يكي از موضوعاتي كه از گذشته‏ها‏ي دور افكار بسياري از انديشمندان رشته‏ها‏ي مختلف علمي نظير فلاسفه، حقوقدانان، روانشناسان و خصوصاً جامعه‏شناسان را به خود معطوف كرده، مسئله انحرافات اجتماعي است. در كمتر كتاب جامعه‏شناسي است كه بخشي از كتاب، به اين موضوع اختصاص نيافته باشد. از اين رو جامعه‏شناسان تلاش مي‏كنند تا به سؤالاتي كه در اين زمينه مطرح است، پاسخ گويند. سؤالاتي از اين قبيل كه مصاديق انحرافات اجتماعي كدام است؟ چرا در هر جامعه اي بعضي از اعضاي جامعه،‌ هنجارهاي مورد قبول اجتماع را زير پا گذاشته يا آنها را نقض مي‏كنند؟ چگونه مي‏توان افراد را بهنجار وهمنوا تربيت نمود و از رفتارهاي انحرافي افراد پيشگيري كرد؟ براي كاهش نرخ كجروي و انحرافات اجتماعي از چه ابزارها و سازو كارهايي بايد استفاده كرد؟ چگونه بايد با افراد كجرو رفتار نمود و چه نوع مجازاتي را تعيين كرد؟…

پديده‏ها‏ي اجتماعي به جهت ماهيت پيچيدة آنها، كمتر با رويكرد تك عاملي تبيين مي‏شوند. از اين رو بررسي و تحليل عوامل پيشگيري از انحرافات اجتماعي نيز از اين قاعده مستثني نمي‏باشد. اين عوامل در يك تقسيم بندي شامل دو دسته كلي است:

الف) ـ عوامل رواني:

از قبيل شناخت صحيح، ارضاي منطقي غرائز و اميال دروني، باورها و عقايد صحيح، خصوصيات روحي معتدل و ….

ب) ـ عوامل اجتماعي:

اين عوامل خود به دو دسته تقسيم مي‏شود: عوامل اجتماعي كلان مانند نوع نظام سياسي، عملكرد رهبران حكومتي، وسائل ارتباط جمعي، نقش استعمارگران خارجي و … و عوامل اجتماعي خرد نظير خانواده، گروه همسالان، محيط تحصيلي، محيط شغلي، مسجد و ديگر مكان هاي مقدس و….

جامعه شناسان بر اين باورند كه در بين مجموع اين عوامل، خانواده يكي از مهم‏ترين عواملي است كه مي‏تواند بيشترين نقش را در جلوگيري از بروز انحرافات و جرائم اجتماعي ايفا نمايد، همان طوري كه مي‏تواند عامل مؤثري در انجام رفتارهاي انحرافي باشد. بنابراين اگر محيط خانواده در دوران كودكي فرد، يك محيط سالم، مناسب و بساماني باشد، احتمال مصونيت اين فرد از انجام رفتارهاي انحرافي و نابهنجار بسيار فراوان است.

تعاريف و مفاهيم كليدي

خانواده

«خانواده، مركب از گروهي است كه از طريق خون، ازدواج يا فرزندخواندگي به يكديگر مربوط و منسوب بوده، براي مدتي طولاني و نامشخص با هم زندگي مي‏كنند.»

خانواده مانند هر نهاد اجتماعي ديگر براي تأمين برخي از نيازهاي اساسي انسان شكل گرفته است. اين نيازها عبارتند از:

نظام بخشيدن به رفتارهاي جنسي و توليد مثل

انسان به عنوان موجودي زيستي، داراي علايق و تمايلات جنسي مي‏باشد. اما مطابق فرهنگ جامعه، اين خانواده است كه تعيين مي‏كند فرد با چه شخصي و در چه شرايطي رابطه جنسي داشته باشد و از اين طريق رفتار جنسي افراد را قاعده‏مند مي‏سازد و استمرار نسل‏ها‏ را از طريق زاد و ولد طبيعي ميسر مي‏كند.

جامعه پذير كردن كودكان

خانواده در جهت دهي باورها، ارزشها و نمادهاي مورد قبول يك جامعه نقش بسزايي دارد و از اين طريق، زمينه همنوايي فرد با اعضاي جامعه را فراهم مي‏سازد.

فراهم كردن امنيت اقتصادي

خانواده در ميان جوامع، وظيفه تأمين نيازهاي اقتصادي و معيشتي اعضاي خود را داشته و نيازهاي مربوط به غذا، پوشاك و مسكن را فراهم كرده است.

مراقبت و نگهداري از كودكان، معلولان و سالمندان

خانواده مسئوليت نگهداري از كودكان، معلولان و سالمندان را به عهده دارد و نيازهاي مادي، معنوي و عاطفي آنها را تأمين مي‏كند و از اين طريق امنيت و آسايش را براي آنها فراهم مي‏سازد.

انحراف اجتماعي‌

انحراف در يك معناي عام، شامل هر نوع كنشي است كه با هنجارهاي پذيرفته شده يك جامعه همنوايي ندارد، بلكه آنها را نقض مي‏كند. جامعه شناسان به دنبال انحرافاتي هستند كه اكثريت اعضاي جامعه آن را به صورت عام محكوم مي‏كنند. به بيان ديگر آن دسته از نقض هنجارها را مورد بررسي قرار مي‏دهند كه در نظر عده زيادي از مردم گناه و خطا شمرده مي‏شود. بنابراين هر انحرافي داراي دو عنصر اساسي و جوهري به نام «كنش» و نيز «شكستن هنجار مورد قبول جامعه» است. البته انحراف به مفهوم جامعه شناختي آن، يك امر نسبي است، يعني زماني يك فعل انحراف محسوب مي‏گردد كه در ديدگاه اكثريت اعضاي آن جامعه نابهنجار تلقي شود. گرچه ممكن است آن رفتار در نزد اعضاي يك جامعه ديگر، بهنجار شمرده شود. در اين صورت طبيعي است كه تعريف و محدوده انحراف، از يك زمان به زمان ديگر و از يك گروه و يك جامعه به گروه و جامعه اي ديگر متفاوت باشد. از اين رو شكل‏ها‏ي متفاوت كجروي بر حسب نوع واكنش جامعه نيز در دسته‏ها‏ي كاملاً متفاوت قرار مي‏گيرد. براي نمونه واكنش‏ها‏ي حاكي از عدم تأييد، شكل‏ها‏ و درجات كاملاً متفاوت و گوناگوني به خود مي‏پذيرد و دامنه اين قبيل واكنش‏ها‏، مواردي نظير بي اعتنايي و روبرگرداني تا اظهار خشم، ابراز تنفر، طرد، محروم كردن از حقوق اجتماعي، نكوهش زباني، تنبيه بدني، بازداشت، جريمه، حبس و … را در برمي‏گيرد».

