0

تکلم امام علی(ع) با حیوانات

 
victoryone
victoryone
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 6330
محل سکونت : خوزستان

تکلم امام علی(ع) با حیوانات
شنبه 4 بهمن 1399  1:40 PM

منقذین اصبغ اسدی گوید: در شب نیمه شعبان در خدمت امیرالمؤمنین(ع) بودم، امام سوار شتری شدند و برای کار مهمی به دهی رفتند، در اثنای راه در جایی فرود آمدند و خواستند که تجدید وضو نمایند، من افسار شتر را داشتم، یک مرتبه گوش های شتر تیز و مضطرب شد که نتوانستم آن را نگه دارم؛ امام پرسید: چه شده است؟
عرض کردم: شتر چیزی دیده که این طور بی تابی می کند.
 امام نگاه کرد و فرمود: درنده ای است؛ ذوالفقار را برداشت و نعره ای زد و چند قدم برداشت؛ آن درنده شیر بود چون صدای امام را شنید نزدیک آمد و مانند گناهکاران، سر در پیش انداخت؛ امام دست دراز کرد موی گردن شیر را گرفته و فرمود: مگر نمی دانی من اسدالله و ابوالاشبال (پدر بچه شیرها) و حیدرم، قصد شترم را نمودی؟
 شیر به زبان فصیح عرض کرد: یا امیرالمؤمنین(ع)! هفت روز بود که شکاری به دستم نیفتاد و گرسنگی بی طاقتم کرده است، از دور شبح شما را دیدم خجل که خدای تعالی بر من گوشت دوستان و عترت شما را حرام گردانیده و بر دشمنان شما حلال نموده است. امام دست بر پشت شیر کشید و با او حرف زد تا آن که عرض کرد: یا ولی الله! گرسنگی، گرسنگی؛ امام دست برآورد و فرمود: خداوندا! به حق محمد و آل محمد (ص) او را روزی ده؛ همان حال، چیزی نزد شیر آمد و به خوردن مشغول شد.
بعد امام پرسید: مسکن تو کجاست؟
گفت: کنار رود نیل.
فرمود: این جا چه می کنی؟
 عرض کرد: به قصد زیارت شما به حجاز آمدم، در آن جا کوفه را نشان دادند و نزد شما آمدم، حال اجازه رفتن می خواهم که دو پسر و جفتی دارم که از من بی خبرند.
 چون اجازه گرفت، عرض کرد: یا امیرالمؤمنین(ع)! در این سفر به قادسیه می روم و از گوشت سنان بن و اهل شامی که از دشمنان شماست، و در جنگ صفین گریخته، توشه راه کنم. امام دعا کرد و شیر رفت.
 منقذبن اصبغ گوید:متعجب و حیران شدم که امام فرمود: ای منقذ! از این واقعه تعجب نمودی؟! بدان خدایی که دانه را می رویاند و خلق را می آفریند، اگر از معجزاتی که رسول خدا به من تعلیم داده، ظاهر کنم مردم به گمراهی می افتند؛ و بعد امام متوجه نماز شد و پس از آن نمازش تمام شد در خدمتش بودم تابه قادسیه رسیدیم که هنگام اذان صبح بود؛ و در میان مردم غوغایی بود که می گفتند: سنان بن و اهل شامی را شیری خورد و استخوان های بدنش را نشان دادند؛ من واقعه سخن گفتن شیر را با امام را برای مردم نقل کردم، مردم دویدند و به خدمت امام رسیدند و از وجودش تبرک می جستند.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها