0

جوک و لطیفه های خنده دار برای کودکان

 
saraalighanbari1360
saraalighanbari1360
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1389 
تعداد پست ها : 9838
محل سکونت : fars

جوک و لطیفه های خنده دار برای کودکان
چهارشنبه 30 مهر 1399  8:25 AM

 

 

جوک و لطیفه های خنده دار برای کودکان

 

تعریف کردن جوک برای کودکان بسیار مفرح و لذت بخش است پس با این لطیفه های بچه گانه خنده دار و بامزه کودکانتان را شاد کنید.

جوک لطیفه بامزه بچگانه مخصوص کودکان پیش دبستانی

یکی از سرگرمی های مفرحی که بسیاری از افراد تمایل به انجام آن دارند تعریف کردن انواع جوک و لطیفه می باشد با توجه به اینکه هر رده سنی جک و لطیفه متناسب با خود را دارد و نیاز است افراد اطلاعاتی در این باره داشته باشند. در این میان به خاطر حساسیتی که در مورد کودکان وجود دارد بیشترین تاثیر را آنها از هر آنچه مطالعه می کنند و می شنوند متحمل می شوند بنابراین ضروری است که مربیان و والدین با هر نوع لطیفه که مختص کودکان است و با توجه به شرایط سنی آنها طراحی شده آشنا شوند و از آن ها برای سرگرمی کودکان به کار ببرند.

جوک برای کودکان

حالا که از اهمیت آشنایی انواع جوک و لطیفه برای کودکان آگاهی پیدا کردید پیشنهاد می کنیم در این مطلب مفید و فان در نمناک ما را همراهی کنید تا خنده دار ترین جوک ها و لطیفه هایی که برای کودکان در هر مقطع سنی گردآوری شده است را بخوانید این لطیفه های جدید و طنز گونه سرگرمی مناسبی برای کودکان پیش دبستانی و دبستانی می باشد و مطمئنا از شنیدن آن ها لذت کافی را خواهند برد.

صدای پدر

صدای زنگ تلفن مدرسه به صدا در آمد و مدیر گوشی را جواب داد.

مدیر:بفرمایید.

صدا:سلام آقای مدیر خواستم بگم پسرم امروز به مدرسه نمی تواند بیاید.

مدیر:معرفی می کنید؟

صدا:من پدرم هستم.

******

ماهی

اولی:چرا ماهی ها قادر به حرف زدن نیستند؟

دومی:تو خودت اگه دهانت را پر از آب کنیم می توانیم صحبت کنیم؟

ماهی

******

دوچرخه

پدر:پسرم! مگر به تو قول نداده بودم که اگر قبول شدی، برایت یک دوچرخه بخرم؟ پس به چه دلیل قبول نشدی؟ تو در مدت 1 سال گذشته، چکار میکردی؟

پسر:بابا جان! داشتم دوچرخه سواری تمرین میکردم!

******

اتوبوس سواری

یک مرد سوار یک اتوبوس دو طبقه می شود که هر چقدر ار او خواهش می کند که به طبقه بالا برود او مقاومت کرده و نمی رود می گوید:سری پیش هم که سوار این اتوبوس شدم متوجه شدم که طبقه بالا راننده ندارد!

******

پیراهن تنگ

مریم:مامان این پیراهنی که پوشیدم خیلی برایم کوچک شده و به سختی نفس می کشم.

مادر:هیچ اشکالی نداره دختر گلم به خاطر اینکه تو سرت را از آستین بیرون آوردی!

******

دستور زبان

آموزگار:بچه ها توجه داشته باشید! برخی از کلمات با «ان» و «ها» جمع بسته نمی شوند. مثل «درس» که می شود «دروس» حالا یکی از شما مثال دیگری بزند.

احمد:آقا اجازه! مثل خرس که جمع آن می شود خروس!

******

معلم

معلم:چند نوع دندان داریم نام ببرید.

شاگرد:نوک زبانم است؛ شما فقط اولی اش را بگویید.

معلّم:آسیا….

شاگرد:یادم افتاد؛ آسیا،آمریکا، اروپا آفریفا و …

معلم و دانش آموزان

******

فضول

به یک فضول می گویند:اگه نصف دنیا را به تو ببخشیم قول می دهی فضولی نکنی!!!!!

فضوله میگه :نصف دیگرش را به کی می دهید ؟

******

ازدواج

بچه:بابا، معلم ما درخواست کرده درمورد ازدواج چیزی بنویسیم نظرت چیه؟

پدر:معلم شما خانم هست یا اقا؟

بچه:زن

پدر:بهتر است از مامانت بپرسی چون اگر من نظرم را بگویم حتما صفر می گیری!!!!! آرمیچر

******

اهل کجایی

به یک نفر میگن شما اهل تهران هستید؟ او می گوید:خیر اهل مطالعه می باشم.

******

بهترین اتاق

هتل دار:امیدوارم شب خوبی را سپری کرده باشید. همان طور که ملاحظه کردیداین اتاق بهترین اتاقی است کهبه شما تحویل داده ایم.

مسافر:در بهترین اتاقیکه در اختیار من قرار دادید شکی نیست؛به خاطر اینکه همه پشه ها هم این اتاق جمع شدند.

******

دزدی

قاضی:روز روشن دزدی می کنی واقعاً خجالت نمیکشی؟

دزد:قربان شبانه هم که می رویم مردم باز گلایه می کنند آخر ما چه زمانی به کسب و کار خود بپردازیم.

دزدی تو روز روشن

******

اهمیت بیشتر

دو نفر به شکار رفته بودند. اولی همین که خرگوش را دید تفنگش را درآورد و خرگوش را به قصد شکار هدف گرفت.

یهو دومی برگشت و به او گفت:«دست نگه دار، داخل تفنگ فشنگ نگذاشته ای.»

اولی با ناراحتی و جدیت پاسخ داد:ول کن بابا، الان وقت این حرفا نیست تا بیام فشنگ بگذارم، خرگوش از چنگم فرار میکند.

******

سیری

مادر به پسرش:پسرم از چی ناراحتی که غذا نمی خوری مگه چیزی خوردی ؟

پسر:راستش مامان زمین که یخی بود خوردم زمین و چون هوا خیلی سرد بود سرما رو هم خوردم خلاصه انقدر حرص و جوش خوردم که بالاخره سیر شدم.

******

خیار

یک روز به مظفر میگن یه جوک بگو:مظفر برمیگرده میگه خیار.

بهش میگن چه بی مزه بود مظفر می گه:خوب بابا حالا خیار خیارشور

******

تولد

از مظفر روز تولدش را می پرسند:تولدت چه روزی است ؟

گفت این سه شنبه نه ، پنج شنبه دیگه.

******

به خیر گذشت

غضنفر از یک ساختمان صد طبقه صعود می کند وقتی به طبقه پنجاه می رسد خدا را شکر می کند می گوید تا اینجا که به خیر گذشت.

******

طوطی سیاه

از آقا کلاغه سوال می کنند که اسم تو چیست؟

کلاغ گفت:اسم من طوطی است.

پرسیدند:پس چطور رنگ سیاه است ؟

کلاغ جواب داد:آخه محل کارم توی ذغال فروشی است.

کلاغ یا طوطی سیاه

******

هذیان

پزشک:بیماری که پیش من آورده اید آیا هذیان هم میگوید و خیال پردازی می کند ؟

پرستار:بله آقای دکتر اتفاقاً پیش پای شما که هنوز نیامده بودید گفتند:الان عزرائیل وارد میشود.

******

قناری

رضا گریه کنان به سراغ مادرش آمد و مادرش از او جویا شد که چه چیزی باعث شده گریه کنی ؟

رضا گفت:در حال تمیز کردن قفس قناری بودم که دیدم قناری گم شد.

مادر با تعجب از او پرسید:پسر گلم قفس را با چه چیزی تمیز می کردی ؟ رضا با خونسردی هرچی تمام جواب داد:با جاروبرقی

******

گوشت گاو

علی:از وقتی که من گوشت گاو میخورم خیلی دیر پر شده ام.

مسعود:پس واسه چی من این همه ماهی دوست دارم و می خورم هنوز شنا کردن بلد نیستم.

******

جواب غلط

پدر:پسر امتحان ریاضی را چگونه دادی ؟

پسر:بابا فقط یه دونه از سوالاتو اشتباه پاسخ دادم.

پدر:اشکال ندارد پسرم پس بقیه سوالات را درست نوشتی ؟

پسر:نه پدر به خاطر این که اصلا وقت نشد نگاهی به بقیه سوال ها بیاندازم.

******

دوربین

دکتر:متاسفانه باید بگویم که چشم شما دوربین شده است.

بیمار:آخ جون چه خوب پس آقای دکتر لطفاً یک حلقه فیلم بهمن بدهید تا داخل دوربین بیندازد و چندتا عکس خوشگل بگیرم.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها