شفقنا(پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه)- امام هادی(ع) اصحاب فراوانی دارند که بسیاری از آنها فخر شیعه هستند و از جملۀ آنان، حضرت عبدالعظیم حسنی است که در شهر ری مدفون است. او از اعاظم روات است و حضرت هادی به او خیلی احترام میگذاردند.
به گزارش شفقنا، آیت الله مظاهری در کتاب «زندگانی چهارده معصوم» می نویسد:در مورد زندگی نامه امام علی بن محمد الهادی(ع) آمده است: اسم آن بزرگوار علی و کنیۀ مشهور ایشان ابوالحسن الثالث و ابنالرضا است و لقب مشهور آن بزرگوار نقی و هادی است. عمر شریف آن بزرگوار چهل سال بود. در دوم رجبالمرجب سال ۲۱۴ از هجرت متولد شد وسال ۲۵۴ سوم رجبالمرجب به دست معتز عباسی العنهالله مسموم و شهید گردید. مدت امامت آن بزرگوار سی وسه سال است. هفت ساله بودند که حضرت جواد از دنیا رفت و امامت به ایشان منتقل شد. سیزده سال در مدینه بود که به امر متوکل عباسی وی را جبراً به بغداد بردند و بیست سال جبراً در بغداد بود، تا اینکه مسموم و شهید شد. این مدت سال را گاهی در زندان با شکنجه، و گاهی زندان عادی و گاهی آزاد؛ ولی زیر نظر شدید بود و بالاخره بیست سال با مشقت و ظلم بنعباس زندگی کرد. حضرت هادی(ع) با کسی زندگی کرد که امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه او را شقیترین خلفای بنیعباس شمرده است. حضرت هادی با کسی بود که نه فقط حضرت را زندان میکرد و در مقابلش قبر میکند و در زندان تاریک او را نگاه میداشت؛ بلکه آب به قبر ابیعبدالله الحسین(ع) بست و آنجا را شیار کرد و قبر حسین(ع) را خراب نمود، و هرکه به زیارت حسین میرفت، دست او را قطع میکرد. راستی باید گفت متوکل عباسی از شقیترین خلفای بنیعباس است. راستی باید گفت متوکل عباسی از شقیترین خلفای بنیعباس است.
حضرت هادی ناظر کارهای او بود و جز صبر چارهای نداشت. بارها دستور داد که نصف شب به خانۀ حضرت هادی بریزند و آنچه در خانه است، ببرند. یکی از قضایای عجیب این است که شبی به خانۀ حضرت ریختند و یک کیسه پول که مهر مادر متوکل روی آن زده شده بود، پیدا کردند. بعداً معلوم شد که متوکل مریض بوده و مادرش آن کیسه پول را نذر امام هادی هدیه نموده است. متوکل کرامتها و معجزهها از حضرت میدید؛ ولی تنبه برای او پیدا نمیشد، تا بالاخره به واسطه توهینی که به حضرت نمود، از دنیا رفت.
متوکل چون فتح بن خاقان را به وزارت خود منصوب کرد، امر نمود که همۀ بزرگان در رکاب او و فتح بن خاقان پیاده راه میروند. راوی میگوید: «حضرت هادی را دیدم که در آن هوای گرم پیاده میرود. به ایشان گفتم: نباید شما را به چنین کاری وادارند. حضرت فرمودند: اینها قصدشان از این کار استخفاف من است؛ ولی نمیدانند که من از ناقۀ صالح کمتر نیستم.» میگوید این جمله را نزد بزرگی گفتم. او گفت متوکل بیش از سه روز زنده نیست؛ زیرا خداوند دربارۀ قوم صالح میفرماید: چون ناقه را پی کردند، بیش از سه روز زندگی نکردند. سه روز تمام نشده بود، که منتصر عباسی پسر متوکل با چند نفر از غلامان خود وارد جلسۀ متوکل شدند و فتح بن خاقان را با متوکل پارهپاره کردند.
فضائل امام هادی(ع)
از نظر نسب، پدری دارد چون جواد و خانوادهای چون اهلبیت و مادری که خود حضرت هادی دربارهاش فرموده است:
عَارِفَهٌ بِحَقّی وَهِیَ مِنْ اَهْلِ الْجَنَّهِ مَایَقْرُبُها شَیْطانٌ مُریدٌ وَلاَیَنَا لُهاکَیْدُ جَبّارٍ عَنِیدِ وَهِیَ مَطْلُوَبهٌ بِعَیْنِ اللّهِ التَِّی لاَتَنَامُ وَلاَتَتَخَّلَفُ اُمَّهاتِ الْصَّدیقِینَ وَالصّالِحِینَ.
مادر من عارف به حق من است! او از اهل بهشت است؛ زیرا کسی که عارف به حق امام باشد و او را شناخته باشد، باید چندین درجۀ ایمان را دارا باشد. باید مخلص باشد تا شیطان نتواند در او نفوذ کند. باید مقام لقاء الله داشته باشد، تا در حفظ خداوند باشد. باید صدیقه باشد تا مادر صدیق باشد.
از نظر حسب و فضایل و علم ایشان، بهتر است از زبان خود حضرت نقل کنیم. یحییابن اکثم از حضرت هادی از معنای این آیۀ شریفه: وَلَوْ اَنَّ مَافِی اْلاَرْضِ مِنْ شَجَرَهٍ اَقْلاَمُ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَهُ اَبْحُرٍ مَانَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللّهِ؛ یعنی: «اگر آنچه درخت در زمین است قلم شود و دریا مرکب شود و هفت مرتبه دریا به وجود آید، کلمات خداوند تمامشدنی نیست.» پرسید که: مراد از کلمات الله چیست؟ حضرت هادی فرمودند: نَحْنُ کَلِمَاتُ اللّه الَّتیِ لاَتُدْرَکَ فَضَائِلُنَا وَلاَتُسْتَقْصَی.
ماییم کلمات خداوندی، که فضایل آنان درک شدنی و تمامشدنی نیست:
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست
که ترکنی سر انگشت و صفحه بشماری
نوفلی میگوید از امام هادی شنیدم که می فرمود: اسم اعظم خداوند متعال هفتاد و سه حرف است که یک حرف از آن هفتاد و سه حرف، پیش آصفبن برخیا بود و توانست تخت بلقیس را در کمتر از یک چشم به هم زدن، از یمن به شام آورد! و ما هفتاد و دو حرف از آن حروف را میدانیم و یک حرف از آن هفتاد وسه حرف، نزد پروردگار عالم به ذخیره نهاده شده است.
معجزات و کرامات امام هادی فراوان است و مورخین آنها را ضبط کردهاند؛ از باب نمونه به یکی از آنها اشاره میکنیم:
زنی به نام زینبکبرا ادعا کرد که من زینب دختر علی بن ابی طالب هستم. او را نزد متوکل آوردند. متوکل حضرت هادی را احضار نمود که او را مجاب کند. حضرت فرمود: دروغ میگوید؛ زیرا اگر راست بگوید، باید درندگان گوشت او را نخورند، برای اینکه گوشت اولاد فاطمه ـ البته اولاد بدون واسطۀ فاطمهـ بر درندگان حرام است. متوکل که دنبال بهانهای برای نابودی حضرت هادی میگشت، از حضرت خواست که خود آن بزرگوار نزد درندگان و شیرهایی که خود متوکل نگهداری میکرد، برود. حضرت قبول نمود و رفت، شیران با کمال تواضع اطراف آن بزرگوار را گرفتند و حضرت آنان را نوازش میکرد! چون حضرت از نزد شیران به سلامت آمد، آن زن به دروغ خود اقرار نمود و خواستند او را پیش شیران بیندازند، که مادر متوکل شفیع او شد.
روایات و کرامات امام علی النقی(ع)
از امام هادی(ع) روایت شده که فرموده اند: مَنْ یَتّقِ اللّهَ یُتَّقی وَمَنْ یُطِعِ اللّهَ یُطاعُ «هرکه از خدا بترسد و تقوا پیشۀ خود کند، همه از او میترسند و از او حساب میبرند، و هر کس که اطاعت خداوند کند، همه از او اطاعت میکنند.»
این جمله، جملهای است که به تجربه اثبات شده است. علاوه بر اینکه آیات و روایات فراوانی آن را تأیید میکند، خداوند متعال میفرماید: اِنَّ الَّذیِنَ آمَنُوا وَعَمِلُواالصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً.
