شیخ شهاب الدین سهروردی
جمعه 15 مرداد 1400 12:50 PM
زندگینامه شیخ اشراق
شهاب الدیـن سـهروردی در یکی از روستاهای زنجان چشم به جهان گشود. نام کامل او را بیشتر شرححال نگاران «ابوالفتوح شهاب الدین یحیی بن حـبش بن امیرک سهروردی» مـلقب بـه شیخ اشراق و مقتول ثبت کردهاند اما به نوشته ابن خلکان مورخ، برخی نام او را احمد و برخی دیگر کنیه او را نامش دانستهاند.(شرح حکمه الاشراق،قطب الدین شیرازی،قـم،انـتشارات بیدار،ص ۳.)
گفتنی است که در سال تولد سهروردی میان شرححالنگاران اختلاف به چشم میخورد و باتوجه به آنچه پس از این درباره تاریخ درگذشت سهروردی براساس منابع مـختلف خـواهد آمد، باید سالروز میلاد سهروردی را حدود ۵۴۹ قمری دانست، گرچه بیشتر پژوهندگان معاصر از جمله سید حسن نصر و هانری کربن، شاید با اندکی تسامح ۵۵۰ قمری را سال تولد او یاد کردهاند.
زنـدگی کوتاه اشـراقی را میتوان به سه دوره تقسیم کرد: دوره نخست، دوران اقامت در سهرورد است که شرححالنگاران از این دوره زندگی سهروردی خبری نمیدهند و چگونگی رشد و دانشاندوزی او را در زادگاهش بر آیندگان معلوم نمیکنند اما باید وی آمـوزشهای آغـازین خـود را در همین شهر فرا گفته بـاشد.
دوره دوم زنـدگی سـهروردی با سفرهای او آغاز میشود. وی هیچگاه در جایی استقرار نیافت و همواره در سفر بود. سهروردی سفر را دوست میداشت و در همین سفرها بود که با بـسیاری از عـالمان و حـکیمان دیدار کرد و از آنان دانش و حکمت آموخت.(گر:سه حـکیم مـسلمان،سید حسن نصر،ترجمه احمد ارام،تهران،انتشارات امیر کبیر،چاپ چهارم،۱۶۳۱،ص ۶۶؛تاریخ فلسفه اسلامی،هانری کربن،ترجمه اسد اللّه مبشری،تهران امیر کبیر چاپ سوم،۱۶۳۱،ص ۳۷۲.)
سهروردی در ایـن دوره هـمچنین با مشایخ صوفیه آشنا و مجذوب آنان شد و به راه تصوف افتاد و سیروسلوک و ریاضت را آغاز کرد و به مقام کشف و شهود نـائل آمـد. شمسالدین شهرزوری مورخ اسلامی، درباره این دوره از زندگی سهروردی مینویسد: «و شیخ بسیار سـیر و کثیر الطواف بود در شهرها و شوق بسیار داشت که از برای خود شریکی در تحصیل حقایق به هم رساند به هـم نـرسید، چـنانچه در آخر مطارحات میگوید به این مضمون که به تحقیق سن مـن نـزدیک به سی سال رسید و اکثر عمر در سفر گذشت و همگی تفحّص از مشارکی که مطلع باشد بر عـلوم مـینمودم، نـیافتم کسی را که چیزی از علوم شریفه دانسته باشد و کسی هم که تصدیق بـه تـحقیق آن داشـته باشد.» ( سهروردی،حکمت اشراقی و پاسخ اسماعیلی بـه غـزالی،مـحمد کریمی زنجانی اصل،تهران،نشر محبّی۷۲۸۳۱،ص ۵۲.)
شهابالدین سُهرِوَردی در سال ۵۴۹ هجری قمری / ۱۱۵۴ میلادی در دهکدهٔ سهرورد زنجان متولد شد. وی تحصیلات مقدماتی را که شامل حکمت، منطق و اصول فقه بود در نزد مجدالدین جیلی استادِ فخر رازی در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد و به قوت ذکا، وحدت ذهن و نیکاندیشی بر بسیاری از علوم اطلاع یافت.
سهروردی بعد از آن به اصفهان، که در آن زمان مهمترین مرکز علمی و فکری در سرتاسر ایران بود، رفت و تحصیلات صوری خود را در محضر ظهیرالدین قاری به نهایت رسانید. در گزارشها معروف است که یکی از همدرسان وی، فخرالدین رازی، که از بزرگترین مخالفان فلسفه بود، چون چندی بعد از آن زمان، و بعد از مرگ سهروردی، نسخهای از کتاب تلویحات وی را به او دادند آن را بوسید و به یادِ همدرس قدیمش در مراغه اشک ریخت.
سهروردی پس از پایان تحصیلات رسمی، به سفر در داخل ایران پرداخت، و از بسیاری از مشایخ تصوف دیدن کرد. در واقع، در همین دوره بود که سهروردی شیفته راه تصوف گشت و دورههای درازی را به اعتکاف و عبادت و تفکر گذراند. او همچنین سفرهایش را گسترش داد و به آناتولی و شامات رسید، و چنانکه از گزارشها برمیآید، مناظر شام در سوریه کنونی او را بسیار مجذوب خود نمود. در یکی از سفرها از دمشق به حلب رفت و در آنجا با ملک ظاهر پسر صلاح الدین ایوبی (سردار معروف مسلمانان در جنگهای صلیبی) دیدار کرد. ملک ظاهر که محبت شدیدی نسبت به صوفیان و دانشمندان داشت، مجذوب این حکیم جوان شد و از وی خواست که در دربار وی در حلب ماندگار شود. سهروردی نیز که عشق شدیدی نسبت به مناظر آن دیار داشت، شادمانه پیشنهاد ملک ظاهر را پذیرفت و در دربار او ماند. در همین شهر حلب بود که وی کار بزرگ خویش، یعنی، حکمةالاشراق را به پایان برد.
اما سخن گفتنهای بیپرده و بیاحتیاط بودن وی در بیان معتقدات باطنی در برابر همگان، و زیرکی و هوشمندی فراوان وی که سبب آن میشد که با هر کس بحث کند، بر وی پیروز شود، و نیز استادی وی در فلسفه و تصوف، از عواملی بود که دشمنان فراوانی مخصوصاً از میان علمای قشری برای سهروردی فراهم آورد.
وی حکمت و اصول فقه را نزد مجدالدین جیلی استاد فخر رازی در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد و بقوت ذکا، وحدت ذهن و نیک اندیشی بر بسیاری از علوم اطلاع یافت.سهروردی پس از تکمیل تحصیلات به اصفهان رفت تا نزد ظهیرالدین فارسی، علم منطق را بیاموزد. او در همین شهر بود که برای نخستین بار با افکار ابن سینا آشنا شد و پس از مدتی تسلط خاصی بر آن پیدا کرد.
وی پس از اتمام تحصیلات رو به عرفان و سلوک معنوی آورد و به سفر در داخل ایران پرداخت و از بسیاری از مشایخ تصوف دیدن کرد و بسیار مجذوب آنان شد.شیخ در جریان سفرهایش مدتی با جماعت صوفیه هم کلام شد و به مجاهدت نفس و ریاضت مشغول شد.در همین دوره بود که به راه تصوف افتاد و دورههای درازی را به اعتکاف و عبادت و تامل گذراند.
هنگامی که سفرهای سهروردی گسترده تر شده بود به آناتولی رسید و از آنجا به حلب سوریه رفت.در همان شهر با ملک ظاهر، پسر صلاح الدین ایوبی، دیداد کرد. ملک ظاهر شیفته شیخ شده و مقدمش را گرامی داشت و از او خواست که در آن جا بماند.سهروردی پذیرفت و درس و بحث خود را در مدرسه حلاویه آغاز کرد. در همین مدرسه بود که شاگرد و پیرو وفادارش شمس الدین شهروزی به او پیوست.
شیخ همیشه در بیان مسائل، به خصوص احکام و مسائل مربوط به دین بیباک بود و همین صراحت بیان او بود که سرانجام فقهای قشری عامه علیه او شوریدند، او را مرتد خوانده و سخنانش را خلاف اصول دین دانستند.
این کینه و عناد تا جایی رسید که ملک ظاهر را تشویق به قتل او کردند. اما ملک ظاهر نمیپذیرفت و به خواست آنان توجهی نمی کرد.
سرانجام صلاحالدین ایوبی در نامهای از پسرش خواست به دلیل برخی ملاحظات سیاسی شیخ را به قتل برساند اما فقها با ارسال شکوائیه به صلاح الدین ایوبی او را مجاب کردند که فرمان قتل شیخ را صادر کند.
بدین ترتیب شیخ را زندانی کردند و در سن 37 سالگی به قتل رساندند. جنازه شیخ را در روز جمعه آخر ذیالحجه سال 587 قمری از زندان بیرون آوردند.از سهروردی در طول عمر کوتاه خود حدود 50 کتاب و رساله به یادگار مانده است. آثار او به طرز شگفتی از نظر فصاحت و بلاغت تحسین شده و دارای نثری پخته و قوی است.
برخی از نظرات فلسفی سهروردی
سهروردی درباره گوهر حکمت و روش دستیابی به آن و ترسیم نظام هستی، آرای ممتازی دارد:
گوهر مشترک حکمت
به باور سهروردی، حکمت دارای گوهر واحد و کهنی است که همیشه توسط حکیمان دریافت و به مردم ارائه شده است. از حکیمان نیست کسی که از این حکمت مقدس مطلع نباشد. به باور سهروردی، انبیاء و حکمای فارس(همچون جاماسف و فرشاوستر و بوزرجمهر و زرتشت و دیگران)و حکمای یونان(همچون هرمس و انباذقلس و فیثاغورس و سقراط و افلاطون و دیگران) و حکمای هند(همچون بوذاسف و دیگران)[ و صوفیان و عارفان(همچون حلاج و ابویزید بسطامی و دیگران)[ از این حکمت مقدس، آگاه بوده و به توحید و عوالم نوری معتقدند؛ اما چون به زبان رمز و مَجاز و اشاره از آن خبر میدادند، گفتارشان متفاوت گشته است.
روش دستیابی به حکمت
بدون خلع بدن(جدا شدن روح از بدن) و کشف و شهود عرفانی، نمیتوان از این حکمت مقدس باخبر شد.وی فلسفه و حکمت خویش را محصول کشف و شهود و اشراق دفعی روح مقدس بر قلب خود معرفی میکرد که به درخواست دوستان، در چندین ماه آن را به زبان فلسفی و استدلالی صورتبندی کرده و به نگارش در آورده است.[ سهروردی متذکر میشود حتی اگر استدلالهایش مخدوش شوند، تردیدی در او راه نمییابد چرا که او حکمت را از طریق فکر و استدلال دریافت نکرده است.[اما با این حال، وی معتقد بود که سالک راه حقیقت، نباید نسبت به تاملا عقلی و نظری بیتفاوت باشد بلکه باید هم اهل تاملات نظری باشد و هم اهل کشف و شهود.
نور و ظلمت
سهروردی در کتاب حکمة الاشراق عوالم را بر اساس نور و ظلمت تبیین میکند. به باور او، به سبب این که حقیقت انسان، بسیط و سراسر نور و حضور است، حتما علل پیدایش او(خداوند و سایر موجودات در عوالم نوری) نیز باید بسیط و سراسر نور و حضور باشند. تمایز انسان از آنها در شدت و ضعف نوری است.اما بدن و سایر امور مادی از سنخ ظلمات هستند چرا که فاقد حضور و خودآگاهی و علم به دیگران هستند.
عوالم نوری
به باور سهروردی، عوالم نوری مراتب مختلفی دارد که به ترتیب، از این قرارند: نورالانوار(خدا)، انوار قاهره طولیه (عقول طولیه ارسطویی)[، انوار قاهره متکافئه (عقول عرضیه و مُثُل افلاطونی)، عالَم اشباح مجرده(عالَم مثال منفصل)
نورالانوار: نورالانوار در اصطلاح سهروردی، همان واجب الوجود در اصطلاح مشائیان است که به این شکل اثبات میشود: آدمی از سنخ نور است و چون نورانیتش ناشی از ذات خودش نیست پس محتاج دیگری است که او هم از سنخ نور باشد؛ و چون دور و تسلسل محال است، پس نهایتا به نوری میرسیم که بی نیاز از دیگری و اصطلاحا نورالانوار است.
انوار قاهره طولیه: بنا بر این نظر که «از واحد جز واحد صادر نمیشود»، از خدا نیز مستقیماً جز معلول واحد صادر نمیشود که در اصطلاح سهروردی به آن معلول اول، «نور اقرب» یا «نور بهمن» گفته میشود.[ از طریق همین نور اقرب، سایر موجودات ایجاد میشوند. سهروردی -برخلاف فلاسفه مشاء- این عقول را منحصر در تعداد محدود نمیداند.
انوار قاهره متکافئه: سهروردی -برخلاف فلاسفه مشاء- با مُثُل افلاطونی موافقت میکند و آنها را بنا بر نظام نوری خود توضیح میدهد: این مُثُل نورانی، واسطه میان انوار قاهره طولیه و انواع مادی(مثلا سیب و انسان و اسب و غیره) هستند؛ و به همین جهت، معلول انوار قاهره طولیه، و علت انواع مادی هستند.[ از این رو، هر نوعی از انواع مادی، مثالی در عالم عقل دارد که مجرد و نوری است و این انواع مادی از آنها تراوش یافتهاند و از طریق آنها تدبیر میشوند.[ مثلا درخت سیب با تمام ویژگیهایی که دارد، برآمده از مثال نورانی و مجرد سیب است که در عوالم نوری موجود است. درخت سیب با تمام شاخ و برگ و خصایصی که دارد، سایهای از همان حقیقت است.
عالَم اشباح مجرده: این عالَم شامل موجودات مجردی است که دارای صورت و شکل و مقدار هستند.[ سهروردی بر این باور است که از طریق عالَم اشباح مجرده است که میتوان معاد جسمانی را توضیح داد. همچنین آنچه در رویای صادق یا کاذب دیده میشود نیز مشاهده موجودات مثالی و خیالی در عالم اشباح مجرده است.
فهرست کامل آثار فارسی و عربی شهاب الدین یحیی سهروردی
آثار سهروردی به ۴ دسته تقسیم میشوند:
۱- سهروردی چهار رساله بزرگ نوشت که حاوی اصول عقاید اوست: تلویحات، مقاومات، مطارحات و بالاخره حکمت الاشراق.
۲- تالیفات کوتاهتر که بعضی از آنها از نظر مبادی اعتقادی اهمیت دارند اما باید آنها را به عنوان توضیحاتی بیشتر بر مقالات اعتقادی بزرگتر به شمار آورد. این کتابها عبارتند از: هیاکال النور، الواح عمادی، پرتونامه، فی اعتقادات الحکماء، لمحات، یزدان شناخت و بستان القلوب که بعضی به زبا فارسی و بعضی به زبان عربی تالیف شده است.
۳- تعدادی رساله رمزی که به فارسی نوشت. این رسالهها دارای زبانی نمادین است که رموززرتشتی، هرمسی و اسلامی را تلفیق میکند که عبارتنداز: عقل سرخ، آواز پر جبرئیل، قصه الغربه الغربیه، لغت موران، روزی با جمتعن صوفیان، رساله فی حاله الطفولیه، صفیر سیمرغ، رساله فی المعراج، پرتونامه. هدف این رسالهها نشان دادن سفر روح به سوی اتحاد با خدا و شوق فطری انسان برای کسب معرفت است.
۴- شماری رساله فلسفی و مربوط به تشرف به فرقه تصوف نیز نوشت که عبارتند از: ترجمه وی بر رساله الطیر ابن سینا و شرح فارسی او بر اشارات و تنبیهات ابن سینا، رسالهای نیز دارد به نام رساله فی حقیقه العشق که مبتنی بر رساله العشق ابن سیناست و شروحی بر آیاتی از قرآن و پارهای از احادیث و گفته میشود شرحی بر کتاب فصوص فارابی نوشته که مفقود شده است.
۵- دسته آخر که مصنفات او درادعیه و اذکار است که سهروردی آنها را واردات و تقدیسات مینامد.
با استفاده از فهرست شهرزوری و مقایسه آن با فهرست (ریتر) در دائرةالمعارف اسلامیه بشرح زیر آمدهاست. البته باید توجه داشت که سیاهه آثار شهاب الدین سهروردی که در دست است، با این سیاهه متفاوت است و برخی از رسائل را با قطعیت نمی توان به او منتسب کرد. با پژوهش های صورت گرفته سیاهه ریتر چندان صحیح و قابل اعتماد نیست، اما برای آگاهی از بازه وسیعی از رسائل و آثار صحیح الانتساب و منسوبه به شیخ اشراق مناسب است. اما به هر حال از سال 1391 هجری شمسی، مجموعه ای کامل از آثار در دسترس و قطعی شیخ اشراق تحت عنوان «الحکمة الاشراقیة» به تصحیح، تحقیق و تقدیم دکتر محمد (جلال الدین) ملکی در 12 جلد منتشر می شود (در حال حاضر تنها 7 جلد از آن در بازار نشر وارد شده است) که در برگیرنده تمام آثار قطعی شیخ اشراق است. به زعم دکتر سید حسین نصر، «الحکمة الاشراقیة» اولین مجموعه کامل از آثار سهروردی است که به صورت علمی تصحیح و تحقیق و منتشر می شود.
۱- المشارع و المطارحات، در منطق، طبیعیات، الهیات.
۲- التلویحات.
۳- حکمةالاشراق، در دو بخش. بخش نخست، در سه مقاله در منطق، بخش دوم در الهیات در پنج مقاله. (این کتاب مهمترین تألیف سهروردی میباشد و مذهب و مسلک فلسفی او را بخوبی روشن مینماید).
۴- اللمحات، کتاب مختصر و کوچکی در سه فن از حکمت، یعنی: طبیعیات، الهیات و منطق.
۵- الالواح المعادیه، در دانشهای حکمت و اصطلاحات فلسفه.
۶- الهیاکل النوریه، یا هیاکل النور. این کتاب مشتمل بر آراء و نظریههای فلسفی میباشد، بر مسلک و ذوق اشراقی. سهروردی نخست آن را به زبان عربی نگاشته و سپس خود آن را به پارسی ترجمه کردهاست.
۷- المقاومات، رساله مختصری است که سهروردی خود آن را به منزله ذیل یا ملحقات التلویحات قرار دادهاست.
۸- الرمز المومی(رمز مومی) هیچیک از نویسندگانی که آثار و تألیفهای سهروردی را یاد کردهاند، از این کتاب نامی نبردهاند، جز شهروزی که آن را در فهرست سهروردی آوردهاست.
۹- المبدء والمعاد. این کتاب به زبان پارسی است، و کسی جز شهرزوری از آن یاد نکردهاست.
۱۰- بستان القلوب، کتاب مختصری است در حکمت، سهروردی آن را برای گروهی از یاران و پیروان مکتب خود به زبان پارسی در اصفهان نگاشتهاست.
۱۱- طوراق الانوار، این کتاب را شهرزوری یاد کرده، ولی ریتر از آن نام نبردهاست.
۱۲- التنقیحات فی الاصول، این کتاب در فهرست شهرزوری آمده ولی ریتر از قلم انداختهاست.
۱۳- کلمةالتصوف. شهرزوری این کتاب را با این نام در فهرست خود آورده، و ریتر آنرا بنام (مقامات الصوفیه) یاد کردهاست.
۱۴- البارقات الالهیة، شهرزوری این را در فهرست خود آورده و ریتر از آن نام نبردهاست.
۱۵- النفحات المساویة، شهرزوری در فهرست خود یاد کرده و ریتر نام آن را نیاورده.
۱۶- لوامع الانوار.
۱۷- الرقم القدسی.
۱۸- اعتقاد الحکما.
۱۹- کتاب الصبر. نام این چهار کتاب اخیر در فهرست شهرزوری آمده و در فهرست ریتر دیده نمیشود.
۲۰- رسالة العشق، شهرزوری این کتاب را بدین نام آوردهاست، ولی ریتر آنرا بنام «مونس العشاق» یاد کردهاست. این کتاب به زبان فارسی است.
۲۱- رساله در حالة طفولیت، این رساله به زبان فارسی است. شهرزوری آنرا یاد کرده و ریتر آنرا نیاوردهاست.
۲۳- رساله روزی با جماعت صوفیان، این رساله نیز به زبان پارسی است. در فهرست شهرزوری آمده و از ریتر دیده نمیشود.
۲۴- رساله عقل، این نیز به زبان پارسی است، در فهرست شهرروزی آمده، و در فهرست ریتر دیده نمیشود.
۲۵- شرح رساله «آواز پر جبرئیل» این رساله هم به زبان پارسی است.
۲۶- رساله پرتو نامه، مختصری در حکمت به زبان پارسی است، سهروردی در آن به شرح بعضی اصطلاحات فلسفی پرداختهاست.
۲۷- رساله لغت موران، داستانهائی است، رمزی که سهروردی آن را به زبان پارسی نگاشتهاست.
۲۸- رساله غربةالغربیة، شهرزوری این را به همین نام یاد کردهاست، اما ریتر آنرا بنام (الغربةالغربیة) آوردهاست. داستانی است که سهروردی آن را به رمز به عربی نگاشته و در نگارش آن از رساله (حی بن یقطان) این سینا مایه گرفته، و یا بر آن منوال نگاشتهاست.
۲۹- رساله صفیر سیمرغ، که به پارسی است.
۳۰- رسالةالطیر، شهرزوری نام این رساله را چنین نگاشته، ولی ریتر نام آنرا (ترجمه رساله طیر) نوشتهاست. این رساله ترجمه پارسی رسالةالطیر ابن سینا میباشد که سهروردی خود نگاشتهاست.
۳۱- رساله تفسیر آیات «من کتاب الله و خبر عن رسول الله». این رساله را شهرزوری یاد کرده و ریتر از آن نام نبردهاست.
۳۲- التسبیحات و دعوات الکواکب. شهرزوری این کتاب را بهمین نام در فهرست خود آورده، اما در فهرست ریتر کتابی بدین نام نیامدهاست. ریتر مجموعه رسالهها و نوشتهها و نوشتههای سهروردی را که در این نوع بوده، یکجا تحت عنوان (الواردات و التقدیسات) در فهرست خود آوردهاست و احتمال داده میشود که کتاب التسبیحات.... نیز جزء مجموعه مزبور باشد.
۳۳- ادعیة متفرقه. در فهرست شهرزوری آمدهاست.
۳۴- الدعوة الشمسیة. شهرزوری از این کتاب یاد کردهاست.
۳۵- السراج الوهاج. شهرزوری این کتاب را در فهرست خود آوردهاست، اما خودش درباره صحت نسبت این کتاب به سهروردی تردید نمودهاست، زیرا میگوید: (والاظهر انه لیس له) درست تر آنست که این کتاب از او نباشد.
۳۶- الواردات الالهیة بتحیرات الکواکب و تسبیحاتها. این کتاب تنها در فهرست شهرزوری آمدهاست.
۳۷- مکاتبات الی الملوک و المشایخ، این را نیز شهرزوری نام بردهاست.
۳۸- کتاب فی السیمیاء. این کتابها را شهرزوری نام برده، اما نامهای ویژه آنها را تعیین نکرده و نوشتهاست این کتابها به سهروردی منسوب میباشد.
۳۹- الالواح، این کتاب را شهرزوری یک بار (شماره ۵) در فهرست خود یاد کرده که به زبان عربی است و اکنون بار دوم در اینجا آوردهاست که به زبان پارسی است. (سهروردی خود این کتاب را به هر دو زبان نگاشته، یا به یک زبان نگاشته و سپس به زبان دیگر ترجمه کردهاست).
۴۰- تسبیحات العقول و النفوس والعناصر. تنها در فهرست شهرزوری آمدهاست.
۴۱- الهیاکل. این کتاب را شهرزوری در فهرست خود یکبار بنام (هیاکل النور) یاد کرده و میگوید به زبان عربی است و بار دیگر به عنوان الهیاکل آوردهاست و میگوید به زبان پارسی است. این را نیز سهروردی خود به هر دو زبان پارسی و عربی نگاشتهاست.
۴۲- شرح الاشارات. پارسی است. تنها در فهرست شهرزوری آمدهاست.
۴۳- کشف الغطاء لاخوان الصفا. این کتاب در فهرست ریتر آمده و در شهرزوری مذکور نمیباشد.
۴۴- الکلمات الذوقیه و النکات الشوقیه، یا «رسالةالابراج» این کتاب نیز تنها در فهرست ریتر آمدهاست.
۴۵- رساله (این رساله عنوان ندارد) تنها در فهرست ریتر آمدهاست. ریتر نوشتهاست: موضوعهائی که در این رساله از آنها بحث شده، عبارت است از جسم، حرکت، ربوبیة(الهی)معاد، وحی و الهام.
۴۶- مختصر کوچکی در حکمت: شهرزوری این را یاد نکرده، ولی در فهرست ریتر آمدهاست، و میگوید: سهروردی در این رساله از فنون سه گانه حکمت یعنی منطق، طبیعیات و الهیات بحث میکند.
۴۷- شهرزوری و ریتر منظومههای کوتاه و بلند عربی از سهروردی نقل کردهاند که در موضوعهای فلسفی و اخلاقی یا عرفانی میباشد، نظیر قصیده عربی مشهور ابن سینا: سقطت الیک من.... که مطلع یکی از آنها این بیت میباشد:
ابداً تحن الیکم الارواح - و وصالکم ریحانها والروح
نظام فلسفي حکمه الاشراق:
ـ نظام فلسفي اشراق يکي از پرارزشترين نظامهاي اسلامي است که اصول آن به صورتي که امروز شناخته شده است. به وسيلة متفکر، عارف و عالم عظيم الشأن شهاب الدبن سهرودي تدوين و تنظيم شده است، تأثير فلسفه اشراق بر تکامل فلسفه در ايران و علي الخصوص تأثير آن بر عرفان نظري، شايد بيش از کلية نظامهاي ديگر فلسفي باشد. پايه هاي تاريخي فلسفة اشراق از طرفي بر تعاليم عالية قرآن مجيد استوار است و از طرف ديگر بر مکتب هاي فلسفة افلاطوني و نو افلاطوني مبتني شده است؛ نيز بطور کلي، پايه هاي « مشرقي » (مباحث فلسفه مشرقي که ابن سينا در منطق المشرقيين به آن اشاره کرده است) هم براي آن مي توان جستجو کرد . . .
ـ فلسفة اشراق علي رغم حکمت مشاء، که تعقل و برهان را اصيل مي داند. تعقل و برهان را مبتني بر شناخت نور موجود از موضوع مي داند. هستي از نقطه نظر فلسفه اشراق نور مجرّدي است که از اصل نورالانوار ساطع شده و عالم را فرا مي گيرد. اشراق حضوري و شهود هم در مرتبت و هم در اصالت مقدم است بر برهان و تعقل؛ و اين نکته اي است که در فلسفه هاي جديد، علي الخصوص در پديدار شناسي متعالية « هوسرل » از اهميت زيادي برخوردار است؛ با اين تفاوت که پديدار شناسي هوسرل بيان ناقصي از علم حضوري در مقابل بيان سهروردي از علم حضوري اشراقي و شناخت برمبناي مشاهده اشراق است.
آنچه به نام حکمه الاشراق و يا فلسفه اشراقي معروف است و باني آنرا سهروردي مي شناسيم، منحصراً در کتاب حکمه الاشراق بيان نشده است، بلکه فلسفه اي است جامع که سير تکامل آنرا، حداقل در چهار کتاب اصلي فلسفي سهروردي، يعني التلويحات، المشارع و المطارحات، المقاومات و حکمه الاشراق مشاهده و دنبال ميتوان کرد. اين نکته اي است که اکثر مورخان فلسفه به آن اشاره وافي نکرده اند . . .
مراحل چهارگانه فلسفه اشراق:
1ـ مرحلة اول تزکيه نفس و آماده شدن از براي مکاشفه، و درک بارقه الهي، در اين مرحله موضوع مدرِک از أنانيت متعاليه خودآگاه مي شود و به وسيله مشاهده و حدس فلسفي عالم مابعدالطبيعه و هستي متعاليه را تصديق مي کند.
2ـ مرحلة مشاهده انوار الهي و کسب انوار ساتحه که مبناي شناخت و علم را تشکيل مي دهند.
3ـ مرحلة ساختمان علم صحيح. در اين مرحله فيلسوف از حکمت بحثي و علم صوري استفاده کرده و « تجزية » خود را که در مراحل 1 و 2 تحصيل شده است در نظام صوري برهاني مورد تحليل قرار مي دهد؛ ... و ساختمان علم بنا مي شود. به عبارت ديگر، مرحله 3 مرحلة اعمال روش ساختماني علم است مبتني بر تجربيات نفساني، باطني و اشراقي. حاصل اين مرحله حصول علم يقيني است و نظامي داراي صورت و مشخصات خاصي است، که قابليت تحليل فلسفيِ مطالب را دارا مي باشد؛
4ـ مرحله تدوين حاصله از مراحل 1 تا 3. يعني پس از تحصيل يقين فيلسوف مي بايد نتايج تجربيات خود را مدون سازد. در اين مرحله، براي تدوين نتايج، دو نوع «زبان» به کار بسته مي شود، يکي زبان فلسفي عادي که مبتني بر علم صوري است، و ديگر زبان تمثيل. از نقطه نظر سهروردي، زبان تمثيل گوياترين زبان براي بيان نتايج تجربيات اشراقي است.
مكتب شيخ اشراق:
ـ شيخ اشراق با آنكه در حكمت مشائي تتبع و تبحّر داشته است، آيين مشائين و پيروان ارسطو را سست يافته و سخت انتقاد كرده است، و روش خود را، كه حكمت اشراق و حكمت نوريه خوانده است، به حكماي مشرق منسوب داشته است (با آنكه مباني حكمت اشراقي به حكماي مشرق منسوب است، لفظ اشراق ظاهراً با كلمة شرق و با اشراق شمس ارتباط وضعي ندارد، بلكه انتساب عنوان اشراقي به اين دسته از حكما و به حكمت آنها، از آن روست كه قائل به حصول معرفت تام ،از طريق اشراق باطن و روشني قلب مي باشند).
وي با آنكه حكيم است نوعي مشرب تصوف دارد، با اينحال از صوفيه بشمار نمي آيد، و كلمه التصوف نيز بيشتر شامل مسائل علم الهي است تا عقايد متصوفه، حكمت اشراقي در حقيقت نوعي تئوزوفيtheosophy) = حكمت الهي و عرفان)....... است، و از آن به علم سلوكي نيز تعبير مي كنند.اين علم، نوعي فلسفة نو افلاطوني است كه با اصطلاحات مأخوذ از آيين قديم ايرانيان توأم شده است، و پيروان آن را اشراقيان و اشراقيون و اهل اشراق مي خوانند.
در حكمت سهروردي، مبادي نو افلاطوني و تعاليم هرمسي با عقايد و اصطلاحات حكمت مغان بهم در آميخته است. اما خود او، اگرچه حكمت خويش را بر قاعدة نور و ظلمت منسوب به قدماي فارسي مبتني مي داند، اما از آراء و عقايد شرك آلود مجوس ومانوي كاملاً مبراء است. نزد وي منشاء كل كائنات «نور الانوار» است، كه نور قاهر نخستين از آن صادر مي شود. البته نور نخستين، در ظهور خويش، حاجت به علت ندارد، و به ذات خويش قائم است،در صورتي كه هر چيز ديگر عَرَضي و تَبَعي است، و به اصطلاح، ممكن الوجود است، و استقلال ندارد. پس، ظلمت ـ بر خلاف پندار مجوس ـ امري مستقل نيست كه در مقابل نور باشد، بلكه نسبت آن با نور، نسبت عدم در برابر وجود است. نور نخستين منشا تمام حركات عالم است، اما حركت خود او، تغيير مكان نيست، بلكه فيض و اشراق است كه لازمه ذات او است.
اشراقات او نيز لايتناهي است، و همواره اشراقات عاليتر منشاء و مبدأ اشراقات فروتر مي شود، و متدرجاً نور عالي منشاء نور سافل و نور سافل منشاء نور اسفل مي گردد. هر نور عالي نسبت به نور سافل قاهر بشمار مي آيد،و هر نور سافل نسبت به نور عالي شوق و محبت دارد. تمام اين اشراقات وسائط بشمار مي آيند. (شبيه ملائكه در نزد متكلمين).
ـ عالَم چون اشراق نور نخستين است، مثل خود او قديم و ازلي است، اما چون خود، موضوع اشراقات متكرر(قابل تكرار) است، ممكن الوجود است نه واجب الوجود. باري شيخ اشراق، مثل افلاطون، به چيزي نظير عالم «مُثُل» (2) افلاطوني و دنياي «امشاسپندان »، كه وي آنها را انوار متوسط مي خواند، قائل است و مي گويد:حكيمان فارس اين گونه انوار متوسط را به نامهايي چون خرداد، مرداد و ارديبهشت مي خوانده اند
حکمة الاشراق
«حکمة الاشراق»، مهمترین اثر فلسفی شهابالدین سهروردی به شمار میرود که منابع آن عبارتند از:
شهابالدین سهروردی در میان یونانیان برای فیثاغورث، امپدکلس و به ویژه افلاطون، ارزش و احترام خاصی قائل بوده و افلاطون را «امام الحکمة» و پیشوای حکمای اشراق میداند. مقام علمی ارسطو را میستاید، اما افلاطون را بسی برتر از وی میداند.
شهابالدین سهروردی با حکمت مشاء، به ویژه افکار ابن سینا نیز آشنایی کامل داشته و بدون شک، اجزایی از حکمت مشرقی و قطعاتی از کتاب «الانصاف» ابن سینا را در دسترس داشته است.
شهابالدین سهروردی به حکمت پارسی و شخص زرتشت توجه خاصی داشته و پارهای از مطالب و برخی از اصطلاحات حکمت اشراق را از اوستا و منابع پهلوی گرفته است. او در کتاب «حکمة الاشراق»، از زرتشت با عنوان حکیم فاضل نام برده و خود را زنده کننده حکمت ایران باستان معرفی کرده است.
شهابالدین سهروردی حکیمی مسلمان و معتقد و پایبند به ظاهر و باطن دین بوده و در فقه اسلامی کتاب نوشته است و سور قرآنی را تفسیر کرده و کتب او سرشار از آیات و روایات اسلامی است. وی دوگانهپرستان و پیروان مانی و مزدک را آشکارا نکوهش میکند.
نظام فلسفي حکمه الاشراق:
ـ نظام فلسفي اشراق يکي از پرارزشترين نظامهاي اسلامي است که اصول آن به صورتي که امروز شناخته شده است. به وسيلة متفکر، عارف و عالم عظيم الشأن شهاب الدبن سهرودي تدوين و تنظيم شده است، تأثير فلسفه اشراق بر تکامل فلسفه در ايران و علي الخصوص تأثير آن بر عرفان نظري، شايد بيش از کلية نظامهاي ديگر فلسفي باشد. پايه هاي تاريخي فلسفة اشراق از طرفي بر تعاليم عالية قرآن مجيد استوار است و از طرف ديگر بر مکتب هاي فلسفة افلاطوني و نو افلاطوني مبتني شده است؛ نيز بطور کلي، پايه هاي « مشرقي » (مباحث فلسفه مشرقي که ابن سينا در منطق المشرقيين به آن اشاره کرده است) هم براي آن مي توان جستجو کرد . . .
ـ فلسفة اشراق علي رغم حکمت مشاء، که تعقل و برهان را اصيل مي داند. تعقل و برهان را مبتني بر شناخت نور موجود از موضوع مي داند. هستي از نقطه نظر فلسفه اشراق نور مجرّدي است که از اصل نورالانوار ساطع شده و عالم را فرا مي گيرد. اشراق حضوري و شهود هم در مرتبت و هم در اصالت مقدم است بر برهان و تعقل؛ و اين نکته اي است که در فلسفه هاي جديد، علي الخصوص در پديدار شناسي متعالية « هوسرل » از اهميت زيادي برخوردار است؛ با اين تفاوت که پديدار شناسي هوسرل بيان ناقصي از علم حضوري در مقابل بيان سهروردي از علم حضوري اشراقي و شناخت برمبناي مشاهده اشراق است.
