0

سرمایه‌های اجتماعی و انقلاب اسلامی

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

سرمایه‌های اجتماعی و انقلاب اسلامی
پنج شنبه 25 دی 1399  2:26 PM

سرمایه‌های اجتماعی و انقلاب اسلامی - اسلام تايمز

چگونه می‌توان مدعی وقوع انقلابی واقعی بود، در حالی ‌که وضعیت اجتماعی پیش از آن انقلاب دچار تحول اساسی نشده باشد؟ بدیهی است که روی کار آمدن نظام‌های سیاسی کاملاً متفاوت با شکل قبل از آن مستلزم پدید آمدن زمینه‌های اجتماعی آن است. به عبارت بهتر قبل از تأسیس دولت و نظام سیاسی مدنظر خود، باید خواستار جامعۀ متناسب با آن نوع از نظام سیاسی باشیم و آن را محقق نموده باشیم و این دقیقاً همان کاری است که امام و رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی انجام داد.

حضرت امام(ره) به‌خوبی می‌دانست تا جامعه متحول نشود و سرمایه‌های اجتماعی یک انقلاب و نظام اسلامی ایجاد نگردد، سرنوشت نهضت اسلامی ایران نیز مانند بسیاری دیگر از نهضت‌های سیاسی و اعتقادی دیگر اسلامی خواهد بود؛ ازهمین‌رو طی مبارزه‌ای علمی، اعتقادی و سیاسی پانزده‌ساله، سرمایه‌های اجتماعی لازم برای وقوع انقلاب اسلامی و تحقق اهداف آن را ایجاد نمودند و با استفادۀ هوشمندانه و مدبّرانه از آن توانستند انقلاب را رهبری کنند و نظام شکوهمند و مقدس اسلامی را برپا سازند. در مقالۀ پیش رو، به موضوع سرمایه‌های اجتماعی انقلاب از آغاز تا هم‌اکنون توجه شده است.

بی‌گمان همه می‌دانند انقلاب در لغت به معنی «زیر و رو شدن» است. در قرآن مجید هم این کلمه هر جا به کار برده شده، به همین مفهوم است و مادۀ کلمۀ انقلاب مانند تقلیب، منقلب، ینقلب و... در قرآن آمده است؛ از جمله «و ما محمد رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم و من ینقلب علی عقیبه فلن یضرالله شیئا...» (آل عمران/144). این آیه در جنگ احد در آن هنگام که شایعه شد رسول خدا(ص) کشته شده است و به دنبال آن، شمار بسیاری از مسلمانان فرار کردند، نازل شد. آیه خطاب به مؤمنان می‌فرماید: محمد(ص) پیامبری بیش نیست که پیش از او هم پیامبران دیگری بودند؛ یعنی هر پیامبری که آمده است مردن دارد، کشته شدن دارد، محمد برای شما از جانب خدا پیامی آورده است؛ خدای او زنده است اگر فرضاً بمیرد یا کشته شود، آیا شما باید به عقب برگردید؟

در اینجا حرکت اسلامی به تعبیر قرآن حرکت رو به جلوست و بازگشت این گروه از دین به معنی برگشت به عقب است. بر این اساس انقلاب در تعبیر قرآن به معنای حرکت رو به جلوست. فلاسفه، انقلاب را وضعیتی می‌دانند که طی آن ذات و ماهیت یک شی‌ء لزوماً تغییر کرده باشد. انقلاب در عربی به معنای «ثوره» و در اصطلاح انگلیسی به معنای «Revolution» است. انقلاب در معنای جامعه‌شناسی، همان «دگر شدن» است. حتی نباید گفته شود «دگرگون شده»؛ زیرا دگرگون شدن یعنی گونه و کیفیت، طور دیگر شود. باید گفت «دگر شدن»؛ یعنی تبدیل شدن به موجودی دیگر. انقلاب به معنای نوعی «شدن» است و در زاویه‌های لغوی، فلسفی و فقهی امری است از نوع فعل لازم.

