0

تحلیلی درباره زمینه‌های رخداد قیام عاشورا با توجه به منابع حدیثی شیعه

 
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

تحلیلی درباره زمینه‌های رخداد قیام عاشورا با توجه به منابع حدیثی شیعه
شنبه 30 مرداد 1400  9:40 AM

تحلیلی درباره زمینه‌های رخداد قیام عاشورا با توجه به منابع حدیثی شیعه

 

تحلیلی درباره زمینه‌های رخداد قیام عاشورا با توجه به منابع حدیثی شیعه

تحلیل سخنانی که مابین امام حسین (ع) و سپاه ابن سعد درگرفته نشان می‌دهد عواملی چون قساوت، سیاهی قلب و پُر شدن شکم از مال حرام سبب شده بود تا حرمت اهل حقّ شکسته شود.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، هرگاه به یک واقعه تاریخی با نگاه سطحی نگریسته شود و زمینه‌ها و عوامل آن مورد کنکاش قرار نگیرد، ارزش و اهمیت آن به خوبی درک نخواهد شد و چه بسا آن واقعه، تکرار شده و پیامدهای آن گریبان افراد را در مقاطع تاریخی دیگر بگیرد. در مقابل، پرداختن عمیق و محققانه به زمینه‌ها و بسترهای وقوع یک پدیده و اعمال نگرش ژرف به آن می‌تواند در عدم تکرار آن واقعه و پندگیری افراد جامعه نسبت به ابعاد مختلف آن بسیار تاثیرگذار باشد و سرنوشت ایشان را تغییر دهد.

نهضت عاشورا پدیده‌ای نیست که به یک باره رخ داده باشد؛ بلکه برخی از زمینه‌های مهم آن به پس از وفات پیامبر اکرم(ص) باز می‌گردد. عبرت‌های تاریخی که از این واقعه می‌توان گرفت در جلوگیری از انحراف‌های دینی ـ اجتماعی برای نسل‌های پسین بسیار حائز توجه است.

دکتر مریم ولایتی کبابیان، استادیار گروه حدیث دانشگاه قرآن و حدیث شهرری، در مقاله‌ای که آن را به صورت اختصاصی در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار داده است، برخی از مهم‌ترین زمینه‌ها و عوامل رخداد نهضت عظیم عاشورا را استخراج  و تحلیل کرده است که بخش نخست آن را در زیر می‌خوانیم.

بیشتر بخوانید
  • تأملی در مسئلۀ علم امام حسین (ع) و تقریر نادرست نویسنده "شهید جاوید" از آن

مهم‌ترین زمینه‌های رخداد قیام عاشورا

زمینه‌ها و عوامل را می‌بایست از مکالمه‌های طرفینی که میان یاران امام و مخالفان ایشان رد و بدل شده استخراج کرد. برخی از مهم‌ترین این زمینه‌ها عبارتند از:

1- حرمت شکنی اهل حقّ و انکار حقانیّت ایشان

تحلیل نقل‌ها و سخنانی که مابین حضرت، یاران ایشان و سپاه ابن سعد درگرفته نشان می‌دهد این گونه نبوده که مخالفان، حق و افراد آن را نشناسند؛ بلکه عواملی چون قساوت و سیاهی قلب، پُر شدن شکم از مال حرام، زنازادگی1 و ...  سبب شده بود تا حق انکار و در نتیجه حرمت اهل آن شکسته شود.

نکته قابل توجه این است که در این میانه، امام همواره مخالفان را به پیوند خود با پیامبر(ص) و حضرت زهرا(س) توجه می‌دهد و از ایشان می‌خواهد که با این سخنان، شک و تردید خود را زایل کنند و حرمت این خاندان را نگه دارند و قابل توجه‌تر آن که پاسخ مخالفان به سخنان آن حضرت چیزی نیست جز عبارت "ما نمی‌دانیم تو چه می‌گویی!"، "این چه سخنانی است که می‌گویی"2 و ... . این‌ها نشان از انکار سرسختانه دارد.