آنچه به نام حکمه الاشراق و يا فلسفه اشراقي معروف است و باني آنرا سهروردي مي شناسيم، منحصراً در کتاب حکمه الاشراق بيان نشده است، بلکه فلسفه اي است جامع که سير تکامل آنرا، حداقل در چهار کتاب اصلي فلسفي سهروردي، يعني التلويحات، المشارع و المطارحات، المقاومات و حکمه الاشراق مشاهده و دنبال ميتوان کرد. اين نکته اي است که اکثر مورخان فلسفه به آن اشاره وافي نکرده اند . . .
مراحل چهارگانه فلسفه اشراق:
1ـ مرحلة اول تزکيه نفس و آماده شدن از براي مکاشفه، و درک بارقه الهي، در اين مرحله موضوع مدرِک از أنانيت متعاليه خودآگاه مي شود و به وسيله مشاهده و حدس فلسفي عالم مابعدالطبيعه و هستي متعاليه را تصديق مي کند.
2ـ مرحلة مشاهده انوار الهي و کسب انوار ساتحه که مبناي شناخت و علم را تشکيل مي دهند.
3ـ مرحلة ساختمان علم صحيح. در اين مرحله فيلسوف از حکمت بحثي و علم صوري استفاده کرده و « تجزية » خود را که در مراحل 1 و 2 تحصيل شده است در نظام صوري برهاني مورد تحليل قرار مي دهد؛ ... و ساختمان علم بنا مي شود. به عبارت ديگر، مرحله 3 مرحلة اعمال روش ساختماني علم است مبتني بر تجربيات نفساني، باطني و اشراقي. حاصل اين مرحله حصول علم يقيني است و نظامي داراي صورت و مشخصات خاصي است، که قابليت تحليل فلسفيِ مطالب را دارا مي باشد؛
4ـ مرحله تدوين حاصله از مراحل 1 تا 3. يعني پس از تحصيل يقين فيلسوف مي بايد نتايج تجربيات خود را مدون سازد. در اين مرحله، براي تدوين نتايج، دو نوع «زبان» به کار بسته مي شود، يکي زبان فلسفي عادي که مبتني بر علم صوري است، و ديگر زبان تمثيل. از نقطه نظر سهروردي، زبان تمثيل گوياترين زبان براي بيان نتايج تجربيات اشراقي است.
مكتب شيخ اشراق:
ـ شيخ اشراق با آنكه در حكمت مشائي تتبع و تبحّر داشته است، آيين مشائين و پيروان ارسطو را سست يافته و سخت انتقاد كرده است، و روش خود را، كه حكمت اشراق و حكمت نوريه خوانده است، به حكماي مشرق منسوب داشته است (با آنكه مباني حكمت اشراقي به حكماي مشرق منسوب است، لفظ اشراق ظاهراً با كلمة شرق و با اشراق شمس ارتباط وضعي ندارد، بلكه انتساب عنوان اشراقي به اين دسته از حكما و به حكمت آنها، از آن روست كه قائل به حصول معرفت تام ،از طريق اشراق باطن و روشني قلب مي باشند).
وي با آنكه حكيم است نوعي مشرب تصوف دارد، با اينحال از صوفيه بشمار نمي آيد، و كلمه التصوف نيز بيشتر شامل مسائل علم الهي است تا عقايد متصوفه، حكمت اشراقي در حقيقت نوعي تئوزوفيtheosophy) = حكمت الهي و عرفان)....... است، و از آن به علم سلوكي نيز تعبير مي كنند.اين علم، نوعي فلسفة نو افلاطوني است كه با اصطلاحات مأخوذ از آيين قديم ايرانيان توأم شده است، و پيروان آن را اشراقيان و اشراقيون و اهل اشراق مي خوانند.
در حكمت سهروردي، مبادي نو افلاطوني و تعاليم هرمسي با عقايد و اصطلاحات حكمت مغان بهم در آميخته است. اما خود او، اگرچه حكمت خويش را بر قاعدة نور و ظلمت منسوب به قدماي فارسي مبتني مي داند، اما از آراء و عقايد شرك آلود مجوس ومانوي كاملاً مبراء است. نزد وي منشاء كل كائنات «نور الانوار» است، كه نور قاهر نخستين از آن صادر مي شود. البته نور نخستين، در ظهور خويش، حاجت به علت ندارد، و به ذات خويش قائم است،در صورتي كه هر چيز ديگر عَرَضي و تَبَعي است، و به اصطلاح، ممكن الوجود است، و استقلال ندارد. پس، ظلمت ـ بر خلاف پندار مجوس ـ امري مستقل نيست كه در مقابل نور باشد، بلكه نسبت آن با نور، نسبت عدم در برابر وجود است. نور نخستين منشا تمام حركات عالم است، اما حركت خود او، تغيير مكان نيست، بلكه فيض و اشراق است كه لازمه ذات او است.
اشراقات او نيز لايتناهي است، و همواره اشراقات عاليتر منشاء و مبدأ اشراقات فروتر مي شود، و متدرجاً نور عالي منشاء نور سافل و نور سافل منشاء نور اسفل مي گردد. هر نور عالي نسبت به نور سافل قاهر بشمار مي آيد،و هر نور سافل نسبت به نور عالي شوق و محبت دارد. تمام اين اشراقات وسائط بشمار مي آيند. (شبيه ملائكه در نزد متكلمين).
ـ عالَم چون اشراق نور نخستين است، مثل خود او قديم و ازلي است، اما چون خود، موضوع اشراقات متكرر(قابل تكرار) است، ممكن الوجود است نه واجب الوجود. باري شيخ اشراق، مثل افلاطون، به چيزي نظير عالم «مُثُل» (2) افلاطوني و دنياي «امشاسپندان »، كه وي آنها را انوار متوسط مي خواند، قائل است و مي گويد:حكيمان فارس اين گونه انوار متوسط را به نامهايي چون خرداد، مرداد و ارديبهشت مي خوانده اند
قتل یا وفات
شهابالدین سهروردی در بیان مسائل، بیباک بود و صراحت لهجه او گاهی به فاششدن اسرار سیر و سلوک و رموز عرفان منجر میشد. سرانجام، فقهای قشری عامه که تنها به ظواهر شریعت توجه داشتند، علیه او شوریدند و سخنانش را خلاف اصول دین پنداشتند، تا جایی که «ملک ظاهر» را به قتل او تشویق کردند. ملک که در باطن به شیخ ارادت میورزید، به خواسته فقها وقعی ننهاد و از قتل او ابا کرد.
