0

آثار منفی طلاق

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

آثار منفی طلاق
جمعه 19 دی 1399  1:34 PM

آثار منفی طلاق

طلاق در لغت به معنی گشودن گره و رها کردن است و در زندگی زناشویی طلاق یعنی از هم پاشیده شدن زندگی یا از بین رفتن تعادل در زندگی و پدیدار شدن رنج و عذاب برای فرزندان.
تبعات طلاق منحصربه خانواده نیست بلکه باعث متزلزل شدن جامعه نیز می شود. امروز ما شاهد روند روبه رشد این معضل اجتماعی هستیم و خانواده که اصلی ترین نهاد اجتماعی است در معرض پیامدهای ناگوار پدیده طلاق قرار دارد.

در اين تحقيق سعي براين شده است نگاهی هرچند مختصر به این پدیده اجتماعی انداخته و در مورد برخی از آسیب های فردی و اجتماعی وارده از سوی آن به بحث و گفتگو بپردازیم  و با این امید که در آینده شاهد کاهش میزان طلاق و از هم پاشی کانون خانواده ها باشیم.

طبق آخرين آمار ارائه شده از سوي رئيس مجتمع قضايي شماره 2 خانواده، 6 ميليون زن مطلقه در كشور وجود دارد. اين به گواهي جامعه‌شناسان و روان‌شناسان، حكايت از وجود 6 ميليون زني مي‌كند كه هر روز با مشكلاتي تازه در جامعه دست و پنجه نرم مي‌كنند. از دردسرهاي اقتصادي و رفاهي گرفته تا مشكلات فرهنگي و اجتماعي. درباره وضعيت اين زنان، تحقيقات ميداني و آماري بسياري انجام شده و البته مسائلي نيز پوشيده مانده است.

 در جرم‌شناسي آمار جنايي را بايد حدس زد، چون تنها بخشي از بزهكاران دستگير مي‌شوند و فقط قسمتي از حقيقت پيداست. آمارهاي ارائه شده در اين زمينه لزوما درست نيست و مي‌تواند خطاهايي داشته باشد.

اختلاف نظر بر سر آمارها هميشه وجود دارد؛ اما كارشناسان بر سر آسيب‌هايي كه طلاق يكي از دلايل آنهاست، هم عقيدهاند . ميلاني با بيان اين‌كه طلاق يكي از مكروه‌ترين و منفورترين امور در دين اسلام است، مي‌گويد: در جوامعي كه انسان‌ها در چارچوب ازدواج با يكديگر زندگي مي‌كنند، طلاق مفهوم واقعي خود را پيدا مي‌كند. طلاق في‌نفسه ممكن است مشكلي نداشته باشد؛ اما يك عامل محرك است و مي‌تواند زمينه‌ساز اختلالات روحي و رواني و مشكلات اجتماعي باشد.

 

كودكان را قربانيان اصلي طلاق هستند طلاق والدين ممكن است زمينه تشويش روحي كودك را فراهم كند. وقتي شخصيت كودك دچار اختلال مي‌شود، او آماده كشيده شدن به بيراهه و انجام جرم و بزه است. درواقع طلاق والدين مي‌تواند عاملي زمينه‌ساز براي بزهكاري كودكان باشد.

زنان بعد از كودكان در معرض بيشترين آسيب بعد از طلاق قرار دارند: نبود تامين اجتماعي به معناي واقعي كلمه براي زنان مطلقه، بويژه آنها كه سرپرستي فرزنداني را به عهده دارند، مشكلات بسياري براي آنها به وجود مي‌آورند. بعضي از زنان مطلقه در اثر فشارهاي اقتصادي و اجتماعي درگير جرايمي چون خودفروشي، قاچاق مواد مخدر و سرقت مي‌شوند. بسياري نيز در معرض بزه‌هايي چون خشونت‌هاي جنسي، تجاوز به عنف و غيره قرار مي‌گيرند.