این بی‌حرمتی‌ها و بی‌ادبی‌ها را مقایسه می‌کنیم با ادب و تواضع فوق‌العاده یاران امام که هر یک در لحظه آخر شهادت، جمله (آیا من به وعده خود وفا کردم؟) را بر زبان می‌آورد با این قصد که از رضایتمندی امام نسبت به خود اطمینان حاصل کند.

برخی از نقل‌های مرتبط با این موضوع را در ادامه با یکدیگر مرور می‌کنیم. ابتدا به روایاتی می‌پردازیم که نشان از انکار حق توسط مخالفان دارد؛ برای نمونه شیخ مفید به نقل از ضحاک بن عبداللَّه می‌گوید: گروهى از لشکر ابن سعد مراقب ما بودند و از نزد ما عبور و مرور می‌کردند و امام حسین علیه السلام این آیه را تلاوت می‌کرد: وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ- ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ3، ناگاه مردى از آن گروه که او را عبداللَّه بن سمیر می‌گفتند و مردی شوخ، شجاع، دلاور، با شخصیت و بی‌باک بود گفت: به خداى پاکیزگان که ما خوبان به وسیله شما تمیز داده شدیم. بریر بن خضیر در جوابش گفت: اى فاسق آیا می‌شود که خدا تو را از پاکیزگان قرار دهد!؟ او به بریر گفت: واى بر تو! تو کیستى؟ گفت: من بریر بن خضیر هستم. سپس به یک دیگر دشنام دادند! (زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام ( ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، صص 7 -8).

در این گزارش تاریخی یکی از مخالفان، بریر بن خضیر که از افراد سپاه امام حسین(ع) است را به همراه تمامی ‌افراد سپاه بد و ناحق معرفی می‌کند، در حالی که کاملا به حقانیت ایشان واقف بودند4.

برخی از نقل‌ها نیز ناظر به بی‌ادبی و گستاخی مخالفان در مواجهه با امام است؛ برای نمونه شیخ مفید می‌گوید: از حضرت على بن الحسین روایت شده که فرمود: ... دشمنان آمدند و در اطراف خیمه امام حسین جولان زدند و دیدند: خندق در عقب آنان است و آتش از آن هیزم و نى‏هائى که در خندق ریخته شده بود شعله‏ ور بود. شمر بن ذى الجوشن با بلندترین صدا فریاد زد: یا حسین! قبل از روز قیامت تعجیل کردى و خود را دچار آتش نمودى، امام حسین علیه السلام فرمود: این شخص کیست، گویا: شمر بن ذى الجوشن باشد؟ گفتند آرى. امام متوجه شمر شد و فرمود: یا بن راعیة المعزى! انت اولى بها صلیا؛ یعنى اى پسر چوپان بزچران! تو به آتش افروخته دوزخ سزاوارترى. (زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام ( ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، ص: 9). در این نقل اوج بی‌ادبی و گستاخی شمر در مقابل امام را مشاهده می‌کنیم.

در نقلی دیگر ابن نما می‌گوید: ... بعد از حر، بریر بن خضیر (بضم باء و خاء و فتح راء و ضاد) همدانى (بسکون میم) که از بندگان نیکوکار خدا بود ... در حالى بر آن گروه ستمکیش حمله کرد که می‌گفت: اى قاتل‌هاى مؤمنین! نزدیک من بیائید. نزدیک من بیائید اى کشندگان فرزندان بی‌دین. نزدیک من بیائید اى قاتلین اولاد رسول پروردگار، رسول عالمین و ذریه‏اى که از آن حضرت باقى مانده است. بریر بهترین سخنور اهل زمان خود بود. وى همچنان مشغول قتال بود تا اینکه تعداد سى نفر مرد را کشت. ناگاه مردى که او را یزید بن معقل می‌گفتند براى مبارزه با بریر قیام کرد و به بریر گفت: من شهادت می دهم که تو از افراد گمراه هستى ... . (زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام ( ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، ص: 27).