به این اعتبار، انقلاب اسلامی با مبانی ارزشمند معمار بزرگ و فقید آن امام خمینی(ره)، با شرایط پیچیدۀ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و مذهبی زمان خود، سامان گرفت و در نیمکرۀ شرقی کرۀ زمین جریان‌ساز شد؛ جریانی که از همان آغاز شکل‌گیری، توجه زرمداران و زورمداران عالم را به خود جلب کرد و هر یک با توجه به نگرش‌های استعمارگونه و استثمارطلبانۀ خود، سیاست‌های پیدا و پنهانی را برای شکست یا انحراف آن در پیش گرفتند. یکی از دستاوردهای انقلاب اسلامی ایجاد نظام اجتماعی در جامعۀ ایران و حاصل آن وجود سرمایۀ اجتماعی بود.

پرسش از عملکرد انقلاب اسلامی، در حقیقت پرسش از چگونگی نگاه دین به حوزۀ عمومی نیز هست و در نتیجه پرسشی بنیادی است. پاسخ این پرسش، اگرچه دربارۀ عملکردهای نظامی سیاسی در دوره‌ای مشخص است، پیامدهای حضور مذهب در سیاست را نیز شرح می‌دهد. نظام جمهوری اسلامی در دو دهۀ گذشته آزمون فرضیۀ مطلوبیت یا عدم مطلوبیت، عینیت دیانت و سیاست از حیث علائق توسعۀ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نیز است.

عده‌ای برای نفی مطلوبیت این عینیت، مدعی‌اند که مداخلۀ دین در سیاست در همین مدت کوتاه در ایران، پیامدهایی نظیر: ایجاد تمایل به سوی نوعی الیگارشی، تحقیر غیر روحانیون، شخصی کردن سیاست، تغییر و تفسیرپذیری دین «و تأثیر آن در بی‌ثباتی سیاسی، اختلاف رأی در تفسیر احکام، ناهماهنگی میان قوانین شرع و تحولات اجتماعی، عدم تساهل و حذف گروه‌ها و تعبیرهای رقیب، تشدید شکاف میان اقوام و مذاهب، ایجاد تمایلات مطلق‌گرایانه در نظام سیاسی، ایجاد تمایلات دین‌گریزی و دین‌ستیزی در جامعه، دخل و تصرف در احکام دینی به اقتضای مصلحت سیاسی، افزایش پتانسیل منازعۀ اجتماعی و سیاسی، ایجاد تعارضات منطقه‌ای و بین‌المللی، تأکید بر ملاک‌های ذهنی و غیرقابل تدقیق در واگذاری مناسب و در نتیجه عدم توجه به شایستگی و صلاحیت، گسترش ریاکاری و عدم اعتماد میان مردم، ایجاد چندگانگی در منابع مشروعیت و به تبع آن چندگانگی در مراکز قدرت، ایجاد محدودیت‌های اساسی بر مشارکت و رقابت سیاسی، ایجاد روحیۀ نخبه‌سالاری و خبره‌سالاری، تضعیف حقوق و آزادی‌های سیاسی جامعه، عدم تحمل اقلیت و حتی اکثریت، تضعیف هویت ایرانی و در نتیجه تقویت افزایش‌ تمایل به گریز از مرکز، تبعیض جنسی و...»[1]داشته است. صرف‌نظر از سطحی و ذهنی بودن بعضی از موارد فوق، به‌خودی‌خود این پیامدها می‌تواند با شدت بیشتری به‌عنوان بازتاب مداخلۀ ایدئولوژی‌های غیردینی در حوزۀ سیاست، مانند لیبرالیسم، سوسیالیسم و... نیز محسوب شود؛ یعنی کسانی‌که مداخلۀ دیانت در سیاست را برانگیزانندۀ پیامدهای یادشده تلقی می‌کنند هیچ دلیل عقلی و تاریخی‌ای در دست ندارند که براساس آن نتوان چنین پیامدهایی را در حوزۀ عمومی برای سایر ایدئولوژی‌ها اثبات کرد؛ همچنان‌که تا به امروز تاریخ اندیشه‌های سیاسی به ما می‌آموزد که مشکلات جوامع امروزی و معضلات عظیم‌تری چون جنگ، خون‌ریزی، استعمار، استبداد، فقر، فحشا، نابودی طبیعت، بحران محیط زیست، بحران اخلاق، بحران انسانیت و ده‌ها بحران دیگر در کنار بحران‌هایی که قبلاً از آنها یاد شد در پی مکتب‌هایی چون لیبرالیسم، سوسیالیسم، کمونیسم و سایر ایسم‌های ساختۀ ذهن و حاکمیت بشری به‌وجود آمدند. با این تفاصیل، ادعاهای یادشده به‌خودی‌خود ارزش علمی، نظری و کاربردی خود را در تحلیل پیامدهای مداخلۀ دین در سیاست از دست داده‌اند و پیروان چنین اندیشه‌هایی باید در جستجوی دلایل اختصاصی دیگر باشند که با تمسک به آن بتوانند مطلوبیت خروج دین از صحنۀ سیاست را برای جوامع اثبات کنند؛ زیرا همان‌طوری‌که گفته شد، دلایل فوق می‌تواند پیامد مداخلۀ هر گونه ایدئولوژی در حوزۀ سیاست باشد و به دین اختصاص ندارد.

پرسش بنیادی از دستاوردهای انقلاب اسلامی و عملکرد جمهوری اسلامی با انگیزه‌های متفاوتی طرح می‌شود. عده‌ای با انگیزۀ مخالفت با انقلاب می‌کوشند با طرح این‌گونه پرسش‌ها و نشر آن در میان مردم، این‌گونه القا کنند که با انقلاب اسلامی نه تنها اوضاع کشور بهتر نشده، بلکه حتی از وضع گذشته نیز بدتر شده است. این گروه معمولاً برای اثبات ادعاهای خود به نقاط ضعف موجود، نابسامانی‌ها و مشکلاتی که ممکن است در جامعه به هر دلیلی وجود داشته باشد، توجه می‌کنند. این افراد با عملکردهای نظام جمهوری اسلامی میانۀ خوبی ندارند؛ ازهمین‌رو عمدتاً پرسش خود را بر «ناکرده‌های» جمهوری اسلامی متمرکز می‌سازند. این در حالی است که می‌توان برای تحقق نیافتن وعده‌های داده‌شده دلایل متفاوتی را مطرح کرد؛ یعنی عقلاً تحقق نیافتن بعضی از وعده‌ها، شعارها و آرمان‌ها، به معنای ناتوانی نظام سیاسی یا عدول از وعده‌ها نیست.

بنابراین آنهایی که عموماً، در جایگاه مخالف، پرسشگر دستاوردهای یک انقلاب اجتماعی و نظام سیاسی ناشی از این انقلاب هستند، تمایلی به تجزیه و تحلیل دستاوردها ندارند. اگرچه از دستاوردها پرسش می‌کنند، ارادۀ آنها عموماً متوجه آن اهدافی است که محقق نگردید؛ ازهمین‌رو از طریق چنین پرسش‌هایی، افکار عمومی و ذهنیت جامعه را به سمت نارسایی‌ها و مشکلات آن نظام سیاسی هدایت می‌کنند نه نقاط قوت و توانایی‌های آن. ضد انقلاب‌ها، وابستگان به رژیم پیش از انقلاب که از نظام برآمده از انقلاب متضرر شده‌اند، عموماً در جرگۀ چنین پرسشگرانی هستند.

گروهی دیگر هستند که برخلاف گروه اول، با طرح چنین پرسش‌هایی، در پی مخالفت با نظام سیاسی نیستند، بلکه حقیقتاً می‌خواهند بدانند با نظام انقلابی چه تحولاتی در حوزه‌های عمومی اتفاق افتاده؛ به‌ویژه در دورانی که بحث از رشد و توسعۀ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بحث غالبی است. چنین پرسشگرانی تمایل دارند تفاوت وضع موجود را با وضع پیشین درک کنند تا از برآیند این تفاوت، چشم‌اندازهای آیندۀ خود را برای زندگی کردن در تحت آموزه‌ها، برنامه‌ریزی‌ها و تصمیم‌گیری‌های چنین نظامی ترسیم نمایند.

پرسشگرانی که دارای چنین انگیزه‌هایی هستند عموماً با عملکردها و دستاوردها سروکار دارند. آنها به اینکه چه باید می‌کردیم و چرا نکردیم توجه چندانی ندارند؛ زیرا با منطقی که بر پرسش‌های آنها حاکم است از طریق محاسبه‌های عقلی و منطقی و تطبیق اوضاع و مقایسۀ آنچه بود با آنچه انجام پذیرفت، به راحتی امکان شناخت توانایی‌های یک نظام سیاسی برای آنها میسّر خواهد گردید. بنابراین وقتی از دستاوردهای هر نظامی پرسش‌هایی می‌شود باید متوجه باشیم که ارادۀ چنین پرسش‌هایی متوجه چیست. در کنار این دو گروه از پرسشگرانی که طرح کردیم گروه سومی را نیز می‌توان تصور کرد که از طرح چنین پرسش‌هایی به دنبال حب یا بغض‌های خود نیستند. آنها از موضع برآیند علمی توانایی‌ها و دستاوردهای یک رژیم انقلابی، در جستجوی رسیدن به یک الگوی مطلوب و مناسبی از نظم سیاسی و سامان اجتماعی می‌باشند. پرسش‌های چنین گروه‌هایی عموماً از منطق خاصی پیروی می‌کند و پاسخ به این منطق نیز نمی‌تواند مبنی بر شعارها و لاف‌زنی‌های معمولی یا داعیه‌های خطابه‌ای باشد.

صرف‌نظر از خاستگاه پرسش، خود پرسش فی نفسه بنیادی و درست است. هیچ گروه، حزب و جریانی نمی‌تواند به هر بهانه‌ای، حق طرح چنین پرسشی را از جامعه سلب کند. همان‌طوری‌که نمی‌تواند حق پاسخ به آن را از کارگزاران، هواداران و نظریه‌پردازان هر نظام سیاسی سلب کرد. هرچند مقالۀ حاضر خوشایند پرسشگرانی نخواهد بود که هدفی جز شبهه‌افکنی و فتنه‌انگیزی از طریق طرح پاره‌ای از پرسش‌ها ندارند، برای دو گروه دیگر ممکن است مفید و در خور توجه باشد.

روش مقاله در پاسخ به این پرسش بنیادی، متوجه جنبه‌های حضور دین در حوزه‌های عمومی است و با جنبه‌های سلبی این حضور، که عده‌ای از متفکران بر آنها تمرکز می‌کنند. میانۀ چندانی ندارد. در این مقاله به دنبال این هستیم که با توجه به یک جامعۀ آماری مشخص که اعضای آن باورها، گرایش‌ها، خواسته‌ها، آرمان‌ها، نیازها، استعدادها و امکانات هم‌سطحی دارند. پیامدهای حاکمیت دو نظریۀ انقلابی و نظام‌های برآمده از آنها نظریه را به نقد کشیم. اگرچه این نقد، نقد منصفانه‌ای برای نظریۀ انقلاب اسلامی نیست، معتقدیم که تأثیرات حسن ارادۀ جامعه و تأمین نیازهای فزآیندۀ مردم و بهزیستی اجتماعی و توسعۀ ایران طی دو دهه حاکمیت این نظام، توانایی پاسخگویی و به نقد کشیدن الگوی توسعۀ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نهضت عدالتخانه و نظام مشروطۀ سلطنتی برآمده از این انقلاب را دارد. از طرف دیگر، در برابر پرسش‌هایی مانند اینکه آیا دنیا و سیاست برای دین است یا اینکه دین برای دنیا و سیاست است، معتقدیم سیاست وقتی صددرصد، دینی می‌شود که هر گونه بحثی دربارۀ توسعه به عنوان مصرف را کنار بگذاریم و اینکه اگر نهایت، توسعه باشد به‌ناگزیر دین، ابزاری می‌شود و طبعاً در مورد ابزارها با سهولت بیشتری می‌توان تجدید نظر کرد تا در مورد غایات؛[2] ازهمین‌رو چنین پرسشهایی انحرافی است و جامعه را از توجه به واقعیت‌ها و محسوسات، و معقولات موجود باز می‌دارد.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها