شمشیر علم در دستان امام جواد(علیه السلام)
شنبه 19 تیر 1400 8:43 AM
علم امام جواد علیه السلام
دارایی علمی، فاکتوری تأثیرگذار بر پویایی، تعالی، قدرت و آراستگی حضرت امام جواد (ع) است. ایشان با آراسته شدن به زیور علم، آمادگی رو یارو یی با شرایط اجتماعی و توانمندی حل مسایل و مشکلات پیچیده جامعه را داراست و از این روست که علم حضرت در جهت بیان حقانیت اندیشه های شیعی قرار می گیرد.
حضرت امام جواد(ع) در هنگامه بروز شبهات و دشمنی برای تضعیف جایگاه رفیع شیعه با شمشیر علم خود، از دین محافظت می نماید و به گونه ای یادآو ر علم لدنی اوست که قرآن کریم به آن اشاره دارد «فَوَجَدٰا عَبْداً مِنْ عِبٰادِنٰا آتَینٰاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنٰا وَ عَلَّمْنٰاهُ مِنْ لَدُنّٰا عِلْماً» (الکهف، 18/65)؛ [«در آن جا] بندهای از بندگان ما را یافتند که رحمت [و موهبت عظیمی] از سوی خود به او داده، و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم.»
برای ارزیابی علمی حضرت امام جواد (ع) مأمون گفت: ای یحیی از أبو جعفر مسأله ای فقهی بپرس تا در یابی جایگاه او در فقه و علم دین چگونه است، یحیی گفت: ای أبوجعفر- خداوند بر صلاحت بیفزاید- در باره فردی که در حال احرام، شکار ی را بکشد نظرت چیست؟ حضرت (ع) فرمود: «آیا او، آن را در حرم کشته یا خارج از آن؟ دانای به مسأله و حکم بوده یا جاهل؟ از رو ی عمد کشته یا به خطا؟ بنده بوده یا آزاد؟ صغیر بوده یا کبیر؟ بار نخستش بوده یا قبلاً نیز انجام داده؟ صید از پرندگان بوده یا از دیگر جانوران؟ کوچک بوده یا بزرگ؟ بر کاری که کرده اصرار دارد یا نادم است و پشیمان؟
-یعنی: قصد توبه دارد یا نه- آیا در شب و در لانه اش آن را کشته یا به رو ز و آشکارا؟ آیا آن فرد در حال احرام حج بوده یا احرام عمره؟» [با شنیدین این توضیحات] یحیی به گونهای درمانده و ز بون شد که آن امر بر هیچ یک از أهل مجلس پوشیده نماند، و همه از پاسخ امام (ع) غرق در حیرت شدند.
آغاز رویکرد جدید در امامت
از دوره امام باقر علیه السلام یک رویکرد جدیدی را در ناحیه ی امامت می بینیم. به این صورت که امام باقر علیه السلام فقط به عنوان فردی از خانواده ی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم مد نظر نبود، بلکه به عنوان یک عالم دینی بزرگ نیز مد نظر بود که قدرت پاسخگویی به سؤالات و شبهات متعدد و گوناگون در حوزه های متفاوت را دارد.
امام صادق علیه السلام نیز مخصوصاً با توجه به فرصتی که هنگام زوال بنی امیه و قدرت گرفتن بنی عباس پدید آمد، این فضا را نهادینه کردند. خود امام صادق علیه السلام گاهی اصحاب را به بحث وامی داشتند یا این که مناظرات و احتجاجات اصحاب را نقد می کردند.
در دوره امام صادق علیه السلام علما بحث و احتجاج می کردند. حتی غیر مسلمانانی مثل ابن أبی العوجاء که ملحد بود، با امام صادق علیه السلام بحث و مناظره می کرد.
در دوره امام رضا علیه السلام این مناظرات به اوج خود رسید. علتش این بود که خود مأمون -جدای از خباثت های سیاسی- انسانی علم دوست بود و به مجالس مناظره اهمیت می داد.
در حوزه خراسان، آن دو سالی که امام رضا علیه السلام در خراسان بودند، مناظرات بسیار متفاوتی است. مناظرات امام رضا علیه السلام را می توانید در کتاب «عیون اخبارالرضا» اثر مرحوم شیخ صدوق ببینید. بعد از آن حضرت نیز مناظرات امام جواد علیه السلام خیلی به چشم می آمد.
همچنین از اواخر دوره بنی امیه و اوایل دوره بنی عباس، ماجرایی آغاز شد که آن ها خود آن را «نهضت ترجمه» نام نهادند. نهضت ترجمه به بنی عباس ربطی ندارد، ولی آن ها خیلی طرفدار این جریان بودند.
در این جریان، متون معرفتی ایران، روم و یونان به زبان عربی ترجمه شد و فضاهای جدید معرفتی در حوزه ی مسلمان ها پدید آمد. مثلاً مسلمانان در سده ی نخست بیشتر نقل گرا بودند و تفکر عقلانی به این معنی که خودشان فکر کنند و سؤال کنند، کمتر جریان داشت.
ائمه علیهم السلام نیز طبیعتاً محدودیت داشتند و امکان بروز و عرضه نداشتند. عالمان اهل سنت در برابر سؤالات جدید که پدید می آمد، قدرت پاسخ گویی نداشتند. سؤال فقهی نبود که بگوییم پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم این گونه فرمودند، بلکه سؤال از اصل توحید و مانند آن بود.
فضای جدید، شبهات جدید
این که از دوره ی امام باقر و امام صادق علیهما السلام این کار آغاز شد، آن سؤال کنندگانی که فضاها یا شبهات جدیدی برایشان مطرح بود، کم کم به حضور ائمه علیهم السلام می رسیدند و با احساس نیازی که برایشان پدید آمده بود، شأن علمی ائمه علیهم السلام را کشف می کردند.
نکته دوم این که از آغاز سده ی دوم هجری ما با یک قشر فرهیخته روبه رو می شویم. در حالی که در دوره پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و در دوره خلفا چنین قشری به این معنی نداریم. صحابه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم کشاورزی هم می کنند، روایت از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم هم می شنوند و نقل می کنند.
یعنی راوی حدیث هستند. به غیر از افراد معدودی مثل ابن عباس که دغدغه ی علمی دارند، در دوره ی امام صادق و امام باقر علیهما السلام به بعد می بینیم که هم در بین شیعیان و هم در بین اهل سنت عده ای بودند که به معنی واقعی طلبه ی علوم و به دنبال این بودند که بتوانند این مطالب را به دست بیاورند و پاسخ سؤالات خود را بگیرند. مثلاً زراره این گونه بود.
پس از شهادت امام رضا علیه السلام، امام جواد علیه السلام حدوداً در سن هشت سالگی به عنوان امام شیعیان مطرح شدند. در آن زمان پیش فرض یحیی بن اکثم این بود که ما بر پدر ایشان -یعنی امام رضا علیه السلام- نمی توانستیم پیروز شویم، چون واقعاً بزرگ و عالم بود، اما این کودک است.
پس ما اگر بتوانیم حیثیت امام جواد علیه السلام را خدشه دار کنیم، در واقع توانسته ایم تفکر شیعی دال بر امامت را خدشه دار کنیم. این موضوع از نظر مذهبی بسیاری مهم بود، چون از نظر شیعه امام علیه السلامبه عنوان حجت الهی است. در حالی که آن ها امام علیه السلام را به عنوان یک انسان عادی می دیدند که علم او زیاد است.
در گزارش «احتجاج» این مناظره ها مطرح است. همه بزرگان و علما جمع شدند و یحی بن اکثم را به عنوان طرف مناظره مطرح کردند. در آن جا یحیی بن اکثم سؤال ساده ای مطرح نمود: این که اگر فردی در حال احرام، شکاری را بکشد، حکمش چیست؟ یعنی سؤال آغاز را ساده مطرح کرد و بعد به ترتیب بالا رفت تا حضرت را محک بزند.
به این دلیل که چنین سؤالی حتی در حد سؤال از عالمان متوسط هم نیست و لذا معلوم می شود که مواجه شدن او با حضرت با قدری کوچک شمردن است. البته مؤدبانه است. پاسخ امام علیه السلام اما بسیار دقیق است. امام علیه السلام یک فروعات یا جزئیات و ظرافت هایی را در سؤال مطرح کردند که به ذهن یحیی بن اکثم هم خطور نمی کرد. حتی الآن هم اگر کتاب های فقهی و حدیثی اهل سنت را ببینید، این جزئیات هنوز هم مورد بحث قرار نگرفته است و مختص فقه شیعه است.
امام فرمودند: در حل کشته یا در حرم؟ عالم به حرمت بوده یا جاهل؟ از روی عمد کشته یا اشتباه؟ آزاد بوده یا غلام؟ صغیر بوده یا کبیر؟ این اولین صید او بوده یا بیشتر؟ آن صید از پرندگان بوده یا غیر آنها؟ کوچک بوده یا بزرگ؟ شخص مُحرم بر این عمل اصرار دارد یا پشیمان شده؟ شب این عمل را انجام داده یا روز؟ احرام عمره بوده یا احرام حج؟ و...حدوداً یک سؤال یحیی بن اکثم را امام جواد علیه السلام به ۶۴ سؤال فرعی تقسیم کردند و نشان دادند که اصلاً نیازی به پاسخ گویی نیست، چون این فرعیات به ذهن یحیی بن اکثم هم خطور نمی کرده است. یحیی بن اکثم هم آدم بزرگی بود؛ قاضی القضات مأمون بود. معمولاً قاضی القضات جزء بزرگ ترین افراد محسوب می شدند.
