را [به کار ببندد].
خنجر کشیدند تا مهمانشان شویم
ظهر که می شد زیر درختان نخل اطراق می کردیم و همراه خودمان یک مقدار نان خشک و یک مقدار ماست آب گرفته و یک چراغ ، از این چراغ نفتی هایی که با فشار روشن می شد، می بردیم و چایی و بساط و اینها.
ظهر ها جایی نمی رفتیم، خودمان کنار شط، در آن سایه می نشستیم، منتها آب فرات، خواهید دید، گل آلود است، نمی شود از آن برای خوردن استفاده کرد. باید ته نشینش کنی، ما هم که نمی توانستیم ته نشین کنیم.
زوّار از روشی استفاده می کردند، ماده ای هست به نام «زاق» ، که این را در آب، با دست حرکت می دادند، تمام آن چیز ها را ته نشین می کرد و از آب صاف، استفاده می نمودند، یک خورده زاق همراهمان می بردیم، نان خشک همراهمان می بردیم، ماست کیسه انداخته همراهمان می بردیم؛ چراغی و بساطی و اینها، و شب را در مضیف ها می ماندیم، طبعاً صبح هم آنجا بودیم.
در یکی از سفر ها ما ظهر اطراق کردیم و استراحت، و دیگر بعد از ظهر باید راه می رفتیم.
شروع کردیم به راه رفتن، چندتا از جوان های عرب، مال یکی از مُضیف ها، آمدند به ما پیشنهاد کردند که امشب را اینجا باشید. گفتیم ما تازه راه افتادیم، تا شب خیلی وقت است، ما باید برویم. یکیشان گفت علاج ندارد. از او اصرار و از ما انکار، یک وقت دیدیم خنجر کشید که باید پیش ما بمانید! یعنی اینقدر علاقه به زوّار داشتند!
من گفتم ما قول می دهیم که از طرف شما هم زیارت می کنیم، بنابراین اجازۀ مرخصی ما را بدهید. دیگر هر طوری بود راضی شان کردیم و اجازۀ مرخصی را گرفتیم و حرکت کردیم.
پیاده روی با پای برهنه
به ما گفته بودند با کفش نمی توانید پیاده روی کنید، توی کفش، پاهایتان، انگشت هایتان زخم می شود، لِه می شود، باید با پای پیاده بروید، با پای برهنه. طبعاً ما با پای برهنه می رفتیم و خار ها هم در پایمان می رفت و خار ها را هم قبول می کردیم، «در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم *** سرزنش ها گر کند خوار مغیلان، غم مخور» و مهم هم نبود.
و از جمله یکی از دوستان ما بود دوتا فرزند داشت، تقریباً پنج ساله شش ساله؛ اینها را هم با خودش آورده بود. و اینها هم سه روز پیاده راه رفتند و بالاخره رسیدند به کربلا. وقتی رسیدیم آنجا دیگر واقعاً یک عالم پُرنشاطی داشتیم که این راه را ما طی کردیم.
و از خاطراتی که من هیچ وقت فراموش نمی کنم، گاهی خسته می شوم و ناراحت می شوم از بعضی چیز ها، و ناچارم یک خاطرات شاد کننده ای را به ذهنم بیاورم، می روم توی آن حال و هوا و فکر می کنم از نجف داریم حرکت می کنیم و رفتیم زیر درخت ها، از آنجا رفتیم کجا و... اینها را در نظر مجسم می کنم تا رفع آن خستگی و ناراحتی بشود.
یک شرط دارد و آن شرطش هم این است که ...
امیدوارم سفر بسیار خوبی داشته باشید و در این چند روز که با هم هستید بتوانید واقعاً اهداف اسلامی تان را روشن تر کنید، سطح معرفت تان را بالاتر ببرید. قوّت ایمان و تهذیب نفس تان را بیشتر کنید و در واقع مایه ای بگیرید برای تمام عمرتان ان شاءالله که از آن سرمایه استفاده کنید.
ولی یک شرط دارد و آن شرطش هم این است که ما را هم از دعا فراموش نکنید. من به دعای کوچک هم قانع هستم، یک دعای کوچک هم بکنید و یک السّلام علیک یا اباعبدالله هم کوچک بگویید به همان هم ما قناعت می کنیم، من هم از صمیم دل برای موفقیت شما دعا می کنم.
ای کاش ما هم می رفتیم
در پایان برای کسانی که در مسیر پیاده روی اربعین به سمت حرم امام حسین علیه السلام حرکت می کنند توفیقات روز افزون را خواهانم، ای کاش ما هم در این سن و سال می توانستیم در این مسیر باشیم.
حضور پرشور علما و مراجع
علاقه واشتیاق به این مراسم معنوی در میان مراجع تقلید، استادان، طلاب و روحانیون حوزه علمیه نجف، از شور و حال بیشتری برخوردار است و اکثر استادان و حتی مراجع تقلید، از گذشته تاکنون در مراسم پیاده روی و زیارت اربعین شرکت می کنند. مرحوم محدث نوری (1254 ـ 1320ق) مؤلف کتاب «مستدرک الوسایل»، مرحوم سید محسن امین عاملی (م 1331ق) مؤلف کتاب «اعیان الشیعه»، شیخ محمدحسین غروی اصفهانی (م 1321ق) و میرزای نائینی (م 1315ق) از عالمانی هستند که در این مراسم شرکت کرده اند.
مراسم پیاده روی در عصر مرجعیت شیخ مرتضی انصاری (1214- 1298ق) نیز با شکوه تمام رواج داشت و پس از وی، کم کم به فراموشی سپرده شد و عملی کم ارزش تلقی گردید؛ به طوری که به طبقه فقرا و نیازمندان اختصاص یافت؛ اما بعدها محدث نامدار، میرزای حسین نوری، این مراسم را در میان مردم رونق بخشید. مرحوم شیخ آقابزرگ تهرانی که از نزدیک شاهد تلاش استادش بوده، می نویسد:
استاد ما چون وضع را بدین منوال دید، به این شیوه خداپسندانه (پیاده روی) همت گماشت و به آن ملتزم گشت و در عید اضحی برای حمل اثاث و بار سفر، حیوان کرایه می کرد؛ ولی خود و یارانش پیاده راه می رفتند و او به دلیل ضعف مزاج، نمی توانست مسافت بین نجف ـ کربلا را با گذراندن یک شب طی کند؛ همان طور که رسم چنین بود. بنابراین، سه شب در راه بودند و بر اثر این اقدام، در سال های بعد، رغبت مردم و صالحان به این موضوع بیشتر شد و دیگر عار محسوب نمی شد؛ به طوری که در برخی سال ها، تعداد چادرها و خیمه های راه پیمایان، به سی عدد می رسید و هر چادر به بیست تا سی نفر تعلق داشت و به این ترتیب، این سنت حسنه، دوباره مرسوم شد و رونق گرفت.
صاحب «اعیان الشیعه» در این باره می نویسد:
به مدت ده سال و نیم که در نجف بودم، زیارت های مخصوص عاشورا، عید قربان و غدیر و عرفه و اربعین را همواره انجام می دادم؛ مگر اندکی. پیش از سفر، نزد طلبکاران در بازار می رفتم و از آنها حلالیت می طلبیدم و به پیاده روی در زیارت، علاقه داشتم. نخست برایم سخت بود و بعد با تجربه دریافتم که آسان است. در این سفر، جمعی از طلاب جبل عامل و نجف و دیگران به من ملحق می شدند و از من پیروی می کردند. من بارها پیاده به زیارت کربلا و امام حسین (ع) رفتم.
مرحوم آیت الله ملکوتی یکی از مراجع و استادان برجسته حوزه نجف می گوید:
من نیز چند بار توفیق یافتم که در این مراسم بسیار معنوی، شرکت کنم و اغلب به همراه شاگردان مشرف می شدم. مسیر بین نجف و کربلا که حدود دوازده فرسخ است، معمولاً در مدت دو یا سه روز طی می شد. بعضی ها مثل آقای شیخ هادی زابلی که پیش من درس می خواند، سلیقه خاصی داشت و این مسافت را یک روزه می رفت و یک روزه هم برمی گشت و بعضی ها نیز پس از پایان مراسم، از کربلا به کاظمین و سامراء مشرف می شدند و بعضی هم مستقیم به نجف بازمی گشتند.
حجت الاسلام والمسلمین محتشمی در این باره می نویسد:
از نجف، غیر از مردم عادی و معمولی، علما، فضلا و طلاب و حتی برخی از مراجع مثل آیت الله شاهرودی و دیگران (تا زمانی که توان پیاده روی داشتند) نیز دسته دسته و گروه گروه، عازم کربلا می شدند. حوزه نجف دارای چند قافله رسمی معروف و بزرگ بود. در این قافله ها، حدود چهل تا پنجاه نفر عضو ثابت بودند و تعدادی هم در هر مرتبه به آنان اضافه می شدند. برخی از کاروان ها مخصوص و مربوط به بیوت مراجع یا مدارس نجف بود؛ مثل کاروان بیت آیت الله شاهرودی یا کاروان مدرسه قزوینی ها که در چنین کاروان هایی معمولاً فرد غریبه وجود نداشت؛ ولی یکی دو قافله معتبر بودند که طلاب علاقه مند، اغلب با آنها سفر می کردند: یکی قافله منسوب به شهید محراب، حضرت آیت الله مدنی(ره) که با توجه به روحیات عارفانه و خصوصیات اخلاقی وی، بسیاری از طلاب وارسته سعی می کردند در محضر او باشند، و دیگری قافله آقای شیخ محمدعلی حلیمی کاشانی که از مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی(ره) حرکت می کرد و مرحوم آیت الله شهید حاج آقا مصطفی خمینی(ره) با این قافله به کربلا مشرف می شد. آقای حلیمی از علاقه مندان فداییان اسلام، شهید نواب و حضرت امام بود.
فاصله بین نجف و کربلا از راه اصلی و آسفالت، حدود هشتاد کیلومتر و از جاده فرعی و کنار شط فرات و مسیر نخلستان، متجاوز از یکصد کیلومتر است و معمولاً کاروان های نجف اشرف، مسیر فرعی و راه کنار آب را انتخاب می کردند. من به جز دو سه مرتبه که به صورت شخصی سفر کردم، در بقیه اوقات همراه کاروان آقای حلیمی به کربلا می رفتم. حرکت و سیر انفرادی یا همراه با کاروان، هر کدام ویژگی خود را دارد. خوبی حرکت با کاروان، خدمات جنبی بود که از حیث آذوقه و خوراک و حمل بار انجام می شد؛ امّا کسانی که به صورت فردی حرکت می کردند، مجبور بودند راحله و توشه سفر را همراه خود بردارند و در هوای گرم و سوزان عراق، راه رفتن با کوله پشتی و بار بسیار دشوار بود؛ ولی کاروان ها معمولاً اسب، گاری یا وانت بار بزرگی اجاره می کردند و بار و اثاث کاروان را به وسیله آن منتقل می کردند و اگر هم کسی در وسط راه از راه رفتن بازمی ماند، با همین وسیله نقلیه، به محل توقف بعدی برده می شد. این کاروان ها به صورت دو مرحله ای حرکت می کردند. مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی قدس سره با آقای اشکوری و آقای سید محمد بجنوردی و برخی از افراد مسن معمولاً در «چفل» ملحق می شدند.
منابع:
منابع:
https://hawzah.net/fa/LifeStyle/View/55257
https://hawzah.net/fa/BookIntro/View/447/
https://hawzah.net/fa/BookIntro/View/453
https://hawzah.net/fa/goharenab/View/55357
https://hawzah.net/fa/LifeStyle/View/55103
http://www.rajanews.com/news/279219
https://www.balagh.ir/content/12430