پاسخ به:حفظ هویت ایرانی - اسلامی در فرایند جهانی شدن
سه شنبه 16 دی 1399 4:09 PM
ما و جهانی شدن:
ما بهعنوان یک فرد ایرانی، میتوانیم در مورد جهانی شدن دو دیدگاه داشته باشیم؛ یکی دیدگاهی خوش بینانه و دیگری دیدگاهی بدبینانه. برخی بر این عقیدهاند که جهانی شدن، ارتباط بین ملل و افراد متفاوت را بهبود بخشیده، روابط را تشدید کرده و انسجام اجتماعی را تقویت مینماید.
برخی معقتدند که جهانی شدن، یک فرایند است و فرایند، یعنی جریانی که خود به خود پیش میرود؛ مثل توپی که از سراشیبی به پایین میغلتد یا مثل دانهای که کاشته میشود و در صورت آماده بودن شرایط، خود به خود، شروع به رشد و نمو میکند. گفته شده که جهانی شدن نیز فرایندی است که از جایی شروع میشود و به تکامل میرسد و با پیشرفت علم و تکنولوژی و ارتباطات، راه خودش را میپیماید و پیش میرود. گروهی دیگر، دیدگاه خوبی نسبت به این پدیده ندارند و بر این عقیدهاند که جهانی شدن، یک فرایند نمیباشد؛ بلکه یک پروژه است؛ یعنی عدهای نشسته و نقشهای برای استعمار دنیا طراحی کردهاند که این نقشه، نام جهانی شدن به خود گرفته است. طراحان این نقشه، میخواهند حاکمان آینده جهان باشند. آنان میاندیشند که غرب با بحران انرژی مواجه خواهد شد و در آینده، به منابع انرژی سایر دنیا نیاز خواهد داشت بنابراین، سازمان تجارت جهانی را راه انداختهاند. آنها معتقدند که این برنامه طوری طراحی شده که فرهنگ در چارچوب غرب حفظ شود. آنها معتقدند که این پروژهای است که قسمتهایی از آن انجام شده و قسمتهایی نیز در حال انجام است و احتمالاً در آینده انجام میشود و در بخشهای دیگر آن که انجام شود، سلطه و احاطه غرب بر جهان، مکشوفتر و معلومتر خواهد شد و در آینده، سلطه فرهنگ غرب را بر سایر فرهنگها، بیشتر احساس خواهیم کرد.
کسانی که معتقدند این یک فرایند است، دیگر از این موضوع بهعنوان تهاجم فرهنگی نام نمیبرند؛ بلکه از آن بهعنوان یک روند طبیعی که برنامههای خاص خودش را دارد، یاد میکنند؛ اما آنان که به پروژهای بودن جهانی شدن معتقدند، همواره مراقب همه جا بوده و همه برنامهها و رویکردها را با چشم دیگری میبینند و مواظباند که فریب نخورند.
عوامل زیادی در این نگرش دخیل میباشند که برخی عبارتند از:
1 - شرکتهای چند ملیتی؛
2- بازارهای فروش جهانی؛
3 - انقلاب اطلاعاتی؛
4 - فروپاشی نظام کمونیستی شوروی.
امروز جهانی شدن در حوزههای مختلفِ فرهنگ، سیاست، اقتصاد و علم مطرح است و اینکه هر کدام از کشورها در مواجهه با آن چه رویکردی نشان میدهند، باید مورد بررسی قرار گیرد. در اینجا باز این سئوالات مطرح هستند که آیا یک دولت قدرتمند مرکزی در جهان بهوجود خواهد آمد؟ آیا همه دولتها، قدرت خود را از دست خواهند داد؟ آیا دموکراسی جهانی، شکل خواهد گرفت و یا اتفاقات دیگری میافتد؟
بر ماست که با این موضوع جدی، مواجههای دقیق، منصفانه و آگاهانه داشته باشیم؛ تا تهدیدهای فرارو را به فرصتی برای گسترش فرهنگ اصیل و ناب خود تبدیل کنیم.
جهانی شدن و هویت ایرانی-اسلامی:
در دنیای امروز ادیان نیز به مانند تمامی نهادهای اجتماعی با تحول فرهنگی مواجهاند. این موضوع هنگامی مهمتر جلوه می کند که دریابیم، انتقال دین به نسل های جوان تر، همان فرآیندی است که دین از آن طریق، خود را به مثابه "دین در جریان زمان " شکل می دهد؛ این همان چیزی است که موجب پویایی دین می شود و دین را برای انتقال خود در جریان زمان توانا میسازد. مسیرهای گوناگونی که مستلزم شناخت ابعاد متفاوت و ترکیبهایی از هویت یابی دینی در ابعاد اجتماعی، اخلاقی، عاطفی و فرهنگی هستند، در دنیای امروز ممکن است در تقابل با الگوهای سنتی آن قرار گیرند. بنابراین مسئله "انتقال" در کانون توجه جامعه شناسی دینی قرار می گیرد.
اگر هدف نهایی از انتقال، این باشد که فرزندان باید تصاویر کاملی از والدینشان باشند، آشکار است که هیچ جامعهای به این هدف نایل نمیشود، چون در عصر جهانی شدن، تغییر فرهنگی حتی در جوامعی که تحت حاکمیت سنت قرار دارند، تداوم دارد. پس به این معنا، هیچ گونه انتقالی خالی از بحران انتقال، بهوجود نخواهد آمد.(دانیل هروی، 1380: 287- 288) در گذشته این انتقال با شکیل و قاعدهمند نمودن ارزشها، نگرشها و رفتارها صورت میگرفت، ولی اکنون ماهیت این انتقال از اساس دگرگون شده و هر جامعهای اگر درصدد است تا انتقال را با بینش کافی و بهعنوان انتخابی برای نسل جدید ارایه دهد، ناگزیر است که معیارهای جدیدِ هویتیابی دینی را شناخته و خود را با آن همراه سازد. چنین شرایطی است که تمامی نهادهای پرورشی (خانه، مدرسه و مراکز آموزشی و دینی) را وادار می سازد تا رسالت شان را بازتعریف کنند.
چنین پدیده ای مشخصاً در انقلاب اسلامی اتفاق افتاد و امام خمینی(ره) یکی از نادرترین شخصیت هایی بود که چنان بازتعریفی را از رسالت دینی خود در سالهای پیش از انقلاب در نسل آن مقطع درونی ساخت. تا پیش از آن، مراجع و مراکز دینی عمدتاً انسان دینی را شخصی می دانستند که در ایام خاصی از سال در مراسمی شرکت کرده و به تجدید خاطره برخی از وقایع دینی ـ تاریخی بپردازد. اما دکتر شریعتی، استاد مطهری، آیت الله طالقانی، امام خمینی و برخی دیگر، از رهبرانی بودند که شخصیت دینی را کسی دانسته و معرفی می کردند که بایستی وقایع دیروز دینی را در مسایل امروز جامعه کشف کرده و با بازتعریف آن، الگو و هنجار جدیدی را معرفی نمود. از این رو آنها برخلاف تفکرات قالب سنتی دینی در دوره پهلوی، تنها درصدد ایجاد تنفر و انزجار از یزید و شمری که امام حسین(ع) را به شهادت رساندند، نبودند، بلکه علاوه بر آن، در جستوجوی یافتن یزیدیان و شمرهای زمانه خود نیز برآمدند که حاضرند حسینهای جامعه آن روز را قربانی سازند. و آنرا بهعنوان رسالتی برای مبارزه و رفتار به نسل خود ارایه کردند. دقیقاً همان ها نیز در دوره خود توسط اکثریت متعصبان سنتی مورد انتقاد واقع و با بازتعریف آنها از الگوهای دینی حتی طرد نیز شدند. هنوز نیز برخی از متعصبین مذهبی بازآفرینی الگوهای جدید دینی آنها را به عنوان بخشی از پیکره دینی قبول ندارند!