مبانی کیهان شناسی اسلامی آیت الله مرتضی رضوی
پنج شنبه 30 بهمن 1399 3:05 PM
بنیان گذار نظریه انفجار بزرگ و انبساط جهان یک فرد مذهبی و یک کشیش مسیحی کاتولیک است! و در همین راستا نیوتون، انیشتین و استیون هاوکینگ نیز هرگز تفکرات خود را در قالب فیزیک تجربی صرف ارائه نداده اند. بلکه به نوعی همیشه در فضای غیر متعین فیزیک تجربی و مبانی هستی شناختی دینی و فلسفی در نوسان و طلاتم بوده اند. نشانه های ابتدایی اکثر فرضیه های علمی از تفکر در مبانی هستی شناختی حاصل شده است که بعد ها با فیزیک تجربی و به روش اثبات یا ابطال گرایی مورد آزمون و خطا قرار گرفته است. همان طور که فرضیه میدان هیچ استیون هاوکینگ و آفرینش از هیچ لارنس کراوس گزاره ابطال پذیر غیرعلمی و جزو روایت های کلان فلسفی و نظریه های فراگیر و جهان شمول فلسفی است که هیچ سنخیتی با گزاره های علمی در حوزه فیزیک تجربی ندارد.
مبانی کیهان شناسی مورد بحث استاد مرتضی رضوی مدرس حوزه و دانشگاه نیز در کتاب تبیین جهان و انسان در افقی از بالاترین منظر هستی شناختی بیان می شود که در بیشتر موارد به لحاظ منطقی امکان ورود فیزیک تجربی حتی به دامنه های ابتدایی آن غیر ممکن و محال است. در واقع "ایجاد" ایستگاه فرضی توقف در قلمرو ازلی کائنات است و علم و دانش، و فیزیک تجربی تا جایی که علت وجود دارد معلول را می شناسد، "امر" پروردگار منطقه صفر بدون علت و " کن فیکون" اراده ایجاد بی درنگ خداوند است.
"ایجاد" و انشاء پیش ماده یا پیشآفرینش جهان و خلقت کائنات، همانطور که نقطه آغاز جهان است، نقطه شروع شکل گیری مبانی هستی شناسی در کتاب تبیین جهان و انسان هم هست. این مبانی هستی شناسی در اصول چهارده گانه به تبیین علمی گسترش و تغذیه جهان، مهبانگ عظیم و بیگ بنگ، قانون جاذبه یا قانون دافعه، شگل گیری هفت آسمان یا جهان های موازی و در نهایت خلاء کاذب یا پایان کار جهان کائنات و ... می پردازد.
ژورژ لوموتر کشیش مسیحی کاتولیک طراح اصلی انفجار بزرگ و انبساط کیهانی نظریه خود را به زبان ساده و بدون پیچیدگی های فلسفی و معادلات ریاضی و محاسبات فیزیکی طرح می نماید. اما حقیقت آنقدر ساده است که آن را پیش پا افتاده می انگارند و نظریه لوموتر به علت بیان ساده و مذهبی در زمان خودش نادیده گرفته می شود تا اینکه دو سال بعد، ادوین هابل به کمک دادههایی که بر اساس میراث فکری لوموتر در اختیار داشت، نظریه جدید ثابت کیهانی را در قالب آکادمیک و شاکله علمی و فیزیک تجربی به نام خود ثبت و مصادره می نماید. هر چند امروز تلاش می شود احترام میراث فکری لومتر به نوعی با تغییر قانون هابل به قانون لوموتر-هابل تلافی شود، اما به قول فردهویل "کلمات به مانند نیزهاند، اگر فرو روند، بیرون کشیدنشان دشوار است".
وقتی یک پارادایم با اقتدار کلمات به شکل بی رحمانه ای یکی را نادیده می گیرد و یکی را به شکل سرکوب گرانه ای بزرگ می نماید، بالا بردن دوباره یکی و به زیر کشیدن او از حافظه کتاب تاریخ به این زودی دشوار است. همانگونه که میراث علمی کتاب تبیین جهان و انسان به شکل سرکوبگرانه ای به نفع آکادمی های غربی سرقت و مصادره می شود. صرفا به این بهانه که کیهان شناسی علمی مبتنی بر دین نمی تواند انتظارات و توقعات مجامع علمی مبتنی بر فیزیک تجربی را برآورده نماید. آنگاه همین نظریات کیهان شناسی علمی مبتنی بر آموزه های مذهبی از طرف راهزنان آکادمیک غربی سرقت و پس ازغسل تعمید درجام مقدس طلایی به اصطلاح ساینس و در شاکله فاخرانه ای از کشفیات جدید غرب به جهان علم عرضه می شود!
ژورژ لوموتر کشیش مسیحی معتقد بود: از آنجائیکه عالم هستی منبسط میشود، میتوانیم چنین نتیجه بگیریم که با برگشت نگاهمان به زمانهای گذشته، بایستی که عالم هستی کوچکتر بوده باشد. او اضافه میکند که هرچه بیشتر به عقب بر گردیم بایستی عالم هستی کوچکتر و کوچکتر بوده باشد. در نهایت، لومتر با برگشت زمان به عقب چنین نتیجه میگیرد که کوچک شدن عالم هستی به حدی میرسد که اندازه گیری آن با دانش امروز فیزیک و کوانتم مکانیک و ریاضییات امکان پذیر نیست.
بعدها همین نظریه ساده لوموتر به زبان فیزیک تجربی و آکادمیک توضیح داده می شود که با نگاه به گذشته و کوچک شدن عالم هستی، باید درجه حرارت عالم هستی نیز بالا برود. هرچه بیشتر بعقب برگردیم، با کوچکتر شدن عالم هستی، درجهٔ حرارت بیشتر و بیشتر میشود و بحدی بالا میرود و زیاد میشود که کلیهٔ عناصر موجود در عالم هستی، به جزئیات تشکیل دهنده هسته ی اتمها (پروتونها و نئوترونها) تبدیل میشوند. در این موقعیت، عالم هستی باید بی اندازه کوچک بوده باشد. زیرا اجزای تشکیل دهنده ی هسته ی اتمهای موجود در عالم هستی (پروتونها و نئوترونها) حجم چندانی ندارند.
در ادامهٔ این روند ( برگشت به گذشته) انرژی و درجه حرارت باید بحدی زیاد و غیر قابل تصور بالا باشد. در این حالت، کلیهٔ پروتونها و نئوترونها به اجزای تشکیل دهنده (یعنی کوارک) تبدیل میشوند. از آنجائیکه «کوارک » حجم مادی ندارد، و عالم هستی فقط متشکل از کوارک بوده پس عالم هستی فقط یک ذره ای بوده بسیار ناچیز، با حرارتی »یشتر از یکصدهزار میلیون درجهٔ سانتیگراد.«
ژرژ لومتر مایل بود که این نظریه علمی، دینی با توجه سایر فیزیکدانان جهان مواجه شود. در این میان انیشتین او را می ستاید و تمجید میکند و هر دو بوجود آمدن عالم هستی و انرژی را در رخداد انفجار بزرگ و بیگ بنگ تائید میکنند. اما در نهایت این قانون ادوین هابل است که تا به امروز میراث فکری لوموتر را به نام خود مصادره نموده است!
عامل ایجاد این ذره بسیار ناچیز جهان و رخداد عظیم بیگ بنگ، چه میتواند بوده باشد؟. این سوالی ست که دانش فیزیک جوابش را هنوز نیافته است و نمی داند. و دقیقا از همین جاست که مبانی کیهان شناسی استاد مرتضی رضوی مبتنی بر ایجاد جهان در مقام پاسخ به این نمی دانم بزرگ در عرصه کیهان شناسی برمی آید! هنگامی که استاد مرتضی رضوی محاسبه می نمایند که «هستی» تقریبا در 123 میلیارد سال پیش، و پس از رخداد اولین بیگ بنگ آغاز شد، بیدرنگ سوال بنیادین و اصلی مطرح میشود که… قبل از 123 میلیارد سال پیش و قبل از اولین بیگ بنگ چه بوده است؟
معمولا از همین جا و با همین جمله، کیهان شناسی و فیزیک تجربی وارد حوزه هستی شناسی می شود. و از آنجا که این مباحث با این ارقام نجومی با علم و عقل بشری دست نایافتنی است و از دسترس دانش فیزیک تجربی خارج است، تنها راه ورود به این عرصه ناشناخته منابع وحی الهی، قرآن و روایات اهل بیت علیه السلام است. روشی که استاد مرتضی رضوی در کتاب تبیین جهان و انسان راه برون رفت از این بن بست "نمی دانم" را به صورت علمی ارائه می نماید.
دانلود کتاب تبیین جهان و انساناستاد مرتضی رضوی در پاسخ به این سوال بزرگ که قبل از بیگ بنگ چه بوده است؟ می گویند: این انفجار عظیم تنها انفجار ممکن در جهان کائنات نیست، بلکه جهان تا کنون یک مرحله ایجاد، و شش مرتبه بیگ بنگ را طی نموده است و در طول 123/187/000/00 میلیارد سال هفت آسمان پدید آمده است و از ششمین و آخرین بیگ بنگ در حدود 13/668/000/000 میلیارد سال سپری شده است. و جهان پیش رو و آسمان هفتم پس از طی 4/563/000/000 میلیارد سال دیگر دچار بیگ بنگ هفتم خواهد شد و هشتمین آسمان شکل خواهد گرفت و جهان کائنات بزرگ و بزرگ تر خواهد شد.
با برگشت زمان به عقب و کوچک شدن عالم هستی تا حد یک ذره ناچیز، اندازه و چگونگی بوجود آمدن آن با دانش امروز فیزیک و کوانتم مکانیک و ریاضییات امکان پذیر نیست و دانش فیزیک جوابش را هنوز نیافته است و نمی داند.
اما استاد مرتضی رضوی به این سوال پاسخ می دهند: که آن ذره کوچک اولیه (پیش ماده) و پیشآفرینش جهان کائنات اساسا خلق نگردید تا پرسیده شود از چه چیز خلق گردید. بلکه با امر و "کن فیکون" بی درنگ و در کثری از ثانیه ایجاد و انشاء گردیده است. و خداوند چون به کاری اراده فرماید، فقط می گوید باش، پس بی درنگ موجود می شود. هنوز قانون خلق، قانون علت و معلول، قانون دافعه و قانون جاذبه و گرانش و رانش پدید نگردیده است تا به دنبال علت این معلول بود! نام این پیشآفرینش "ایجاد" است که مبداء تمامی فرمول ها و قانون ها و مواد و انرژی هاست. نه تنها قانون خلق و آفرینش و قانون علت و معلول پس از ایجاد این ذره اولیه پدید آمد، بلکه زمان، مکان و فضا هم پس از ایجاد این ذره اولیه معنا و مفهوم می یابد.
بنابر این خود این ماده کوچک اولیه اصلا خلق نگردیده است تا بخواهیم قوانین خلقت و جهان آفرینش را بر آن تعمیم بخشیم بلکه ایجاد شده است. و ایجاد یعنی "کن فیکن" ... خداوند گفت باش، و باشنده شد! اما ماهیت "کن فیکن" چیست؟ ... هر چیستی و هستی پس از آن چیستی و هستی یافت و لذا پاسخ به هر سوالی از ماهیت، چیستی و هستی "کن فیکن" محال است. بنابر این پیش ماده و پیشآفرینش جهان کائنات برای انسان هرگز قابل درک و با علم مورد شناسایی نخواهد بود. و این چیزی نیست جز آنکه: خداوند چون به کاری اراده فرماید، فقط می گوید باش، پس بی درنگ موجود می شود.
در مستند داستان آفرینش، داستان از آنجا آغاز می شود، که جایی نبود،... روزی بود، روزی نبود. و خداوند اراده فرمود تا جهانی بیافریند: ماده کوچک اولیه با کن فیکون "ایجاد" و در جوشش ابدی با دافعه و قانون رانش گسترش یافت و با مهبانگ های متعدد آسمان های هفتگانه را پدید آورد... گسترش شگفت انگیز جهان کائنات در همان ابتدا با جوشش ابدی انرژی و مواد آلی با قانون دافعه و رانش آغاز گردید.
این گسترش نه با انبساط و قانون جاذبه، که با افزایش حجم بر جهان کائنات که مدام از منبع بی پایان اولیه فوران می یابد و با جوشش و فوران انرژی و مواد، ساخت کائنات را فراهم و امکان پذیر می سازد.
اکنون سوال این است که چگونه این مواد پر انرژی از آن می جوشد و تا درور دست های دست نایافتنی می خروشد و گسترش کائنات را تا بی نهایت تامین و امکان پذیر می سازد؟ پاسخ همان یکی است: این فوران ماده و انرژی از همان ابتدا با ایجاد ماده اولیه در مرکز جهان ایجاد گشت و به طور ابدی هم ادامه خواهد داشت. و لذا پاسخ به هر سوالی از منشاء فوران ماده و انرژی از مرکز جهان محال است.
ایجاد: مفهوم ایجاد در کتاب تبیین جهان و انسان پیشآفرینش آفرینش و خلقت کائنات است. بدین معنا که جهان نه از عدم به وجود آمد و نه از چیزی مسبوق بر خود، بلکه جهان ایجاد و انشاء گردیده است.
اگر به عقب برگردیم؛ جهان دیروزی از جهان امروزی کوچک تر بوده، و جهان یک قرن پیش کوچک تر... و کوچک تر. می رسید به آغاز پیدایش جهان که خیلی کوچک و شاید به بزرگی یک نخود بوده است که در احادیث ما از آن با «گوهر کوچک با نور شدید سبز» تعبیر شده است.
ماده اولیّه جهان از کجا آمده؟ اگر از افسانه ها و نیز از تخیلات ارسطوئیان، بگذریم، قرآن و اهل بیت(ع) می گویند: خداوند آن ماده اولیه را «ایجاد» کرده است. آن ماده نه از چیزی که قبلاً بوده ساخته شده و نه از وجود خدا صادر شده.
لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ. آن ماده اولیه خلق نشده تا گفته شود: از چه چیزی خلق شده؟ بل که آن با «امر»= کن فیکون، ایجاد، انشاء، ابداع شده است. پس از آن به سرعت رو به بزرگ شدن رفته و می رود.
"ایجاد"، ایستگاه فرضی توقف در قلمرو ازلی کائنات است. علم و دانش تا جایی که علت وجود دارد معلول را می شناسد، "امر" پروردگار منطقه صفر بدون علت و " کن فیکون" اراده ایجاد بی درنگ خداوند است.
مادۀ اولیۀ جهان، پدیدۀ امری بود و با امر «کن فیکون» به وجود آمده؛ نه از چیز دیگری خلق شده و نه از عدم آفریده شده، بل «ایجاد» شده است؛ ابداء و ابداع شده است.
«کَانَ اللَّهُ وَ لَمْ یَکُنْ مَعَهُ شَیءٌ»:خدا بود و هیچ چیزی وجود نداشت حتی «زمان». ایجاد مادّۀ اولیّه ایجاد زمان هم بود. بر خلاف نظر ارسطوئیان که باور دارند جهان از وجود خدا صادر شده است. و بر خلاف نظر صوفیانِ «همه چیز خدایی» که کل اشیاء را خدا می دانند.
مادّۀ اولیۀ ایجادی جهان، گاز بوده است که در ادبیات حدیثی به آن «هوا» گفته شده، هیچ فرقی نمی کند شما واژۀ گاز را عام بگیرید
ماده یا مجردات: ماهیت مادۀ اولیّه جهان: آن پدیدۀ ایجادی اولیه، چه بود؟ در آن کتاب ها به شرح رفته است که: هر آنچه (غیر از خدا) وجود دارد یا مادّه است و یا مادّی. و آنچه ارسطوئیان ما «مجردات» می نامند و برخی از موجودات از قبیل فرشته، روح، عقل، را تحت این عنوان قرار می دهند، خیال و توهم است.
همه چیز غیر از خدا، محسوس است و توهماتی به نام مجردات وجود خارجی ندارد! حتی فرشته، روح، جن، ابلیس، هوش، عقل و احساس محسوس هستند.
همه چیز غیر از خدا مادی، محسوس و مشمول ابعاد و در سیطره زمان و مکان محصور هستند. واهمه از خطر سقوط در بینش طبیعت گرایان و دهریون و ترس از اتهام مارکسیسم و ماتریالیسم، منجر به سقوطی هولناک در مغاکی به نام متافیزیک و توهماتی بنام مجردات، مثل افلاطون، عقول عشره، صادر اول، و صدور و فیضان و تجلی از ذات خداوند گردیده است!
همانطور که مایع ازجامد لطیف تر است، بخار و گاز نیز از مایع بسیط و فررار تر هست، به همان میزان و با شدت و ضعف از جسم کثیف به جسم لطیف، روح فی المثل از نور وگاز بسیط تر هست و همین طور عقل و فرشته ها از نور. تنها مجرد از زمان و مکان، خالق زمان و مکان هست.
میدان هیچ، آفرینش از هیچ: «هیچ» که نه ماده است و نه انرژی، پس لابد یک امر غیر فیزیکی است. و اگر چنین است چگونه هاوکینگ و فیزیکدانان به عنوان فیزیکدان دربارۀ آن ابراز نظر می نمایند؟ آیا فیزیک می تواند دربارۀ چیزی که نه ماده است و نه انرژی اظهار نظر کند و نام آن را «هیچ» بگذارد.
هاوکنیگ مسئلۀ «هیچ» را که فقط در محور دو موضوع «پیدایش جهان» و در برخی مسائل نادر دامنه ای فیزیک، مطرح بود به مسئلۀ «گسترش جهان» نیز سرایت داد و گفت: در مرکز جهان میدانی هست که دائماً ماده و انرژی در آن تولید می شود. و نام آن را «میدان هیچ» گذاشت.
هاوکینگ در مسئلۀ گسترش جهان، ابتدا باید آن «هیچ» را از عرصۀ ریاضی محض خارج کرده و آن را تجربی کند و پس از این اثبات، به «تغذیۀ جهان از این هیچ» در گسترش سهمگین و پرسرعتش؛ برسد.
او در این بحث، از اصطلاح هیچ در فیزیک سوء استفاده می کند و متاسفانه دقیقاً در مقام فریبکاری قرار می گیرد. و کم نیستند دانشمندانی که به عدم صداقت علمی او تصریح بل تأکید کرده اند.
اما آن «هیچ» که هاوکینگ عنوان می کند نه می تواند آن اصطلاح فیزیکی باشد و نه می تواند اصطلاح هستی شناسی فلسفی به معنی «عدم» باشد.
در هر صورت "میدان هیچ" هاوکینگ و گیتی از هیچ لارنس کراوس حتی صورت جدیدی از صورت قدیم قیل و قال وجود و عدم نیست که اکنون با بازی های زبانی یک "چیز" از هیچ" چیز را ساخته و پرداخته اند.
در واقع ابداع اصطلاح "میدان هیچ" هاوکینگ و "گیتی از هیچ" لارنس کراوس به نوعی تداعی گر همین اصل قرآنی ایجاد یا همان کن فیکون هست که از بیان صحیح آن باز می مانند و برای گریز از انبوه تناقضات موجود ناگزیردست به کار ساخت و ساز واژه ها می شوند و برای لاپوشانی این ضعف با بازی های زبانی آن را مبهم و گل آلود بیان میکنند. تا صورت پیچیده علمی به خود بگیرد.
ماده از انرژی به وجود می آید، و انرژی از آن «هیچ» تولید می شود. آن «هیچ فاقد زمان» نیز فعل یک فاعل فاقد زمان است که ما به آن خدا می گوئیم. آن «هیچ» امر خدا، فعل خدا است. و خدای نیوتن و اینشتین نیز همین خداست. فیزیک در افق بالاتر رابطۀ بس قوی و اساساً «رابطه وجودی» با وجود خدا و اثبات وجود خدا دارد. و این، در افق بالاتر اساسی ترین مسئله و والاترین ثمرۀ فیزیک است و لذا قرآن این همه در فیزیک و کیهان شناسی بحث می کند.
نظام رشته ای و ریسمانی جهان: جهان تغذیه می شود؛ می خورد و بزرگ می شود؛ از آغاز پیدایش جهان دائماً از مرکز جهان، انرژی ها و مواد، «ایجاد» شده و به شش جانب می روند. این نو پدیدها به صورت رشته هائی همراه با نوسانات، در حرکت هستند.
جهان از آغاز با نظام رشته و ریسمان اداره می شد و می شود. همیشه از مرکز جهان، انرژی و مواد ایجاد می شود و به شش جانب مانند رشته های یال اسب، مرسل و گسیل می شوند: والمرسلات عرفاً ...
امر و خلق: فعل امری؛ که چیزی را «ایجاد» می کند نه از چیز دیگر و نه از عدم، بل «ایجاد» می کند. پیدایش مادّۀ اولیّۀ جهان از این فعل خدا است که با امر «کن فیکون» ایجاد شده، و این امر کن فیکون تنها برای ایجاد مادّۀ اولیۀ جهان نبوده بل فرمانی است دائمی که همیشه و مدام در مرکز جهان کار می کند و ماده و انرژی ایجاد می شود؛ جهان این گونه تغذیه شده و بزرگ شده و گسترش می یابد، گسترش جهان انبساطی محض و بادکنکی نیست.
قرآن و حدیث می گوید: افعال امری خدا نیز مانند ذات او، از دایرۀ توان و مسؤلیت عقل و علم خارج است. افعال خلقی خدا که موضوع علم و در مسؤلیت علم هستند همگی «قَدَری» هستند؛ کار علم شناخت قَدَرها است، اما افعال امری خداوند «قضاء» هستند که علم به شناخت چگونگی آن ها راه ندارد؛ اساساً آن ها این گونه «چگونگی» ندارند تا علم به توضیح آن چگونگی بپردازد.
علوم تجربی و علوم انسانی و هر اندیشۀ بشر، بر اساس «قَدَر» ها، کار می کنند؛ در هر جا به دنبال «علت یابی» هستند؛ علت هائی که صورت «قانون» دارند یا باید صورت قانون پیدا کنند. اما در جهان کائنات حوادثی هستند که با قوانین علمی سازگار نیستند به ویژه در «فیزیک ذره» و در «زیست شناسی»
دانشمند فیزیک می خواهد آن را در بستر قوانین فیزیک علت یابی کند. و چون حوادث امری خارج از دایرۀ علیّت هستند؛ معلول نیستند «ایجاد»ی هستند، به ناچار دست از قوانین فیزیک بر می دارد و به «مدل سازی صرفاً ریاضی» می پردازد که علاوه بر این که اصل این کار درست نیست، از دایرۀ تجربه و حتی از مسؤلیت دانش ریاضی نیز خارج می شود، و او به ناچار اصطلاح «هیچ» را می سازد.
فعل امری، و حوادث امری- خواه یک حادثۀ بزرگ یا کوچک- اساساً از دایره و مسؤلیت علم خارج است، زیرا کار علم «علّت یابی» است و افعال امری خدا و حوادث امری علتی ندارند تا علم به آن دست یابد.
انفجار عظیم، بیگ بنگ، گسترش جهان: آن چیزی که منفجر شده هر چه باشد و با هر انباشتی از انرژی فرض شود و با هر تصور و تصویر ذهنی، هیچ تناسبی با «سرعت گسترش» که خود کیهان شناسان و اهل فیزیک آن را توضیح می دهند سازگار نیست؛ غربی ها در برابر این سرعت عظیم گسترش چاره ای ندارند که هر روز به انباشت انرژی در آن «شیئ منفجر شده» بیفزایند و خودشان را از تنظیم معادله و محاسبه میان این «سرعت» و آن «انباشت انرژی» راحت کنند.
گسترش جهان تنها در اثر آن انفجار نیست؛ جهان می خورد و بزرگ می شود؛ گسترش جهان انبساطی نیست، بادکنکی نیست. پیش از بیگ بنگ نیز جهان می خورد و بزرگ می شد. و جهان قبل از این بیگ بنگ شش مرحله را پشت سر گذاشته بود.
منبع و منشاء جهان کائنات: فعل امری؛ که چیزی را «ایجاد» می کند نه از چیز دیگر و نه از عدم، بل «ایجاد» می کند. پیدایش مادّۀ اولیّۀ جهان از این فعل خدا است که با امر «کن فیکون» ایجاد شده، و این امر کن فیکون تنها برای ایجاد مادّۀ اولیۀ جهان نبوده بل فرمانی است دائمی که همیشه و مدام در مرکز جهان کار می کند و ماده و انرژی ایجاد می شود؛ جهان این گونه تغذیه شده و بزرگ شده و گسترش می یابد، گسترش جهان انبساطی محض و بادکنکی نیست.
جوشش انرژی یا ماده تاریک از مرکز جهان: علی بن ابراهیم در تفسیرش، که به پدیده های خلقی می رسد شش چیز (ظلمت، نور، ماء، عرش، هوای عقیم، آتش) را می شمارد، در ترتیب پیدایش آن اشیاء ششگانه، ظلمت را قبل از نور آورده است زیرا در مرحلۀ پیدایش، تاریکی بر نور تقدم دارد و امروز نیز می بینیم که هم از نظر کمیت و هم از نظر کیفیت، تاریکی بر نور غلبه دارد و اکثریت مواد و انرژی های جهان را «مادّۀ تاریک» و «انرژی تاریک» تشکیل می دهند. این ترتیب را در سخن دیگر امام سجاد علیه السلام می بینیم که می فرماید: «سُبْحَانَکَ تَعْلَمُ وَزْنَ الظُّلْمَةِ وَ النُّورِ»: خدایا پاک منزهی تو، وزن تاریکی و نور را می دانی.
به نظر می رسد ماده تاریک به مثابه آب اقیانوس برای پدیده های موجود در اقیانس است. تمامی کرات و کهکشان ها در درون اقیانوسی از ماده تاریک شناورند. ماده تاریک مقدم و اصل و اساس کائنات است که تمامی پدیده ها بعد از ایجاد آن در آن پدید آمده اند.
وزن بر اساس قانون جاذبه نیروئی است که جاذبه بر یک چیز وارد می کند. اما بر اساس قانون دافعه وزن فشاری است که دافعه از مرکز جهان به کل جهان و نیز به هر شیئ از اشیاء جهان وارد می کند.
در هستی شناسی اسلام جهان هم مرکز دارد و هم حدود؛ دائماً از مرکز آن، ماده و انرژی «ایجاد» می گردد؛ ایجاد با امر «کن فیکون»؛ همان امری که ماده اولیّه جهان را ایجاد کرده هنوز هم ایجاد می کند و ایجاد خواهد کرد و همین ایجاد مداوم است که یکی از دو طرفِ وزن است: ایجاد مداوم بر کل جهان فشار می آورد در نتیجه کل کائنات و جهان دارای وزن می شود. میزان این فشار به هر شیء به نسبت کمیت و کیفیت فیزیکی آن شیء و سهمی که در موجودیت خود دارد، وارد می شود و وزن آن را تعیین می کند. هم هر شیء از اشیاء جهان وزن دارد و هم کل جهان به عنوان یک «کل» وزن دارد. همان طور که نور وزن دارد تاریکی هم وزن دارد. پس سایه هم وزن دارد. مادۀ تاریک، ماده است، و تاریکی آن، مادّی است؛ هر دو وزن دارند هر کدام به سهم و اقتضای ماهیت خود.
هفت آسمان یا جهان های موازی: شش جهان یا شش آسمان در موازات یا مراتب بالای جهان ما قرار دارند. جهان ریز و کوچک اولیّه یک سطح بیرونی داشت- زیرا که محدود بود و هر محدود نمی تواند بدون سطح بیرونی باشد- یعنی یک آسمان داشت و در هر انفجار عظیم (= قیامت= بیگ بنگ) یک آسمان در زیر آسمان قبلی پدید گشت و اینک دارای هفت آسمان است. و این همه کرات، منظومه ها و کهکشان ها در درون آسمان پائین (که در آخرین بیگ بنگ به وجود آمده) قرار دارند و باز هم به تکثر و گسترش شان و در نتیجه به گسترش آسمان ها افزوده می شود.
در کتاب «تبیین جهان و انسان» تحولات ششگانۀ جهان به تحولات تنۀ یک درخت تشبیه شده است: اگر به تنۀ بریده درخت نگاه کنید می بینید که یک دایرۀ مرکزی دارد و چندین حلقه آن را احاطه کرده است؛ در هر مدت معین یک حلقه از دایرۀ مرکزی پدید آمده است، معمولاً سن درخت ها از تعداد این حلقه ها مشخص می شود. جهان نیز همین طور است؛ در مرحلۀ ایجاد یک مرکز و یک پوسته داشت و در هر تحول یک حلقه از مرکز آن پدید شده است و اینک دارای یک مرکز و هفت آسمان است.
مرکز در مرکز: محتوای پائین ترین آسمان (که عبارت است از کهکشان های بی شمار)، مرکز جهان است و این مرکز نیز برای خودش یک مرکز دارد که به طور مداوم ماده و انرژی در آن ایجاد می شود و جهان را بزرگتر و گسترده تر می کند. و گسترش جهان نه بادکنکی است و نه انبساط محض. بل جهان هنوز هم از آن امر «کن فیکون» می خورد و بزرگ می شود.
قانون جاذبه یا دافعه: آنچه جهان را اداره می کند جاذبه نیست بل دافعه است: منشاء دافعه فوران مواد و انرژی پرفشار و ماده تاریک از مرکز جهان است. (قانون جاذبه نیوتون) یکی از اصول اساسی و کلیدی که در کتاب تبیین جهان و انسان آمده و در مستند داستان آفرینش جهان نیز به آن اشاره شده است، قانون دافعه یا رانش است که کاملا برخلاف نظریه مشهور قانون جاذبه و گرانش نیوتون است!
به نظر می رسد با آمدن نسبیت و کوانتوم، فیزیک نیوتنی ای که قرار بود پایان فیزیک باشد، در ابعاد اتمی و سرعت های بالا بی اعتبارشده است. در چنین شرایطی پیوسته به دنبال یک جایگزین هستند که این خلاء و این حلقه مفقوده را پر نمایند
دور نیست تا جناب استیفان هاوکینگ نماینده و تریبون جهان غرب از فراز سکوی کیهان شناسی و کرسی فیزیک اعلام نماید که آنچه باعث گسترش شگفت انگیز جهان کائنات می گردد نه قانون جاذبه و گرانش، که قانون دافعه و رانش است.
قانون دافعه یا رانش کاملا برخلاف نظریه مشهور قانون جاذبه و گرانش نیوتون است! جاذبه ای که نه سر منشاء آن معلوم است و نه چرائی آن. تنها از رؤیت سقوط سیب در پیش چشم نیوتون ناشی شده سپس معادلۀ برآیند آن برآورد شده است، معادله ای که از آنِ دافعه است نه جاذبه.
قانون دافعه با ایجاد ماده کوچک اولیه بوجود آمده است و همواره وجود خواهد داشت. عملکرد این نیرو برخلاف سیاه چاله ها که فرو می خورند، همانند سفید چاله ها فرا می دهند. هرچند عملکرد هر دو ناشی از نیروی رانش ، فشار، دافعه و فوران ماده و انرژی از مرکز جهان کائنات است.
به نظر می رسد با آمدن نسبیت و کوانتوم، فیزیک نیوتنی ای که قرار بود پایان فیزیک باشد، در ابعاد اتمی و سرعت های بالا بی اعتبارشده است. در چنین شرایطی پیوسته به دنبال یک جایگزین هستند که این خلاء و این حلقه مفقوده را پر نمایند.
زمزمه پایان فیزیک پیش از این در روزهای اوج فیزیک نیوتنی شنیده شده بود. در همان زمان ناتوانی در تبیین مدار اورانوس به تدوین مکانیک لاگرانژی انجامید و دوباره در اوج غرور مکانیک لاگرانژی در قرن نوزدهم، آزمایش مایکلسون- مورلی و آزمایش پرتو کاتودیک دوباره رویای پایان فیزیک را نقش بر آب کرد و با آمدن نسبیت و کوانتوم، فیزیک نیوتنی ای که قرار بود پایان فیزیک باشد، در ابعاد اتمی و سرعت های بالا بی اعتبارشد.
سقوط سیب: سقوط آن سیب (که نیوتون با ملاحظۀ آن به قانون جاذبه معتقد شد) نه به دلیل جذب است بل به دلیل از دست دادن یک دافعه است. تنه درخت با شاخه هایش یک شبکه دافعه است که سیب را در ارتفاع نگه می دارد؛ وقتی که سیب رسیده می شود رابطه اش با شاخه گسسته می گردد؛ عاملی که آن را دفع می کرده و در آن بالا نگه می داشت. از بین می رود و سیب به همان جایگاه برمی گردد که پیش از به وجود آمدن درخت، در آن جا بود.
به عبارت دیگر: دافعه در جهان به دو نوع است: دافعۀ عمومی، و دافعه موردی. دافعه عمومی: همۀ نقاط جهان اعم از عرصه های انرژی و مواد، جزء جزء محتوای جهان تحت تاثیر «ایجاد از مرکز» به شدت تحت فشار است؛ فشار شدید که دافعه شدید است. دافعه و فشاری که جهان را در یک دقیقه میلیاردها کیلومتر مکعب بزرگ می کند.
همه اشیاء کیهانی در اثر فشاری که بر سرتاسر کیهان حاکم است، هر کدام جایگاه معینی دارند، عرصه های گستردۀ انرژی و کرات دائماً در «تزاحم مکانی» هستند؛ همه چیز تحت فشار است و به همین دلیل از جایگاه معین خود خارج نمی شود.
شاید روزانه میلیون ها بار در عرصه شش جانبه کیهان و جهان حوادث رخ می دهد و نیز خواهد داد، به هیچ وجه با سیستم فیزیک نیوتونی قابل توضیح نیست. و این مسئله دلیل بس بزرگ و مهمی است که به روشنی می گوید: جاذبه ای در جهان و نظام جهان وجود ندارد، هر چه هست فشار و دافعه است.
قانون گسترش یا انبساط جهان: جهان از منشاء و منبع مواد پرانرژی از مرکز جهان می خورد و بزرگ و بزرگ تر می شود. آن چه انفجار بزرگ بیگ بنگ در آن رخ داده، چه قدر فشرده و انباشتی از ماده و انرژی بوده که در طول این زمان بس طولانی با آن سرعت عظیم گسترش می یابد، هنوز هم به گسترش خود ادامه می دهد و پایان نمی یابد-؟! و تا کی ادامه خواهد یافت؟ سرانجام این گسترش عظیم چه خواهد بود؟ آیا پایان این انبساط به انقباض، و حرکت معکوس منجر خواهد شد؟
این جهان بس بزرگ باز به طور مرتب به بزرگ شدنش ادامه می دهد. تا شما چهار سطر از این کتاب را بخوانید میلیاردها کیلومتر مکعب بر حجم جهان افزوده شده است.
اگر به عقب برگردیم؛ جهان دیروزی از جهان امروزی کوچک تر بوده، و جهان یک قرن پیش کوچک تر... و کوچک تر. می رسید به آغاز پیدایش جهان که خیلی کوچک و شاید به بزرگی یک نخود بوده است که در احادیث ما از آن با «گوهر کوچک با نور شدید سبز» تعبیر شده است.
دانشمندان غربی به اصل «گسترش جهان» پی برده اند. اما در مسائل اساسی متعدد آن به اصطلاح می لنگند: آنان گسترش جهان را «انبساطی» می دانند، یعنی محتوای جهان منبسط می شود و گسترش نتیجه انبساط است. آنان گمان می کنند: گسترش جهان در اثر انفجار عظیم (بیگ بنگ) است که رخ داده و کهکشان های امروزی را به وجود آورده است و هنوز هم جهان در اثر آن انفجار روبه گسترش می رود.
آنان هیچ پاسخی به این پرسش ها ندارند که: پیش از بیگ بنگ چه چیزی بوده؟ آن انفجار عظیم در چه چیزی رخ داده؟ آن چه بیگ بنگ در آن رخ داده از کجا و چگونه به وجود آمده بود؟ و آیا در عمر جهان تنها یک بیگ بنگ رخ داده یا بیگ بنگ های متعدد بر جهان گذشته است؟
آن چه انفجار بزرگ بیگ بنگ در آن رخ داده، چه قدر فشرده و انباشتی از ماده و انرژی بوده که در طول این زمان بس طولانی با آن سرعت عظیم گسترش می یابد، هنوز هم به گسترش خود ادامه می دهد و پایان نمی یابد-؟! و تا کی ادامه خواهد یافت؟ سرانجام این گسترش عظیم چه خواهد بود؟ آیا پایان این انبساط به انقباض، و حرکت معکوس منجر خواهد شد؟ اگر مسیر سریع انبساط به انقباض تبدیل خواهد شد، چگونه و چه طور؟؟ و ده ها پرسش متفرع بر این پرسش.
و مهم این که: در مکتب ثقلین، گسترش جهان در اثر بیگ بنگ نیست؛ این گسترش سریع و عظیم از آغاز پیدایش جهان تا به امروز بوده و هست. بیگ بنگ ها حادثۀ درون جهانی هستند؛ تحولاتی هستند که ربطی به گسترش پیکر جهان ندارند. و گسترش جهان انبساطی نیست، جهان می خورد و بزرگ می شود.
پایان سازمان منظومه جهان: گسترش جهان ابدی است اما منظومه جهانی که ما در آن هستیم روزی پایان می پذیرد و با بیگ بنگ هفتم آسمان کنونی متلاشی و آسمان هشتم یا جهان هشتم شکل می گیرد.
همین طورخلاء کاذب یا پایان کار جهان کائنات در بیگ بنگ پیشرو، همان مهبانگ هقتم است که پس از چهار میلیارد سال نظم کنونی جهان کهکشان ها در هم خواهد پاشید و از نو هشتمین آسمان شکل خواهد گرفت.