پس از طرح این همه فروعات مسأله از سوی امام، آن شخص دیگر پاسخی نخواست و جلسه تمام شد و بدون این که مناظره ادامه پیدا کند، حضرت قدرت خود را نشان دادند.
مناظره ی دیگری را هم عالمان بزرگ اهل سنت با امام جواد علیه السلام انجام دادند و مباحث اختلافی بین شیعه و سنی را مطرح کردند. یک مجموعه از احادیث در فضایل خلفا را از قول پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم مطرح کردند که اغلب آنها از منظر ما جعلی است، اما در مصادر حدیثی اهل سنت وجود دارد.
امام جواد علیه السلام با این احادیث بسیار عالمانه و بدون هیچ گونه حساسیت مواجهه فرمودند و احادیث را به روش سنت نقد کردند که مورد قبول آن افراد بود.
امام و مناظرات بین مذهبی
در همین مجلس، اهل سنت از امام جواد علیه السلام راجع به فضائل خلفا پرسش کردند. در واقع وارد مناظرات مذهبی شدند. طبیعت این مناظرات هم به صورتی است که یک مقدار حدّت و تندی در آن است، اما نوع سخن گفتن امام جواد علیه السلام را ببینید و آداب مناظره را یاد بگیرید. در همان جلسه نظر امام را درباره ی روایتی که محتوای آن مربوط به یکی از خلفا بود پرسیدند.
ایشان اولاً با احترام از او یاد کردند و ویژگی های خوب او را که از منظر سؤال کننده ها مهم بود برشمردند. بعد حضرت ادامه دادند: «این روایت را باید یک مقدار با تردید نگاه کرد.» در ادامه نیز با استدلال، خبر را رد کردند. این لحن صحبت حضرت را ببینید، ایشان ابتدا با مخاطب همراه می شدند، موضع گیری تند نکرده و وارد منازعات مذهبی نمی شدند. این برای ما هم درس است.
آداب مناظره
امام جواد علیه السلام در جریان مناظرت با یحیی بن اکثم، حضرت آداب مناظره و این را که چگونه باید با هم بحث کرد، رعایت می کردند و هیچ گاه تند نمی شدند و بسیار دقیق همه ی صحبت های طرف را گوش می دادند. گاهی سؤالات حقیقتاً برای فهم موضوع بود، ولی گاهی این طور نبود و برای این بود که می خواستند شخصیت طرف را بکوبند. امام جواد علیه السلام اما در همه ی حالات آن قدر مدبرانه و باشخصیت و بزرگوارانه با سؤالات و با طرف مناظره روبه رو می شدند که فرد جدای از این که پاسخ خود را دریافت می کرد، تحت تأثیر شخصیت امام علیه السلام و بزرگواری ایشان قرار می گرفت.
می توانیم بگوییم آن چیزی که بیش از وجهه ی علمی امام جواد علیه السلام روی طرف مقابل تأثیر می گذاشت، خُلق و خوی نیکوی ایشان بود که باعث می شد طرف مقابل، شخصیت ایشان را به عنوان امام بپذیرد. چنین مباحثه ای را نظیف و پاکیزه می گوییم.
دو سه جلسه ی پرسش و پاسخ از امام جواد علیه السلام با مأمون هم داریم، ولی مناظره نیست، بلکه سؤال و جواب است. یک وجهه ی دیگری هم که در زندگی امام جواد علیه السلام مشاهده می کنیم، جلساتی است که شیعیان سؤالات خود را از آن حضرت می پرسیدند.
بُرد رسانه ای مناظره ها و جواب های آن حضرت نیز بیشتر بود. به خاطر این که یک طرف مناظره یک کودک هشت تا ده ساله بود. یعنی مردم این مناظره را گزارش می کردند. حتی نقل است که یحیی بن اکثم (یک پیرمرد شصت، هفتاد ساله) خدمت امام جواد علیه السلام آمد و نشست و مبهوت شد و رفت. بنابراین گزارش های این مناظره ها با ابهت تر جلوه می کرد.
امام جواد علیه السلام از منظری یک وضعیت ویژه نیز داشتند که ایشان را از دیگر ائمه علیهم السلام متمایز می کند. این که مباحثات بین مذهبی مطرح در دوره امام رضا علیه السلام یک دفعه به ایشان منتقل شد.
در حالی که مثلاً در دوره ی امام باقر علیه السلام مناظرات بین مذهبی چندان پررنگ نبود. نکته ی دیگر این که سن کم امام جواد علیه السلام و این تجربه ی جدید که امام یک علم لدنّی و الهی دارد و این علم تفضلی از جانب حضرت باری تعالی است، خیلی عجیب جلوه می کرد. البته این امر برای شیعیان معلوم بود، ولی در بین دیگران جلوه خاصی داشت.
فتوای قضائی امام و شکست فقهای درباری
امام جواد-علیه السلام-غیر از مناظراتش که دو نمونه از آن یاد شد، گاه از راههای دیگر نیز بیمایگی فقها و قضات درباری را روشن نموده برتری خود بر آنان را در پرتو علم امامت ثابت می کرد و از این رهگذر اعتقاد به اصل «امامت » را در افکار عمومی تثبیت می نمود. از آن جمله فتوایی بود که امام در مورد چگونگی قطع دست دزد صادر کرد که تفصیل آن بدین قرار است:
«زرقان » ، که با «ابن ابی دؤاد» دوستی و صمیمیت داشت، می گوید: یک روز «ابن ابی دؤاد» از مجلس معتصم بازگشت، در حالی که بشدت افسرده و غمگین بود. علت را جویا شدم. گفت: امروز آرزو کردم که کاش بیست سال پیش مرده بودم! پرسیدم: چرا؟
گفت: به خاطر آنچه از ابو جعفر (امام جواد) در مجلس معتصم بر سرم آمد!
گفتم: جریان چه بود؟
گفت: شخصی به سرقت اعتراف کرد و از خلیفه (معتصم) خواست که با اجرای کیفر الهی او را پاک سازد. خلیفه همه فقها را گرد آورد و «محمد بن علی » (حضرت جواد) را نیز فرا خواند و از ما پرسید: دست دزد از کجا باید قطع شود؟
من گفتم: از مچ دست.
گفت: دلیل آن چیست؟
گفتم: چون منظور از دست در آیه تیمم: «فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم »: «صورت و دستهایتان را مسح کنید» تا مچ دست است.
گروهی از فقها در این مطلب با من موافق بودند و می گفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود، ولی گروهی دیگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود، و چون معتصم دلیل آن را پرسید، گفتند: منظور از دست در آیه وضو: «فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق »: «صورتها و دستهایتان را تا آرنج بشویید» تا آرنج است.
آنگاه معتصم رو به محمد بن علی (امام جواد) کرد و پرسید: نظر شما در این مسئله چیست؟
گفت: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار.
معتصم اصرار کرد و قسم داد که باید نظرتان را بگویید.
محمد بن علی گفت: چون قسم دادی نظرم را می گویم. اینها در اشتباهند، زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه دست باید باقی بماند.
معتصم گفت: به چه دلیل؟
گفت: زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق می پذیرد: صورت (پیشانی) ، دو کف دست، دو سر زانو، و دو پا (دو انگشت بزرگ پا) . بنا بر این اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستی برای او نمی ماند تا سجده نماز را به جا آورد، و نیز خدای متعال می فرماید:
«و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا» : «سجده گاهها (هفت عضوی که سجده بر آنها انجام می گیرد) از آن خداست، پس، هیچ کس را همراه و همسنگ با خدا مخوانید (و عبادت نکنید) » و آنچه برای خداست، قطع نمی شود.
«ابن ابی دؤاد» می گوید: معتصم جواب محمد بن علی را پسندید و دستور داد انگشتان دزد را قطع کردند (و ما نزد حضار، بی آبرو شدیم!) و من همانجا (از فرط شرمساری و اندوه) آرزوی مرگ کردم!
2-حدیث سازان رسوا می شوند!
نقل شده است که پس از آنکه مامون دخترش را به امام جواد تزویج کرد در مجلسی که مامون و امام و یحیی بن اکثم و گروه بسیاری در آن حضور داشتند، یحیی به امام گفت:
روایت شده است که جبرئیل به حضور پیامبر رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام می رساند و می گوید: «من از ابوبکر راضی هستم، از او بپرس که آیا او هم از من راضی است؟ » . نظر شما درباره این حدیث چیست؟
امام فرمود: من منکر فضیلت ابوبکر نیستم، ولی کسی که این خبر را نقل می کند باید خبر دیگری را نیز که پیامبر اسلام در حجة الوداع بیان کرد، از نظر دور ندارد. پیامبر فرمود: «کسانی که بر من دروغ می بندند، بسیار شده اند و بعد از من نیز بسیار خواهند بود. هر کس بعمد بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثی از من برای شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید، آنچه را که با کتاب خدا و سنت من موافق بود، بگیرید و آنچه را که مخالف کتاب خدا و سنت من بود، رها کنید» . امام جواد افزود: این روایت (درباره ابوبکر) با کتاب خدا سازگار نیست، زیرا خداوند فرموده است: «ما انسان را آفریدیم و می دانیم در دلش چه چیز می گذرد و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم » .
آیا خشنودی و ناخشنودی ابوبکر بر خدا پوشیده بوده است تا آن را از پیامبر بپرسد؟ ! این عقلا محال است.
یحیی گفت: روایت شده است که: «ابوبکر و عمر در زمین، مانند جبرئیل در آسمان هستند» .
حضرت فرمود: درباره این حدیث نیز باید دقت شود، چرا که جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرب درگاه خداوند هستند و هرگز گناهی از آن دو سر نزده است و لحظه ای از دایره اطاعت خدا خارج نشده اند، ولی ابوبکر و عمر مشرک بوده اند، و هر چند پس از ظهور اسلام مسلمان شده اند، اما اکثر دوران عمرشان را در شرک و بت پرستی سپری کرده اند، بنابر این محال است که خدا آن دو را به جبرئیل و میکائیل تشبیه کند.
یحیی گفت: همچنین روایت شده است که: «ابو بکر و عمر دو سرور پیران اهل بهشتند» . درباره این حدیث چه می گویید؟ .
حضرت فرمود: این روایت نیز محال است که درست باشد، زیرا بهشتیان همگی جوانند و پیری در میان آنان یافت نمی شود (تا ابو بکر و عمر سرور آنان باشند! ) این روایت را بنی امیه، در مقابل حدیثی که از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم درباره حسن و حسین-علیهما السلام-نقل شده است که «حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند» ، جعل کرده اند.
یحیی گفت: روایت شده است که «عمر بن خطاب چراغ اهل بهشت است » . حضرت فرمود: این نیز محال است;زیرا در بهشت، فرشتگان مقرب خدا، آدم، محمد صلی الله علیه و آله و سلم و همه انبیا و فرستادگان خدا حضور دارند، چطور بهشت با نور اینها روشن نمی شود ولی با نور عمر روشن می گردد؟ !
یحیی اظهار داشت: روایت شده است که «سکینه » به زبان عمر سخن می گوید (عمر هر چه گوید، از جانب ملک و فرشته می گوید) .
حضرت فرمود: من منکر فضیلت عمر نیستم;ولی ابوبکر، با آنکه از عمر افضل است، بالای منبر می گفت: «من شیطانی دارم که مرا منحرف می کند، هرگاه دیدید از راه راست منحرف شدم، مرا به راه درست باز آورید» .
یحیی گفت: روایت شده است که پیامبر فرمود: «اگر من به پیامبری مبعوث نمی شدم، حتما عمر مبعوث می شد».
امام فرمود: کتاب خدا (قرآن) از این حدیث راست تر است، خدا در کتابش فرموده است: «به خاطر بیاور هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح... ». از این آیه صریحا بر می آید که خداوند از پیامبران پیمان گرفته است، در این صورت چگونه ممکن است پیمان خود را تبدیل کند؟ هیچ یک از پیامبران به قدر چشم به هم زدن به خدا شرک نورزیده اند، چگونه خدا کسی را به پیامبری مبعوث می کند که بیشتر عمر خود را با شرک به خدا سپری کرده است؟ ! و نیز پیامبر فرمود: «در حالی که آدم بین روح و جسد بود (هنوز آفریده نشده بود) من پیامبر شدم » .
باز یحیی گفت: روایت شده است که پیامبر فرمود: «هیچگاه وحی از من قطع نشد، مگر آنکه گمان بردم که به خاندان خطاب (پدر عمر) نازل شده است » ، یعنی نبوت از من به آنها منتقل شده است.
حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا امکان ندارد که پیامبر در نبوت خود شک کند، خداوند می فرماید: «خداوند از فرشتگان و همچنین از انسانها رسولانی بر می گزیند». (بنابر این، با گزینش الهی، دیگر جای شکی برای پیامبر در باب پیامبری خویش وجود ندارد) .
یحیی گفت: روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اگر عذاب نازل می شد، کسی جز عمر از آن نجات نمی یافت » . حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا خداوند به پیامبر اسلام فرموده است: «و مادام که تو در میان آنان هستی، خداوند آنان را عذاب نمی کند و نیز مادام که استغفار می کنند، خدا عذابشان نمی کند». بدین ترتیب تا زمانی که پیامبر در میان مردم است و تا زمانی که مسلمانان استغفار می کنند، خداوند آنان را عذاب نمی کند.
گزیده ای از بیانات رهبر انقلاب پیرامون حضرت امام محمدتقی؛ جوادالائمه علیه السلام
* مبتکر بحث های آزاد اجتماعی
بحث آزاد کار خوبی است، من موافقم با بحث آزاد؛ از اول هم موافق بودم. این نکته ی اول که بحث آزاد را ما رد نمیکنیم بلکه استقبال هم میکنیم. مبتکر بحث آزاد اجتماعی امام جواد صلوات الله علیه است. البته قبل از امام جواد هم در زمان ائمه بحث زیاد میشد، اما اینیکه حالا بنشینند جمعا صحبت کنند امام جواد اول بار این کار را کردند. 2 / 3 / 1360
* او امام و پیشاهنگ حرکت ملت ایران بود
خاطره ی خونین ۱۷ شهریور؛ دنباله ی درس جاوید فراموش نشدنی است که امام جواد به ما داده است. چرا یک امام بزرگوار در ۲۵ سالگی به شهادت میرسد؟ و دستگاه جبار زمان این ذریه ی پیغمبر را بیش از آن تحمل نمیکند؟ پاسخ به این سخن را زندگی و شخصیت امام جواد به ما میدهد. او مظهر مبارزه ی با باطل بود، او کوششگر برای حکومت الله بود. او برای خدا و قرآن مبارزه میکرد، او از قدرت ها نمیترسید، او در حقیقت امام و الگو و پیشاهنگ این حرکتی بود که امروز ملت ایران همگی دست به دست آن را تعقیب میکند.
سخنرانی به مناسبت ۱۷ شهریور در مصلی نماز جمعه ی تبریز 17 / 6 / 1363
* زندگی امام جواد علیه السلام، الگویی برای جوانان
زندگی امام جواد علیه السلام هم الگوست. امام جواد علیه السلام - امامی با آن همه مقامات، با آن همه عظمت - در بیست وپنج سالگی از دنیا رفت. این نیست که ما بگوییم؛ تاریخ میگوید؛ تاریخی که غیر شیعه آن را نوشته است. آن بزرگوار، در دوران جوانی و خردسالی و نوجوانی، در چشم مأمون و در چشم همه، عظمتی پیدا کرد. اینها چیزهای خیلی مهمی است؛ اینها میتواند برای ما الگو باشد.
گفت و شنود در دیدار جمعی از جوانان به مناسبت هفته ی جوان 7 / 2 / 1377
* برنامه سازی هوشمندانه مذهبی
برای مراسم دینی، اعیاد و عزاداریها برنامه ریزی هوشمندانه بشود. بعضی از برنامه هایی که اجرا میشود، کاملا ناهوشمندانه است. راجع به حضرت جواد چه صحبتی در تلویزیون یا رادیو میکنید؟ راجع به امام جواد، امام هادی، امام عسکری، امام رضا و دیگر ائمه مطالب خیلی خوبی نوشته شده است. بنده که عمرم را در این زمینه ها گذرانده ام، وقتی به این مطالب نگاه میکنم، استفاده میکنم و لذت میبرم؛ چرا از اینها استفاده نمیشود؟ نوشته های خوب، تحقیقات خوب و مطالب شیوا و ایمان آور در این زمینه ها فراوان است.
بیانات در دیدار رئیس و مدیران سازمان صدا و سیما 11 / 9 / 1383
* درس بزرگ امام جواد علیه السلام
امام جواد مانند دیگر ائمه ی معصومین برای ما اسوه و مقتدا و نمونه است. زندگی کوتاه این بنده ی شایسته ی خدا، به جهاد با کفر و طغیان گذشت. در نوجوانی به رهبری امت اسلام منصوب شد و در سالهایی کوتاه، جهادی فشرده، با دشمن خدا کرد به طوری که در سن ۲۵ سالگی یعنی هنوز در جوانی، وجودش برای دشمنان خدا غیر قابل تحمل شد و او را با زهر شهید کردند. همان طوری که ائمه ی دیگر ما علیهم السلام با جهاد خودشان هر کدام برگی بر تاریخ پر افتخار اسلام افزودند، این امام بزرگوار هم گوشه ی مهمی از جهاد همه جانبه ی اسلام را در عمل خود پیاده کرد و درس بزرگی را به ما آموخت. آن درس بزرگ این است که در هنگامی که در مقابل قدرتهای منافق و ریاکار قرار میگیریم، باید همت کنیم که هوشیاری مردم را برای مقابله ی با این قدرتها برانگیزیم. اگر دشمن، صریح و آشکار دشمنی بکند و اگر ادعا و ریاکاری نداشته باشد، کار او آسان تر است. اما وقتی دشمنی مانند مأمون عباسی چهره ای از قداست و طرفداری از اسلام برای خود میآراید، شناختن او برای مردم مشکل است. در دوران ما و در همه ی دورانهای تاریخ، قدرتمندان همیشه سعی کرده اند وقتی از مقابله ی رویاروی با مردم عاجز شدند دست به حیله ی ریاکاری و نفاق بزنند.
بیانات در خطبه ی نماز جمعه 18 / 7 / 1359
روش شناسی تفسیر امام جواد (علیه السلام)
پیشوایان معصوم (ع)، راسخان در علم و عالم و معلّم قرآن می باشند. روایات تفسیری آنان به عنوان یکی از منابع ارزشمند تفسیر قرآن، نزد مفسران در گویاسازی مقاصد آیات، نقش تعیین کننده ای دارد که اگر این روایات وجود نداشت، فهم و تفسیر بسیاری از آنها غیرممکن بود. از این رو، از دیرباز روایات تفسیری به عنوان یکی از منابع ارزشمند تفسیر قرآن کریم، نزد مفسران تلقی شده است. نگاهی کوتاه به روایات تفسیری آشکار می سازد که آن بزرگواران برای تفسیر آیات و بیان دلالت های آن، روش-شناسانه و ضابطه مند عمل نموده و به تناسب موضوعات کلامی، فقهی، اخلاقی و غیره از ابزارهای گوناگونی بهره گرفته و روش ها و گرایش های مختلفی را اتخاذ کرده اند. این نوشتار که به شیوه توصیفی و تحلیلی سامان یافته، به تبیین شیوه ها و روش های تفسیری نهمین امام شیعه، امام جواد (علیه السلام ) می پردازد. با تتبع در آرای تفسیری برجامانده از امام (ع)، سه گونه روش تفسیری ملاحظه شده است که شامل تفسیر قرآن به قرآن، قرآن به سنت و تفسیر عقلی و اجتهادی می شود و تفسیر اجتهادی ایشان شامل تفسیر مفردات قرآن کریم، شرح آیات الاحکام، تعیین معنای باطنی و سبب نزول آیات است. از این لحاظ شیوه تفسیری امام جواد (ع)، روش تفسیری جامع می باشد.
دانش امام جواد علیه السلام
ابن سعید گوید: نزد حضرت محمد بن علی علیه السلام نشسته بودیم که مادیانی از جلوی ما عبور کرد، حضرت فرمود: این اسب در این شب کرّه ای خواهد زائید پیشانی سفید که بر روی او خال سفیدی است، من از آن حضرت اجازه بازگشت و مرخّصی گرفته نزد صاحب آن مادیان آمدم و تا شب با او به گفتگو و سخن پرداختم، شب هنگام آن مادیان زائید و کرّه او همان اوصافی که حضرتش بیان فرموده بود، همراه داشت.
1) ابراهیم بن سعید گوید: نزد حضرت محمد بن علی علیه السلام نشسته بودیم که مادیانی از جلوی ما عبور کرد، حضرت فرمود: این اسب در این شب کرّه ای خواهد زائید پیشانی سفید که بر روی او خال سفیدی است، من از آن حضرت اجازه بازگشت و مرخّصی گرفته نزد صاحب آن مادیان آمدم و تا شب با او به گفتگو و سخن پرداختم، شب هنگام آن مادیان زائید و کرّه او همان اوصافی که حضرتش بیان فرموده بود، همراه داشت. مرتبه دیگر به دیدار ایشان شتافتم، حضرت فرمود: ای پسر سعید گویا در آنچه به تو گفتم شک داشتی، اما بدان، زنی که در خانه داری به زودی فرزندی یک چشم خواهد زائید، در آن هنگام کنیز من (سعید) آبستن بود، به خدا سوگند همین محمد (بن سعید) را زائید که دارای یک چشم است.[1]
2) صالح بن عطیّه گوید:
حجّ بیت الله گذاردم و از تنهایی و بی همسری به حضرت جواد علیه السلام شکایت بردم، فرمود: از حرم خدا خارج نخواهی شد جز این که کنیزی خواهی خرید و از او پسری مرزوق خواهی گشت. گفتم: فدایت گردم آیا مرا در این امر راهنمائی خواهی فرمود؟ فرمود: بلی. شما به نمایشگاه کنیزان و بردگان برو و هرکدام را پسندیدی به من خبر ده، من سخن او را پذیرفتم و به بازار رفتم یکی از کنیزان را پسندیده و زیر نظر گرفتم آنگاه به آن حضرت خبر دادم، فرمود: در بازار باش تا تو را ببینم(ملاقات کنم) من در مغازه برده فروشی منتظر ماندم که ایشان تشریف آورد نگاهی به آن کنیز افکند و از او گذشت، سپس رو به من کرد و فرمود: اگر او را پسند کردی بخر اما بدان که عمر او کوتاه است. گفتم فدایت شوم او را می خواهم چه کنم؟! فرمود: همین است که به تو گفتم.
فردای آن روز باز به سراغ آن کنیز رفتم، صاحب او گفت: آن کنیز تب دار شده و امیدی به ماندن او نیست، روز بعد باز مراجعه کردم و از حال او جویا شدم گفت: امروز او را دفن کردم، دوباره خدمت امام جواد علیه السلام رسیده جریان را به وی گزارش دادم، فرمود: دوباره کنیز دیگری را زیر نظر بگیر، من همین کار را کرده به او خبر دادم، فرمود آنجا منتظر باش تا بیایم، سپس سوار شد و آهنگ دکان برده فروش کرد و پس از ملاحظه کنیزی که زیرنظر داشتم، فرمود: او را خریداری کن، من او را خریده و پس از طهارتش با او ازدواج کردم و فرزندم محمد را به دنیا آورد.[2]
اشاره حضرت جواد علیه السلام به احکام نجوم
در نوشتار قبل دانستیم که از دیدگاه متکلمان، فیلسوفان و فقیهان هیچ محذور و مانعی نیست که اجرام آسمانی بر زمین و عناصر آن تاثیر گذارند و به فرمان خداوند همه نظام آفرینش به عنوان یک مجموعه هماهنگ در یکدیگر کنش و واکنش ایجاد کنند.
از همین دیدگاه امام رضا علیه السلام می فرماید: بهترین وقت برای آمیزش و انعقاد نطفه زمانی است که قمر در برج حمل (فروردین) و یا در دلو (دیماه) باشد و بهتر از همه وقتی است که قمر در برج ثور (اردیبهشت) باشد، زیرا برج ثور، شرف قمر است (.
امام محمد تقی علیه السلام نیز می فرماید: شایسته است هنگام استفاده از دعا، طلوع قمر در برج عقرب نباشد
نجوم در زمان حضور امام
به اعتقاد سید بن طاووس (ره) زمان حضور امام معصوم، مردم آنچه را از علم نجوم توقع دارند، مستقیما از امام سؤال می کنند و نیازی به دانش احکام نجوم ندارند، زیرا پیشوایان شیعه علیهم السلام مردم را از غایبات، اوقات وقوع حوادث، زمان وفات، مدت عمر، مدت زندگی و... مطلع می گردانند، گاهی از مرگ و میر و بلاها و زمانی از اسرار علوم حضرت سید برایا (صلوات الله علیهم اجمعین) خبر می دهند.
سید می افزاید: ما در این زمینه از هر یک از پیشوایان علیهم السلام دو حدیث می نگاریم تا کسی خیال نکند اخترشناسان به اسراری دست می یازند که پیامبر وامامان علیهم السلام نمی توانند به آنها دست یابند، و چنانچه بخواهیم همه کلمات و اخبار آنان از غیب را در این زمینه به نگارش آوریم، چندین مجلد خواهد شد
اما دو حدیثی که از حضرت جوادالائمه علیه السلام در این رابطه نقل کرده است عبارتند از:
اول) ابراهیم بن سعید گوید: نزد حضرت محمد بن علی علیه السلام نشسته بودیم که مادیانی از جلوی ما عبور کرد، حضرت فرمود: این اسب در این شب کره ای خواهد زائید پیشانی سفید که بر روی او خال سفیدی است، من از آن حضرت اجازه بازگشت و مرخصی گرفته نزد صاحب آن مادیان آمدم و تا شب با او به گفتگو و سخن پرداختم، شب هنگام آن مادیان زائید و کره او همان اوصافی که حضرتش بیان فرموده بود، همراه داشت. مرتبه دیگر به دیدار ایشان شتافتم، حضرت فرمود: ای پسر سعید گویا در آنچه به تو گفتم شک داشتی، اما بدان، زنی که در خانه داری به زودی فرزندی یک چشم خواهد زائید، در آن هنگام کنیز من (سعید) آبستن بود، به خدا سوگند همین محمد (بن سعید) را زائید که دارای یک چشم است .
دوم) صالح بن عطیه گوید: حج بیت الله گذاردم و از تنهایی و بی همسری به حضرت جواد علیه السلام شکایت بردم، فرمود: از حرم خدا خارج نخواهی شد جز این که کنیزی خواهی خرید و از او پسری مرزوق خواهی گشت. گفتم: فدایت گردم آیا مرا در این امر راهنمائی خواهی فرمود؟ فرمود: بلی. شما به نمایشگاه کنیزان و بردگان برو و هرکدام را پسندیدی به من خبر ده، من سخن او را پذیرفتم و به بازار رفتم یکی از کنیزان را پسندیده و زیر نظر گرفتم آنگاه به آن حضرت خبر دادم، فرمود: در بازار باش تا تو را ببینم (ملاقات کنم) من در مغازه برده فروشی منتظر ماندم که ایشان تشریف آورد نگاهی به آن کنیز افکند و از او گذشت، سپس رو به من کرد و فرمود: اگر او را پسند کردی بخر اما بدان که عمر او کوتاه است. گفتم فدایت شوم او را می خواهم چه کنم؟! فرمود: همین است که به تو گفتم.
فردای آن روز باز به سراغ آن کنیز رفتم، صاحب او گفت: آن کنیز تب دار شده و امیدی به ماندن او نیست، روز بعد باز مراجعه کردم و از حال او جویا شدم گفت: امروز او را دفن کردم، دوباره خدمت امامجواد علیه السلام رسیده جریان را به وی گزارش دادم، فرمود: دوباره کنیز دیگری را زیر نظر بگیر، من همین کار را کرده به او خبر دادم، فرمود آنجا منتظر باش تا بیایم، سپس سوار شد و آهنگ دکان برده فروش کرد و پس از ملاحظه کنیزی که زیرنظر داشتم، فرمود: او را خریداری کن، من او را خریده و پس از طهارتش با او ازدواج کردم و فرزندم محمد را به دنیا آورد (.
گفتنی است: دانش احکام نجوم قطره ای از دریای علم بی کرانه پیشوایان دین است، چنان که امام جواد علیه السلام پس از شهادت پدر بزرگوارش به مسجد پیامبر صلی الله علیه وآله می آید و درحالی که به ظاهر طفل بوده است به پله اول منبر رسول خدا صلی الله علیه وآله قرار می گیرد و می فرماید: من محمد بن علی الرضا هستم، من جوادم من به نژاد مردم آگاهم درحالی که در پشت پدرانشان قرار دارند، من اسرار باطن و ظاهر شما مردم را می دانم، این دانشی است که حقتعالی به ما بخشیده است پیش از آن که مخلوقات آفریده شوند و پس از آن که آسمان و زمین از بین بروند، اگر تظاهرات باطل گرایان و دولت گمراهان و شک شکاکان نبود، سخنانی می گفتم که خلق اول و آخر از آنها به تعجب و شگفتی می آمدند، سپس دست شریف بر دهان مبارک گذاشت و فرمود: ای محمد لب فرو بند چنان که پدرانت پیش از این ساکت ماندند .
علت شهادت و تاریخ آن
حضرت جوادالائمه علیه السلام زمان کوتاه زندگی پربرکت خود را با انبوهی از مشکلات فرهنگی، عقیدتی و سیاسی روبه رو بود، از طرفی ا ز همان اوان امامت و به ظاهر کودکی گروهی در امامت او - به خاطر خردسالی - به دیده تردید نگریستند، از اینرو به پاسخ هزاران مساله مردم پرداخت و همه را جواب گویا، کافی، در خور شان، قانع کننده، برهانی و قاطع داد. از جمله: علی بن اسباط گوید: وقتی حضرت جواد علیهالسلام خارج شد، نگاه به اندام، سرو پاهای او کردم تا چهره و ویژگیهای او را برای یارانم در مصر توصیف کنم، در این فکر بودم که گویا ایشان متوجه اندیشه من شد، بر زمین نشست و فرمود: ای علی بن اسباط حقتعالی برای امامت، نیز، همان استدلال های نبوت را آورده است، او درباره حضرت یحیی علیه السلام فرمود:
«...و آتیناه الحکم صبیا» (مریم/ ۱۲).
ما به یحیی علیه السلام درحال کودکی فرمان نبوت دادیم، و درباره حضرت یوسف علیه السلام فرمود:
«و لما بلغ اشده آتیناه حکما و علما...» (یوسف/ ۲۲).
و چون به سن رشد و بلوغ رسید، به او حکم نبوت و علم دادیم، و درباره حضرت موسی علیه السلام می فرماید:
«...حتی اذا بلغ اشده و بلغ اربعین سنة...» (احقاف/ ۱۵).
و چون به سن رشد و بلوغ رسید و چهل ساله شد، به پیامبری رسید، بنابراین آن گونه که ممکن است خداوند علم و حکمت را در سن چهل سالگی عطا کند همان گونه می تواند در سن کودکی ببخشد (۸).
از طرف دیگر چهره دروغین «واقفیه» را برملا ساخت.
از ناحیه سوم با متکلمان به ویژه معتزله که یک گروه بزرگ اعتقادی بودند، به بحث پرداخت.
از سوی چهارم با جاعلان و سازندگان حدیث به ویژه پیرامون خلافت و ولایت به مناظره نشست.
از سوی پنجم با دانشمندان، بزرگان و قضات چون یحیی بن اکثم ها که خود را از فقهای زبردست می دانستند، به گفتگو، کاوش و استنباط پرداخت و بر همگان باجواب های شافی و استدلال متین برتری خویش و مذهب خود را ثابت ساخت، برکات وجودی این امام همام بر مذهب شیعه ارزنده، چشمگیر، فراموش ناشدنی است و بر تارک آئین راستین می درخشد.
یحیی صنعانی گوید: امام رضا علیه السلام درحالی که موز را از پوسته جدا می ساخت و به ابوجعفر می خوراند، فرمود: ای یحیی این همان مولودی است که در اسلام مولودی از او بابرکت تر و مبارکتر برای شیعیان به دنیا نیامده است .
سرانجام بر اثر همین مجاهدت های فرهنگی و اظهارنظرهای راستین عقیدتی و مذهبی به شهادت رسید.
علی بن اسباط، یکی از یاران امام رضا و امام جواد علیهماالسلام می گوید:
روزی به محضر امام جواد(ع) رسیدم، در ضمن دیدار، به سیمای حضرت خیره شدم تا چهره (قیافه) او را به ذهن خود سپرده، پس از بازگشت به مصر برای ارادتمندان آن حضرت بیان کنم.(2)
درست در همین لحظه، امام جواد(ع) که گویی تمام افکار مرا خوانده بود، در برابر من نشست و به من توجّه کرد و فرمود: ای علی! همانا خداوند درباره امامت، حجّت آورده همانطور که درباره نبوّت حجت آورده است. خداوند درباره حضرت یحیی (ع) می فرماید: ...وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا؛(3) ما به یحیی در کودکی فرمان نبوّت دادیم.
و درباره حضرت یوسف (ع) می فرماید: وَ لَما بَلَغَ أَشدّهُ آتیناه حُکْما وَ عِلْما؛(4) هنگامی که او به حدّ رشد رسید، به او حکم (نبوت) و علم دادیم.
و همچنین درباره حضرت موسی(ع) می فرماید: وَ لَما بَلَغَ أَشُدّهُ وَاسْتَوی آتَیْناهُ حُکْما وَ عِلْما؛(5) و چون به سنّ رشد و بلوغ رسید، به او حکم (نبوّت) و علم دادیم.
بنابراین، همانگونه که ممکن است خداوند، علم و حکمت را در سنّ چهل سالگی به شخصی عنایت کند، ممکن است همان حکمت را در دوران کودکی نیز عطا کند.(6)
در موردی دیگر، امام جواد(ع) در پاسخ اعتراض کنندگان، این آیه را خواند: قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِی. ..؛(7) بگو: این راه من است که من و پیروانم با بصیرت کامل همه مردم را به سوی خدا دعوت می کنم.
امام جواد(ع) به عنوان پاسدار حریم وحی از تفسیرهای نابجا و غیر عقلانی آیات قرآن جلوگیری کرده و علماء و دانشمندان را به سوی فهم صحیح آیات قرآن راهنمایی می فرمود. در اینجا به دو مورد اشاره می کنیم:
1 روزی در مجلس معتصم، برخی از دانشمندان به آیه ای استناد کرده و یک حکم شرعی صادر نمودند. امام جواد(ع) که در آن جلسه حضور داشت، خطای آنان را گوشزد نموده و تفسیر صحیح را برای حاضران بیان نمود.
تفسیر عیاشی ماجرای آن مجلس را چنین آورده است: در زمان معتصم عباسی، عوامل خلیفه عدّه ای دزد را - که راههای عمومی در بین شهرها را برای مسافرین و کاروانهای حج نا امن کرده بودند - دستگیر کرده و از مرکز خلافت در مورد چگونگی مجازات آنان خواستار دستور بودند. خلیفه در مورد این حادثه حساس، مجلس مشورتی تشکیل داده و از دانشمندان عصر، کیفیت اجرای حد شرعی را در مورد آنان خواستار شد. آنان گفتند: قرآن در این مورد بهترین راهکار است، آنجا که می فرماید: إِنَّمَا جَزَاء الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الاَرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُواْ أَوْ یُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ یُنفَوْاْ مِنَ الاَرْضِ؛(8) کیفر کسانی که با خدا و رسول او به جنگ و محاربه برمی خیزند و در روی زمین در اشاعه فساد تلاش می کنند، این است که: اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا دست و پای آنان به عکس یکدیگر قطع شود و یا این که از سرزمین خود تبعید گردند.
آنان به خلیفه پیشنهاد کردند طبق این آیه، یکی از کیفرهای فوق را در مورد تبهکاران انتخاب کند. معتصم عباسی در همان جلسه از امام جواد(ع) نیز نظر خواست. آن حضرت اوّل از اظهارنظر خودداری کرد، امّا وقتی که با اصرار خلیفه مواجه شد، نظر خود را چنین اعلام کرد: اینان در استدلال به آیه شریفه خطا کردند. استنباط حکم شرعی از این آیه شریفه دقت بیشتری می طلبد و باید تمام جوانب مسئله در نظر گرفته شود و نسبت به جرمهای مختلف، کیفرها فرق می کند؛ زیرا این مسئله صورتهای مختلف و احکام جداگانه دارد:
الف) اگر این راهزنان فقط راه را ناامن کرده اند؛ نه کسی را کشته و نه مال دیگری را به غارت برده اند، مجازات آنان فقط حبس است و این همان معنای نفی از ارض است.
ب) اگر راه را ناامن کرده و افراد بی گناهی را کشته اند، امّا به مال دیگران تجاوز نکرده اند، مجازات آنان اعدام است.
ج) اگر امنیت را از راههای عمومی سلب کرده، انسانهای بیگناه را کشته و مال مردم را نیز به غارت برده اند، کیفر آنان باید سخت تر باشد؛ یعنی اوّل دست و پایشان را به عکس یکدیگر قطع می کنند، پس به دار مجازات آویخته می گردند.
معتصم این نظریه را پسندیده و به عامل خود دستور داد، طبق نظر امام جواد (ع) عمل کند.(9)
2 زرقان، یکی از دوستان صمیمی احمد بن ابی داود، قاضی بغداد بود. او می گوید: روزی دوستم احمد را دیدم که از مجلس معتصم - هشتمین خلیفه عباسی - می آید؛ امّا خیلی افسرده و ناراحت است. گفتم: چرا این قدر ناراحت و افسرده ای؟ پاسخ داد: امروز در مجلس خلیفه، ابوجعفر ابن الرضا(ع) چنان مرا عاجز و درمانده کرد که آرزو کردم، ای کاش بیست سال پیش از این مرده بودم و مثل چنین روزی را نمی دیدم!! گفتم: مگر چه شده؟ گفت: امروز در مجلس خلیفه نشسته بودیم، شخصی را به اتهام دزدی پیش خلیفه آوردند و او به سرقت اعتراف کرد. در این حال، معتصم به دانشمندان و فقهای مجلس رو کرده و گفت: چگونگی اجرای حد الهی بر این دزد را بیان کنید! دست او را چطور قطع کنیم؟
من گفتم: دست دزد را باید از مچ قطع کرد. خلیفه پرسید، به چه دلیل؟ گفتم: به دلیل آن که دست، انگشتان و کف تا مچ را شامل می شود و خداوند در آیه تیمم فرموده: فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُم مِّنْهُ؛(10) (با خاک پاک تیمم کنید) از آن، بر صورت (پیشانی) و دستها (تا مچ) بکشید.
بسیاری از علماء در این نظریه با من موافقت کرده و آن را تأیید نمودند. امّا عدّه ای دیگر گفتند: باید دست را از آرنج برید. خلیفه پرسید: به چه دلیل؟ گفتند: به دلیل آیه وضو که می فرماید:
فاغْسِلُواْ وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرَافِقِ؛(11) (هنگام اقامه نماز) صورت و دستها را تا آرنج بشویید. خداوند متعال حدود دست را در این آیه تا آرنج معین کرده است. برخی نیز فتوا دادند که: باید از شانه،
دست را قطع کرد و استدلال می کردند که دست از انگشتان تا شانه را شامل می شود.
خلیفه با مشاهده اختلاف آراء در میان فقها متحیّر شده و به محمد بن علی علیهما السلام رو کرده و گفت: ای ابا جعفر! در این موضوع شما چه می گویید! او پاسخ داد: علماء گفتارهای خود را بیان کردند و شما شنیدید؛ مرا از بازگو کردن نظریه ام معاف بدار! خلیفه گفت: شما را به خدا سوگند نظر خود را در این موضوع بیان کنید.
امام جواد (ع) فرمودند: اکنون که قسم دادی، به ناچار نظر خود را می گویم: این حدود که علمای مجلس تعیین کردند صحیح نیست، بلکه باید چهار انگشت او، بدون انگشت ابهام، بریده شود.
خلیفه گفت: دلیل شما برای این مدعا چیست؟ حضرت پاسخ داد:
پیامبر اکرم (ص) فرموده است: السجود علی سبعة اعضاء: الوجه والیدین و الرکبتین والرجلین؛ سجده با هفت عضو انجام می شود: پیشانی، دو (کف) دست، دو زانو و دو (انگشت ابهام) پا. ای خلیفه! هرگاه دست را از مچ، یا از مرفق جدا کنند، دیگر دستی برای سجده باقی نمی ماند؛ در صورتی که خداوند متعال در قرآن می فرماید: و انّ المساجد لله؛ مواضع سجده مخصوص خداوند است. و هر چه برای خدا باشد بریده نمی شود . معتصم از این استدلال قرآنی شگفت زده شد و آن را تصدیق نمود. آنگاه دستور داد انگشتان دزد را طبق نظر امام (ع) بریدند.(12)
کودکی در مسند امامت
روزی علی بن اسباط (یکی از شیعیان کوفی) در دوران کودکی امام جواد علیه السلام به حضور آن حضرت شرفیاب شد . او می گوید: من دقیقا به قد و قامت آن بزرگوار خیره شده و قیافه و حرکات و سکناتش را زیر نظر داشتم تا در موقع مراجعت، شکل و شمایل امام جواد علیه السلام را بهتر برای یارانم در مصر نقل کنم . درست در همین هنگام که با این اندیشه به او نگاه می کردم، آن حضرت نشست و رو به سوی من کرده و گفت: «ای علی بن اسباط! خداوند کاری را که در مسئله امامت کرده، همانند کاری است که در مسئله نبوت انجام داده است . گاهی در قرآن می فرماید: «و آتیناه الحکم صبیا» (12) ; «ما به یحیای پیامبر علیه السلام در دوران کودکی فرمان [نبوت] دادیم .» و گاهی در مورد انسانها می فرماید: «حتی اذا بلغ اشده و بلغ اربعین سنة » (13) ; «تا زمانی که به کمال قدرت و رشد عقلی برسد و به چهل سالگی بالغ گردد .» با توجه به این آیات همانگونه که ممکن است خداوند متعال حکمت را به انسانی در کودکی بدهد، در قدرت اوست که آن را در چهل سالگی بدهد .» (14) و به این ترتیب هر گونه شک و شبهه را در مورد امامتش از ذهن علی بن اسباط زائل نمود .
برای توضیح بیشتر نقل روایتی از امام رضا علیه السلام در اینجا مناسب می نماید: روزی صفوان بن یحیی به حضرت رضا علیه السلام عرضه داشت: قبل از آنکه خداوند متعال فرزندت - حضرت ابوجعفر - را به شما عطا کند، می فرمودید که خداوند به من پسری خواهد بخشید . اینک خداوند متعال او را به شما ارزانی کرد و چشم ما به جمالش روشن شد . حال می پرسیم، - خدای نکرده - اگر خبری شد [و شما از دنیا رفتید!] بعد از شما ما به چه کسی رجوع کنیم؟ امام رضا علیه السلام به فرزندش حضرت جواد علیه السلام - که پیش رویش ایستاده بود - اشاره کرد . صفوان بن یحیی با کمال تعجب گفت: ایشان که کودکی سه ساله هستند؟! [چطور می شود یک کودک امام باشد؟] امام فرمودند: «و ما یضره من ذلک شی ء قد قام عیسی بالحجة و هو ابن ثلاث سنین; کودک بودن او در امامتش مشکل ایجاد نمی کند، عیسی علیه السلام در سه سالگی به حجیت الهی قیام نموده [و به نبوت رسید] .» (15)
علی بن اسباط می گوید: روزی به امام جواد علیه السلام عرض کردم: ای مولای من! مردم به کوچکی سن شما ایراد می گیرند و به این جهت از پذیرفتن امامتتان سر باز می زنند . امام در پاسخ فرمودند: چرا آنان این نکته را بر من ایراد می گیرند؟ به خدا سوگند! خداوند متعال به پیامبرش صلی الله علیه و آله فرمود: «قل هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیرة انا و من اتبعنی » (16) ; «بگو: این راه من است! من و هر کسی که پیرو من باشد، با بصیرت کامل، [همه مردم را] به سوی خدا دعوت می کنیم .»
و غیر از علی علیه السلام در اول اسلام کسی از رسول الله صلی الله علیه و آله پیروی نکرد . و آن حضرت در آن هنگام 9 ساله بود و من هم 9 سال دارم . (17) [که با بصیرت کامل مردم را به سوی خدا هدایت می کنم؟]
سوگندهای قرآن
یکی از مهمترین عوامل پیشرفت جوامع، سوق دادن افراد آن به سوی علم و دانش و تفکر است . قرآن کریم با شیوه های مختلفی انسانها را به تفکر واداشته است . یکی از این شیوه ها، سوگندهای آن است . معمولا امور مقدس و ارزشمند مورد قسم قرار می گیرند . خداوند متعال در موارد متعددی از کتاب خویش به پدیده های طبیعی جهان آفرینش قسم می خورد; و شب و روز و ستاره و خورشید و ماه و امثال آن مورد سوگند خداوند متعال قرار گرفته اند . علی بن مهزیار درباره سوگندهای قرآن از محضر امام جواد علیه السلام نکته ای را نقل کرده است که قابل دقت و بررسی است . او روزی از پیشوای نهم سؤال کرد: سوگندهای قرآن همانند: «و اللیل اذا یغشی والنهار اذا تجلی والنجم اذا هوی » و نظائر اینها برای چه در قرآن مورد قسم قرار گرفته است؟ امام فرمود: خدای تعالی [برای بیداری انسان و تحریک اندیشه و عقل وی] می تواند به هر یک از مخلوقاتش که بخواهد سوگند یاد کند ولی مردم جز به ذات او، به چیز دیگری نباید سوگند یاد کنند . (18)
هدایت گمراهان با آیات الهی
قاسم بن عبدالرحمن به مذهب زیدیه گرایش داشت، اما با شنیدن آیاتی از قرآن که امام جواد علیه السلام بر وی قرائت کرد، با حقیقت آشنا شده و به امامت امام جواد علیه السلام و سائر ائمه اعتقاد پیدا کرد . او در این مورد می گوید: من زمانی به مذهب زیدیه تمایل داشتم تا اینکه به بغداد سفر کردم و مدتی آنجا بودم، در همان ایام روزی در یکی از خیابانهای بغداد، دیدم مردم با شور و شوق وصف ناپذیری به یک نقطه معلومی متوجه هستند; بعضی می دوند، بعضی بالای بلندیها می روند، بعضی ایستاده و آنجا را تماشا می کنند . پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: ابن الرضا! (حضرت جواد فرزند امام رضا علیه السلام) می آید . گفتم: من هم باید او را ببینم . تا آنکه حضرت جواد علیه السلام سوار بر قاطر نمایان شد . من همچنان که به او خیره شده بودم، پیش خودم گفتم: خداوند گروه امامیه را از رحمت خود دور کند، آنها اعتقاد دارند که پروردگار متعال، اطاعت این جوان را بر مردم واجب گردانیده است! همین که این اندیشه در ذهن من خطور کرد، آن حضرت راهش را به سوی من کج کرد و رو به من کرده، این آیه را قرائت کرد: «ابشرا منا واحدا نتبعه انا اذا لفی ظلال و سعر» (19) ; [قوم ثمود گفتند:] آیا ما بشری از جنس خود را پیروی کنیم؟ در این صورت ما در گمراهی و جنون خواهیم بود .»
با شنیدن این آیه - که از دل من گواهی می داد - با خود اندیشیدم که: مثل اینکه او ساحر و پیشگو است که از اندیشه های نهانی من خبر می دهد؟ حضرت جواد علیه السلام دوباره مرا خطاب کرده و این آیه را تلاوت فرمود: «ء القی الذکر علیه من بیننا بل هو کذاب اشر» (20) ;
«آیا از میان ما تنها بر او وحی نازل شده؟! نه، بلکه او آدم بسیار دروغگو و خودپسندی است .» وقتی که متوجه شدم حضرت جواد علیه السلام واقعا از اندیشه های قلبی من خبر می دهد و این برای افراد عادی ممکن نیست، فهمیدم که او ولی خدا و امام مسلمین است . بعد از آن از مذهب زیدیه دست برداشته، اعتقادم به آن بزرگوار کامل شد و به امامت حضرتش اقرار کرده و اعتراف نمودم که او حجت خدا بر مردم است . (21)
پیامبران مرسل
حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام در تفسیر ذالکفل - که در آیه 48 سوره ص مورد ستایش خداوند قرار گرفته - می گوید: نامه ای به امام جواد علیه السلام نوشتم و در آن از نام «ذا الکفل » و اینکه آیا او پیامبر مرسل بود یا نه؟ پرسش نمودم . امام جواد علیه السلام در پاسخ فرمود: خدای متعال یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر فرستاد، و سیصد و سیزده نفر از آنان مرسل بودند و «ذو الکفل » یکی از آن مرسلین است که بعد از سلیمان بن داود می زیست، و در میان مردم مانند داود علیه السلام قضاوت می کرد و جز برای خدای عزوجل خشمگین نمی شد و نام شریف او «عویدیا» بود . او همان است که خدای عز وجل در کتاب شریف خود از او نام برده و فرمود: «واذکر فی الکتاب اسمعیل والیسع و ذالکفل کل من الاخیار» (22) ; «و در این کتاب به یاد آر «اسماعیل » و «یسع » و «ذو الکفل » را که همه از نیکان بودند .»
نامهای خداوند
ابو هاشم جعفری از امام جواد علیه السلام سؤال کرد که معنای واحد چیست؟ حضرت پاسخ داد: اجماع و اتفاق زبانهای مردم به یگانگی و وحدانیت خداوند متعال می باشد، چون خداوند در قرآن کریم می فرماید: «و لئن سالتهم من خلقهم لیقولن الله » (23) ; «و اگر از آنان بپرسی چه کسی آنانرا آفریده است، قطعا همه آنان خواهند گفت: خدا .» (24)
وی همچنین معنای صمد را - که در سوره توحید آمده است - از امام جواد علیه السلام چنین نقل می کند:
«صمد یعنی بزرگی که تمام موجودات عالم در نیازهای کوچک و بزرگ خود به او مراجعه کرده و محتاج اویند .» (25)
مقابله با تحریف کنندگان قرآن
احمد بن محمد بن سیاری (26) حدود صد و هشتاد و هشت روایت در مورد تحریف قرآن نقل کرده است . وی که فردی غیرقابل اعتماد و در نقل احادیث ضعیف و کذاب می باشد مورد قدح امام جواد علیه السلام قرار گرفت . آن حضرت احمد سیاری را - که در مورد امامت دچار غلو شده بود و احادیثی را در مورد تحریف قرآن جعل می کرد - در نامه های خود تکذیب نموده و ادعاهای او را باطل و بی اساس خواند . (27)
اندیشه های ناب در تفسیر قرآن
امام جواد علیه السلام به عنوان پاسدار حریم وحی از تفسیرهای نابجا و غیر عقلانی آیات قرآن جلوگیری کرده و علماء و دانشمندان را به سوی فهم صحیح آیات راهنمایی می کرد . در اینجا به دو مورد اشاره می کنیم:
1 . روزی در مجلس معتصم، برخی از دانشمندان به آیه ای استناد کرده و یک حکم شرعی صادر نمودند . امام جواد علیه السلام که در آن جلسه حضور داشت خطای آنان را گوشزد نموده و تفسیر صحیح را برای حاضرین ارائه نمود .
محمد بن مسعود عیاشی سمرقندی در تفسیر خود ماجرای آن مجلس را چنین آورده است: در زمان معتصم عباسی، عوامل خلیفه عده ای دزد را - که راههای عمومی در بین شهرها را برای مسافرین و کاروانهای حج نا امن کرده بودند - دستگیر کرده و از مرکز خلافت در مورد چگونگی مجازات آنان خواستار دستور بودند . خلیفه در مورد این حادثه حساس، مجلس مشورتی تشکیل داده و از دانشمندان عصر، کیفیت اجرای حد شرعی را در مورد آنان خواستار شد . آنان گفتند: قرآن در این مورد بهترین راهکار است، آنجا که می فرماید: «انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض » (28) ; «کیفر کسانی که با خدا و رسول او به جنگ و محاربه بر می خیزند و در روی زمین در اشاعه فساد تلاش می کنند، این است که: اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا دست و پای آنان به عکس یکدیگر قطع شود و یا اینکه از سرزمین خود تبعید گردند .»
آنان به خلیفه پیشنهاد کردند طبق این آیه، یکی از کیفرهای فوق را در مورد تبهکاران انتخاب کند . معتصم عباسی در همان جلسه از امام جواد علیه السلام نیز نظر خواست . آن حضرت اول از اظهار نظر خودداری کرد، اما وقتی که با اصرار خلیفه مواجه شد، نظر خود را چنین اعلام کرد: اینان در استدلال به آیه خطا کردند . استنباط حکم شرعی از این آیه دقت بیشتری می طلبد و باید تمام جوانب مسئله در نظر گرفته شود و نسبت به جرمهای مختلف کیفرها فرق می کند; زیرا این مسئله صورتهای مختلف و احکام جداگانه دارد: 1 . اگر این راهزنان فقط راه را نا امن کرده اند; نه کسی را کشته و نه مال دیگری را به غارت برده اند، مجازات آنان فقط حبس است و این همان معنای نفی از ارض است . 2 . اگر راه را ناامن کرده و افراد بی گناهی را کشته اند، اما به مال دیگران تجاوز نکرده اند، مجازات آنان اعدام است . 3 . اگر امنیت را از راههای عمومی سلب کرده، انسانهای بی گناه را کشته و مال مردم را نیز به غارت برده اند، کیفر آنان باید سخت تر باشد; یعنی اول دست و پایشان را به عکس همدیگر قطع می کنند، پس به دار مجازات آویخته می گردند .
باری، گرچه این شجاعت علمی از امتیازات امام جواد (ع) است و نظیرش برای سایر ائمه اتفاق نیفتاده است؛ ولی این گونه مسایل که برخی از آنها گذشت، با مقام مقدس علمی امام جواد سازگار نیست. مقام علمی امام جواد را بهتر است از خودش بشنویم:
در مشارق الانوار منقول است که چون حضرت رضا (ع) به شهادت رسید، حضرت جوادالائمه (ع) به مسجد رسول الله آمد، منبر رفت و چنین فرمود:
«انَا مُحَمَّدُ بِنُ عَلِی الرِّضا انَا الْجَوَادُ انَا العَالِمُ بَانْسَابِ النَّاسِ فِی الاصْلَابِ انَا اعْلَمُ بِسَرَائِرِکمْ وَظَوَاهِرِکمْ وَمَا انْتُمْ سَائِرُونَ الَیهِ. عِلْمٌ مُنِحنا مِنْ قَبْلِ خَلْقٍ وَبَعْدَ فِنَاءِ السَّمَوَاتِ وَالارضَین وَلَوْلَا تَظَاهُرُ اهْل الْبَاطِلِ وَدَوْلَةُ اهْلِ الضَّلالِ وَشَوْبُ اهْلِ الشَّک لَقُلْتُ قَوْلًا مِنْهُ الْأوَلوُنَ وَ الآخِرُونَ ثُمَ وَضَعُ یدَهُ الشَّرِیفَةِ عَلی فیهِ وَ قَالَ یا مُحَمَّدُ أصْمُتْ کما صَمَتَ آبَاؤُک مِنْ قَبْلِ.»[29]
«من محمد بن علی جوادم! من عالم به نسبهای همه مردم هستم، مردمی که به دنیا آمده اند یا نیامده اند. من اعلم از خود شما به ظواهر شما و باطنهای شما هستم. این علم را قبل از خلقت عالم هستی داشته ایم و بعد از فنای عالم هستی نیز داریم. اگر نبود تظاهرات اهل باطل و دولتهای باطل علیه ما، و اگر نبود مردم عوام و شکهای آنان، چیزهایی می گفتم که همه تعجب کنند. سپس امام جواد دست بر دهان خود نهاد و فرمود ساکت باش؛ چنانچه پدرانت ساکت بودند.»
این است مقام اهل بیت و علم آنان و این است مقام امام جواد و علم او و اینکه واسطه این عالم است.
در خاتمه چند روایتی از امام جواد که به یک مضمون است، از میان روایات فراوانی که در کتب روایی شیعه از آن بزرگوار نقل شده، می آوریم؛ باشد که تذکری برای ما باشد:
قَالَ جَوَادُ الأئِمَّةِ عَلَیهِ السَّلامٌ: «الّثِقَةُ بِاللَّهِ تَعالی ثَمَنٌ لِکلِّ غَالٍ وَسُلَّمٌ الی کلِّ عَالٍ.»[30]
اعتماد به خدای متعال، بهای هر چیز گرانقیمتی و نردبان برای هر جای بلندی است.
وَقَالَ: «عِزُّ الْمُؤْمِنِ غِنَاهُ عَنِ النَّاسِ.» عزت مؤمن، بی نیازی او از مردم است. 32
وَ قَالَ «کیفَ یضَییعُ مَنِ اللّهُ تَعَالِی کافِلُهُ؟ وَکیفَ ینْجُو مَنِ اللّهُ تَعَالی طَالِبُهُ؟ وَمَنِ انْقَطَعَ الی غَیرِاللّهُ وَکلَهُ اللّهُ الَیهِ. وَمَنْ عَمِلَ عَلی غَیرِ عِلْمٍ افْسَدَ اکثَرَ مِمّا یصْلُحُ.»[33]
چگونه واگذارده به خود شود، کسی که خدا را کفیل خود قرار داده است؟ و چگونه نجات می یابد کسی که خدا در صدد او است؟ کسی که اعتماد به غیرخدا پیدا کند، خداوند او را به خودش وا می گذارد، و کسی که بدون علم کاری را انجام دهد، فساد آن بیشتر از اصلاح است.
این روایات که نظیر آن در روایات اهل بیت بسیار است، به ما می آموزد که ما باید در هر حال و برای هر کار اعتماد به خدا داشته باشیم. از همه بریدن و به خداوند متعال پیوستن، مایه سعادت است. از خدا بریدن و به دیگران چشم امید داشتن، جز نگرانی، ناامیدی و شقاوت و چیز دیگری در بر نخواهد داشت.
آنچه انسان را از غم و غصه، دلهره و اضطراب خاطر، ترس و وحشت از آینده و یا از دیگران نجات می دهد، اعتماد به خداست و آنچه غم و غصه می آورد، دلهره و اضطراب خاطر را زیاد می کند، چشم امید به دیگران داشتن است. پروردگار عالم در قرآن به این نکته در آیات فراوانی اشاره می کند:
خداوند می فرماید:
«وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یزْرُقْهُ مِنْ حَیثُ لَایحْتِسَبُ وَ مَنْ یتَوکلْ عَلی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ انَّ اللّهَ بَالِغُ امْرِهِ قَدْجَعَلَ اللّهُ لِکلّ شَی ءٍ قَدْراً».[32]
هر که تقوا پیشه کند- رابطه او با خدا محکم باشد- پروردگار عالم در بن بستها برای او راه فرار و چاره می آفریند و از راهی که امید ندارد، به او روزی می دهد. هرکه به خدا اعتماد کند، خدا او را کفایت می کند. همانا خداوند قدرت بر همه چیز دارد و برای هر چیزی مقدری قرار داده است.
این آیه شریفه به ما می آموزد؛ مقدر کسی که توکل به خدا کند، اعتماد به خدا داشته باشد، سعادت است و پروردگار عالم یار و مدد کار او است. این آیه شریفه به ما می آموزد؛ فقط اعتماد به خدا چاره ساز، بها برای هر چیز و نردبان برای هر نارسایی است:
پی نوشت ها:
[1] فرج المهموم: ص 221، 232، نشر رضی، قم، بحار، ج50، ص 58.
[2] فرج المهموم: ص 233، الخرایج و الجرائح، قطب راوندی، ج2، ص 666، نشر مؤسسه امام مهدی، قم، 1409ه، الثاقب فی المناقب، ابن حمزه، ص 524، تحقیق نبیل رضا علوان، نشر انصاریان، قم، 1411ه بحار، ج50، ص 43، 58.
3. سوره مریم، آیه 12.
4. سوره یوسف، آیه 22.
5. سوره قصص، آیه 14.
6. اصول کافی، ج 1،ص 384.
7. سوره یوسف، آیه 108.
8. سوره مائده، آیه 33.
9. تفسیر العیاشی، مکتبة العلمیة، تهران، ج 1،ص 315.
10. سوره مائده، آیه 6.
11. همان.
12. وسائل الشیعه، ج 28،ص 253.
13) احقاف/15 .
14) کافی، مولد ابی جعفر محمد بن علی الثانی، حدیث 3 .
15) المیزان، ج 14، ص 55 .
16) یوسف/108 .
17) تفسیر قمی، ج 1، ص 358 .
18) المیزان، ج 20، ص 307 .
19) قمر/24 .
20) همان/25 .
21) کشف الغمه، ج 3، ص 216; معجم رجال الحدیث، ج 15، ص 26 .
22) المیزان، ج 17، ص 216، ذیل آیه 48 سوره ص .
23) زخرف/87 .
24) المیزان، ج 18، ص 128 .
25) المیزان، ذیل سوره توحید .
26) نجاشی در مورد وی می نویسد: وی در زمان امام عسکری علیه السلام از نویسندگان آل طاهر بود . او دارای اعتقادات فاسد و در نقل حدیث ضعیف می باشد . (رجال نجاشی، ص 80). شیخ طوسی نیز احمد سیاری را در کتاب رجال خود، بدون اینکه تایید یا توثیق نماید، در ردیف راویان امام هادی و امام عسکری علیهما السلام به شمار آورده است . (رجال الشیخ، ص 384 و 397). اما در کتاب فهرست خویش او را شدیدا تخطئه و تضعیف کرده و به اعتقادات نادرست وی اشاره نموده است . (فهرست شیخ طوسی، ص 23).
27) معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 73 .
28) مائده/33 .
29 ابن حديث شريف با كمى اختلاف در عبارات در بحار الانوا ر ج 11 ص 79 چاپ قديم آمده است.
[30] روضه بحار ج 2 ص 365، اعلام الدين ص 309
[31] اعلام الدين ص 309 چاپ قم انتشارات آل البيت( ع) روضه بحار ج 2 ص 365
[32] اعلام الدين ص 309- روضه بحار ج 2 ص 363
[33] طلاق، قسمتى از آيه 2 و 3
منابع:
https://hawzah.net/fa/Article/View/95323
https://hawzah.net/fa/goharenab/View/75537
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/2689/3829/29236
https://hawzah.net/fa/Article/View/50820
https://hawzah.net/fa/Note/View/54001
https://hawzah.net/fa/Article/View/95002
https://hawzah.net/fa/Article/View/94425