در شرايطي كه جامعه دچار آنومي شده، آمار طلاق بالا مي‌رود و بسياري از خانواده‌ها از هم مي‌پاشند. اين مساله به آن معنا نيست كه تمامي زناني كه از همسران خود جدا مي‌شوند به سمت بزه مي‌روند. بسياري از اين زنان زندگي آرام و سالمي را در پيش مي‌گيرند؛ اما عده‌اي كه بحران‌هاي ديگري دارند و زمينه ارتكاب جرم در آنها وجود دارد، با پيش آمدن طلاق، براي رفتن به سمت بزه مستعدتر مي‌شوند. نبايد فراموش كرد كه طلاق عملي مجرمانه نيست؛ اما مي‌تواند عاملي محرك براي وقوع جرم باشد.

تحقيق درباره اين مساله به دليل وجود موانع بسيار دشوار است. در جامعه ما و با توجه به فرهنگ ما، تحقيق درباره جرايم منافي عفت، كار دشواري است؛ مثلا زني كه مورد تجاوز به عنف قرار گرفته، بندرت دست به شكايت مي‌زند؛ چون احساس مي‌كند چيزي به دست نمي‌آورد و آبروي خود را از دست مي‌دهد. احساس مي‌كند اثبات اين مساله بسيار دشوار است و اگر اين اتفاق علني شود، ممكن است ديگران به او انگ بزنند. عامل فرهنگي، مهم‌ترين مانع تحقيق در اين زمينه است. اطلاعاتي كه درباره بزه‌ديدگي زنان وجود دارد، به دلايل ذكر شده، كمتر از اطلاعات مربوط به بزهكاري زنان است.

 

روان‌شناسان در دنيا به اين نتيجه رسيده‌اند كه عملكرد خانواده مهمتر از ساختار خانواده است و اگر خانواده‌اي نتواند عملكرد مناسب داشته باشد، بايد ساختار را شكست.

 

در قديم مي‌گفتند ساختار خانواده بايد به هر قيمتي حفظ شود. حتي اگر والدين با كودكان بدرفتاري مي‌كنند، پدر بي‌مسووليت است يا يكي از دو طرف معتاد است يا مثلا يكي از والدين، همسر خود و كودكشان را مورد ضرب و شتم قرار مي‌دهد. امروزه روان‌شناسان به اين نتيجه رسيده‌اند آسيبي كه چنين خانواده‌اي به همراه دارد، بيشتر از طلاق است.

اين روان‌شناس آماري از كانون اصلاح و تربيت نقل مي‌كند كه به گواهي آن، نوجواناني كه در اين كانون به سر مي‌برند، بيشتر از خانواده‌هاي آسيب‌زا (با پدر و مادري كه با هم زندگي مي‌كنند) هستند، تا خانواده‌هاي طلاق.

بعد از طلاق معمولا يكي از والدين مسووليت فرزند را به‌عهده مي‌گيرد؛ اما قبل از آن والدين سرگرم دعوا و جدال هستند و براي بچه‌هاي خود وقت ندارند. البته در ايران، بعد از طلاق تازه دعواي والدين شروع مي‌شود و اين آغاز مصيبت است. اين مساله در كتاب بچه‌هاي طلاق نوشته دكتر تايبر نيز نقل شده است.

در فرهنگ ما مشاوره قبل و بعد از ازدواج و قبل و بعد از طلاق وجود ندارد، معمولا ما نمي‌دانيم براي چه ازدواج مي‌كنيم و نمي‌دانيم براي چه طلاق مي‌گيريم. طلاق بد است؛ اما به هر حال وجود دارد و حال كه وجود دارد، بايد طرز برخورد با آن را بياموزيم تا اثرات منفي‌اش را كمتر كنيم. بايد جلسات مشاوره اجباري براي والدين در آستانه طلاق برگزار شود تا آنها بدانند بعد از طلاق چگونه با يكديگر و فرزندان خود رفتار كنند.