بدون ترديد تأثير اجراي سياست‏ها‏ي پيشگيرانه در جلوگيري از انحرافات اجتماعي، به مراتب از انجام سازوكارهاي پسيني براي مقابله با انحراف، كارآمدتر خواهد بود. به علاوه اين شيوه، هزينه كمتري را براي مقابله با انحرافات اجتماعي در پي دارد. همان گونه كه در علم پزشكي پذيرفته شده است كه پيشگيري از ابتلا به بيماري‏ها‏، به مراتب آسان تر و كم هزينه تر از درمان بيماري‏ها‏ خواهد بود و به ويژه آنكه در برخي موارد ممكن است عدم پيشگيري، فرد را به يك بيماري لاعلاج مبتلا كند.

پيشگيري

مسئله پيشگيري از انحرافات اجتماعي يكي از راهكارهايي است كه در بخش نظارت و كنترل اجتماعي مطرح مي‏شود و نقش اساسي در آن حوزه ايفا مي‏كند. در تعريف پيشگيري گفته مي‏شود: «پيشگيري، سياست پيشيني و متشكل از مجموعه راهكارهاي مستقيم و غير مستقيمي‏است كه با هدف ايجاد امكانات و موقعيت‏ها‏ي بازدارنده از وقوع جرم و كجروي طراحي و تدوين مي‏شود.» بين دو مسئله پيشگيري وكنترل، پيوند وثيقي وجود دارد، به طوري كه بعضي واژه «كنترل پيشگير» را در اين رابطه بكار مي‏برند و در تعريف آن بيان مي‏كنند: «پيشگيري، به كنترلي اطلاق مي‏شود كه قبل از وقوع اتفاق صورت مي‏گيرد و از انحراف و تباهي … جلوگيري مي‏كند.»

خانواده و پيشگيري از انحراف

يكي از مهمترين راههاي پيشگيري افراد از انحراف، دروني كردن ارزش ها و هنجارهاي پذيرفته شده يك جامعه است. به طوري كه جامعه شناسان معتقدند بين ميزان فرهنگ پذيري و كاهش ميزان انحراف و جرم در يك جامعه، رابطه مستقيمي وجود دارد و يكي از علل افزايش نرخ انحراف، فرهنگ پذيري ناقص افراد است. زيرا فرد، بعد از پذيرش هنجارها، بدون تأمل و تفكر، رفتار متناسب با آن هنجار را البته نه به خاطر ترس از مؤاخذه ديگران كه نوعي نظارت بيروني تلقي مي‏شود؛ بلكه به دليل نوعي نظارت دروني ناخودآگاه انجام مي‏دهد. از اين رو جامعه شناسان شكل گيري و ساخت شخصيت فرد را متأثر از فرهنگ پذيري و جامعه پذيري مي‏دانند و بيان مي‏كنند كه «از مهمترين نتايج جامعه پذيري، ايجاد شخصيت فردي و الگوهاي نسبتاً ثابت فكر، احساس و عمل است كه همگي ويژگي‏ها‏ي يك فرد محسوب مي‏شوند.» اين صاحبنظران براي جامعه پذيري نقش بسزايي قائلند تا جايي كه تفاوت صفات شخصيتي افراد را نتيجه جامعه پذيري افراد مي‏دانند و اظهار مي‏دارند:« در هر جامعه اي هر فردي، متفاوت از فرد ديگر است و اين اختلافات عمدتاً نتيجه جامعه پذيري مي‏باشد. ما نه تنها در يك جامعه، بلكه در قسمت خاصي از آن متولد شده و زندگي مي‏كنيم و بنابراين تحت تأثير خرده فرهنگ‏ها‏ي خاص طبقه، نژاد، مذهب، منطقه و نيز تحت تأثير گروه‏هاي خاص از قبيل خانواده و دوستان قرار مي‏گيريم.» بر مبناي اين ديدگاه، هم تشابهات شخصيتي افراد و هم تمايزات و اختلافات آنها عمدتاً به فرآيند جامعه پذيري آنها بستگي دارد. بنابراين فرهنگ پذيري و جامعه پذيري يكي از مهمترين و بهترين راه‏هايي است كه مي‏تواند در جهت پيشگيري، نقش مهمي داشته باشد. البته به نظر جامعه شناسان جامعه پذيري در يك جريان زماني و در دوره‏ها‏ي مختلف زندگي صورتي مي‏گيرد، ولي «مهم‏ترين بخش جامعه پذيري در طي دوران نوزادي و كودكي يعني زماني كه پايه‏ها‏ي بعدي شخصيت گذارده مي‏شود، تحقق مي‏يابد.»در اين دوران خلق و خوها، اعتقادات، حالات و ملكات و آداب و عادات فرد، تنها متأثر از خانواده است و در تعامل با اعضاي خانواده شكل مي‏گيرد. از اين رو خانواده در تعليم و تربيت افراد نقش اصلي و اولي را به عهده دارد. لذا اولين مراحل فرهنگ پذيري افراد از نهاد خانواده شروع مي‏شود. دين اسلام براي نهاد خانواده در امور تربيت فرزندان خصوصاً در مراحل اوليه زندگي، نقش بسزايي قائل است و قلب و روح جوان را بستر مناسبي براي پذيرش هر نوع تربيتي مي‏شمارد و آن را به زمين مناسبي براي پرورش هر نوع بذري تشبيه مي‏كند. حضرت علي (ع) خطاب به فرزند گراميش امام حسن مجتبي(ع) مي‏فرمايد: «و انما قلب الحدث كالارض الخالية ما القي فيها من شي قبلته فبادرتك بالادب قبل أن يقسو قلبك» «همانا قلب جوان مانند زمين خالي است و هر بذري را مي‏پذيرد. بنابراين، من در تعليم و ادب تو بيش از آن كه قلبت سخت شود و عقلت به امور ديگر مشغول شود، مبادرت ورزيدم.» بر اين اساس گفته مي‏شود آنان كه در دوران كودكي نادرست تربيت شده اند، در جواني و بزرگسالي راه صحيح زندگي را نمي‏شناسند و با اين خلقيات زشت، قادر نيستند خود را با جامعه انطباق دهند، اينان در معاشرت‏هاي اجتماعي اغلب با ناكامي‏ و شكست مواجه مي‏شوند، زيرا به طور ناآگاه فراگرفته‏ها‏ي غلط ايام كودكي خويش را بكار مي‏بندند.»

والدين، نخستين كساني مي‏باشند كه در محيط خانواده بر خلق و خوي فرزندان تأثير مي‏گذارند. آنها با برخوردها و حركات و سكنات خود پايه‏ها‏ي فضائل يا رذائل را در نهاد فرزندانشان پايه گذاري مي‏كنند و زمينه‏ها‏ي شكل‏گيري حالات و ملكات اخلاقي حميده يا رذيله را فراهم مي‏كنند. يكي از جرم شناسان به نام «دوگرف» در اين رابطه مي‏نويسد:‌«اثرات سال‏هاي عمر بر روي تكوين و تحول آتي شخصيت افراد بسيار بديهي است و اگر خانواده به وظايف تربيتي خود عمل نمايد و روابط بين والدين و فرزند طبيعي بوده و در محيط خانواده، جوّ دوستي و محبت حاكم باشد و در نهايت، اگر تمام نيازهاي طبيعي فرزند تأمين گردد، طفل به راحتي اجتماعي شده و همچنين در روابط خانوادگي و خارج از آن، رفتارهاي طبيعي و متعادل خواهد داشت، اما اگر شرايط و موقعيت به صورت ديگري باشد، يعني خانواده از نظر تربيتي دچار نقيصه شده و طفل از كمبود شديد عاطفي رنج ببرد و اگر والدين از هم جدا شده باشنـد، بديهـي است كه نتـايج زيـان بـار آن ديـر يا زود در طفل مشاهده خواهد شد.»

«رستون» نيز در اين باره مي‏نويسد: «بدون شك، موقعيت نامناسب خانوادگي، تأثيرات جرم زايي بر روي اعضاي خود دارد.»

انواع پيشگيري

پيشگيري از نظر مدت زمان اجراي آن به دو نوع پيشگيري كوتاه مدت و بلند مدت تقسيم مي‏شود كه در ذيل، تعريف هر يك ارائه مي‏شود:

پيشگيري كوتاه مدت

به مجموعه راهكارهايي گفته مي‏شود كه در مدت زمان كمتري انجام مي‏شود، نظير تجهيزات پليس و نيروهاي انتظامي،فراهم نمودن روشنايي بيشتر خيابان‏ها، كوچه‏ها‏ و اماكن عمومي، تدوين قوانين جزايي متناسب و بازدارنده، ايجاد مؤسسات مددكاري، فراهم نمودن فضاهاي مناسب براي گذراندن اوقات فراغت، حمايت از كودكاني كه مورد اذيت و آزار و بدرفتاري خانواده قرار مي‏گيرند، انهدام يا بستن محله‏ها‏ و امـاكـن جرم زا و ممانعت از پخش برنـامـه‏هـا‏ي خشـونت زا در تلـويزيون و …تا فرصت‏هاي وقوع انحراف يا جرم را كاهش دهد.

پيشگيري بلند مدت

به سازوكارهايي اطلاق مي‏شود كه در يك فرآيند زماني مدت دار صورت مي‏گيرد تا در آينده فرصت‏ها‏ي وقوع جرم را كاهش دهد. از قبيل فراهم نمودن بسترهاي مناسب براي دسترسي افراد به موقعيت‏ها‏ي مناسب و كافي آموزش و پرورش، تدوين و اجراي سياست‏ها‏ي كلي جهت ايجاد اشتغال براي اعضاي جامعه، تشكيل گروههاي اجتماعي با هدف ارتقاي مهارت‏ها‏ي تربيتي والدين، تلاش در جهت برخورداري اعضاي جامعه از نيازهاي اساسي زندگي، تقويت نقش پيشگيرانه مدارس از طريق ارتقاي محتوا و كيفيت برنامه‏ها‏ي آموزشي و تربيتي، تلاش در جهت كاهش شكاف اقتصادي در بين اقشار مختلف جامعه و دستيابي به عدالت اجتماعي و … گرچه اين نوع پيشگيري به جهت آثار و بركات ماندگارتر و مطلوب‏تر، از اهميت بيشتري برخوردار است، اما در هر جامعه‏اي در كنار اين نحوه پيشگيري، نمي‏توان از پيشگيري نوع اول بي نياز بود. به عبارت ديگر اين دو نوع پيشگيري، مكمل همديگر هستند و در پرتو بكارگيري همزمان آنها نتايج بهتري حاصل مي‏شود.

شيوه ‏ها‏ي پيشگيري

براي پيشگيري از انحرافات اجتماعي شيوه‏ها‏ي متفاوتي از سوي صاحبنظران بيان شده است كه در اينجا به بعضي از مهم‏ترين آنها اشاره مي‏كنيم:

الف)ـ آموزش مدار (يادگيري)

يكي از شيوه‏ها‏ي پيشگيري كه از ديرباز بين انديشمندان مطرح بوده و اكنون نيز طرفداراني دارد؛ مبتني بر اين نظريه است كه افراد، انواع رفتارها را در كنش با ديگران فرا مي‏گيرند. اين ديدگاه براي رفتار فرد، خواه هنجارمند يا انحرافي، هيچ منشأ ارثي يا ژنتيكي و يا فيزيولوژيكي قائل نمي‏باشد، بلكه بيان مي‏دارد كه فرد در تعامل با ديگران يك سلسله ارزش‏ها‏، هنجارها و رفتارها را ياد گرفته و مي‏پذيرد. بر اساس اين ديدگاه بعضي معتقد بودند اگر در يك جامعه تعليم و تربيت همگاني شود، در واقع به تدريج راه انجام رفتارهاي انحرافي مسدود مي‏شود، «ويكتور هوگو» در اين زمينه اظهار مي‏دارد: «يك مدرسه باز كنيد، در يك زندان بسته مي‏شود.» نظريه «انتقال فرهنگي» بر يادگيري و آموزش تأكيد دارد. در اين نظريه بيان مي‏شود كه همنوايان كساني هستند كه در اثر ارتباط با افراد سازگار، هنجارها و ارزش‏ها‏ي فرهنگي مورد قبول آنها را فراگرفته، بر اساس آنها عمل كنند و در مقابل، منحرفان كساني هستند كه با افراد كجرو در ارتباط بوده و به شدت از آنها تأثير مي‏پذيرند؛ به جهت همين تأثير پذيري است كه رهبران ديني، پيروان خود را از ارتباط و معاشرت با افراد منحرف و بزهكار باز مي‏دارند. امام صادق(ع) در اين خصوص مي‏فرمايد:«لاتصحبوا اهل البدع و لاتجالسوهم فتصيروا عند الناس كواحد منهم» «يعني با افراد منحرف همنشيني و معاشرت نداشته باشيد، زيرا همنشيني با آنها موجب مي‏شود كه مردم شما را يكي از آنها به شمار آورند.»

مطابق اين ديدگاه معيار اثر پذيري فرد از گروه‏هاي همنوا و ناهمنوا با امور سه گانه ذيل مرتبط مي‏باشد:

1– شدت تماس با ديگران

يعني هرچقدر ارتباط با اعضاي يكي از اين دو گروه بيشتر باشد، به همان ميزان اثر پذيري او از آن گروه بيشتر خواهد بود. مانند آن كه احتمال پذيرش هنجارها و ارزش‏ها‏ي اعضاي خانواده يا دوستان و همسالان به جهت داشتن روابط نزديك تر و قوي تر با يكديگر، بيشتر از آشنايان يا همكاران است.

2- سن فرد در زمان تماس

بيشترين تأثير پذيري فرد از ديگران در زمان كودكي و جواني است. به طوري كه هر چقدر فرد از اين مرحله بيشتر فاصله مي‏گيرد، به همان نسبت از ميزان اثرپذيري وي كاسته مي‏شود، از اين رو در منابع ديني بر اهميت فراگيري و آموزش در زمان كودكي تأكيد شده است.

3- نسبت تماس با همنوايان

هر چقدر تماس فرد با افراد همنوا بيشتر باشد، به همان نسبت احتمال همنوايي فرد با هنجارهاي اين گروه بيشتر است و كودك معمولاً بيشترين و عميق ترين تماس را با اعضاي خانواده، به ويژه مادر دارد. بنابراين مادر مي‏تواند در همنوايي فرزند و در نتيجه پيشگيري از رفتار انحرافي او نقش اصلي داشته باشد. وسعت اين تأثير به قدري است كه حتي روانشناسان، از شير گرفتن نابهنگام كودك يا شيوه تغذيه او را، در انحراف كودك مؤثر مي‏دانند.

ب)ـ كنترل مدار

اين نظريه به جاي توجه به علت همنوايي افراد، بيشتر به دنبال علل ناهمنوايي و انحراف افراد بوده و معتقد است كه ناهمنوايي و هنجارشكني و كجروي افراد، در عدم كنترل اعمال و رفتار افراد جامعه ريشه دارد. اين ديدگاه عرصه زندگي را مملو از وسوسه، نيرنگ و فريب دانسته و زمينه و شرايط را براي رفتارهاي نابهنجار مستعد مي‏داند و مدعي است كه همنوايي مردم بدين سبب است كه اعمال و رفتار آنها توسط جامعه مهار مي‏شود، به طوري كه هر قدر ميزان اين مهار بيشتر باشد و نظارت‏ها‏ي گوناگون، از قبيل رسمي‏ و غيررسمي، بيروني و دروني، مستقيم و غير مستقيم وجود داشته باشند و حساسيت مردم و مسئولان افزايش يابد، ميزان همنوايي مردم بيشتر خواهد بود و اگر رفتار افراد از سوي جامعه كنترل و مهار نشود، همنوايي اندكي بوجود مي‏آيد.

بر اساس اين ديدگاه، مهمترين نقش خانواده در پيشگيري اعضايش از انحرافات، اعمال بيشترين نظارت بر رفتار آنها است. البته اين مسئوليت در عصر كنوني مضاعف شده، زيرا وجود انواع و اقسام وسائل و ابزارهاي انحرافي در جامعه، بستر انحراف و كجروي افراد را بيش از گذشته فراهم نموده است. امروزه به جهت گستردگي جوامع و پيچيدگي روابط اجتماعي، كنترل‏ها‏ي غيررسمي تا حد زيادي معنا و مفهوم خود را از دست داده و افراد منحرف در انجام رفتارهاي انحرافي احساس آزادي عمل بيشتري مي‏كنند، علاوه بر آنكه در صورت افزايش ميزان نظارت‏ها‏ي رسمي نيز، شكاف ناشي از عدم نظارت‏ها‏ي غيررسمي همچنان مشكل آفرين است. بدين ترتيب براي جبران نظارت غيررسمي، مسئوليت خانواده افزايش يافته است و بر اين اساس بعضي از كارشناسان معتقدند كه اگر در زمان گذشته، يك مادر مي‏توانست چند فرزند را به خوبي تربيت كند، امروزه لازم است كه يك مادر نقش چند مادر را در تربيت يـك فـرزنـد انجـام دهـد تـا بتـوانـد در تربيت وي موفق بوده و او را از انحراف بازدارد.

 

ج) ـ عاطفي مدار

يكي از نيازهاي اساسي انسان، نياز عاطفي است. بدين معنا كه مي‏خواهد مورد مهر و محبت و علاقه ديگران واقع شود. از اين رو وجود رابطه عاطفي بين والدين و فرزندان مورد تأكيد روانشناسان قرار گرفته است. مهر و محبت در تكوين شخصيت افراد نقش قابل توجهي دارد. در مقابل، محروميت عاطفي موجب بروز اختلال منش و انواع انحرافات مي‏گردد، يعني در صورتي كه فرد از سوي والدين خود احساس بي‏محبتي كند، چه بسا ممكن است براي جبران آن درصدد انتقام جويي برآمده و اعمال خطرناكي را بر خلاف قانون و هنجارهاي اجتماعي مرتكب شود. همين نياز عاطفي فرزند به والدين، در زمان جدايي والدين آآآاآآآآآثار بسيار نامطلوبي بر روان فرزندان مي‏گذارد و آيندة وخيمي براي آنها رقم مي‏زند. در اين شرايط فرد به جهت كمبود مهر و عطوفت، محبت دروغين افراد خارج از خانواده را ترجيح مي‏دهد و به تدريج زمينه فرار از منزل فراهم مي‏شود. به جهت چنين پيامدهاي جبران ناپذير و ناگواري است كه در اسلام، «طلاق» مبغوض ترين حلال‏ها‏ است. اما اگر والدين با يكديگر و با فرزندان خود رابطه عاطفي متعادلي برقرار كنند، مي‏توانند در قلب فرزندان نفوذ كرده و سپس آنها را در مسير صحيح هدايت كنند. نقش مهر و محبت از سوي والدين به قدري اهميت دارد كه گفته مي‏شود اگر فرزندان از محبت والدين سيراب نشوند و احساس كمبود محبت كنند و آنها را تكيه گاهي امن و مورد اطمينان براي خود به حساب نياورند، ممكن است جذب كساني شوند كه نسبت به آنها اظهار محبت و علاقه كاذب مي‏نمايند و اين نقطه، آغازگر انحرافات بعدي افراد است. در حالي كه اگر نيازهاي عاطفي فرد در محيط خانواده مورد توجه قرار گيرد، فرزند نسبت به بسياري از اظهار محبت‏ها‏ي ساختگي خويشتنداري مي‏كند و از فريب آنها مصون خواهد ماند و بر اساس عقل و خرد و به دور از احساسات، جهات مثبت و منفي عمل خود را خواهد سنجيد.

از نظر روانشناسان، اختلالات رواني افراد ناشي از كمبود محبت،‌ به شكل صور ذيل ظاهر مي‏شود كه هر يك از اين امور مي‏تواند زمينه انحراف افراد را فراهم نمايد:

1 - احساس نا امني رواني و عدم آرامش؛

بدبيني و عدم اعتماد نسبت به ديگران؛

عدم حظّ و لذت از زنده بودن و زندگي كردن ؛

عدم احساس مسئوليت و تعهد؛

ضعف اعتماد به نفس؛

خجالت و تمايل به تقليد كوركوانه؛

7- نياز به جلب توجه و خودنمايي از طريق روش‏هاي نامطلوب.

مطابق آزمايشات، بسياري از اختلالات رواني، ناشي از كمبود محبت والدين است، به طور نمونه نوزاداني كه از مهر و محبت مادر در سال‏هاي اوليه حياتشان محروم بوده اند و دور از محيط خانوادگي و در پرورشگاه‏ها زندگي كرده اند، با وجود رعايت اصول بهداشتي، از اختلال شخصيت رنج مي‏برند. بر اساس مطالعات بر روي 38 نفر از افراد بالغي كه در هفته سوم زندگي تا سه سالگي در پرورشگاه بسر برده اند و اكنون 16 تا 28 سال از آن زمان سپري شده است، 4 نفر آنها مبتلا به جنون، 21 نفر داراي اختلال منش (رفتار غيرعادي) 4 نفر مبتلا به تأخير رشد عقلي، 2 نفر مبتلا به امراض عصبي و فقط 7 نفر از آنان توانسته بودند خود را با محيط اجتماعي تطبيق داده و رفتار عادي داشته باشند.

د)ـ قدرت مدار

اين شيوة برخورد والدين تقريباً نقطه مقابل شيوه قبلي است. در اين شيوه «پيام‏هاي كلامي والدين يك جانبه و فاقد محتواي عاطفي است».

مطابق اين ديدگاه، قدرت، بهترين ابزار براي پيشگيري از انحراف تلقي مي‏شود و والدين در مقابل تقاضا و استدلال كودكان، كمترين عقب نشيني نكرده و مي‏كوشند تا ادعاي خود را به كرسي بنشانند. در واقع آنها از ابزار تشويق و تقويت مثبت كمتر استفاده مي‏كنند. مادران با فرزندان خود كمتر همدلي و همدردي كرده و براي كنترل و پيشگيري از انحراف فرزندان، از روش ايجاد ترس، وحشت و تنبيه استفاده مي‏كنند. از اين رو هيچ تفاهمي بين والدين و فرزندانشان وجود ندارد.

يكي از معلمان معروف آلماني بنام «هربرت» معتقد است كه: «انقياد، با قدرت حاصل مي‏شود و قدرت بايد به اندازه كافي وجود داشته باشد و مكرر ظاهر شود، تا قبل از اينكه در كودك نشانه‏ها‏ي واقعي ظاهر شود، موفقيت كامل حاصل گردد.» معلم ديگري بنام «پاولسون» در اين رابطه مي‏گويد:«بدون بالاترين درجه ترس، هيچ گونه تربيتي امكان پذير نيست.»

در اين ديدگاه رفتار و كنش فرزندان تنها توسط معيارهاي مورد قبول والدين ارزشگذاري مي‏شود، بنابراين فرزندان موظف هستند تنها بر اساس خواسته‏ها‏ي والدين و آن هم به شيوه اي كه آنها مي‏پسندند، حركت كنند و والدين اين اطاعت بي قيد و شرط كودك را يك عمل خوب به حساب مي‏آورند.

خلاصه آنكه والدين براي پيشگيري از انحراف احتمالي فرزندان در آينده، فشار زيادي را بر آنها وارد مي‏آورند كه ممكن است با محروميت فرزندان از امور مورد پسندشان يا حتي تنبيه بدني آنان همراه باشد.

نقد روش‏هاي پيشگيري بر اساس مباني تربيتي دين

بر اساس مباني تربيتي دين، هر يك از روشهاي پيشگيري، به تنهايي نمي‏تواند فرزندان را در قبال انحرافات احتمالي آينده مصون بدارد. زيرا هر يك از روش‏هاي فوق متناسب با نوعي شناخت خاص از انسان ارائه شده و نگاهي جامع به تمام ابعاد وجودي انسان ندارد و همه نيازهاي اساسي انسان در اين شيوه‏ها‏ شناسايي و بررسي نشده است. از اين رو هر يك از روش‏هاي مذكور، تنها بر اساس بخشي از ويژگي‏ها‏ و خصوصيات انسان، راهكارهايي ارائه نموده‏اند. در حالي كه بر اساس مباني ديني، انسان موجودي داراي ابعاد سه گانة، تفكر و انديشه؛ عواطف و احساسات و رفتار و اعمال است و از ديدگاه اسلام نيازهاي افراد بايد در اين حوزه‏ها‏ي سه گانه برآورده شود:

شيوه آموزش مدار

لازم است كه افراد اهتمام جدي به فراگيري علم و كسب معرفت و شناخت داشته باشند. پيامبر گرامي اسلام(ص) براي مسئله تعليم و تعلم ارزش فراواني قائل بوده اند و فرموده اند: «ولكن بالتعليم ارسلت» «من براي تعليم فرستاده شده‏ام» و قران كريم در آياتي مي‏فرمايد: «هوالذي بعث في الاميين رسولاً منهم يتلوا عليهم الكتاب و الحكمة…»«اوست خدايي كه از ميان مردمي بي كتاب، پيامبري از خودشان مبعوث كرد تا آياتش را بر آنها بخواند و آنها را پاكيزه سازد و كتاب و حكمت به آنها بياموزد.» همچنين دين اسلام يكي از معيارهاي ارزشگذاري انسان را علم مي‏داند و مي‏فرمايد: «قل هل يستوي الذين يعلمون و الذين لايعلمون»«بگو آيا كساني كه مي‏دانند با كساني كه نمي‏دانند، برابرند؟»

بنابراين اسلام براي مسئله تعليم و تربيت افراد اهميت و ارزش فوق العاده اي قائل است و افراد را نسبت به فراگيري آن تشويق و تحريص نموده و براي كسب علم و معرفت از جهت زمان، مكان و نوع علم محدوديتي قائل نشده است. هر چند بايد توجه داشت كه در امر تعليم، بايد بهترين شيوه، براي بيان بهترين موضوعات و مطالب مورد نياز كودك و نيز براي شكل دهي افكار درست و عواطف و احساسات متعادل و رفتار و اعمال صحيح در او انتخاب شود. بنابراين آگاه نمودن فرزندان به آثار مثبت عمل صالح و بهنجار و پيامدهاي منفي دنيوي و آثار غير قابل جبران اخروي عمل نابهنجار، گرچه لازم و ضروري است، اما نمي‏تواند به تنهايي فرد را در مقابل انحرافات اجتماعي مصون بدارد، بلكه لازم است كه به ديگر ابعاد وجودي انسان توجه شود تا اين تعليم و فراگيري، در سازندگي فرد مؤثر باشد و فرد از يك شخصيت بهنجار برخوردار شود.

شيوه عاطفي مدار

اگر فرد از شناخت لازم و كافي برخورد باشد، اما از جهت عواطف و احساسات، ارضا نشده باشد، مثلاً دچار كمبود محبت والدين باشد، همين مسئله مي‏تواند زمينه انحراف وي را فراهم نمايد. از اين رو در اسلام نسبت به محبت و مهرورزي به كودكان بسيار سفارش شده است. به طوري كه پيامبر گرامي اسلام(ص) مي‏فرمايد:«احبو الصبيان و ارحموهم و اذا وعدتموهم شيئاً ففوا لهم» «به كودكان خود محبت كنيد و نسبت به آنها مهربان باشيد و هنگامي كه به آنها وعده داديد، به وعده خويش عمل كنيد.»

همچنين امام صادق(ع) مي‏فرمايد:«اكثروا من قبلة اولادكم فان لكم لكّل قبلة درجة»«كودكان خود را زياد ببوسيد، زيرا هر بوسة شما درجه اي (پاداشي) دارد.» بدين ترتيب برخورد اعضاي خانواده با يكديگر و خصوصاً برخورد والدين با فرزندان بايد برخوردي عاطفي و با مهر و محبت باشد و با توجه به اين نكته است كه در برخي از كلمات معصومين(ع) سفارش شده است كه رفتار با كودكان بايد با رفتار بزرگسالان متفاوت باشد. پيامبر اكرم(ص) مي‏فرمايد:«من كان عنده صبي فليتصاب له» «كسي كه كودكي پيش اوست، بايد در برخورد با او، كودكانه رفتار كند». حضرت علي(ع) هم مي‏فرمايد: «من كان له ولد صبا» «كسي كه فرزندي دارد، براي تربيت او، بايد خود را هم سطح او سازد و كودكي كند.» با وجود اينكه محبت از سوي اعضاي خانواده مي‏تواند نقش به سزايي در پيشگيري از انحرافات اجتماعي افراد خانواده داشته باشد، اما بايد توجه داشت، همان گونه كه كمبود محبت مي‏تواند زمينه انحراف اعضاي خانواده را فراهم كند،‌ زياده روي و افراط در محبت نيز مي‏تواند پيامدهاي نامطلوبي داشته باشد. بنابراين محبت بايد عاقلانه، منطقي و در حد اعتدال باشد تا مصلحت فرد را تأمين نمايد و او را با ارزش‏هاي مطلوب همنوا سازد. گاه از سوي برخي والدين ناآگاه و ناآشنا محبت به فرزند به معناي فراهم كردن تمام خواسته‏ها‏ي فرزند تعريف مي‏شود و هر چه را كه او ناخوش دارد، حتي اگر به صلاح او باشد، از او دريغ مي‏كند. صورت ديگر اين است كه محبت شكل منطقي به خود گيرد و آنچه مصلحت فرزند ايجاب مي‏كند، در اختيار او قرار مي‏دهد، گرچه ممكن است مورد خوشايند او نباشد.

در ديدگاه تربيتي اسلام، روش تنبيه زندان، تبعيد، قتل، قطع عضو، تعزير و يا تنبيه‏هاي غير بدني مانند وعده به عذابهاي غير قابل جبران اخروي و يا پرداخت جريمه و ديه به عنوان يك ابزار تربيتي پذيرفته شده و استفاده از آن در مواردي مفيد و لازم شمرده شده است،‌پس در دين اسلام، هم از ابزار تشويق و هم از ابزار تنبيه و هم از تبشير و هم از انذار براي تربيت افراد كمك گرفته شده است. در نتيجه اولياء در امر تربيت، مي‏توانند در موارد لزوم از برخي تنبيه‏ها‏ مانند قهر كوتاه مدت، محروميت از برخي امور مطلوب و … استفاده كنند كه البته تشخيص موارد لازم و تنبيه متناسب، كار دشوار و حساسي مي‏باشد.

شيوه قدرت مدار

شيوة قدرت مدار كه بر استفادة بي قيد و شرط از عنصر قدرت تأكيد مي‏كند، در امر پيشگيري مي‏تواند نتيجه معكوسي به همراه داشته باشد؛ از اين رو استفاده بي قيد و شرط از ابزار قدرت و خشونت، مورد قبول اسلام نمي‏باشد. حضرت علي (ع) در اين رابطه مي‏فرمايند:«لاتقسروا اولادكم علي آدابكم فانهم مخلوقون لزمان غير زمانكم» «آداب و رسوم زمان خود را با فشار و زور به فرزندان خويش تحميل نكنيد، زيرا آنان براي زماني غير از زمان شما آفريده شده اند.» بدون ترديد مقصود حضرت اين نيست كه آداب و سنن و هنجارهاي خود را به فرزندان منتقل نكرده و آنها را با فرهنگ خود آشنا نكنيد، زيرا در اين صورت، هيچ هنجاري در جامعه باقي نمي‏ماند و نسل‏هاي بعدي، انسان‏هاي بي‏هويتي خواهند شد؛ بلكه حضرت مي‏خواهند اين موضوع مهم را گوشزد كنند كه استفاده از فشار و زور آثار نامطلوبي را در پي دارد و افراد را به راه ناصواب مي‏كشاند.

به علاوه استفاده از ابزار زور و قدرت در تربيت فرزندان و بروز رفتار مقتدرانه در ارتباط با اعضاي خانواده، جهت پيشگيري از انحراف آنان، به دليل اظهار توقعي فراتر از توان و ظرفيت آنها در بعضي موارد، فرد را در مقابل كارهاي مقدور هم، بي تفاوت و بدون انگيزه نموده و زمينه طغيان او را فراهم مي‏كند. چنانكه پيامبر گرامي اسلام(ص) مي‏فرمايد:«رحم الله من اعان ولده علي بره، قال قلت كيف يعينه علي بره؟ قال يقبل ميسوره و يتجاوز عن معسوره و لايرهقه و لايخرق به»«خدا رحمت كند كسي را كه در نيكو كاري و نيكي به فرزندش كمك كند، سؤال شد چگونه مي‏تواند در اين مورد كمك كند؟ فرمود: آنچه در توانايي كودك است، از او بپذيرد و آنچه انجام دادنش براي كودك طاقت فرسا مي‏باشد، از او نخواهد و او را به گناه و طغيان و كارهاي احمقانه وادار نكند.» بنابراين لازم است كه به جاي استفاده از قدرت و تحكّم، از ابزار عواطف و احساسات استفاده نمود، زيرا ابراز عواطف و احساسات از سوي مادر در نخستين روزهاي زندگي كودك، نقش مؤثري در سلامت رواني و جسمي كودك ايفا مي‏كند. به طوري كه «مطابق تحقيقات «ولف واشپيتز»، در صورتي كه كودك به طور مستمر، عشق و علاقه مادر را دريافت نكند، حتي واكنش‏ها‏ي بسيار طبيعي عاطفي نيز به موقع بروز نمي‏كند. براي مثال در فاصله سني سه تا شش ماهگي واكنش طبيعي خنده در كودك ظاهر مي‏شود، اما اگر فعاليت‏ها‏ي مادرانه ناكافي باشد، اين واكنش طبيعي نيز بروز نمي‏كند. تحقيقات «مارگارت ديبل» نشان مي‏دهد كه واكنش كودكان نسبت به توجه ناكافي مادر، به صورت پريدگي رنگ، از دست دادن شادابي طبيعي، تنفس نامنظم و حتي ناراحتي‏ها‏ي معده و روده و اسهال و استفراغ در كودك ظاهر مي‏شود، با توجه به اين تحقيقات، كودك بايد در يك دوره طولاني، محبت مادرانه كافي و با ثبات را تجربه كند. تظاهر به رفتار مادرانه كافي نيست. كودك نياز به دريافت محبت واقعي و عميق مادر يا جانشين مادر دارد تا بتواند مراحل رشد را به طور طبيعي طي كند يا عشق و علاقه خود را به او ابراز نمايد.»

شيوه كنترل مدار

يكي ديگر از ابعاد وجودي انسان، رفتار يا كنش است. رفتار در يك معناي عام، شامل همه حركات و سكنات فرد است. دين، براي بهنجار كردن رفتار انسان‏ها، محدوديت‏ها‏يي را در نظر گرفته و در قالب احكام پنجگانه (واجب، حرام، مستحب، مكروه و مباح) قواعد اين رفتارها را تعيين كرده است. بنابراين گرچه دين اسلام به جهت در نظر گرفتن ديگر ابعاد وجودي انسان، وجود تعليم و آموزش را لازم مي‏داند و ارضاي درست عواطف و احساسات انساني را از طريق ايجاد روابط عاطفي ضروري مي‏شمارد، اما هيچگاه نگرش تك بعدي به انسان ندارد، از اين رو نظارت و كنترل را نيز براي رفتار انسان لازم دانسته و دامنه كنترل را بسيار توسعه داده و از بهترين و بيشترين ابزارها استفاده كرده است؛ به طوري كه خداوند را ناظر به تمام اعمال و رفتار انسان‏ها مي‏داند و هيچ عملي را از حيطه علم او خارج نمي‏داند. قرآن كريم مي‏فرمايد:«هو معكم اين ما كنتم و الله بما تعملون بصير» «هر كجا باشيد او با شماست و خداوند به هر چه انجام مي‏دهيد، بيناست.» همچنين حضرت علي (ع) در نهج البلاغه در اين رابطه مي‏فرمايند:«خداوند از صداي نعره حيوانات وحشي در دل كوه‏ها و بيابان‏ها و گناهان بندگان در خلوتگاه‏ها‏ و آمد و شد ماهيان در درياهاي ژرف و پيدايش امواج در اثر تندبادها، آگاه است.» بر اين اساس، اين جمله مشهور گفته شده است كه: عالم محضر خداست، در محضر خدا گناه نكنيد. در راستاي نظارت خداوند، بخشي از نظارت متوجه حاكمان و دولتمردان قرار گرفته است تا هم دامان خود را از رفتارهاي نادرست نـگاه دارند و هم ديگـران را از رفتـارهـاي ناشـايست و ناصواب برحذر دارند. اين توصيه در نهج البلاغه به ويژه در نامه‏ها‏ي حضرت به مسئولين و استانداران خويش مشاهده مي‏شود. بخش ديگر اين نظارت و كنترل متوجه آحاد مردم در رابطه با ديگران، معطوف به اعضاي خانواده و والدين است تا جايي كه وقتي اين آيه نازل شد: «يا ايها الذين آمنوا قو انفسكم و اهليكم ناراً» «اي كساني كه ايمان آورده ايد خود و خانواده خود را از آتش جهنم باز داريد»؛ جابر ابن عبدالله انصاري از پيامبر گرامي اسلام(ص) پرسيدند: يا رسول الله! ما به وظيفه خود واقفيم كه بايد با انجام واجبات و ترك محرمات، خود را از آتش جهنم نگهداريم، ولي نمي‏دانيم كه چگونه اهل بيت خود را از آن عذاب بازداريم؟ پيامبر فرمودند: با سه وظيفـه اي كه براي شمـا مشخص مي‏كنـم: دعوت به خير؛ امر به معروف؛ نهي از منكر. يعني پدر نسبت به فرزندان و همسر و مادر نسبت به همسر و فرزندان خويش دعوت به خير داشته باشد و آنها را به انجام كارهاي خوب و شايسته عادت دهند كه اين امر مي‏تواند در پيشگيري اعضاي خانواده از انحراف تأثير شاياني داشته باشد.اين روايت نشان مي‏دهد كه مسئله امر به معروف و نهي از منكر به عنوان دو ابزار اساسي كنترل، از مسئله دعوت به خير متمايز است و والدين وظيفه دارند كه علاوه بر دعوت به كار خير و ارشاد به آن، در مواردي هم با جديت و قاطعيت بيشتري فرزند را به سمت انجام كارهاي خوب سوق داده و مانع انجار رفتارهاي انحرافي او شوند. بنابراين از جمله وظايف والدين در امر پيشگيري اين است كه بر اعمال و رفتار فرزندان نظارت داشته و آنها را براي رفتن به مجالس و مراسم مذهبي تشويق و ترغيب نمايند و از رفتن به محيط‏هاي آلوده و ارتباط با افراد منحرف و بزهكار برحذر دارند. زيرا نقش تخريبي ارتباط با اين دسته از افراد و حضور در مجالس آنها به قدري است كه حضرت علي(ع) در اين ارتباط مي‏فرمايند:«مجالسة اهل الهوي منساة للايمان و محضرة للشيطان»«همنشيني با هواپرستان ايمان را به دست فراموشي مي‏سپارد و شيطان را حاضر مي‏كند.» بنابراين دين اسلام با توجه به ابعاد مختلف نفس انسان، دستورالعمل جامعي را تنظيم نموده است تا به نيازهاي انسان در تمامي اين ابعاد پاسخ گويد و از اين طريق بر روشنايي عقل و خرد انسان بيفزايد، عواطف و احساسات انسان در حد معقول سيراب كند و هم رفتار و عمل بهنجار را در فرد بروز دهد. بدين ترتيب انسان مي تواند با انجام تعـاليـم دينـي به نتيجـه اي مطلـوب در امـر پيشگيـري از انحـرافـات اجتماعي دست يازد.

حجت الاسلام والمسلمين ابراهيم قاسمي روشن
كتاب زنان شماره 17