پاسخ به:حفظ هویت ایرانی - اسلامی در فرایند جهانی شدن
سه شنبه 16 دی 1399 4:07 PM
پیامدهای جهانی سازی:
محمدحسین رفیعی عواقب جهانی سازی را درکتاب خود چنین دستهبندی میکند:
1) قطبی شدن نیروهای اجتماعی در کشورهای جنوب، تشدید فقر و اختلاف طبقاتی در کشورهایی است که به روند جهانی سازی می پیوندند. البته در این مناقشه، تعداد معدودی از کشورهایی که پیوند نزدیکی با بورژوازی جهانی دارند، فربه خواهند شد و در واقع همدست جهان خواران میباشند و این حرف آمریکا که رشد اقتصادی به توسعه انسانی می انجامد، منسوخ شده و فریبی بیش نیست و مدارک و آمار و ارقام زیادی عکس این را ثابت می کند.
2) وابستگی و سرسپردگی رهبران این کشورها به سرمایه داری جهانی، به این وابستگی و سرسپردگی که در شروع خود ناشی از ضعف بینش فکری است، در ادامه به سرسپردگی اقتصادی و وابستگی جهت حفظ قدرت و حاکمیت این رهبران هم تسری پیدا خواهد کرد و عملاً اداره و حاکمیت این کشورها به دست صاحبان ابرشرکت های بزرگی خواهد افتاد که رهبران آن ممالک با ذلت به دست و پای شرکت های مذکور افتادهاند.
3) رشد نهضت های استقلال طلبانه و عدالت خواهانه در کشورهایی که به این روند می پیوندن،. این نهضت ها یا در قالب شعارهای ناسیونالیسم و سوسیال-دموکراتیسم در کشورهای غیراسلامی و یا تحت لوای اسلام عدالت خواه در کشورهای اسلامی بروز خواهد کرد. در واقع در قرن آینده باید منتظر عکس العمل های شدید و قوی فرهنگ های بومی در مقابل جهانی سازی بود. (رفیعی فنود، 1381: 108)
در این دیدگاه مختصرا به جهانی سازی پرداخته شده، اما جهانی سازی لایه پنهانی نیز دارد که در فرایند جهانی شدن نهفته و در حوزه های مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی گسترده شده است که سعی می شود به طور مجزا اثرات جهانی شدن را بررسی کنیم.
- حوزه اقتصادی:
اغلب نویسندگانی که تاکنون از جهانی شدن وتبعات آن بر جامعه به ویژه کشورهای جهان سوم سخنی گفته یا مقالهای نوشتهاند، بیشتر در حوزه اقتصادی کار کردهاند. این گروه از صاحب نظران در تعریف خود از جهانی شدن به مواردی همچون ادغام بازارها و کالاها، افزایش رقابت، بهبود روش های تولید، گسترش جریان های مالی و. . . به عنوان اثرات و تبعات جهانی شدن اشاره کرده اند. شیوا (1380) در مقاله ای در روزنامه همشهری ابتدا در مقدمه ای کوتاه نسبت به نقش اقتصاد در تنظیم کلیه رفتارها، برخوردها و چالش های میان دولت ها و جوامع پرداخته و سپس مینویسد جهانی شدن اقتصاد آن را در جوامع بشری بیش از پیش پررنگ کرده است. وی در ادامه اثرات جهانی شدن اقتصاد را در چهار مقوله به قرار زیر خلاصه می کند:
الف- گسترش روزافزون جریان های مالی؛
ب- جهانی شدن محصول یا تولیدات؛
ج- همگرایی و همسان شدن نهادها و سازمانها در کشورهای مختلف؛
د- تحول در روشهای تولید بهواسطه ایجاد زمینههای رقابتی.(سابقی، 1383: 26)
بشیریه(1380) اثرات جهانی شدن بر حوزه اقتصاد را اینگونه برمیشمرد: جهانی شدن عناصر اصلی سیاستها و فرایندهای اقتصادی و مالی، به از دست رفتن کنترل دولت ملی بر اقتصاد ملی، افزایش قدرت شرکتهای چندملیتی و فراملی و گسترش بازارهای بین المللی منجر میشود. (بشیریه، 1380: 6)
گزارش سازمان ملل(1999) نشان میدهد که نابرابری های میان فقیر و غنی در بین کشورها به سرعت در حال افزایش است و یکی از نخستین علل آن همانا نظام ملی و تأثیرات جهانی است. مجتهدزاده بارزترین جلوه اقتصادی جهانی شدن را ثروتمندتر شدن ثروتمندان به بهای فقیرتر شدن فقیران میداند. (سابقی، 1383: 27)
بنابراین عاملان اقتصادی جهانی سازی یعنی شرکتهای فراملی میکوشند تا کنترل جهانی سرمایه و منابع مادی را در اختیار بگیرند. کنترل مؤثر شرکتهای فراملی وابسته به نظام جهانی بر سرمایه و منابع مادی بیچون و چرا بوده و منابع ملی بهدور از قلمرو اقتصادی فراملی بسیار محدودند.
- حوزه اجتماعی:
راست گرایان استدلال می کنند که در نظام اقتصادی بازار آزاد و عصر جهانی شدن، آزادی سرمایه گذاری و تلاش های اقتصادی و افزایش درآمد در سطح جامعه، قدرت تصمیم گیری اجتماعی افراد را افزایش داده و این امر به دموکراسی در جامعه توان بیشتری خواهد بخشید. این دسته از افراد ادامه می دهند که جهانی شدن رسانه های اطلاع رسانی و ارتباطی، گسترش دسترسی آزاد به اطلاعات و امکان آگاهی بخشیدن در ورای محدوده های تحت کنترل دولتی را بیشتر می کند، حال آن که بیشتر اندیشیدن، خود به گسترش و ژرف تر شدن دموکراسی کمک خواهد کرد.(مجتهدزاده، 1380: 4)
چپگرایانبهمخالفت بادیدگاه فوق برخاسته و دودلیلبرایمخالفتخوداقامهمیکنند:
الف- نظام اقتصادی نو سبب تمرکز سرمایه نزد گروه اندکی از افراد در جامعه شده و این امر اساس دموکراسی را متزلزل خواهد کرد و از آنجا که قدرت مالی، قدرت سیاسی را به همراه خواهد داشت، توانمندان جامعه بر ناتوانان چیرگی بیشتری یافته و این امر به استفاده نادرست از اهرم دموکراسی خواهد انجامید.
ب- شرکت های چندملیتی که مرزها و حاکمیت های ملی را درمینوردند در قبال هیچ کس و هیچ قانونی و در برابر هیچ یک از موازین اخلاقی و اجتماعی در جوامع گوناگون مسئولیتی نخواهند داشت. قدرمسلم اینکه جهتگیری این قوانین و مقررات به نفع خود آنها خواهد بود. در نتیجه این وضعیت زیان های اخلاقی، اجتماعی و محیطی به بار خواهد آورد که نمی تواند کلاً به سود مردم جامعه باشد. بنابراین در رابطه با اثرات جهانی سازی بر حوزه ی اجتماعی باید به دموکراسی و گسترش آن اشاره کرد. آهنگ جهانی سازی دموکراسی را در حمایت از اعضای خود می داند و این حمایت باعث این قضاوت می گردد که نوسازی و غربی سازی در نهایت وضعیت مردم را بهبود می بخشد اما به آسانی می توان نتیجه گیری کرد که با توجه به فقر روزافزون بسیاری از کشورهای جهان سوم و وخامت تدریجی خدمات عمومی در این کشورها، نظام جهانی فقط نوید بهبودی و سعادت به کسانی میدهد که نه تنها مطیع آن و برنامه هایش باشند بلکه آشکارا کسانی که مستقیم و یا غیرمستقیم با شرکت های فراملی در ارتباطاند مرفهتر از کسانی هستند که هیچ ارتباطی با این شرکت ها ندارند.(سابقی، 1383: 28)
- حوزه فرهنگی:
بارزترین پدیده جهانی شدن، انقلاب اطلاع رسانی است. مجتهدزاده با بیان این مطلب بر این باور است که از آنجا که ایالات متحده، سکوی پرتاب موشک "جهانی شدن کنونی" است، زبان آمریکایی، فرهنگ آمریکایی، مفاهیم آمریکایی، اخلاق های آمریکایی و... بدنه فرهنگی و تمدنی این جهانی شدن را شکل می دهند. به عبارت دیگر جهانی شدن کنونی بار عظیمی از آمریکایی شدن را به همراه دارد. این دگرگونی بنیادی در جهان ژئوپولیتیک تأثیراتی بسیار عمیق و ماندگار بر جای میگذارد بهطوری که بر دیگر عرصه های سیاسی و اجتماعی نیز تجلی پیدا می کنند.
جهانیسازی، نظام ارزشیمناسب برای ورود موفقیتآمیز به نوسازی سرمایهداری را فرهنگ و ایدئولوژی مصرفگرایی میداند. در جهان امروز جوامعی کهاز هر دو بعد تولیدومصرف درسطح نازلی قرار دارند، ازامتیاز ناچیزی درجهان برخوردار میباشند که علت آن نبود وسایل تولید و قدرت مصرف میباشد. بهعنوان مثال آمریکا تأثیر زیادی بر مصرف گرایی و تأثیر کمی بر تولیدگرایی در آمریکای لاتین دارد. مصرف گرایی یکی از پیامدهای شوم جهانی سازی است که در خدمت منافع نظام سرمایهداری جهانی قرار دارد و از طرف دیگر همانطور که مارکوزه استدلال می کند مصرفگرایی متضمن ایجاد نیازهای کاذبی است که فرد با خرید محصولات فرهنگی وارداتی هم خود را ارضا می کند و هم سود سرمایه داری جهانی را مضاعف می کند. (مارکوزه، 1350)