كودكان از سنين 7 به بالا سازش بيشتري دارند،كودكاني كه بعد از طلاق با يكي از والدين زندگي مي‌كنند، قادرند خود را با محيط تطبيق دهند. كودك درك مي‌كند كه اين شرايط براي او بهتر است. هر روز دوروبرش دعوا نيست و محيطش آرام‌تر است؛ به شرطي كه پدر و مادر بدرستي با او رفتار كنند. به او بگويند ما همديگر را دوست نداشتيم و نتوانستيم با هم زندگي كنيم. اما هر دو تو را دوست داريم و براي اين‌كه بهتر زندگي كني، تمام تلاشمان را مي‌كنيم. جلسات مشاوره به پدر و مادر اين رفتار را ياد مي‌دهد. به آنها كمك مي‌كنند با استرس خودشان كنار بيايند تا بتوانند رفتار عادي با فرزند خود داشته باشند و اين استرس را به او منتقل نكنند.

معمولا پدر و مادر خود را گم مي‌كنند و فكر مي‌كنند چون فرزندشان رنجيده، بايد به همه خواسته‌هايش تن بدهند. آنها بايد راه رفتار درست با فرزندشان را پيدا كنند و با او عادي برخورد كنند و مطلقا او را وارد انتقامجويي‌هاي خود از همسر سابقشان نكنند.

به گفته روان‌شناس، نبودن تامين اجتماعي و مشكلات رفاهي بعد از طلاق، فشار مضاعفي بر روي زنان مطلقه است كه استرسشان را بيشتر مي‌كند. بايد قانون حمايت از زن يا مرد سرپرست تصويب شود. معمولا زنان، سرپرستي فرزندان را قبول مي‌كنند و معمولا اين زنان شغل ندارند و مهريه و نفقه خود را هم براي طلاق گرفتن بخشيده‌اند. وظيفه دولت است تا از اين زنان حمايت كند و لااقل محلي براي زندگي در اختيار آنها قرار دهد. برايشان كار پيدا كند و در برابر خطراتي كه در انتظار آنهاست، حمايتشان كند.

 

دولت بايد صدور طلاق را منوط به گذراندن جلسات مشاوره رايگان كند. بسياري از مردم استطاعت مالي يا فرهنگ شركت در كلاس‌هاي مشاوره را ندارند. اگر اين جلسات اجباري و مشمول بيمه باشد، والدين هم دريغ نمي‌كنند. مهم‌ترين راه كم كردن آسيب‌هاي طلاق روي فرزندان و زنان، آموختن راه درست برخورد با طلاق است.براي كنترل كردن نرخ طلاق و اثرات منفي آن بايد مجموعه‌اي از فعاليت‌هاي اجتماعي و فرهنگي انجام داد.

4-طلاق و خانواده های ایرانی:

چند سالی است که اختلافات زندگی زناشویی در جامعة ما بیشتر شده و بدنبال آن, درصد طلاق رو به افزایش است. بنابراین, طلاق به مفهوم دورکیمی (1987) به یک پدیدة اجتماعی تبدیل شده است. بدین معنی که از سویی, قشر یا طبقه و یا گروهی را نمی توان در جامعة امروز یافت

که از اِپیدمی طلاق در امان باشد. از سطح تحصیلکرده ها تا بی سوادها, از سطح ثروتمند ها تا فقیر ها و یا از دیندارها تا بی دین های افراد جامعه از عارضة طلاق مصون نمانده اند. از سوی دیگر, طلاق یک پدیدة چند بعدی و چند علتی است. بنابراین محدود به یک علت خاص نظیر اقتصاد نمی باشد.
چرا طلاق در جامعة ما رو به افزایش است؟ چه عواملی در رشد طلاق دخالت داشته اند؟
مسئلة طلاق هم فکر مسئولین جامعه را بخود مشغول کرده و آنها را نگران کرده است, هم دل مشغولی تعدادی از دانشگاهی ها و پژوهشگران حوزۀ خانواده شده است. و همه در صدد یافتن پاسخی برای این پرسش ها و ارائة راه حل هایی برای خروج از این مقولة آسیب زا هستند.
در طی چند سال پژوهش پیرامون خانواده به صورت غیر مستقیم و از زاویه ای دیگر یعنی مطالعه پیرامون عوامل رضایت از زندگی زناشویی (منادی, 1383) به این امر علاقه مند شده اند یقینا نه ادعای پاسخگویی کامل به این پرسش ها را داشته و نه علل مختلفة این موضوع را کاملا شناسایی کرده است. ولی در پی نتایج پژوهش های کیفی (منادی, 1385) صورت گرفته پیرامون خانواده می توان بخشی خاص را از دیدگاهی خاص در سطح طرح مسئله عنوان کرد.
بدین منظور به کمک طرح یک نظریة جامعه شناسی تلاش می کنیم تا حدودی مسئلة طلاق را کالبد شکافی کرده و توضیح دهیم.
پیر بوردیو جامعه شناس شهیر و معاصر فرانسوی معتقد است که هر انسانی دارای یک عادت واره (Habitus) می باشد. (بوردیو, (1989 منظور از عادت واره, مجموعة طرحواره هایی است که یک انسان در طول زندگی خود بر اساس برخورد با محیط های مختلف مانند : خانواده, رسانه ها, نهاد آموزش و پرورش و گروه همسالان کسب می کند. این طرح واره ها مانند : چگونه غذاخوردن, چگونه پوشیدن, چگونگی ارتباطات اجتماعی, ذوقیات, مشغولیات انسان می باشند.
طبق نظریة بوردیو عادت وارة هر فرد، نیروی محرکة اعمال و رفتار روزمرة اوست که در مرکز سرمایه های فرهنگی اش (Capital Culturel) جای دارد. منظور از سرمایه های فرهنگی, طبق نظر بوردیو, ترکیبی از عادت واره, شناخت ها, آگاهی ها, آموزش ها و مدارک تحصیلی می باشد. (بوردیو, 1989) این شناخت ها و آگاهی ها می توانند به صورت کلاسیک و آکادمیک در آموزشگاه ها کسب شده باشند و یا به صورت خود آموزی (Autodidacte) و یا غیر کلاسیک آموخته شده باشند. در هر صورت به زعم بوردیو, سرمایه های فرهنگی و عناصر سازندۀ آنها مقوله هایی اکتسابی و آموختنی هستند. ولی به باور وی عادت واره ها نقش مهمتر و جدی تری در هدایت و کنترل رفتارها و اعمال انسان ها دارند.
اما ضمن اینکه هر فردی عادت وارة مخصوص بخود دارد, ولی عناصری از عادت واره های تعدادی از افراد مشترک و یا یکسان می باشند. در این حالت به زعم وی عادت وارة طبقاتی وجود دارد. مانند عادت واره های ذوقی و انتخاب هایی که عاملان اجتماعی در عرصة متنوع رفتارها همچون، غذاخوردن و نوع آن، ورزش کردن و نوع آن، موسیقی نواختن و سیاست ورزیدن و غیره صورت می گیرد. بنابراین, ما در مقابل عادت واره های طبقاتی قرار می گیریم که مشترکات و هماهنگی های زیادی با یکدیگر دارند. اما چگونه سرمایه های فرهنگی و عادت واره ها می توانند در چگونگی تشکیل ازدواج و فرایند آن نقش داشته باشند, مسئله ای است که در سطور بعدی به آن می پردازیم.ازنظریه تا واقعیت
غالبا ازدواج به دو صورت شکل می گیرد. زمانی که دختر و پسری در محیط های اجتماعی مانند دانشگاه ها, محیط های کاری و مهمانی ها با یکدیگر آشنا شده, و این رابطه به ازدواج ختم می شود. اینگونه ازدواج ها به غلط به «ازدواج خیابانی» معروف بوده که ما آنها را ازدواج مدرن می نامیم. اکثرا, اینگونه ازدواج ها ناموفق هستند و در این بخش است که بر اساس پژوهش های صورت گرفته درصد طلاق بسیار بالا می باشد. دستة دوم آنهایی که به صورت سنتی از طریق معرفی خانواده ها با هم آشنا شده و در نتیجه ازدواج می کنند.
در حالت اول دختر و پسر در ابتدا بیشتر بخش نهادی شدۀ سرمایه های فرهنگی (مدارک تحصیلی و یا مهارت هایی مانند هنر و غیره) خود را به نمایش گذاشته و به یکدیگر نشان می دهند. یعنی, از دیدگاه سرمایه های فرهنگی نهادی شده اشان با یکدیگر برخورد می کنند و خیلی کمتر صحبت از عادت واره های آنها می شود. چون غالبا در این بخش, سرمایه های فرهنگی نهادی شده با یکدیگر تفاهمی بین زن و مرد بوجود می آورد. به دلیل اینکه در یک محیط کاری و یا علمی همسان هستند. برای مثال دانشجویان در حالت کلی و دانشجویان بر اساس رشتة یکسان که در نتیجه دارای سرمایه های فرهنگی نهادی مشابه هستند. در حالت دوم چون خانواده ها ابتدا با یکدیگر برخورد می کنند. آنها بیشتر عادت واره های خود را نشان می دهند. اصلا بر اساس عادت واره های یکسان, خانواده ها غالبا با هم ارتباط برقرار می کنند.
در حالت اول بعد از اینکه دختر و پسر با یکدیگر آشنا شده, و زندگی مشترک را شروع کرده, کم کم عادت واره ها طبق گفتة بوردیو در عمل خود را نشان می دهند و رفتار افراد را هدایت می کنند و سرمایه های فرهنگی به کناری می روند و یا کم رنگ تر می شوند. بدنبال آن, اگر تضادی در عادت واره ها وجود داشته باشد که غالبا دارد, تضادها خودنمایی می کنند و اختلاف ها کم کم خود را نشان می دهند. این در حالی است که همچنان سرمایه های فرهنگی نهادی با یکدیگر هماهنگ هستند. ولی عادت واره ها در زندگی روزمره, بیشتر خود را مطرح می کنند. بدینسان, در این حالت امکان بالا رفتن اختلافات بین زوجین افزون تر شده و طلاق بیشتر می شود.
اما در حالت دوم که والدین غالبا بر اساس هم طبقه بودن یعنی عادت واره های طبقاتی با یکدیگر برخورد کرده اند, فرزندان آنها نیز بر اساس عادت واره های خانواده گی با یکدیگر آشنا شده و برخورد می کنند. در این حالت, ممکن است که سرمایه های فرهنگی زوجین از کمی تا خیلی متفاوت باشند. ولی در ابتدای زندگی نیز این تفاوت ها خود را کم نشان می دهند و در صورت بُروز نیز, قابل اغماض هستند. لذا, تعارض کمی هم در زندگی مشترک بوجود می آورد. ولی چون سرمایه های فرهنگی نهادی بیشتر روبنایی هستند و بیشتر در سطح جامعه و محیط های عمومی و بیرونی, خود را در قالب شغل و حرفة فرد نشان می دهند, به صورت حاشیه در زندگی باقی می مانند و عادت واره ها در مرکز زندگی فعالیت می کنند. در این حالت, تعارضات اساسی بین زن و مرد بوجود نمی آید و فقط در سطح کار و شغل و بحث های علمی و یا شغلی, سرمایه های فرهنگی نهادی خودنمایی می کنند. بنابراین, زندگی را کمتر به خطر می اندازند و امکان جدایی زن و مرد کمتر می شود. بدون اینکه از اهمیت تفاوت بین سرمایه های فرهنگی نهادی زوجین کاسته شود و یا نادیده گرفته شود.
در نتیجه, می توان گفت در صورتی که زوجین بتوانند از دیدگاه عادت واره ها که زیر بنایی تر هستند با یکدیگر آشنا بشوند, خطرات کمتری زندگی آنها را تهدید می کند. با توجه به اینکه سرمایه های فرهنگی نهادی اکتسابی هستند, بعدها زن و مرد می توانند تلاش کنند تا سرمایه های فرهنگی نهادی مشابهی را کسب کنند و بوجود بیاورند. ولی در صورت سرمایه های فرهنگی نهادی یکسان کار سخت و مشکلتری (و نه غیر ممکن) پیش روی زوجین وجود دارد تا عادت واره های یکسانی را بوجود بیاورند.
بنابراین, می توان نتیجه گرفت که به نظر می رسد در جامعة فعلی ما هنوز ازدواج سنتی یعنی با عادت واره های یکسان آغاز کردن, امکان زندگی شادتر و مطمئن تری را نسبت به ازدواج مدرن به همراه می آورد.

-           آثار و پیامدهای ناشی از طلاق:

طلاق به عنوان یک مسئله اجتماعی می تواند زمینه بروز بسیاری از مسائل و پیامدهای متفاوت و بعضا زمینه بروز بسیاری از آسیب های اجتماعی دیگر در سطوح فردی و سطوح اجتماعی فراهم آورد. از یک سو این آثار و پیامدها می تواند عوارضی را برای زنان و مردان و از سوی دیگر برای فرزندان به همراه داشته باشد.

 

الف: آثار و عوارض منفی طلاق بر زنان مطلّقه:

مشکلات اقتصادی و معیشتی، تن دادن به ازدواج های موقت و یا خارج از عرف اجتماعی، افسردگی، سرخوردگی و کاهش رضایت از زندگی، پذیرش نقش های چندگانه و تعدد نقش ها، روی آوردن به آسیب هایی همچون قتل، خودکشی، اعتیاد، فحشا، سرقت، انزوا و اختلال در مناسبات و تعاملات اجتماعی، مشکلات جنسی و روی آوردن به انحرافات جنسی و فساد اخلاقی، مشکلات ناشی از عدم حضانت فرزندان، دلتنگی و از دست دادن سلامت روانی و جسمی و ... از جمله آثار و پیامدهایی است که زنان مطلقه با آن درگیر می باشند.

 ب: آثار و عوارض منفی طلاق برای مردان:

فشارهای روحی و روانی، ابتلا به انواع آسیب ها مثل اعتیاد به مواد مخدر، الکل، اختلافات رفتاری، خودکشی، فحشا و انحرافات جنسی و قرار گرفتن در معرض انواع بیماری های عفونی و ویروسی، از دست دادن پیوندها و همبستگی با خانواده، طرد خانوادگی و اختلاف با سایر اعضای خانواده، تن دادن به ازدواج های موقت و ازدواج های ثانویه، اختلاف بین فرزندان با همسر در صورت ازدواج مجدد، از جمله آثار و پیامدهای منفی طلاق برای مردان می باشد.

 ج: آثار و عوارض منفی طلاق برای فرزندان:

آثار و عوارضی که طلاق برای فرزندان طلاق به همراه دارد از آن جهت قابل اهمیت است که می تواند زمینه بروز بسیاری از اختلالات رفتاری و روحی و روانی در آنان باشد و زندگی فردی و اجتماعی آتی آنان را به مخاطره اندازد. بروز افسردگی در کودکان و نوجوانان، اضطراب، پرخاشگری و عصیان در نوجوانان، حسادت، سوء ظن و بدبینی نسبت به دیگران، فرار از منزل، ترک تحصیل و افت تحصیلی، بزهکاری و کجروی های اجتماعی (قتل، دزدی، فحشا و ...) ازدواج زودرس به ویژه برای دختران، ضعف اعتماد به نفس، اختلال هویت، اعتیاد، فقر، ضعف سلامت جسمی و روانی (بی خوابی، سوء تغذیه، بی اشتهایی و یا پرخوری عصبی و ...) احساس درماندگی و سرخوردگی، تجربه عقده حقارت ناشی از عدم دسترسی به محیط گرم و عاطفی خانوادگی در مقایسه با دیگران و درونی سازی عقده های منفی و ضد اجتماعی، انزوای اجتماعی، گرایش به انواع انحرافات اجتماعی به جهت ضعف کنترل رفتاری و اخلاقی توسط والدین، اجتماع ستیزی و دیگرآزاری و بروز انواع خشونت های اجتماعی.

(فرزاد براتی مدیر روابط عمومی جمعیت همیاران سلامت روان اجتماعی استان کهگیلویه وبویراحمد)

 

 
تشکرات از این پست
fardost
دسترسی سریع به انجمن ها