تولد کوروش
ایختوویگو پادشاه ماد دختری به نام ماندانا داشت. شبی پادشاه در خواب دید که بر روی شکم دخترش درخت تاکی بزرگ روئیده که سراسر آسیا را فرا گرفته است. خوابگزاران دربار را احضار کرد و تعبیر این خواب را پرسید. گفتند که ماندانا فرزندی خواهد زائید که پادشاه بزرگی خواهد شد که او را سرنگون میکند و دنیا را زیر فرمان خود میآورد.
ایختوویگو از این مسئله هراسناک شد و دختر خود را به کمبوجیه پادشاه « انشان » در مغرب فارس داد که مقر حکومتش از هگمتانه دور بود.
هنگامیکه دختر آبستن شد ایختوویگو از دخترش خواست که مدتی در هگمتانه بماند. به محض اینکه طفل (کوروش کبیر) متولد گردید، پدربزرگ سنگدل به یکی از درباریان خویش امر داد که نوزاد را به جنگلی ببرد و او را در آنجا رها سازد تا طعمه درندگان گردد.
مامور دربار، کوروش را به جنگلبانی سپرد و دستور شاه را به او ابلاغ کرد. از قضا کودک نوزاد جنگلبان به تازگی مرده بود. لذا پدر و مادر تصمیم گرفتند طفل مرده را در جنگل بگذارند و کوروش را نزد خود پرورش دهند.
آنچه منجمین پیشبینی کرده بودند صورت گرفت. کوروش بزرگ شد و جنگجو و نیرومند و دلیر گردید و بزودی جانشین پدر خود در انشان شد.
اولین حقوقدان تاریخ بشر
کورش بزرگ بنیانگذار امپراتوری هخامنشیان بود و به مدت سی سال بر قلمرو گستردهی خود در آسیا حکومت کرد. دربارهی شخصیت کورش نظرات متفاوتی ثبت شده است اما یکی از مهمترین آنها از زبان «هرودوت» بیان شده است. «هرودوت» مینویسد پارسیان او را همانند پدری مهربان و دلسوز میدانستند که در هیچکار نیکی کوتاهی نمیکرد ولی بااینحال زودخشم بود. کورش کبیر با تفکر و تدبیر بسیار قلمروی عظیمی برای خود تشکیل داد که با فتح «هگمتانه» پایتخت مادها آغاز شد و پس از آن با شکست دادن شاه «لیدیه» به «سارد» لشگرکشی کرد و آنجا را هم به فتوحات ایران اضافه کرد. بعد از فتح این دو مرکز حکومتی مهم، فتح شهرهای آسیای صغیر را به سربازانش سپرد و خود به «اکباتان» بازگشت تا به سمت «پارت»، «زرنگ»، «هرات»، «خوارزم» و چند مرکز حکومتی دیگر لشگرکشی کند. چندین سال بعد کورش برای فتح «بابل» وارد جنگ شد، البته پژوهشهایی انجام شده است که نشان میدهند بابل بدون جنگ و خونریزی و توسط یکی از فرماندهان کورش فتح شده است. هفده روز بعد از این جنگ، شاه ایران به پایتخت آمد؛ چرا که فتح بابل اتفاق بزرگی بود و باعث شد امپراطوری عظیمی در آسیای مرکزی و غربی تشکیل شود. حکومتی که یکی از نکات قوت آن، بازگشت یهودیان تبعیدی به وطنشان بود.
دستاوردهای کوروش کبیر
- ۵۸۸ ق.م.م: آغاز پادشاهی کوروش در «انشان» (فارس) و خوزستان. انتقال پایتخت هخامنشیان به شوش.
- ۵۵۰ ق.م.م: شکست «ایشتوویگو» شاه ماد از کوروش و پیرو آن فتح هگمتانه. اتحاد ماد و پارس.
- ۵۴۹ تا ۵۴۸ ق.م.م: تسخیر سرزمینهای پارت، جرجان و احتمالا ارمنستان توسط کوروش.
- ۵۴۶ ق.م.م: فتح «سارد» پایتخت لیدی توسط کوروش و شکست «کرزوس» پادشاه لیدی.
- ۵۳۹ ق.م.م: فتح «بابل» ثروتمندترین شهر غرب آسیا توسط کوروش. سقوطی که با مقاومت کم سپاه بابل در کرانه ساحلی رود دجله به وقوع پیوست.
- ۵۳۹ ق.م.م: بعد از تصرف بابل ۲۵ هزار یهودی برده را که در آن شهر به بردگی گرفته شده بودند آزاد کرد.
- ۵۲۹ ق.م.م: کوروش به قبایل سکاها در شمال شرق ایران حمله کرد و در جنگ با ماساژتها کشته شد. کوروش کبیر را در پاسارگاد دفن کردند. پس از کوروش، فرزند او کبوجیه دوم به تاج و تخت رسید.
کوروش!
بهراستی کوروش کیست؟ یک شخصیت افسانه ای-اسطوره ای است یا یک شخصیت واقعی؟ چه رازی در توجه ویژه صهیونیستها به کوروش و برجسته بودن کوروش در تورات نوشتهشده توسط یهودیان نهفته است؟ آیا کوروش همان ذوالقرنین است؟ منشور کوروش چقدر اصالت دارد و ترجمه دقیق آن چیست؟ علت علاقه باستان شناسان و تاریخدانان انگلیسی و صهیونیستی به کوروش و شاهان هخامنشی چیست؟
رازهای ناگفته درباره کوروش!
به گزارش جهان نيوز به نقل از آرمان پرس، چند سالی است که تب کوروش گرایی افراطی و کوروش پرستی در ایران بالا گرفته و توسط برخی جریانات تلاشهای زیادی برای رواج آن صورت گرفته است. البته این اولینبار نیست و پیشازاین نیز توسط رژیم پهلوی برای گفتمان سازی کوروش پرستانه و باستانگرایی افراطی برنامهریزی زیادی صورت گرفت که مقاصد مختلفی را دنبال میکرد؛ بدیل سازی در برابر اسلام با تقلیل آن به دینی قومی برای اعراب، هویتسازی شوونیستی برای مقابله با رشد نیروی مذهب طی چند دهه قبل و آغاز دوره پهلوی و از همه مهمتر طراحی محافل صهیونیستی برای پیگیری مقاصدی خاص را میتوان مهمترین علل این تلاشها برشمرد.
پیروزی انقلاباسلامی، این تلاشها را تا حدود یک دهه پیش به محاق برد. چند سالی است که مجدداً کوروش ستایی در ایران رونق گرفته و تلاشهای برخی جریانات برای برجستهسازی آن و نیز تبلیغات و عملیات رسانهای مداوم بر روی آن، سبب شده که دوباره موجی هیجانی بر روی این موضوع شکل بگیرد.
رجوع به منابع تاریخی درباره کوروش، اطلاعات چندان روشنی به دست نمیدهد. نشستن غبار تاریخ و نیز در دستور قرار گرفتن طرح موضوع کوروش و بهرهبرداری از آن توسط برخی جریانات و نیز علاقه ویژه صهیونیستها به این شخصیت و بازنمایی شخصیت تاریخی آن توسط صهیونیستها، سبب شده که شخصیتی مبهم و آمیخته به اسطوره از او ساخته شود.
در رابطه با کوروش سؤالات زیادی وجود دارد که فکر کردن به آنها و تلاش برای یافتن پاسخ متقن به این سؤالات، میتواند حقایق زیادی را روشن نموده و ابهامات را کمتر نماید.
بهراستی کوروش کیست؟
آیا وی شخصیت ویژهای است؟
علت علاقه برخی جریانات به این شخصیت چیست؟
آیا کوروش یک شخصیت افسانه ای-اسطوره ای است یا یک شخصیت واقعی؟
چه رازی در توجه ویژه صهیونیستها به کوروش و برجسته بودن کوروش در تورات نوشتهشده توسط یهودیان نهفته است؟ توجه همزمان محافل صهیونیستی، بهایی و برخی جریانات داخلی به کوروش را چگونه باید فهم و تفسیر کرد؟
جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی رژیم پهلوی چه رمزی در خود دارد؟
آیا کوروش همان ذوالقرنین است؟
منشور کوروش چقدر اصالت دارد و ترجمه دقیق آن چیست؟
علت علاقه باستان شناسان و تاریخدانان انگلیسی و صهیونیستی به کوروش و شاهان هخامنشی چیست؟
در این نوشتار، به برخی از این سؤالات پرداختهشده و تلاش خواهد شد تا برخی ابعاد ناگفته این موضوع موردبررسی قرار گیرد.
و ناگهان کشف کوروش!
یکی از مهمترین موضوعاتی که درباره کوروش که این روزها از سوی برخی با عنوان «کوروش کبیر» از او یاد میشود و سخنان زیادی به وی نسبت داده میشود میبایست موردتوجه قرار گیرد، منابع و مستندات تاریخی درباره این شخصیت است.
بررسی متون کهن تاریخی و نیز ادبیات سرزمین ایران بزرگ، نام و نشان روشنی از کوروش به دست نمیدهد.
البته تلاشهای زیادی در حال انجام شدن است که برخی اسامی را به کوروش نسبت دهند، ولی این تلاشها تنها گمانهزنیهایی ضعیف است که برای رد آنها ادله متعددی میتوان آورد. کوروش هیچ جایی در ادبیات ایران نداشته و برای نمونه فردوسی در شاهنامه خود که در وصف احوالات شاهان ایرانی است در حالی از افتخارات و کرامات اسکندر تعریف و تمجید کرده که حتی اشارهای به نام کورش نیز ننموده است!
به گواهی تاریخ تا حدود 70، 80 سال پیش نام کوروش در ایران رواج نداشته و مقبرهای به نام کوروش برای مردم ایران شناختهشده نبوده است. آنچه از کوروش برای ما گفتهشده، مأخوذ از آثار مورخان یونانی چون هرودوت، گزنفون و کتزیاس و نیز کتب مقدس یهودیان است که البته آنهم بهصورت گزینشی و جهتدار بوده است! در آثار تاریخی و ادبی فارسی، مقبرهای که اینک بهعنوان مقبره کوروش معرفی میشود بهعنوان مقبره مادرسلیمان معرفی میشده و هیچ اثر کلاسیکی وجود ندارد که جز این گفته باشد. بهعنوان نمونه «فارس نامه» ابن بلخی از کهنترین آثار فارسی به این بنا با همین نام اشارهکرده است.
از بدو ورود فراماسونری به ایران و ظهور اولین تربیتشدگان و وابستگان آن در کشور، شاید بتوان باستانگرایی کوروش ستایانه را مهمترین ویژگی فکری آن دانست. این نوع باستانگرایی ویژه، همواره با ستایش افراطی و شوونیستی از تاریخ 2500 ساله ایران همراه است که از دوره کوروش آغاز میکند و تعمداً تاریخ 5000 ساله پیش از آن را نادیده میگیرد! گفتمان «باستانگرایی کوروش بنیاد» نهتنها دوران پیش از کوروش که دوره شکوهمند اسلامی این تاریخ را نیز نادیده گرفته و با تحویل مسلمانان به اعراب، آنان را عامل نابودی این تاریخ باستانی و انسانی معرفی میکند!
«یان استرایس» جهانگرد هلندی که در قرن هفدهم میلادی از پاسارگاد بازدید کرده از مشهد مادر سلیمان بهعنوان زیارتگاه نامبرده است. شهرت این مکان به این عنوان قرنها پابرجا بوده تا اینکه کمتر از دو قرن قبل، انگلیسیها این مکان را بهعنوان «مقبره کوروش کبیر» کشف نمودند! از این زمان کمکم در سخنان و مکتوبات انگلیسیها، مقبره کوروش کبیر پررنگتر میشود! بااینحال تا سالهای آغازین قرن بیستم هنوز عموم مردم ایران، این مکان را مقبره مادر سلیمان میدانستند و برخی از مردم از جمله زنان به زیارتش میرفتند و حاجت میطلبیدند.
«الیوت کروشی ویلیامز» دولتمرد انگلیسی که در اوایل قرن بیستم به ایران سفر کرده بود در این مورد با ابراز نگرانی از رواج خرافات (!) در ایران مینویسد: «بهنظر میآید ایرانی افسانه را به تاریخ و خرافات را به هر دو ترجیح میدهد.
ازاینرو امروز آرامگاه کوروش در سرزمین خودش با نام "تخت مادر سلیمان" شناخته میشود.» یا در همین دوران «پرسی سایکس» مورخ و ژنرال انگلیسی با ساخت ترکیب «شاه جهان، شاه بزرگ» میگوید: «من دوبار از این آرامگاه بازدید کردهام؛ و هر بار احساس کردهام که دیدن اصلِ مقبره کوروش «شاه جهان، شاه بزرگ» چه افتخار بزرگی برایم بوده است!» جالب اینکه در همین سالها (1879 م) بهیکباره و کاملاً اتفاقی! استوانهای از گل پخته به نام منشور کوروش به دست یک میسیونر مسیحی کلدانی و تبعه بریتانیا به نام «هرمزد رسام» پیدا شد!
بهراستی چگونه بهیکباره مقبره کوروش کبیر و نیز منشور وی توسط انگلیسیها کشف شد و این شخصیت از لابهلای صفحات تورات یهودی و آثار یونانیِ یهودی زدهای چون «تاریخ هرودوت» که مملو از جعلیات و تاریخسازی با اهداف پنهان است، سر برآورد و خود را در جایگاه هویتسازی برای ایرانیان دید؟! به ویژهاینکه این بازنمایی از کوروش با نگاه گزینشی و نادیده گرفتن بخش مهمی از توصیفات این کتابها از وی همراه است! سؤال مهم این است که تا چه حد میتوان به کوروش معرفیشده توسط یونانیان، یهودیان و انگلیسیها اعتماد کرد؟
راز علاقه صهیونیستها به کوروش!
یکی از جنبههای مهم بحث کوروش، علاقه خاص صهیونیستها به این شخصیت است. این علاقه به حدی است که بارها مقامات صهیونیست، کوروش را اولین صهیونیست تاریخ قلمداد کرده و به تمجید از وی پرداختهاند که آخرین مورد آن اظهارات بنیامین نتانیاهو در سخنرانی روز اول آبان 96 در نشست ویژه کنست بود که ضمن به نیکی یاد کردن از تاریخ ایران باستان گفت: «اعلامیه بالفور، برای تشکیل کشوری برای یهودیان، که در روزهای آینده یکصد سال از آن میگذرد، اهمیتی همسنگ منشور کوروش دارد!»
باستانگرایی کوروش بنیاد، با موضوع آزادسازی یهودیان بابل توسط کوروش، پیوندی نزدیک دارد و به همین دلیل نیز موردتوجه کانونهای صهیونیستی و سیاستمداران اسرائیلی قرار دارد. بر اساس تاریخ یهودیان، کوروش پس از فتح بابل در سال 539 پیش از میلاد، به یهودیانی که بختالنصر آنها را بهطور دستهجمعی به بابل منتقل کرده بود اجازه بازگشت به فلسطین را داد و با حمایتها و کمکهای مالی و سیاسی خود به قوم یهود، جلوی اضمحلال و نابودی آنها را گرفت.
مطالعه دقیق تاریخنگاری معاصر نشان میدهد که تعمدی برای نادیده گرفتن و سانسور بخش بزرگی از تاریخ ایران باستان وجود داشته و پژوهشگران این حوزه که عمدتاً وابسته به محافل صهیونیستی بودهاند با از بین بردن آثار باستانی تمدن پیش از هخامنشیان، تلاش نمودند تا مبدأ تاریخ ایران را از زمان کوروش قرار دهند.
محققانی همچون رومن گیرشمن، ایگنازگلدزیهر، لویی واندنبرگ، ارنست هرتسفلد، اریک فریدریش اشمیت، آرتور آپهم پوپ، دیوید آستروناخ و در آخر ریچارد فرای - که نفوذ زیادی در میان برخی دولتمردان ایرانی نیز داشته و موردعلاقه برخی محافل در ایران بوده است - عمدتاً یهودی صهیونیست بودهاند.
طراحی و اجرای جشنهای شاهنشاهی در زمان رژیم پهلوی که با مبنا قرار دادن سالروز آزادی یهودیان بابل توسط کوروش، سلسله شاهنشاهی را 2500 ساله قلمداد کرده بود، از سوی مجامع صهیونیستی صورت گرفت.
در ابتدای دهه 1340 «تدی کولک»، رئیس اتحادیه توریستی رژیمصهیونیستی به ایران توصیه کرد که ضمن تأسیس هتلها، جادههای جدید و وسایل نقلیه مدرن در تخت جمشید، واقعه مهمی بر پا کند تا خارجیان را به این تسهیلات جهانگردی جدید جلب نماید.
وی برای این منظور جشنهای 2500 ساله را پیشنهاد کرد. این جشنها پیوندی محکمی با آرمانها و اهداف صهیونیستی داشت.
لطفالله حی، یکی از سران انجمن کلیمیان تهران و نماینده مجلس شورای ملی و عضو برجسته تشیکلات صهیونیسم در آن زمان طی اعتراف جالبی دراینباره مینویسد: «این جشنها در حقیقت اولین یادبود اعلامیه حقوق بشر در بیستوپنج قرن قبل است.
همان اعلامیه که بهفرمان کوروش کبیر، شاهنشاه بزرگ ایران در آزادی ملت یهود از اسارت بابل و آزادی خانه خدا و معبد دوم اورشلیم صادر شد ... فیالواقع جشنهای سال آینده برای یهودیان ایران جشن دو هزار و پانصدساله تاریخ ما (یهودیان) است!»
جشنهای فوق با طراحی و برنامهریزی صهیونیستها برگزار و جالب آنکه حتی موسیقی این جشنها نیز توسط «عزرا کیا» آهنگساز صهیونیست ساخته شد! اسحاق رابین نیز در سال 1357 در خانه کورش، خطاب به جمع ایرانیان یهودی الاصل، به سهم والای کوروش در بازگرداندن یهودیان به فلسطین اشاره نمود و گفت: «لقب بنیانگذار اصلی صهیونیسم که بهغلط به هرتزل اطلاق میگردد در حقیقت برازنده کوروش است که برای نخستین بار اجتماع یهودیان را در ارض مقدس ممکن نمود و از این رهگذر تمامی یهودیان را رهین منت خود ساخت!»
سؤال مهمی که وجود دارد این است که بیان مکرر سخنانی چون «کوروش؛ نخستین صهیونیست تاریخ» طی دهها سال از سوی صهیونیستها با چه هدف و انگیزهای صورت میگیرد و چه نسبتی با واقعیت دارد؟ آیا بهراستی کوروش یک صهیونیست ماسون است آنگونه که برخی از محققان همچون «اسماعیل رائین» معتقدند که «به عقیدهی فراماسونری کنونی، کوروش که باعث آزادی یهودیان از اسارت بابلیها شد و معبد بزرگ را در اورشلیم ساخت، طبق تعلیمات درجات عالیه فراماسونری، «ماسون اول» یعنی جزء سازندگان و بانیان معبد به شمار میرفته است.»
و نیز آنگونه که برخی محققین معتقدند که در کاخی که باستانگرایان ادعا میکنند مربوط به کوروش است، نماد بت بعل وجود دارد.
بنا بر روایت عهد عتیق، «یهوه» خدای یهودیان خطاب به کوروش میگوید: «من دست راست او را گرفتم، تا به حضور وی امتها را مغلوب سازم و کمرهای پادشاهان را بگشایم، تا درها را به روی وی باز کنم و دروازهها به روی او دیگر بسته نشود ... تا بدانی که من یهوه خدای اسرائیل میباشم و تو را به اسمت خواندهام.
هنگامیکه مرا نشناختی ترا به اسمت خواندهام و ملقب ساختم.»(کتاب اشعیاء باب ۴۵) این نحو معرفی کوروش در کتاب مقدس یهودیان در حالی است که بنا بر سخنان منسوب به کوروش که در منشور منتسب به وی آمده است، کوروش خود را خادم مرداخ (مردوک) رب النوع بزرگ بابلیها (بت بزرگ بابل) خوانده و میگوید که مردوک او را برگزید و او به اسم کوروش پادشاهانشان را طلبید! چه نسبتی بین مردوک (بت بزرگ بابلیها) و یهوه (خدای قوم یهود) وجود دارد که هر دو کوروش را به اسم خواندهاند و وی را یاری نمودهاند؟ نکته تأمل برانگیز دیگر اینکه برخی منابع همچون «تاریخ حبیب السیر» که به صورت بسیار محدود به کوروش اشاره کردهاند، مادر وی را یهودی و از بنی اسرائیل برشمردهاند.
از منشور کوروش تا منشور اشرف!
همانگونه که اشاره شد پس از اهمیت یافتن یک باره «کوروش» نزد انگلیسیهای یهودی تبار و کشف مقبره وی، استوانه ای گلی نیز بهعنوان منشور کوروش کشف گردید.
اهمیت منشور کوروش به محتوایی است که به آن نسبت داده میشود. گفته میشود که متن این منشور به دستور کوروش نوشتهشده و حاوی دستوراتی بشردوستانه است.
بنا بر اسناد تاریخی، رژیم پهلوی که با مشورت صهیونیستها برپایی جشنهای 2500 ساله را در دستور کار خود قرار داده بود و به دنبال کسب مشروعیت برای خود بود، تلاش زیادی نمود تا منشور کوروش را بهعنوان اولین بیانیه حقوق بشر مطرح نماید.
فرح پهلوی در تیرماه 1356 در انستیتوی مطالعات انسانی «آسپن» آمریکا طی یک سخنرانی گفت: «کوروش بزرگ 25 سده پیش منشور حقوق بشر را صادر کرد، خردمندان ایران طی قرون و اعصار به ما آموختهاند که به انسان ارج نهیم.» این همان سخنی بود که محمدرضاشاه نیز در گفتوگویی با «ادوارد سابلیه» در تهران اعلام کرد: «حقوق بشر برای ایرانیان بسیار عزیز میباشد و ایران از زمان کوروش کبیر، اولین کشوری بوده است که در راه دفاع از حقوق بشر گام برداشته است.»
بهنظر میرسد که باستانگرایی کوروش بنیاد، با موضوع آزادسازی یهودیان بابل توسط کوروش پیوندی نزدیک دارد و به همین دلیل نیز موردتوجه کانونهای صهیونیستی و سیاستمداران اسرائیلی قرار داشته است.
بر اساس تاریخ یهودیان، کوروش پس از فتح بابل در سال 539 پیش از میلاد، به یهودیانی که بختالنصر آنها را بهطور دستهجمعی به بابل منتقل کرده بود اجازه بازگشت به فلسطین را داد و با حمایتها و کمکهای مالی و سیاسی خود به قوم یهود، جلوی اضمحلال و نابودی آنها را گرفت.
گفته میشود که کورورش در منشور خود ضمن یاد کردن از اهورامزدا خدای زرتشت، به لغو بردهداری، آزادی بیان و انتقاد از حاکم دستور داده است، ولی نهتنها این عبارات در هیچ یک از ترجمههای دقیق و معتبر این منشور وجود ندارد بلکه در آن، کوروش به باجگیری از اقوام شکست خورده افتخار میکند! آنچه این روزها بهعنوان ترجمه متن منشور کوروش همه جا را پر کرده، ترجمه ای جعلی و سفارشی است که به دستور اشرف پهلوی در سالهای پایانی ده 1340 شمسی انجام گرفته است!
اشرف پهلوی که در سال ۱۳۴۷ شمسی رئیس بیست و ششمین نشست کمیسیون حقوق بشر، و در سال ۱۳۴۹ رئیس کنفرانس بینالملی حقوق بشر بوده است، در سال ۱۳۴۸، ضمن دعوت از تعدادی حقوقدان و برگزاری مراسمی در مشهد مادرسلیمان (پاسارگاد احتمالی)، از منشور کورش با عنوان «منشور آزادی» و «نخستین منشور جهانی حقوق بشر» یاد کرد و تلاش نمود تا نام کوروش بهعنوان «نخستین بنیادگذار حقوق بشر جهان» بر سر زبانها بیفتد.
پسازآن ترجمهای فارسی و بدون امضا از سوی اشرف پهلوی و توسط «انتشارات شورای مرکزی جشن شاهنشاهی ایران» تهیه و منتشر شد.
سپس به دستور اشرف، ترجمهای به زبان انگلیسی بر اساس همان متن فارسی انجام شد و در کشورهای بسیاری توزیع گردید.
عموم ترجمههای فارسی که پسازآن منتشر شدند، دانسته یا نادانسته تا اندازه زیادی تحت تأثیر آن ترجمه و شدت تبلیغاتی که بر روی آن انجام شد، قرار داشته و دارند.
نکته مهمی که لازم است به آن اشاره کرد این است که طی یکی دو دهه اخیر متخصصان غربی بسیاری بر جعلی بودن محتوای منسوب به منشور کوروش و تبلیغات سیاسی شکل گرفته حول آن اشاره کردهاند که از آن جمله میتوان به «جونا لندرینگ» مورخ هلندی، «کلائوس گالاس» مورخ آلمانی، پروفسور «ژوزف ویشفر» مورخ آلمانی را نام برد.
"متیوس شولز"، مورخ آلمانی هم از جمله افرادی بود که در سال ۲۰۰۸ در مقالهای در مجله اشپیگل آلمان نوشت: «خیرخواهی و سخاوتمندی که در تاریخ به کوروش کبیر نسبت داده شده، تنها یک شوخی فریبنده است. استوانهای که در حال حاضر از آن بهعنوان نخستین سند حقوق بشر یاد میکنند و یک کپی از آن را بهعنوان نماد حقوق بشر در سازمان ملل متحد قرار دادهاند چیزی جز یک نماد تبلیغاتی بیشرمانه نیست!» به این موضوع چندی بعد توسط روزنامه دیلی تلگراف نیز پرداخته شد و از آن بهعنوان یک پروپاگاندا نام برده شد.
آیا کوروش، ذوالقرنین است؟!
یکی از انگارههایی که برای اثرگذاری شخصیت پردازی از کوروش و رواج کوروش ستایی افراطی در جامعه دینی ایران انجام میشود، معرفی کردن کوروش بهعنوان «ذوالقرنین» اشاره شده در قرآن است! این در حالی است که مستمسک اصلی این موضوع نیز احتمالی است که علامه طباطبایی برای این موضوع مطرح کرده است.
برخلاف متون تاریخی که هیچ اشاره ای در این باره در آنها وجود ندارد در دوران معاصر، نخستین پژوهشگری که موضوع مطابقت کوروش با ذوالقرنین را پیش کشید سِر سیداحمدخان (1817-1898)، از پیشگامان اصلاحات فرهنگی و بنیان گذار تجدد طلبی اسلامی در هند بود.
ابوالکلام آزاد (1888-1958)، وزیر فرهنگ دولت وقت هند، نیز همین نظریه را مطرح و به شکل مبسوطتری تبیین کرد. علامه طباطبایی در المیزان، پس از بررسی نظریه ابوالکلام آزاد، که ادعا میکند کوروش، پادشاه هخامنشی همان ذوالقرنینِ ستوده شده در قرآن است، هرچند بخشی از ادله را قابل اعتراض دانسته ولی این نظریه را بهعنوان یک نظر نسبت به مابقی نظرات نسبت به ذوالقرنین قابل قبول تر میداند و مینویسد: «هر چند بعضی از موارد گفتهشده خالی از اعتراض نیست، لکن از هر گفتار دیگری انطباقش با آیات قرانی روشنتر و قابل قبولتر است.»
در سال 1354 طی مراسمی در تلآویو، دکتر امنون نتصر، استاد دانشگاه عبری بیتالمقدس، ضمن سخنرانی پیرامون روابط ایران و اسرائیل اظهار داشت: «من شخصاً کوروش کبیر را اولین صهیونیست در تاریخ میدانم و اعلامیه کوروش کمتر از اعلامیه بالفور نبوده است.»
از سویی طراحی و اجرای جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی در زمان رژیم پهلوی نیز که با مبنا قرار دادن کوروش، سلسله شاهنشاهی را 2500 ساله قلمداد کرده بود نیز از سوی مجامع صهیونیستی صورت گرفت.
نظرات تفسیری علامه طباطبایی بهعنوان یک مفسر قابل توجه است اما از آنجا که اولاً وی یک مفسر بوده و نه یک مورخ و در ثانی خود وی هم با احتمال این نظر را قابل قبول تر دانسته و نه قطعی، نمیتوان بر اساس آن با قطعیت کوروش را ذوالقرنین دانست.
برای رسیدن به قطعیت در این مورد باید تمام برداشتهای تاریخی از اسناد دسته اول و نه نوشته جات شخصیتهای هندی که سالها مورد نفوذ انگلستان بودهاند و نیز قرنها با ماجرا فاصله داشتهاند را ملاک صحت و سقم قرار داد.
تاکنون به استدلالهای مدعیان ذوالقرنین بودن کوروش پاسخهای مختلفی داده شده و نقدهای زیادی شده است. مضاف بر اینکه در هیچ یک از منابع دینی و روایی در مذاهب مختلف اسلامی، هیچ اشاره ای به ذوالقرنین بودن کوروش نشده و بلکه اکثر مفسران قرآن برخلاف علامه طباطبایی مدعی هستند که مقصود قرآن از ذوالقرنین، اسکندر مقدونی بوده است! علامه طباطبایی نیز با اینکه نظریه ابوالکلام هندی را بهتر از نظریات دیگر میداند، ولی آن را بهطور قطعی نپذیرفته و دارای اشکالاتی میداند.
از این رو میتوان مستمسک قرار دادن نظر احتمالی علامه طباطبایی برای قطعیت دادن به این فرضیه را میتوان تلاشی دانست که برای تحت تأثیر قرار دادن جامعه دینی ایران برای جا انداختن اسطوره کوروش و انداختن مردم در ورطه کوروشستایی انجام میشود!
چرا کوروش پرستی ترویج میشود؟
بر اساس نوشتههای مورخان یونانی چون هرودوت، کوروش پادشاهی ستمگر بوده که با جنگ به کشورگشایی میپرداخته است. چنان که گفته میشود بابل پیش از فتح کوروش، یکی از آبادترین و متمدنترین سرزمینها روی زمین بوده و از چنان مدنیتی برخوردار بوده که حمورابی ۱۳۰۰ سال پیش از تولد کوروش در کتیبه معروف حمورابی، حدود ۲۸۲ قانون در باب حقوق جزا، حقوق مدنی، حقوق تجارت و ... برای اداره کشورش نگاشته بوده است! این قانون نامه که بر سنگی به درازای ۲.۵ متر نوشتهشده از حیث توجه به حقوق انسانها و عدالت طلبی، نمونه قابل توجه ای است که به صورتی سؤال برانگیز در پروپاگاندای کوروش ستایان نادیده گرفته شده است!
ویل دورانت در کتاب «مشرق زمین گاهواره تمدن» مقدمه این قانون را چنین آورده است: «... فرمان دادند تا چنان کنم که عدالت بر زمین فرمانروا باشد؛ گناهکاران و بدان را براندازم؛ از ستم کردن توانا بر ناتوان جلوگیرم… و روشنی را بر زمین بگسترم و آسایش مردم را فراهم سازم ... این منم که، هنگام سختی، دست کمک به جانب ملتم دراز کردهام، و مردم را بر آنچه در بابل دارند ایمن ساختهام؛ من حاکم ملت و «خدمتگزار» آنها هستم ...» بررسی نوشتههای منسوب به حمورابی برتری شگفت آن از حیث توجه به حقوق مردم و عدالت طلبی نسبت به منشور کوروش را نشان میدهد، ولی چرا به جای توجه به آن، این همه سر و صدا بر روی منشور کوروش و ترجمه جعلی آن انجام میشود؟!
بنا بر نقل برخی مورخان و همچنین عهد عتیق، کوروش که با قتل پدربزرگش بر قدرت نشست، ایرانی نبوده و از اهالی قفقاز بود که با حمله به ایران، حکومت مادها را ساقط کرد و پسازآن با کشتار و خونریزی نقاط بسیاری را تحت سلطه خود درآورد.
وی پس از فتح بابل و ورود به آن، نخست در مقابل بت مردوک (خدای بابلیان) سجده کرده و خود را بنده مردوک معرفی نمود و سپس یهودیان بابل را به اورشلیم اعزام کرد.
بنا بر نقل مورخان یونانی و همچنین برخی منابع یهودی، کوروش با قتل پدربزرگش بر قدرت نشست و حکومت مادها را ساقط کرد و پسازآن با کشتار و خونریزی نقاط بسیاری را تحت سلطه خود درآورد.
وی پس از فتح بابل و ورود به آن، نخست در مقابل بت مردوک (خدای بابلیان) سجده کرده و خود را بنده مردوک معرفی نمود و سپس یهودیان بابل را به اورشلیم اعزام کرد.
کتزیاس تاریخ نگار یونانی مینویسد که کوروش بنیانگذار ازدواج با محارم در ایران باستان بوده است. او شوهرخاله خود را کشت تا با خالهاش (دختر آستیاگ) ازدواج کند. همچنین هرودوت دیگر تاریخ نگار یونانی مینویسد که کوروش پسرش کمبوجیه را وادار کرد همچون یهودیان برای خلوص نسل! (علیرغم زشتی آن در عرف ایرانیان) با خواهرانش آتوسا و رکسانا ازدواج کند! بهراستی چرا نقل قولهای تاریخی مستند به کتب مورخین یونانی در مورد کوروش، گزینش شده و جهتدار است؟ چرا تصویر کوروش در آثار یونانی به صورت کامل به مردم معرفی نمیشود؟!
پژوهشها نشان میدهد که از بدو ورود فراماسونری به ایران و ظهور اولین تربیتشدگان و وابستگان آن در کشور، باستانگرایی کوروش ستایانه مهمترین ویژگی فکری آن بوده است. این نوع باستانگرایی که همواره با ستایش افراطی و شوونیستی از تاریخ 2500 ساله ایران همراه است، از دوره کوروش آغاز میکند و تعمداً تاریخ 5000 ساله پیش از آن را نادیده میگیرد! گفتمان «باستانگرایی کوروش بنیاد» نهتنها دوران پیش از کوروش که دوره شکوهمند اسلامی این تاریخ را نیز نادیده گرفته و با تحویل مسلمانان به اعراب، آنان را عامل نابودی این تاریخ باستانی و انسانی معرفی میکند!
به دستور کوروش و پس از تصرف بابل، منشوری به شکل استوانه نوشته شد که در آن کوروش پس از تعریف و تمجید و نشان دادن تصویر یک پادشاه عادل از خود به تمجید بت بزرگ بابل پرداخته و اعلام میکند که دستور داده تا خدایان (بتها) بهجای خود برگردانده شود.
جالب است که در هیچ کجای منشور کوروش - که برخی محققان معتقدند ترجمه فعلی آن جعلی است و در ترجمهی درست آن برخی ادعاها مبنی بر براندازی بردهداری و ... وجود ندارد - سخنی از اهورامزدا خدای یکتاپرستان زرتشتی نیست، بلکه سخن از «مردوک» بت بزرگ بابلیان و احترام به آن است.
یک سؤال مهم این است که چرا بهیکباره تاریخ هخامنشی و کوروش برجستهترین قسمت تاریخ ایران شده و بخش عمده ای از تاریخ ایران نادیده گرفته شده است؟
و چرا پژوهشگران این حوزه که عمدتاً وابسته به محافل صهیونیستی بودهاند با از بین بردن آثار باستانی تمدن پیش از هخامنشیان، تلاش نمودهاند تا مبدأ تاریخ ایران را از زمان کوروش قرار دهند؟ محققانی همچون رومن گیرشمن، ایگنازگلدزیهر، لویی واندنبرگ، ارنست هرتسفلد، اریک فریدریش اشمیت، آرتور آپهم پوپ، دیوید آستروناخ و در آخر ریچارد فرای - که نفوذ زیادی در میان برخی سیاسیون ایرانی از جریانات مختلف نیز داشته و مورد علاقه برخی محافل در ایران بوده است - که عمدتاً یهودی صهیونیست نیز بودهاند.
با توجه به ابهامات بی شماری که در مورد شخصیت کوروش وجود دارد و نیز منشاء غربی و صهیونیستی عمده ادعاها درباره وی، چرا تلاش میشود که وی بهعنوان نماد هویت ایرانی در اذهان مردم جا بیفتد؟ چرا به یکباره روز 7 آبان که بنا بر ادعای صهیونیستها، سالروز آزادی یهودیان بابل به دست کوروش است و یهودیان در این روز جشن میگیرند، بهعنوان روز مشترک بزرگداشت کوروش برجسته میشود؟ اهداف برجسته کنندگان کوروش در ایران چیست و چه نسبتی با تلاشهای صهیونیسم بین الملل در این باره دارد؟
بهراستی کوروش با چهره ای مبهم و خدشهدار قرار است چه مشکلی از جامعه ایران را حل نماید و یا چه برنامه ای در پس طرح مستمر آن و غالب کردن آن بر هویت ایرانی وجود دارد که سبب تلاشهای شگفت و هم افزا از سوی جریانات ظاهراً بی ربط به هم شده است؟!
آیا کوروش خداپرست بوده است؟
کوروش، ملقب به کوروش بزرگ یا کوروش کبیر, همچنین معروف به کوروش دوم، نخستین پادشاه و بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی بود. کوروش به مدت سی سال، از سال ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد، بر ایران سلطنت کرد.[۲]درباره کوروش تمام مورخین توافق دارند که شاهی بود با عزم، عاقل و رئوف که در موارد مشکل به عقل بیش از قوه متوسل میشد و برخلاف پادشاهان آشور و بابل، با مردم مغلوب رئوف و مهربان بود.[۳] جنگ و بوی خون او را برخلاف فاتحان دیگر مغرور نکرد و رفتار او با پادشاهان مغلوب لیدیه و بابل سیاست تسامح او را بخوبی نشان میدهد.[۴] با پادشاهان مغلوب به اندازهای مهربانی میکرد که آنها دوست کوروش شده و در مواقع مشکل به او یاری مینمودند. با مذهب و معتقدات مردم کاری نداشت بلکه برای جذب قلوب ملل آداب مذهبی آنها را محترم میداشت. شهرها و ممالکی که در تحت تسلط او در میآمدند، هیچگاه معرض قتل و غارت واقع نمیشدند. [۵] آنچه درباب وی برای مورخ جای تردید ندارد، قطعاً این است که لیاقت نظامی و سیاسی فوقالعاده در وجود او، با چنان انسانیت و مروتی در آمیخته بود که در تاریخ پادشاهان شرقی پدیدهای بهکلی تازه به شمار میآمد.[۶] کوروش از ذکر عناوین و القاب احتراز داشت، در کتیبههایی که از او مانده، این عبارت ساده خوانده میشود، من کوروش شاه هخامنشی هستم. حال آنکه شاهان دیگر خود را خدا میخواندند.[۷]ایرانیان کوروش را پدر[۸] و یونانیان او را سرور و قانونگذار مینامیدند[۹] و به وی به چشم یک فرمانروای آرمانی مینگریستند.[۱۰] یهودیان این پادشاه را، به منزله مسیح پروردگار به شمار میآوردند،[۱۱] ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک (خدای مورد اعتقادشان) میدانستند.[۱۲]
برخی کوروش را یکی از پیامبران الهی دانستهاند. این مسئله با توجه به عملکرد وی قابل پذیرش است یهودیان باستان وی را مسیح به معنای نجات دهنده قوم یهود مینامند. در این مورد به توضیحات زیر توجه فرمایید:
پس از تسخیر بابل تمامی سرزمینهایی که مطیع آن بودند به اطاعت کوروش درآمدند. از آن جمله میتوان فلسطین و شهرهای فینیقیه را نام برد. کوروش دستور آزادی تمامی اسیران یهودی در بابل را که توسط بخت النصر به بابل آورده شده بودند صادر کرده و اجازه داد که یهودیان به فلسطین مراجعت کرده و معابد قدیم خود را که خراب شده بود، تعمیر نمایند.[13] لازم به تذکر است که نام کورش در کتاب مقدس عهد عتیق در نوزده آیه ذکر شده و در چند آیه مورد ستایش قرار گرفتهاست. در کتاب اشعیای نبی در باب ۴۵ آیه اول کوروش را «مسیح» یعنی نجاتدهنده خوانده و چنین مینویسد:
«خداوند به مسیح خود یعنی کوروش که دست او را گرفتم تا به حضور وی امتها را مغلوب سازم و کمرهای پادشاهان را بگشایم تا درها را به حضور وی مفتوح نمایم و دروازهها دیگر بسته نشود، چنین میگوید که من پیش روی تو خواهم خرامید و مکانهای ناهموار را هموار خواهم ساخت و درهای برنجین را شکسته، پشت بندهای آهنین را خواهم برید و گنجهای ظلمت و خزائن مخفی را به تو خواهم بخشید تا بدانی که من، یهوه، که تو را به اسمت خواندهام خدای اسرائیل میباشم. به خاطر بنده خود یعقوب و برگزیده خویش اسرائیل، هنگامی که مرا نشناختی تو را به اسمت خواندهام و ملقب ساختم. من یهوه هستم و دیگری نیست و غیر از من خدایی نیست. من کمر تو را بستم، هنگامی که مرا نشناختی. تا از مشرق آفتاب و مغرب بدانند که سوای من احدی نیست. پدید آوردنده نور و آفریننده ظلمت.(آیه ۸) [14] »
در مورد رهایی قوم یهود از اسارت بابل، در کتاب دوم تواریخ ایام، باب ۳۶ آیات ۲۲ و ۲۳ چنین نوشته شدهاست:
«خداوند روح کوروش پادشاه پارس را برانگیخت تا در تمامی ممالک خود فرمانی نافذ کرد و آن را مرقوم داشت، کوروش پادشاه پارس چنین میفرماید. یهوه خدای آسمانها تمامی ممالک زمین را به من دادهاست و او مرا امر فرمود که خانهای برای وی در اورشلیم که در یهود است، بنا نمایم.[15] »
مانند همین مضمون نیز در کتاب عزرا باب اول آیات اول تا چهارم آمدهاست. اشعیای نبی نیز در باب ۴۴ آیه ۲۸ چنین مینویسد:
«(خدا) درباره کوروش میگوید: که او شبان من است و تمامی مسرت مرا به انجام خواهد رسانید و (خدا) درباره اورشلیم میگوید بنا خواهد شد و درباره هیکل که بنیاد نو، نهاده خواهد گشت. [16]
1. تاریخ ایران باستان، ص۳۳
2. تاریخ ایران باستان، ص۳۳
3. پیرنیا، ص ۹۶
4. زرین کوب، ص ۱۳۱
5. پیرنیا، ص ۹۶
6. زرین کوب، ص ۱۳۰
7. پیرنیا، ص ۹۶
8. زرین کوب، ص ۱۳۰
9. کتاب منبع هرودوت، کتاب سوم، بند ۸۹
10. زرین کوب، ص ۱۳۰
11. کتاب مقدس، ص ۸۲۸
12. زرین کوب، ص ۱۲۶
13. پیرنیا، صفحه ۹۳
14. کتاب مقدس، ص ۸۲۸
15. کتاب مقدس، ص ۵۷۰
16. کتاب مقدس، ص ۸۲۸ برخی گفته اند ذوالقرنینی که در قرآن آمده، همان کورش هخامنشی است. اوّلین کسی که این نظریّه را مطرح ساخت، احمد خان هندی بود؛ که بعدها ابوالکلام آزاد نظریّه ی وی را با تحقیقاتش تقویت نمود. علّامه طباطبایی نیز در تفسیرش، ضمن نقل نظرات در این باب، این قول را بر سایر اقوال ترجیح داده است. البته نه اینکه کاملاً تصدیق کند، بلکه آن را بهترین احتمال موجود دانسته است. نام و نشان کورش در تورات نیز آمده است.
اگر کورش همان ذوالقرنین باشد، در این صورت باید گفت که او فردی بزرگوار بوده است؛ چون قرآن کریم ذوالقرنین را به بزرگی یاد نموده است. ولی او پیامبر نبود. نه در قرآن کریم درباره ی نبوّت او چیزی آمده و نه در روایات او را نبی گفته اند. بلکه در روایات تصریح شده که عبدی صالح بوده و پیامبر نبوده است. در تاریخ و تورات نیز اثری دالّ بر نبوّت او نیست؛ بلکه از او به عنوان بنده ای مورد تأیید خداوند یاد شده است؛ که قرآن کریم همین معنا را در مورد ذوالقرنین بیان نموده است.
عدّه ای از نام کورش سوء استفاده می کنند برای پیشبردن اهداف ضد اسلامی . اینها می خواهند اسلام را بکوبند؛ لکن جرأت ندارند به صراحت از بی دینی حرف بزنند؛ برای همین خود را تابع آیین ایران باستان معرّفی می کنند. حال آنکه ذوالقرنین فردی متدیّن بوده و اگر امروز حضور داشت با اسلام مخالفت نداشت. چون اولیای خدا با دین او مخالفت نمی کنند.
کورش یکى از پادشاهان هخامنشى در ایران است که در سالهاى 539- 560 ق م مى زیسته و همو بوده که امپراطورى ایرانى را تاسیس نمود، بابل را مسخر کرد ، به یهود اجازه مراجعت از بابل به اورشلیم را صادر کرد، در بناى هیکل به یهودیان کمک کرد ، مصر را به تسخیر خود درآورد، آن گاه به سوى یونان حرکت کرد ، بر مردم آنجا نیز مسلط شد ، به طرف مغرب رهسپار گردیده، آن گاه رو به سوى مشرق نهاد و تا اقصى نقطه مشرق پیش رفت.
همانطوری که اشاره کردیم احمد خان هندی معتقد است که ذوالقرنین در قرآن همین کورش است و یکى از محققین هند به نام ابوالکلام آزاد این نظر را پذیرفته و ان را توضیح داده است.خلاصه تحقیقات او این است که آنچه قرآن از وصف ذو القرنین آورده به این پادشاه تطبیق مى شود، زیرا اگر ذو القرنین مذکور در قرآن مردى مؤمن به خدا و به دین توحید بوده کورش نیز بوده، و اگر او پادشاهى عادل و رعیت پرور و داراى سیره رفق و رأفت و احسان بوده این نیز بوده و اگر او نسبت به ستمگران و دشمنان مردى سیاستمدار بوده این نیز بوده و اگر خدا به او از هر چیزى سببى داده به این نیز داده، و اگر میان دین و عقل و فضائل اخلاقى وعده و عده و ثروت و شوکت و انقیاد اسباب براى او جمع کرده براى این نیز جمع کرده بود.
و همانطور که قرآن کریم در باره ذوالقرنین فرموده ، کورش نیز سفرى به سوى مغرب کرده حتى بر لیدیا و پیرامون آن نیز مستولى شده و بار دیگر به سوى مشرق سفر کرده تا به مطلع آفتاب برسید، و در آنجا مردمى دید صحرانشین و وحشى که در بیابانها زندگى مى کردند. و نیز همین کورش سدى بنا کرده که به طورى که شواهد نشان مى دهد سد بنا شده در تنگه داریال میان کوه هاى قفقاز و نزدیکیهاى شهر تفلیس است. این اجمال آن چیزى است که مولانا ابو الکلام آزاد گفته است که اینک تفصیل آن از نظر شما خواننده مى گذرد.
ایمان به خدا و روز جزا: دلیل بر این معنا کتاب عزرا (اصحاح 1) و کتاب دانیال (اصحاح 6) و کتاب اشعیاء (اصحاح 44 و 45) از کتب عهد عتیق است که در آنها از کورش تجلیل و تقدیس کرده و حتى در کتاب اشعیاء او را راعى رب نامیده و در اصحاح چهل و پنج چنین گفته است: پروردگار به مسیح خود در باره کورش چنین مى گوید: آن کسى است که من دستش را گرفتم تا کمرگاه دشمن را خرد کند تا برابر او درب هاى دو لنگه اى را باز خواهم کرد که دروازه ها بسته نگردد، من پیشاپیشت رفته پشته ها را هموار مى سازم، و دربهاى برنجى را شکسته، و بندهاى آهنین را پاره پاره مى نمایم، خزینه هاى ظلمت و دفینه هاى مستور را به تو مى دهم تا بدانى من که تو را به اسمت مى خوانم خداوند اسرائیلم به تو لقب دادم و تو مرا نمى شناسى.
و نقوش و نوشته هایى که با خط میخى از عهد داریوش کبیر به دست آمده گویاى این است که او مردى موحد بوده و نه مشرک.
فضائل نفسانى او: گذشته از ایمان به خدا، کافى است باز هم به آنچه از اخبار و سیره او و به اخبار و سیره طاغیان جبار که با او به جنگ برخاسته اند مراجعه کنیم و ببینیم وقتى بر ملوک ماد و لیدیا و بابل و مصر و یاغیان بدوى در اطراف بکتریا که همان بلخ باشد و غیر ایشان ظفر مى یافته با آنان چه معامله مى کرده، در این صورت خواهیم دید که بر هر قومى ظفر پیدا مى کرده از مجرمین ایشان گذشت و عفو مى نموده و بزرگان و کریمان هر قومى را اکرام و ضعفاى ایشان را ترحم مى نموده و مفسدین و خائنین آنان را سیاست مى نموده.
کتب عهد قدیم و یهود هم که او را به نهایت درجه تعظیم نموده بدین جهت بوده که ایشان را از اسارت حکومت بابل نجات داده و به بلادشان برگردانیده و براى تجدید بناى هیکل هزینه کافى در اختیارشان گذاشته، و نفائس گرانبهایى که از هیکل به غارت برده بودند و در خزینه هاى ملوک بابل نگهدارى مى شده به ایشان برگردانیده، و همین خود مؤید دیگرى است براى این احتمال که کورش همان ذو القرنین باشد، براى اینکه به طورى که اخبار شهادت مى دهد پرسش کنندگان از رسول خدا (ص) از داستان ذو القرنین یهود بوده اند.
علاوه بر این مورخین قدیم یونان مانند هردوت و دیگران نیز جز به مروت و فتوت و سخاوت و کرم و گذشت و قلت حرص و داشتن رحمت و رأفت، او را نستوده اند، و او را به بهترین وجهى ثنا و ستایش کرده اند.
چرا کورش را ذو القرنین گفته اند؟ هر چند تاریخها از دلیلى که جوابگوى این سؤال باشد خالى است لیکن مجسمه سنگى که اخیرا در مشهد مرغاب در جنوب ایران از او کشف شده جاى هیچ تردیدى نمى گذارد که همو ذو القرنین بوده، و وجه تسمیه اش این است که در این مجسمه ها دو شاخ دیده مى شود که هر دو در وسط سر او در آمده یکى از آن دو به طرف جلو و یکى دیگر به طرف عقب خم شده، و این با گفتار قدماى مورخین که در وجه تسمیه او به این اسم گفته اند تاج و یا کلاه خودى داشته که داراى دو شاخ بوده درست تطبیق مى کند.
حرکت کورش به طرف مغرب و مشرق: حرکت به طرف مغرب همان سفرى بود که براى سرکوبى و دفع لیدیا کرد که با لشگرش به طرف کورش مى آمد، و آمدنش به ظلم و طغیان و بدون هیچ عذر و مجوزى بود. کورش به طرف او لشگر کشید و او را فرارى داد، و تا پایتخت کشورش تعقیبش کرد، و پایتختش را فتح نموده او را اسیر نمود، و در آخر او و سایر یاورانش را عفو نموده اکرام و احسانشان کرد با اینکه حق داشت که سیاستشان کند و به کلى نابودشان سازد.
و انطباق این داستان با آیه شریفه حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ که شاید ساحل غربى آسیاى صغیر باشد- وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً از این رواست که گفتیم حمله لیدیا تنها از باب فساد و ظلم بوده.
آن گاه به طرف صحراى کبیر مشرق، یعنى اطراف بکتریا عزیمت نمود، تا غائله قبائل وحشى و صحرانشین آنجا را خاموش کند، چون آنها همیشه در کمین مى نشستند تا به اطراف خود هجوم آورده فساد راه بیندازند، و انطباق آیه حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً روشن است.
سد سازى کورش: باید دانست سد موجود در تنگه کوه هاى قفقاز، یعنى سلسله کوه هایى که از دریاى خزر شروع شده و تا دریاى سیاه امتداد دارد، و آن تنگه را تنگه داریال مى نامند که بعید نیست تحریف شده از داریول باشد، که در زبان ترکى به معناى راه تنگ است، و به لغت محلى آن سد را سد دمیر قاپو یعنى در آهنى مى نامند، و میان دو شهر تفلیس و ولادى کیوکز واقع شده سدى است که در تنگه اى واقع در میان دو کوه خیلى بلند ساخته شده و جهت شمالى آن کوه را به جهت جنوبى اش متصل کرده است، به طورى که اگر این سد ساخته نمى شد تنها دهانه اى که راه میان جنوب و شمال آسیا بود همین تنگه بود. با ساختن آن این سلسله جبال به ضمیمه دریاى خزر و دریاى سیاه یک حاجز و مانع طبیعى به طول هزارها کیلومتر میان شمال و جنوب آسیا شده.
و در آن اعصار اقوامى شریر از سکنه شمال شرقى آسیا از این تنگه به طرف بلاد جنوبى قفقاز، یعنى ارمنستان و ایران و آشور و کلده، حمله مى آوردند و مردم این سرزمینها را غارت مى کردند. و در حدود سده هفتم قبل از میلاد حمله عظیمى کردند، به طورى که دست چپاول و قتل و برده گیریشان عموم بلاد را گرفت تا آنجا که به پایتخت آشور یعنى شهر نینوا هم رسیدند، و این زمان تقریبا همان زمان کورش است.
مورخان قدیم حرکت کورش را به طرف شمال ایران براى خاموش کردن آتش فتنه اى که در آن نواحى شعله ور شده بود آورده اند. و چنین به نظر مى رسد که در همین سفر سد مزبور را در تنگه داریال و به استدعاى اهالى آن مرز و بوم و تظلمشان از فتنه اقوام شرور بنا نهاده و آن را با سنگ و آهن ساخته است و تنها سدى که در دنیا در ساختمانش آهن به کار رفته همین سد است، و انطباق آیه فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ ... بر این سد روشن است.
و از جمله شواهدى که این مدعا را تایید مى کند وجود نهرى است در نزدیکى این سد که آن را نهر سایروس مى گویند، و کلمه سایروس در اصطلاح غربیها نام کورش است، و نهر دیگرى است که از تفلیس عبور مى کند به نام کر.منبع: ترجمه المیزان، ج 13، ص:
نظر شهید مطهری درباره کوروش
شهید مطهری در کتاب آینده انقلاب اسلامی ایران درباره موضوع آزادی عقیده عنوان کرده است: لازم است درباره دو نوع آزادی که مایه اشتباه کاری و مغلطه شده است توضیح داده شود.
فرق است میان آزادی تفکر و آزادی عقیده؛ آزادی تفکر ناشی از همان استعداد انسانی بشر است که میتواند در مسائل بیندیشد این استعداد بشری حتما باید آزاد باشد پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادی است اما آزادی عقیده ، خصوصیت دیگری دارد. میدانید که هر عقیده ای ناشی از تفکر صحیح و درست نیست منشا بسیاری از عقاید ، یک سلسله عادتها و تقلیدها و تعصبها است عقیده به این معنا نه تنها راه گشا نیست که به عکس نوعی انعقاد اندیشه بحساب میاید یعنی فکر انسان در چنین حالتی ، به عوض اینکه باز و فعال باشد بسته و منعقد شده است و در اینجا است که آن قوه مقدس تفکر ، بدلیل این انعقاد و وابستگی ، در درون انسان اسیر و زندانی میشود آزادی عقیده در معنای اخیر نه تنها مفید نیست ، بلکه زیانبارترین اثرات را برای فرد و جامعه بدنبال دارد
آیا در مورد انسانی که یک سنگ را میپرستد باید بگوئیم چون فکر کرده و بطور منطقی به اینجا رسیده و نیز به دلیل اینکه عقیده محترم است ، پس باید به عقیده او احترام بگذاریم و ممانعتی برای او در پرستش بت ایجاد نکنیم؟ یا نه ، باید کاری کنیم که عقل و فکر او را از اسارت این عقیده آزاد کنیم؟ یعنی همان کاری را بکنیم که ابراهیم خلیل الله کرد.
شهید مطهری در ادامه به داستان بت شکنی حضرت ابراهیم ( ع ) و پاسخ ایشان به اعتراض مردم بت پرست شهر اشاره و عنوان می کند:
ابراهیم (ع) خطاب به انها گفت شما چرا مرا متهم میکنید؟ مجرم واقعی همین بت بزرگ است که زنده مانده مردم در جواب گفتند که از او این کارها ساخته نیست پاسخ داد که چطور است کار زد و خورد از او ساخته نیست ولی اینکه حاجتهائیرا که انسانها در آنها در مانده اند برآورده کند ، از او ساخته است؟ در اینجا قرآن اصطلاح بسیار زیبائی بکار می برد، می گوید: «فرجعوا الی انفسهم»، این مناظره سبب شد که اینها بخود بازگردند* از نظر قرآن ، خود واقعی انسان عقل و اندیشه ناب و خالص و منطق صحیح اوست قرآن میگوید اینها از خودشان جدا شده بودند ، این تذکر سبب شد که دوباره سوی خود باز گردند و خود را در یابند حالا کار حضرت ابراهیم را چگونه باید تفسیر کنیم ؟
آیا کاری که ابراهیم (ع) کرد بر خلاف آزادی عقیده - بمعنای رایج آن که میگویند عقیده هر کس باید آزاد باشد - بود ، یا آنکه در خدمت آزادی عقیده بمعنای واقعی آن بود ؟ اگر حضرت ابراهیم میگفت چون این بتها مورد احترام میلیونها انسان هستند ، پس من هم به انها احترام میگذارم ، یعنی درست همان چیزی را ابراز میکرد که اکنون عقیدهای بسیار رایج است ، آیا کار درست و صحیحی انجام داده بود ؟ از نظر اسلام این اغراء به جهل (کشانیدن به جهل) است نه خدمت به آزادی در تاریخ اسلام نیز میبینیم درست نظیر کار ابراهیم ( ع ) را پیغمبر اکرم ( ص ) در فتح مکه انجام داد آن حضرت به بهانه آزادی عقیده ، بتها را باقی نگذاشت به عکس دید این بتها عامل اسارت فکری مردمند و صدها سال است که فکر این مردم اسیر این بتهای چوبی و فلزی و شده است ، این بود که بعنوان اولین اقدام بعد از فتح ، تمام آنها را در هم شکست و مردم را واقعا آزاد کرد.
شهید مطهری سپس این شیوه را با رفتار پادشاه وقت انگلستان مقایسه می کند، "وقتی که او برای دیدار از هندوستان به آنجا رفته بود در هندوستان جزء برنامه سفرش ، بازدید از یک بتخانه گنجانده شده بود. خود مردم هند وقتیکه میخواستند داخل صحن بتخانه شوند ، کفشهای خود را میکندند ، اما او بنشانه احترام بیش از حد ، هنوز به صحن نرسیده کفشهایش را کند و بعد هم از همه مؤدب تر در مقابل بتها ایستاد در تفسیر این حرکت عده ای ساده اندیش میگفتند ببینید نماینده یک ملت روشنفکر چقدر به عقاید مردم احترام میگذارد غافل از اینکه این نیرنگ استعمار است استعماری که میداند که همین بتخانه هاست که هند را به زنجیر کشیده و رام استعمارگران کرده است اینگونه احترام گذاشتنها ، خدمت به آزادی و احترام به عقیده نیست ، خدمت به استعمار است ملت هند اگر از زیر بار این خرافات بیرون بیاید که دیگر باج به انگلیسیها نخواهد داد."
مثال دیگر استاد مطهری کوروش است. ایشان درباره او تصریح کرده است: در کتابهای تاریخ خودمان نوشته بودند کوروش چه مرد بزرگ و بزرگواری بوده که وقتی به بابل رفت و آنجا را فتح کرد تمام بتخانه ها را محترم شمرد از نظر یک فاتح که سیاست استعمارگری دارد، این کار، امری عادی و یک نقشه معمولی است ولی از نظر بشریت چطور؟ آیا خود جناب کوروش به آن اعتقاد داشت؟ یقینا نه، اما کوروش فکر میکرد این اعتقاد که مردم را در بیخبری نگاه داشته عامل خوبی برای در بند ماندن آنهاست این بود که دست به ترکیب آنها نزد._( کتاب آینده انقلاب شهید مطهری)
شخصیت کوروش در آثار ادبی
«موسی نثری همدانی»، کتاب «عشق و سلطنت یا فتوحات کورش» را در سال 1337 نوشته است که یک رمان تاریخی و عاشقانه به شمار میرود و در آن سرگذشت شاهزاده خانم بابلی و سلطنت کورش را به نگارش درآورده است.
«ابوالکامل آزاد» یکی دیگر از کسانی است که کتابی با نام «کورش کبیر: ذوالقرنین» نوشته است و در آن شخصیت حقیقی «ذوالقرنین» که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان آمدهاند را مورد بررسی قرار داده است.
«عباس خليلي» پدر «سیمین بهبهانی»، شاعر و نویسنده است. او دیپلمات، شاعر، نویسنده و مدیرمسئول روزنامهی اقدام بود. نوشتههای او رویکردی انتقادی به حکومتهای دورههای مختلف دارد. او در کتاب «کوروش بزرگ» با همین نگاه پرسشگر و انتقادی، دوران حکومت کوروش را تحلیل میکند.
«هارولد لمب» تاریخدان، داستاننویس و فیلمنامهنویس آمریکایی، کتاب «کورش بزرگ» را روانهی بازار کرد. او در کتاب خود وقایع تاریخی آن دوران را به شکل داستان روایت کرده است.
«فاروق صفی» کتاب «عذر تقصیر به پیشگاه حضرت ذوالقرنین» و «کورش کبیر در آیینهی ادیان و مذاهب» را نوشته است.
«شاهرخ رزمجو» از جمله افرادی است که «منشور کورش» را به فارسی برگرداند. اما بسیاری از ترجمههایی که از منشور وجود دارد ارتباطی با متن آن ندارد و حاصل تخیل برخی از نویسندگان است.
آرامگاه کوروش کبیر
روایت است کوروش در جنگ با قبیلهای به نام ماساژتها (یک ایل ایرانی تبار)، بهشدت زخمی شد و پس از سه روز تحمل درد، از دنیا رفت؛ اما «گزنفون»، مرگ بر این عقیده است که کوروش بهصورت طبیعی بهدلیل سن بالا و در پاسارگاد از دنیا رفته است.
کوروش کبیر را در شهر شیراز در فاصله حدود یک کیلومتری جنوب غربی مجموعه پاسارگاد در دشتی به ارتفاعی حدود دو هزار متر از سطح دریا و محصور در میان کوهستان به خاک سپردهاند. آرامگاه کوروش کبیر، سال ۲۰۰۴ میلادی در میراث جهانی یونسکو بهعنوان زیر مجموعه پاسارگاد ثبت شده است.
آرامگاه کوروش کبیر در سال ۲۰۰۴ میلادی بهعنوان زیر مجموعه پاسارگاد در میراث جهانی یونسکو ثبت شده است
این آرامگاه بهدلیل قداست عدد هفت، از هفت سکو روی یکدیگر تشکیل شده است. ۶ سکو از قطعات تراشیده شده سنگ و اتاقی که برای دفن جسد در نظر گرفته شده، بر بالای آنها قرار گرفته است. این اتاق ۲٫۱۰ متر پهنا، ۳٫۱۷ متر طول و ۲٫۱۰ متر ارتفاع دارد. ورودی آن کوچک و باریکی است.
اتاقک آرامگاه دارای ارتفاعی بیش از دو متر، دارای دیوارهایی به ضخامت ۱٫۵ متری، سنگهای تراشیده شده در چهار ردیف که به زیبایی و دقت بسیار روی یکدیگر قرار گرفتهاند، دو قطعه سنگ بسیار سنگین در کف آرامگاه و پوشش سقف آن نیز بهوسیله سنگهای شیروانی مانند سهگوش پوشیده شده است.
آرامگاه کوروش کبیر در شب پر ستاره منبع عکس: دیجیکالا
ارتفاع حدودی بنا ۱۱ متر است. سکوی اول ۱۶۵ سانتیمتر ارتفاع دارد، اما حدود ۶۰ سانتیمتر آن پنهان است، یعنی آن نیز مانند پلکان دوم و سوم دقیقا ۱۰۵ سانتیمتر ارتفاع داشته است. پلکان چهارم و پنجم و ششم هر یک ۵۷٫۵ سانتیمتر ارتفاع دارند. پهنای سکوها نیم متر است و سطح سکوی ششم که قاعده اتاق آرامگاه را تشکیل میدهد، حدود ۶٫۴۰ متر در ۵٫۳۵ متر است.
آرامگاه کوروش کبیر در هوای نیمه ابری و آبی منبع عکس: rasekhoon.net
معماری آرامگاه کوروش از معماری یونانی آسیای صغیر، میانرودی، مصری، عیلامی و ایرانی اصیل بهره گرفته است. سنگ بنای آرامگاه نیز سنگهای آهکی سفید رنگ و متمایل به زرد است که احتمال میرود از معدن سیوند در ۳۰ کیلومتری پاسارگاد استخراج شده باشد. در این بنا مانند معماری تخت جمشید از استفاده هرگونه ملات خودداری شده است. البته کارشناسان معتقدند که استفاده از بستهای فلزی دمچلچلهای که احتمالا جنس آنها از آهن و سرب است، در اتصال سنگها به یکدیگر از مهمترین دلایل استحکام قابل توجه بنای آرامگاه کوروش است.
بهاحتمال زیاد کوروش کبیر پیش از مرگش دستور ساخت آرامگاهش را داده بود. آرامگاه او در همه دوران هخامنشی مقدس بهشمار میرفت و بهخوبی از آن نگهداری میکردند. در دوره اسلامی، این بنا به «مشهد مادر سلیمان» معروف بود.
منابع:
https://www.porseman.com/article/%
https://www.kojaro.com/2021/5/31/191893
http://www.jahannews.com/news/665110
https://bavarbaran.blog.ir/post/30
https://parsiandej.ir