فقها هم بیکار ننشستند و شکوائیهها نزد «صلاحالدین ایوبی» فرستادند و انجام این کار را از او خواستند. صلاحالدین، به ملک ظاهر نامهای نوشت و به بهانه برخی ملاحظات سیاسی، دستور قتل او را داد. فقها هم به اصرار خود ادامه دادند، تا سرانجام، ملک ظاهر، برخلاف میل باطنی خود، وی را در حلب زندانی کرد. ایشان در زندان در سن ۳۶ یا ۳۸ سالگی، در سال ۵۸۷ ق، به نحو مرموزی بدرود حیات گفت.
چگونگی قتل و یا وفات شهابالدین سهروردی، درخور تحقیق دقیقتری است، نه فقط برای روشن کردن جریانات حیات او، بلکه چون چگونگی این واقعه و علل آن، با تحولات بعدی عالم اسلامی و سیر حکمت اسلامی، توام است و کلیدی است برای فهم این مطلب.
گرچه، وی در حلب وفات یافت، نام او در آن دیار، به کلی فراموش شد، به طوریکه قبر او امروز در پاسگاهی قرار گرفته و فقط عده قلیلی از دانشمندان، از وجود آن خبر دارند، در حالیکه همین حکیم، به زودی نفوذ فراوانی در ایران از خود به جا گذاشت و از مهمترین عوامل حیات فکری بعدی ایران و عالم تشیع به شمار میآید.
برخی از پژوهشگران کوشیدهاند به ریشهیابی قـتل سـهروردی و دلایل آن بپردازند. سهروردی در دوره پایانی زندگی خود، پس از ورود به حلب ابتدا به مدرسه حلاویه و پس از آن به مدرسه نوریه وارد میشود و بـا فـقهای حنبلی به بحث میپردازد و پس از چیرگی بر آنها آوازهاش در شهر میپیچد و سرانجام به دربار ملک ظاهر، پسر صلاح الدین ایوبی راه مییابد و در زمره مشاوران طراز اول او قرار میگیرد. هوش سرشار سهروردی، دانش گـسترده و ژرف او و بـالاخره روحیه پذیـرش وی نسبت به دیگر حکمت دوستان و نیز گرایش او به اسرار و عوالم باطنی باعث خصومت شد و فقهای دربـار ملک ظاهر را به دشمنی با او برانگیخت. آنان برای از میان برداشتنش مـجلس مـناظرهای تـرتیب دادند. عماد اصفهانی که گزارشی از این مناظره را در کتاب خود، «البستان الجامع لجمیع تواریخ أهل الزمان» نقل کـرده، مـینویسد: «در این مجلس، ۲ تن از فقهای حلب، به نام زید الدین و مجد الدین، بـا آرای سـهروردی درباره خلقت و اراده الهی از در ستیز برآمدند و از او پرسیدند: «آیا خداوند به برانگیختن پیامبر دیگری پس از حضرت(ص)تواناست؟» سهروردی در پاسخ مـیگوید: «قدرت خداوند مطلق است و آنچه مطلق است حد نمیپذیرد.»
فقها پاسخ او را مخالفت بـا خاتمیت رسول خدا(ص)دانـستند و آن را سـند کفر و الحاد وی ساختند. این مساله باعث شد تا سهروردی را به زندان افکندند و او در همان جا از دنیا رفت. به گفته شهرزوری روایات مختلفی درباره چگونگی درگذشت سـهروردی وجـود دارد. او مـینویسد: «بعضی را گمان آنکه او را در بندی خانه انداختند و طعام از او بـازداشتند تا فوت شد و برخی گویند که او خود منع نفس از طعام کرد تا به مبدأ خود پیوست.»( .نگاهی به سرچشمههای حکمت اشراق و مفهوم بنیادین آن،دکتر صمد موحد،تهران،انتشارات طهوری،چاپ دوم،۴۸۳۱، ص ۶. مرگ سهروردی همان اندازه اسرارآمیز بود که زندگیش، به غیراز شماری کـتاب چـیز چـندانی بر جای نگذاشت که سرگذشت زندگی او را روشن کند.در یکی از سفرها از دمشق به حلب رفت و در آنجا با ملک ظاهر پسر صلاح الدین ایوبی، سردار معروف مسلمانان در جنگهای صلیبی، دیدار کرد. ملک ظاهر که محبت شدیدی نسبت به صوفیان و دانشمندان داشت، مجذوب این حکیم جوان شد و از او خواست که در دربار او در حلب ماندگار شود. سهروردی نیز که عشق شدیدی نسبت به مناظر آن دیار داشت، شادمانه پیشنهاد ملک ظاهر را پذیرفت و در دربار او ماند.شیخ سهروردی همیشه در بیان احکام و مسائل مربوط به دین صریح بود و همین صراحت بیان او بود که سرانجام برخی فقها علیه او حکم ارتداد دادند و سخنانش را خلاف اصول دین دانستند.این دشمنی تا جایی رسید که ملک ظاهر، سلطان مصر، را تشویق به قتل او کردند. اما ملک ظاهر نمیپذیرفت و به خواست آنان توجهی نمیکرد.
صلاحالدین، یکی از فرمانروایان مسلمان حاضر در جنگهای صلیبی، که به تازگی سوریه را از دست صلیبیان بیرون آورده بود و برای حفظ اعتبار خود به تأیید علمای دین احتیاج اشت، ناچار در برابر درخواست ایشان تسلیم شد. به همین دلیل، پسرش ملک ظاهر تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر سهروردی را در ۵ رجب ۵۸۷ هجری قمری به زندان افکند و شیخ همانجا و در سن ۳۷ سالگی به قتل رسانده شد.سهروردی به علوم غریبه و سحر و جادو نیز مسلط بود و گفته میشود یکی از دلایل به قتل رسیدنش همین موضوع است.مزار شیخ در مسجد امام سهروردی شهر حلب است.
https://fa.wikipedia.org
https://fa.wikipedia.org/wiki
https://fa.wikishia.net/view
http://wikifeqh.ir/
https://www.imna.ir/news/436066/۸
https://www.hamshahrionline.ir/news/86953۵۳
https://zanjan.mcth.ir/database/agentType/View/PropertyID/75
https://www.qiau.ac.ir/affairs/mains.aspx?ids=71302