وطن دوستی از منظر اسلام
پرسش : آیا در اسلام وطن «حتی اگر اسلامی نباشد» دارای احترام است؟
پاسخ اجمالی:
پاسخ تفصیلی: کراراً در آیات قرآن آمده است که «بیرون راندن از وطن، یک ضدّ ارزش» است. مفهوم آن، این است که وطن ذاتاً یک ارزش محسوب مى شود. از جمله آیاتى که بوضوح این معنا را بیان مى کند آیات 8 و 9 سوره ممتحنه است، مى فرماید:
«لایَنْهاکُمْ اللهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِى الدّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا اِلَیْهِمْ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ إِنَّما یَنْهاکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فی الدّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى اِخراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأوُلئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ»؛ (خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند، نهى نمى کند; چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد. تنها شما را از دوستى کسانى نهى مى کند که در امر دین، با شما پیکار کردند و شما را از خانه هایتان بیرون راندند، یا به بیرون راندن شما کمک کردند، (نهیتان مى کند) از این که با آنها دوستى کنید. و هر کس آنها را دوست دارد، ظالم و ستمگر است).
در این دو آیه مخصوصاً مسأله اخراج از خانه و وطن در برابر مقاتله در دین قرار داده شده، که نشان مى دهد هر کدام ارزشى جداگانه دارد.
در آیه 246 سوره مبارکه بقره نیز این سخن، از زبان گروهى از بنى اسرائیل نقل شده است: «قالُوا وَ ما لَنا أَلاّ نُقاتِلَ فى سَبیلِ اللهِ وَ قَدْ اُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا»؛ (آنها، به پیامبر زمان خود گفتند: «چگونه ممکن است که در راه خدا پیکار نکنیم، در حالى که از خانه ها و فرزندانمان رانده شده ایم (شهرهاى ما از سوى دشمن اشغال، و فرزندانمان اسیر شده اند؟)
این تعبیر نشان مى دهد که انگیزه آنها براى جهاد، علاوه بر حفظ آیین الهى، نجات وطن بوده است و پیامبر آنان بر این سخن اعتراض نکرد و عملا بر آن مُهر تأیید نهاد.
پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) نیز هنگامى که مى خواست از مکّه هجرت کند، سخت ناراحت و منقلب بود. درست است که مکّه ارزش معنوى و الهى فوق العاده اى داشت، ولى به نظر مى رسد که علاقه پیامبر به آن شهر جهات متعدّدى داشت که از جمله علاقه او به زادگاهش بود. خداوند با این جمله او را دلدارى داد:
«إِنَّ الّذى فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرآنَ لَرَادُّکَ إِلَى مَعَاد»؛ (آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به جایگاهت باز مى گرداند).(1)
اساساً انسان رابطه مادّى و معنوى فراوانى با زادگاه خود دارد و تاریخِ زندگیش با آن پیوند ناگسستنى پیدا کرده است. همین پیوند، سبب علاقه او به وطن مى شود و همین علاقه، انگیزه حفظ و دفاع و عمران و آبادى آن مى گردد.
در حدیثى از امام على (علیه السلام) مى خوانیم: «عُمِرَتِ الْبُلْدانُ بِحُبِّ الأَوْطانِ»؛ (شهرها با حبّ وطن آباد مى شود).(2)
در حدیث دیگرى از همان حضرت مى خوانیم: «مِنْ کَرَمِ الْمَرْءِ بُکائُهُ عَلى ما مَضى مِنْ زَمانِه وَ حَنینِهُ اِلى أَوطانِه»؛ (از نشانه هاى ارزش و شخصیت انسان آن است که نسبت به عمر از دست رفته (که در آن کوتاهى کرده است) اشک بریزید و نسبت به وطنش علاقه مند باشد).(3)
حدیث معروف «حُبُّ الْوَطَنِ مِنَ الاْیمانِ»؛ (علاقه به وطن، از نشانه هاى ایمان است)(4)، نیز در منابع مختلفى نقل شده است.
از مجموع آنچه گفته شد، مى توان نتیجه گرفت که عشق و علاقه به زادگاه و وطن هم ریشه هایى در قرآن مجید دارد و هم در روایات و هم در منطق عقل. ولى این بدان معنا نیست که انسان نسبت به وطن و زادگاهش عشق کورکورانه داشته باشد و اگر فرضاً براى تکامل علمى و مادّى و معنوى هجرت از وطن ضرورت پیدا کند، متعصبانه از وطن جدا نشود، هر چند به قیمتِ عقب ماندگى و درماندگى او تمام شود. پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) با هجرت خود از مکّه ـ که علاوه بر تمام مزایاى معنوى، زادگاه آن حضرت بود ـ به مدینه که محیط بازترى براى نشر و پیشرفت اسلام محسوب مى شد، ثابت کرد که ماندن در وطن همیشه مطلوب نیست و استثنائاتى دارد که باید آن را پذیرفت.
جالب این که پس از فتح مکه، باز پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) آنجا را براى اقامتگاه خویش انتخاب نکرد و به مدینه بازگشت; چرا که مدینه جایگاه مناسب ترى براى مرکزیت اسلام بود. به همین دلیل در حدیث معروفى که در کلمات قصار نهج البلاغه از امیرمؤمنان على(علیه السلام) نقل شده مى خوانیم که فرمود: «لَیْسَ بَلَدٌ بأحَقَّ بِکَ مِنْ بَلَد. خَیْرُ الْبِلادِ ما حَمَلَکَ»؛ (شهرى براى تو شایسته تر از شهر دیگرى نیست (و در ضرورت ها باید از وطن هجرت کنى) بهترین شهرها شهرى است که تو را پذیرا شود، یعنى وسایل پیشرفت تو را فراهم سازد).(5)
این نکته نیز قابل توجه است که اگر وطن مادّى و جسمانى توأم با وطن معنوى و روحانى گردد و عنوان دارالاسلام به خود بگیرد، عشق و علاقه و احترام به آن، به مراتب افزون تر مى گردد و در اینجاست که انگیزه هاى معنوى و مادّى، دست به دست هم مى دهند و انسان را براى دفاع از آن تا آخرین نَفَس آماده مى سازند.(6)
پی نوشت: (1). سوره قصص، آیه 85.
(2). بحارالانوار، جلد 75، صفحه 45.
(3). بحارالانوار، جلد 7، صفحه 264.
(4). سفینة البحار، ماده «وطن».
(5). نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 442.
(6). گرد آوري از کتاب: پيام امام امير المومنين عليه السلام، آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1385 ه. ش، ج2، ص 220
اگر کسی مثل من حس وطن پرستی نداشته باشد کافر محسوب می شد؟؟
دوست گرامی. کافر به کسی می گویند که منکر خدا و معاد و نبوت باشد. آنچه برای یک مسلمان مهم است خداپرستی است و وطن انسان مسلمان هم محدود به کشور نیست. البته دوست داشتن کشور و وطن اسلامی در راستای خداپرستی است و حتی کسی که در راه حفظ وطن اسلامی کشته می شود شهید است.
وطن دوستی در اسلام
یکی از موضوعاتی که معمولاً مخالفان اسلام تلاش دارند به نحوی با آن انسانها را از اسلام جدا کنند موضوع وطن پرستی است، این افراد از جهل مخاطبان خویش استفاده کرده و مدعی هستند که وطن در اندیشه اسلامی هیچ ارزشی ندارد، این در حالی است که اسلام به این موضوع توجه داشته است به گونهای که آیات و روایات متعددی به این موضوع پرداخته است در ادامه به نقل برخی از آنها میپردازیم و در نهایت دیدگاه اسلام را در مورد وطن بیان میکنیم.
از آیات قرآن اینگونه فهمیده میشود که وطن ذاتاً چیز با ارزشی است و بیرون رانده شدن از آن یک ضد ارزش است، به گونهای که خداوند متعال این امر را در کنار مقاتله در دین قرار میدهد و در این زمینه صریحاً میفرماید: «لایَنْهاکُمْ اللهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِى الدّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ اَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا اِلَیْهِمْ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ* اِنَّما یَنْهاکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فی الدّینِ وَ اَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى اِخراجِکُمْ اَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَاوُلئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ[ممتحنه/8-9] خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که در راه دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهى نمى کند؛ چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد* تنها شما را از دوستى و رابطه با کسانى نهى مى کند که در امر دین با شما پیکار کردند و شما را از خانه هایتان بیرون راندند یا به بیرون راندن شما کمک کردند و هر کس با آنان رابطه دوستى داشته باشد ظالم و ستمگر است .»
یا در آیه دیگر اینگونه میفرماید: «وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ[بقره/84] و هنگامى را که از شما پیمان گرفتیم که خون هم را نریزید؛ و یکدیگر را از سرزمین خود، بیرون نکنید. سپس شما اقرار کردید؛ (و بر این پیمان) گواه بودید.» خداوند متعال در این آیه اجتناب از وطن را به عنوان یک پیمان الهی ذکر میکند.
آیاتی با این مضمون در قرآن مجید به قدری زیاد است که شک و شبههای باقی نمیگذارد که وطن از دیدگاه خداوند متعال چیز ارزشمندی است. علاوه بر آیات قرآن، روایات متعددی نیز در کتابهای حدیثی نقل شده است که به موضوع وطن پرداخته است که به گونهای میتوان از آن پی به اهمیت وطن برد به عنوان نمونه به چند مورد اشاره میکنیم:
1. پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: «در دین من، آوارگی از وطن مشروع نیست.»[1]
2. امیرالمومنین(علیهالسلام): «شهرها با حبّ وطن آباد مى شود.»[2] در حدیثی دیگر میفرماید: «از نشانههاى ارزش و شخصیت انسان آن است که نسبت به عمر از دست رفته (که در آن کوتاهى کرده است) اشک بریزید و نسبت به وطنش علاقهمند باشد.»[3]
3. فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) در مورد پدر بزرگوارشان فرمودند: «رسول خدا(ص) درباره ده موضوع نگران بود و خداوند توانا او را آسوده خاطر ساخته و بشارت داد: یکی از آن موضوعها دوری آن حضرت از وطنش مکه بود که خداوند به او وعده بازگشت داد و فرمود:«إِنَّ الَّذی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى مَعاد[قصص/85] آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به جایگاهت [زادگاهت ] بازمى گرداند.»[4]
در پایان لازم است در تحلیل این روایات به نکته مهمی اشاره کنیم و آن اینکه در اسلام تمام ارزشها حول محور توحید و خداوند متعال معنا پیدا میکند به همین خاطر ملاک ارزشمندی یک شخص مقدار متابعت وی از خداوند متعال و داشتن تقوای الهی است، نه نژاد یا وطن یک فرد، از اینرو وطن خواهی نباید به قدری رشد کند که تبدیل به وطن پرستی شود، و در مقابل ارزشهایی مانند توحید و نبوت و ... قرار بگیرد. به عبارت دیگر: وطن گرایی میتواند تبدیل به وطن پرستی شود تا جایی که فرد، وطنش را به جای خدا در مقام پرستش قرار دهد و حاضر شود عظمت وطنش را بر ویرانی وطنهای دیگر و تمدنش را بر خرابه تمدنهای دیگر، بنیان نهد و سطح مردمش را به بهای فقیر شدن ملتهای دیگر بالا ببرد. البته اینگونه وطن پرستی در اسلام مذموم است. از دیدگاه اسلام وطنگرایی زمانی محکوم و مردود است که جنبه افراطی و منفی به خود بگیرد؛ یعنی موجب تبعیض در قضاوت، در دیدن و ندیدن خوبیها و بدیها، و در جانبداریها شود.[5]
بدون شک، وطن خواهی و احساس تعلق انسان نسبت به سرزمین و قوم و نژادش، نه تنها عیب نیست، بلکه عاملی سازنده برای همکاریهای اجتماعی اوست؛ همانگونه که امیرالمومینن(علیهالسلام) این حس را عامل آبادانی شهرها بیان کردند؛ اما ممکن است به مرور زمان و به دلیل رشد ناهماهنگ، این امر از حد بگذرد و به صورت مخرب در آید. و منظور از تعصب نژادی و قبیلهای که مورد نکوهش قرار میگیرد همین افراط است[6] به همین خاطر نباید انسان تفریط کرده و میهن و سرزمین را به کلی رها کند. اسلام، دستور اکید به حفظ وطن از شر بیگانگان داده است؛ زیرا در جامعهای که وطن دوستی نباشد، انگیزهای برای خدمت، رشد و توسعه یافتگی وجود نخواهد داشت، به همین خاطر خداوند کسانی را که از جهاد در راه وطن سرپیچی کردند مذمت و سرزنش میکند.[آل عمران/167] [7]
_________________________________
پینوشت
[1]. الخصال، ابن بابویه، محمد بن على ، جامعه مدرسین ، 1362 ش ، ج 1، ص 138.
[2]. تحف العقول، ابن شعبه حرانى، حسن بن على، جامعه مدرسین ، 1404 / 1363 ق ، ص 207.
[3]. کنز الفوائد، کراجکى، محمد بن على ، دارالذخائر، 1410 ق ، ج 1، ص 94.
[4]. بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى ، دار إحیاء التراث العربی ، 1403 ق ، ج 43، ص 34.
[5]. خدمات متقابل اسلام و ایران، مطهری، مرتضی، انتشارات صدرا، 1377ش، ص51.
[6]. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی ناصر، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش، ج15، ص353.
[7]. تفسیر نور، قرائتی محسن، 1383ش، ج2، ص194.
https://makarem.ir/main.aspx?typeinfo=25&lid=0&catid=23213&mid=246362