در نقل دیگری ابن نما از مهران چنین نقل می‌کند: ... مردى آمد و گفت: حسین کجاست؟ امام حسین فرمود: من حسینم. او گفت: بشارت باد تو را به آتش که اکنون داخل آن خواهى شد. امام علیه السلام در جوابش فرمود: بلکه بشارت باد مرا به پروردگار مهربان و شفیعى که شفاعتش قبول می‌شود، تو کیستى؟ گفت: من محمّد بن اشعث هستم. امام حسین علیه السلام در حق او نفرین کرد و فرمود: پروردگارا! اگر این شخص دروغگو می‌باشد او را داخل جهنم کن. وى را امروز وسیله عبرت یارانش قرار بده! طولى نکشید که عنان اسب وى بازگشت و او را از پشت خود پرتاب نمود ولى پایش در حلقه رکاب ماند. آن اسب وى را همچنان می زد تا اینکه قطعه قطعه شد .... به خدا قسم من از این سرعت استجابت دعاى آن حضرت دچار تعجب شدم‏ (زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام ( ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، ص: 49).

و در نهایت نقل‌های پرشماری که بیانگر حسب و نسب امام و تبیین خویشاوندی خود با پیامبر است، به این امید و با این هدف که مخالفان دست از گمراهی و گستاخی خود بردارند. این گزارش‌ها عبارتند از:

1-محمّد بن ابو طالب می‌گوید: اصحاب ابن سعد سوار شدند. از طرفى هم اسب امام حسین را نزد آن بزرگوار آوردند. آن حضرت سوار شد و با چند نفر از یاران خود متوجه لشکر ابن سعد شد و بریر بن خضیر در مقابل آن حضرت قرار داشت امام علیه السلام به بریر فرمود: با این گروه مکالمه کن. بریر جلو آمد و گفت: اى گروه! از خدا بترسید زیرا یادگار و عترت حضرت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم در میان شما است. اینان ذریه و عترت و دختران و حرم آن حضرت می‌باشند. هر منظورى دارید بگوئید، شما در نظر دارید که با آل پیغمبر چه عملى انجام دهید؟ گفتند: منظور ما این است که ایشان را تسلیم ابن زیاد کنیم تا هر نظریه‌‏اى که دارد در باره ایشان بدهد. بریر گفت: آیا قبول نمی‌کنید ایشان بازگردند به همان مکانى که از آنجا آمده‌‏اند. اى اهل کوفه واى بر شما! آیا آن همه نامه و تعهدهائى که فرستادید و خدا را بر آنها شاهد گرفتید فراموش کردید؟ واى بر شما! شما اهل بیت پیامبر خود را دعوت کردید و گمان نمودید جان‌‏هاى خود را فداى آنان خواهید کرد و اکنون که نزد شما آمده‌‏اند می‌خواهید ایشان را تسلیم ابن زیاد کنید! و آنان را از آب فرات محروم نمائید. پس از پیغمبر خدا چقدر با ذریه او بد رفتارى کردید. شما را چه شده؟ خدا روز قیامت‏ شما را سیراب ننماید! چه بد مردمى هستید. یک نفر از آن گروه در جواب بریر گفت: اى شخص! ما نمی‌دانیم تو چه می‌گوئى؟ بریر گفت سپاس مخصوص آن خدائى است که در بین شما بصیرت مرا زیاد کرد، بار خدایا! من از رفتار این گروه به سوى تو بیزارى می‌جویم. پروردگارا! شرّ این قوم تبه کار را دامنگیر خودشان بفرما تا تو را در حالى ملاقات کنند که بر ایشان غضبناک باشى. پس از این گفتگوها آنان بریر را تیرباران نمودند و او به عقب بازگشت نمود. (زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام ( ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، ص: 10).

2-در نقلی از محمد بن ابوطالب آمده است که امام حسین فرمود: از پروردگار خود بترسید و مرا شهید ننمائید، زیرا شهید کردن من براى شما حلال نیست- هتک حرمت من براى شما صلاح نیست- زیرا من پسر دختر پیامبر شما هستم، جدّه من خدیجه کبرا است که زوجه پیغمبر شما بود و شاید به گوش شما رسیده باشد که پیامبر شما در باره ما فرموده: حسن و حسین دو بزرگ اهل بهشت هستند (ص 11).

3-شیخ مفید می‌نویسد که امام فرمود: حسب و نسب مرا بنگرید و نظر کنید: من کیستم، سپس به نفس خودتان مراجعه کنید و آن را مورد عتاب قرار دهید و نگاه کنید آیا براى شما صلاح است مرا شهید کنید و نسبت به من هتک احترام نمائید؟ آیا من پسر پیغمبر شما و پسر وصى و ابن عم او نیستم؟ همان پسر عمى که اولین شخصى بود که پیامبر اسلام صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم را از نظر آنچه که از طرف خدا آورده بود تصدیق کرد. آیا حضرت حمزه که سید الشهداء بود عموى من نیست؟ آیا جعفر طیار که در بهشت با پرهاى خود پرواز می‌کند عموى من نیست؟ آیا این موضوع به گوش شما نرسیده که پیغمبر خدا در باره من و برادرم فرمود: هذان سیدا شباب اهل الجنة؛ یعنى این دو جوان بزرگ جوانان اهل بهشت می‌باشند. اگر سخن مرا تصدیق نمائید حق را پذیرفته‌‏اید. زیرا من از آن موقعى که دانستم خدا دشمن دروغگو است هرگز دروغ نگفته‏‌ام و اگر مرا تکذیب می‌کنید افرادى در میان شما هستند که اگر راجع به این موضوع از آنان جویا شوید به شما خبر خواهند داد. بروید از جابر بن عبداللَّه انصارى، ابوسعید خدرى (بضم خاء و سکون دال)، سهل بن سعد ساعدى، زید بن ارقم و انس بن مالک جویا شوید تا به شما خبر دهند که این سخن را در باره من و برادرم از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم شنیده‏اند. آیا یک چنین موضوعى شما را از ریختن خون من جلوگیرى نمی‌کند!؟  (زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام ( ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، ص: 12).

4-شیخ مفید می‌گوید پس از آن که حضرت نسبت خود با پیامبر(ص) را معرفی کرد به آن گروه گمراه فرمود: اگر راجع به این سخنان من شک دارید آیا در باره اینکه من پسر دختر پیغمبر شما هستم نیز شک دارید؟ به خدا ما بین مشرق و مغرب پسر پیغمبرى غیر از من در میان شما و غیر شما نیست (ص 13).

5-سید بن طاوس می‌نویسد: امام حسین علیه السلام به یاران خود فرمود: خدا شما را رحمت کند، براى مرگى که به ناچار باید آن را درک نمود، قیام کنید؛ زیرا تیرهائى که از طرف این گروه می‌آیند فرستادگان آنان می‌باشند به سوى شما. مدت یک ساعت از آن روز را حمله‏‌هائى به یکدیگر کردند تا اینکه گروهى از اصحاب امام حسین شهید شدند. در همین موقع بود که امام حسین با دست مبارک خود به محاسن شریف خویشتن زد و فرمود: غضب خدا از این لحاظ بر یهود شدید شد که براى خدا فرزند قائل شدند! خشم خدا بر نصارا از این جهت زیاد شد که خدا را سومین خدا قرار دادند! غضب خدا از این نظر بر مجوس شدت یافت که آفتاب و مهتاب را مورد پرستش قرار دادند. خشم خدا بر گروهى شدید می‌شود که متفقاً بر کشتن پسر دختر پیغمبر خود کمر بسته‌‏اند. آگاه باشید به خدا قسم من جواب ایشان را نخواهم گفت تا اینکه خدا را در حالى ملاقات نمایم که به خون خود خضاب کرده باشم! (ص 21).

6-شیخ مفید و صاحب کتاب مناقب می‌نگارند: ... امام فرمود اکنون اول وقت نماز است. از این مردم بخواهید دست از ما بردارند تا نماز بخوانیم. حصین بن نمیر گفت: این نماز قبول نیست. حبیب بن مظاهر در جوابش گفت: اى خبیث تو گمان می‌کنى نماز پسر دختر پیامبر خدا قبول نمی‌شود و نماز تو قبول خواهد شد!؟ حصین به حبیب حمله کرد و حبیب هم به وى حمله نمود و شمشیرى به اسب حصین زد، اسب وى دست‏‌هاى خود را بلند کرد و حصین روى زمین افتاد. لشکر کفر به داد او رسیدند و او را از دست حبیب نجات دادند. سپس امام حسین علیه السلام به زهیر بن قین و سعید بن عبد اللَّه فرمود: شما در جلو من قرار بگیرید تا نماز ظهر را بخوانم. آنان در جلو آن بزرگوار ماندند تا آن حضرت با نصفى از اصحاب خود نماز خوف خواندند (ص 35).