همانا کسانی که ایمان به خدا دارند و کار شایسته میکنند، پروردگار عالم قطعاً محبت آنها را در دلها میریزد ـ همه مطیع آنها میشوند، بر دلها حکومت میکنند. ـ
امام صادق میفرماید: مَنْ اَصْلَحَ بَیْنَهُ وَبَیْنَ اللّهِ اَصْلَحَ اللّهُ دُنْیَاهُ و آخِرَتَهُ.
«هرکه میان خود و خدای خود را اصلاح کند، پروردگار عالم، دنیا و آخرت او را اصلاح خواهد کرد.»
امام دوم میفرماید: مَنْ اَرَادَ عِزّاً بِلاَعَشِیَرهٍ وَهَیْبَهٍ بِلاسَلْطَنَهٍ فَلْیَخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِیَهِ اللّهِ اِلَی عِزً طَاعَتِهِ.
«هرکه بدون اینکه عشیره و طایفه داشته باشد، عزت و شخصیت و ابهت در میان مردم بخواهد، بدوناینکه قدرت و سلطهای داشته باشد، باید از ذلت معصیت به درآید و لباس عزت اطاعت خداوند بپوشد.»
رسول گرامی(ص) میفرماید: مَنْ خَافَ مِنَ اللّهِ خَافَ عَنْهُ کُلُّ شَیْءٍ وَمَنْ لَمْ یَخَفْ مِنَ اللّهِ خَافَ عَنْ کُلِ شَیءٍ
«هرکه از خدا بترسد، همه از او میترسند و هر که از خدا نترسد، از همه چیز میترسد.» مورخین از خود حضرت هادی(ع) مطالبی نقل میکنند که فرمایش آن بزرگوار را تأیید میکند، و ما برخی از آنها را اینجا میآوریم. ۱ـ یک نفر شیعه وحشتزده خدمت امام هادی آمد و گفت: یکی از سرکردگان متوکل، نگین انگشتری نزد او آورده است که از آن انگشتری بسازم و این نگین نزد من شکست و دونیمه شد. میدانم که او مرا میکشد. حضرت فرمودند: امید است که خداوند اصلاح کند.
فردا، سرکردۀ متوکل کسی را فرستاد که میان زنها نزاع است، اگر میشود آن نگین را دو نصف کن و دو انگشتری بساز.
او پول فراوانی گرفت و از نگین شکسته دو انگشتری ساخت.
این سه معنای فرمایش امام هادی(ع): وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ یُطَاعُ یعنی؛ «پیوند با خدا، پیوند با اهلبیت و توسل به اهلبیت، قطعاً همۀ کارها را اصلاح میکند.»
۲ـ منصوری شیعه بود؛ اول در دربار متوکل عباسی سمتی داشت و به علت شیعهگری مطرود متوکل شد. منصوری میگوید: فقر و فلاکت به من روی آورد. به امام هادی از حال خود شکایت نمودم و گفتم به جرم شیعهگری مطرود شدهام. حضرت هادی فرمودند: امید است که اصلاح شود ان شاءالله.
چون شب شد، متوکل چند نفر را دنبال من فرستاد. در بین راه فتح بن خاقان را دیدم که منتظر من است و معلوم شد که متوکل دربارۀ من امر مؤکد نموده است. چون متوکل مرا دید از من عذرخواهی نمود و پاداش فراوانی به من داد و سمتی را که داشتم، به من واگذار نمود. بعد خدمت امام هادی رسیدم، تشکر نمودم و عرضه داشتم: آیا شما نزد متوکل وساطت مرا نمودید؟ فرمودند: خداوند میداند که پناهی نداریم جز او، در مهمات به کسی رو نمیآوریم جز به او، در سختیها و بلاها اعتمادی نداریم، جزاو، و پروردگار عالم نیز ما را عادت داده است که چون از او بخواهیم، عنایت کند. اگر کسی اطاعت خداکند و از معصیت او دوری جوید و توسل به اهلبیت داشته باشد، خداوند در سختیها به فریاد او میرسد و حقتعالی او را محروم نخواهد کرد.
۳ـ رسم متوکل این بود که هروقت امام هادی وارد میشد، فوقالعاده به او احترام میکرد. حتی دستور داده بود که همه در مقابل او متواضع باشند. سعایتکنندگان و حسودان به او گفتند که: تو به دست خودت، خلافت را از میان میبری.
تا اینکه متوکل فرمان داد که کسی به حضرت احترام نکند. حضرت وارد شد، همه به او احترام گذاردند و استقبال کردندن! وقتی حضرت رفتند همه از خود میپرسیدند: چه شد؟ همه از یکدیگر میپرسیدند: چرا بلند شدی و چرا استقبال نمودی؟!
۴ـ کاتب معتز میگوید: «شبی پیش متوکل رفتیم و او را غضبناک دیدیم. او به چند نفر از غلامان ترک خود امر کرد که حضرت هادی را بیاورند و مرتب زیرلب میگفت: او را میکشم، بدن او را میسوزانم.
ناگهان حضرت هادی با کمال شهامت و وقار وارد شد. متوکل تا چشمش به حضرت افتاد، بلند شد و استقبال کرد، تواضع کرد؛ با گفتن یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ؛ یَابْنَ عَمَّ؛ و یا اَبَاالْحَسَنْ؛ به آن حضرت احترام کرد! صورت حضرت را بوسید و پهلوی خود نشاند و پرسید: این وقت شب کجا بودهاید؟ حضرت فرمودند: تو دنبالم فرستادهای! گفت: دروغ گفتهاند! آنگاه به ما گفت که: ایشان را مشایعت کنید.
ما با احترام، حضرت هادی را به خانه رساندیم.»
۵ـ علیبن جعفر یکی از وکلای حضرت میگوید: متوکل مرا زندانی کرد و به من خبر دادند که قصد کشتن تو را دارد. من خدمت امام هادی پیغام دادم که من به جرم دوستی و نیابتی که از شما داشتهام، در شرف مرگ هستم. لطفی دربارۀ من بفرمایید. حضرت فرمودند: شب جمه دربارهات دعا میکنم. صبح جمعه متوکل را تب شدیدی گرفت، بهطوری که از خود مأیوس شد. امر کرد زندانیان و من جمله علیبن جعفر را آزاد کنند.
این گونه قضایا دربارۀ اهل بیت و من جمله امام هادی(ع) فراوان است که ما باید از آنها پند بگیریم.
در خاتمه باید متذکر شویم، که امام هادی(ع) اصحاب فراوانی دارند که بسیاری از آنها فخر شیعه هستند و از جملۀ آنان، حضرت عبدالعظیم حسنی است که در شهر ری مدفون است. او از اعاظم روات است و حضرت هادی به او خیلی احترام میگذاردند. او کسی است که ایمان را خدمت حضرت هادی به اینصورت عرضه داشت: خدا یکی است و شبیه برای او فرض نمیشود. جسم نیست بلکه خالق جسم است. همهچیز را خلق نموده است و همهچیز به دست او است و او مالک آنها است. محمد(ص)، پیامبر است و او آخر پیامبران است که پیامبری بعد از او نخواهد آمد و دین او پایان همۀ ادیان است. امیرالمؤمنین علیبنابی طالب وصی پیامبر است و بعد از امیرالمؤمنین، حسن و حسین وعلیبن حسین و محمد بن علی و جعفربن محمد و موسیبن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علیبن محمد و حسن بن علی و بعد از او فرزندش که غایب میشود و روزی ظاهر میشود و جهان را انبوه از عدل میکند، بعد از آنکه ظلم انبوه باشد. عبدالعظیم گفت: «اقرار دارم و میگویم دوست شما، دوست خدا و دشمن شما، دشمن خدا است. اطاعت شما اطاعت خدا و مخالفت شما، مخالفت خداست. به معراج و سؤال در قبر و بهشت و جهنم و صراط و میزان اعتقاد دارم و همۀ آنها حق است و میدانم که قیامت آمدنی است، و بر واجبات الهی که نماز، روزه، زکات، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر است، اقرار دارم.» حضرت فرمودند: «ای ابوالقاسم! این دین پسندیده است، خداوند تو را بر آن ثابت بدارد.»
چیزی که باید متذکر شویم، این است که: عبدالعظیم رحمه الله، دین اعتقادی را عرضه داشته و ما باید به اصول دین و فروع آن اعتقاد داشته باشیم؛ ولی تنها اعتقاد نمیتواند موجب نجات باشد. دینی موجب نجات است که توأم با عمل باشد. از این جهت حضرت هادی(ع) ایمان را چنین فرمودهاند: ابودعامه میگوید: به عیادت حضرت هادی رفتم. آن بزرگوار فرمودند: چون به عیادت من آمدی برمن حقی پیدا کردهای، برای ادای حقت، روایتی از پدرم که او از پدرانش و از امیرالمؤمنین و از رسول اکرم(ع) نقل کرده است، میگویم:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ اَلاِیمَانُ مَاوَقَّرَتْهُ الْقُلُوبُ وَصَدَّقَتْهُ اْلاَعْمَالُ.
ایمان چیزی است که در دل جایگزین شده است و اعمال، گفتار و کردار آن را تصدیق میکند.
از این جهت، در قرآن شریف و روایات اهلبیت فراوان دیده میشود که از افرادی که مرد عمل نیستند، سلب ایمان شده است. از جملۀ آن آیات این سوره است:
اَرَاَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالِدّینِ فَذلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ وَلاَیَحُضُّ عَلَی طَعَامِ الْمِسْکِینِ فَوَیْلٌ لِلْمُصَلَّیِنَ اَلَّذِینَهُمْ عَنْ صَلَوتِهِمْ سَاهُونَ وَالَّذینَهُمْ یُرائُونَ وَیَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ.
«آیا کسی را که دین را تکذیب میکند، دیدهای؟! او کسی است که یتیم را بیاعتنا و مسکین را بیبهره میگذارد. وای به کسی که سهل انگار در نماز است و آنان که متظاهر و ریا کارند و آنان که میتوانند حوایج دیگران را برآورند و برنمیآورند!»
میبینیم که در این سورۀ مبارکه، از چهار دسته سلب ایمان شده است. بنابراین اعتقاد بدون عمل، کاربردی ندارد؛ چنانچه عمل بدون اعتقاد هم جز مشقت بر خود، چیز دیگری را در بر نخواهد داشت.
این نکته را که حضرت هادی توجه به آن دادهاند، خوب توجه کنیم. اعتقاد گاهی به واسطۀ برهان و علم پیدا میشود، نظیر اعتقاد غالب مردم که یا عالم به اصول دین از راه تقلیدند و یا عالم از راه برهاناند. اینگونه اعتقادات گرچه خوب است و آنان را در زمرۀ مسلمانان قرار میدهد؛ ولی معمولاً نیروی کنترل کننده نمیتواند باشد. ایمانی میتواند انسان را نجات دهد و او را از مهلکهها حفظ کند که حک شده باشد؛ حالت باشد؛ و به گفته امام هادی(ع): اَلاْیِمَانُ مَاوَقَّرَتْهُ الْقُلوُبُ وَصَدَّقَتْهُ اْلأَعْمَالُ. اینگونه ایمان از برهان و علم پیدا نمیشود؛ بلکه عنایت خاص خداوندی میخواهد و باید پروردگار عالم ما را به اینگونه ایمان هدایت کند، و هدایت خداوند منوط به لیاقت ما است.
ایمان قلبی از راه عمل، اتیان به واجبات و ترک گناه پیدا میشود. قرآن شریف در آیات فراوانی به این نکته توجه میدهد:
قَدْ جَائَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتَابٌ مُبینٌ یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ. وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ اِلَی النُّورِ بِاذْنِه وَ یَهْدِیهِمْ اِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقیمٍ.
از طرف خداوند نور و کتاب روشن آمد، پروردگار عالم با این کتاب، افرادی را که متابعت از خوشنودی خدا کرده باشند، هدایت میکند، و آنان را از ظلمتها به نور میبرد و به راه راست راهنمایی میکند.
میبینیم که در این آیه تصریح شده است که عنایت خاص خدا مختص متقین است، و آن عنایت خاص است که به آن اِیصالِ اِلیَ الْمَطْلُوب میگویند، که میتواند بشر را به سعادت برساند، والا صرف نشان دادن راه و اعتقاد به آن، کاربردی ندارد و نیروی کنترل کننده نیست. از خداوند متعال چنین ایمانی میخواهیم و به حق امام هادی(ع) او را قسم میدهیم، آمینَ یا رَبَّ الْعالَمینَ.