7-محمّد بن ابى طالب و دیگران نوشته‌‏اند: بعد از محمّد بن مسلم بن عقیل جعفر بن عقیل براى مبارزه قیام کرد و این رجز را خواند:

                                                                     انا الغلام الابطحى الطالبى             من معشر فیهاشم و غالب‏      
                                                                      و نحن حقا سادة الذوائب             هذا حسین اطیب الاطائب‏          
                                                                                         من عترة البر التقى العاقب‏؛
 یعنى من جوان ابطحى و طالبى می‌باشم و غالب هستم، حقا که ما افرادى بزرگواریم. این حسین است که خوبترین خوبان می‌باشد و ازعترت شخصى نیکوکار و با تقوا و شریف یعنى حضرت على است. (ص 51)

8-ابوالفرج می‌نویسد: مادر این جعفر ام الثغر دختر عامر عامرى بود. وى را عروة بن عبد اللَّه خثعمى شهید کرد. بعد از جعفر برادرش عبدالرحمن بن عقیل‏ براى جهاد در راه خدا اقدام کرد و این رجز را خواند:
                                                                             ابى عقیل فاعرفوا مکانى             منهاشم وهاشم اخوانى
‏                                                                          کهول صدق سادة الاقران          هذا حسین شامخ البنیان‏       
                                                                                                    و سید الشیب مع الشبان‏؛

یعنى پدر من عقیل است. مقام و منزلت مرا که از نسل هاشم هستم بشناسید و بنی‌هاشم برادران منند/ که بزرگان صدق و سادات همانندان خود می‌باشند. این حسین است که داراى حسب و نسب شامخى می‌باشد و بزرگ پیران و جوانان است. عبدالرحمن تعداد هفده نفر سوار از دشمن را کشت. پس عثمان بن خالد جهنى وى را شهید نمود (زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام ( ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، ص: 52).

آن چه در بسیاری از نقل‌ها جلب نظر می‌کند کاربست عبارت "پسر دختر پیامبر(ص)" است که امام و یاران ایشان تعمداً در جای جای مکالمات از این تعبیر و یا تعابیر مشابه5 استفاده کرده‌اند تا بیان روشن و صریحی باشد بر یادآوری نسبت امام با پیامبر خدا.

ادامه دارد...

1.در نقلی آمده که حبیب بن مظاهر خطاب به شمر فرمود: تو سخن حسین(ع) را نمی‌فهمی‌ چون خدا به قلب تو مهر زده است (ص 13) و در نقل‌های دیگری همین مضمون از امام حسین ع نقل شده است (ص 14)، هم چنین امام دربارۀ ابن زیاد تعبیر زنازاده و پسر شخص زنازاده را به کار برده است (ص 16).

2. در چندین جا عبارت مذکور از جانب سپاه ابن سعد در نقل‌ها آمده است از جمله صص 11، 13، 

3.سوره آل عمران، آیه- 178- 179- یعنى افرادى که کافر شدند هرگز گمان نکنند؛ این مهلتى که ما به آنان دادیم براى ایشان خیر است بلکه مهلت به آنان دادیم تا گناهشان را زیاد کنند و دچار عذاب خوارکننده‌‏اى شوند خدا مؤمنین را بر این طریقى که شما هستید نخواهد نهاد مگر اینکه شخص خبیث را از شخص پاک تمیز و تشخیص دهد.

4. نقل‌هایی که به صراحت نشان می‌دهد گروه مخالفان به حقانیت امام و یارانشان واقف بودند را بنگرید صص 57، 74، 84، 108 و 184. 

5. مثلا جون غلام حضرت از این تعبیر استفاده می‌کند: فرزندان حضرت محمد ص (ص 37) و یا یکی از یاران در میانه جنگ از این تعبیر استفاده کرد: علی و فاطمه پدر و مادر امام هستند (ص 44).

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها