37

امامت؛ جایگاه و مرتبه انبیا و میراث اوصیا است، امامت؛ خلافت خدا و رسول او و مقام امیرالمؤمنین و میراث امام حسن و امام حسین: است.

امام؛ سررشته امور دین و نظام کار مسلمین و مایه­ی صلاح دنیا و عزّت اهل ایمان است. امام؛ پایه و ریشه­ی اسلام بالنده و رو به رشد و شاخه­ی بلند و والای آن است. در پرتو امام؛ نماز و روزه و حج و جهاد به تمامیتی رسد و کامل می­گردد.

امام؛ حلال خدا و حرام خدا را اعلام می­کند و حدود الهی را جاری می­نماید و از دین خدا دفاع می­کند و با حکمت و پند نیکو و دلیل قاطع به راه خدا دعوت می­فرماید.

امام؛ همچون خورشید، درخشان است و نورش جهان را فرا می­گیرد و جایگاهش در افق به گونه­ای است که نه دست­ها بدان رسد و نه دیدگان تواندش دید.

امام؛ ماه تابان است و چراغ درخشان و نور طالع و ستاره­ی راهنما در دل تاریکی­ها و راهنمای هدایت و نجات بخش از نابودی است.

امام؛ گمشدگان را چون آتش روشنی است برفراز بلندی و سرمازدگان را گرمی بخش و هراس­زدگان حوادث را راهنماست که هرکس ازاو جدا شود؛ نابود و هلاک گردد.

امام؛ ابری است پر باران، و بارانی است پر برکت، و آسمانی است پرتو افکن، و زمینی است گسترده، و چشمه­ای است جوشان.

امام؛ امانت­داری است همراه، و پدری است خیرخواه، و برادری است مهربان، و همچون مادری است به کودک خردسالش نیکوکار، و پناه­گاه بندگان.

امام؛ امین خدا در زمین و حجّت او بر بندگان و خلیفه خدا در سرزمین اوست. امام؛ از گناهان پاک، به دانش مخصوص و به حلم و بردباری معروف است. امام؛ یگانه­ی عصر خویش است، هم­طرازی ندارد و در تمام فضایل که از سوی خدا به او عنایت شده، مخصوص است.

با این اوصاف چه کسی به معرفت امام رسد یا وصفش را دریابد؟!([1])

أللّهمّ صَلِّ عَلی عَلیِّ­بن مُوسَی­الرِّضَا المُرْتَضی الإمام التّقیّ النّقیّ و حجّتک عَلَی مَن فَوقِ الأرض وَ مَن تَحْتَ الثَّری الصّدیقِ الشَّهید صَلَوةً کثیرةً تامّةً، زاکیةً متواصلةً متواترةً مترادفةً کأفضلَ ما صَلَّیت عَلَی أحدٍ مِنْ أولیائک.

سخن از عالم آل محمد حضرت علی­بن موسی­الرضا علیه السلام است. هم او که روایات طولانی در زمینه­های مختلف پند، زهد، حکمت، احکام و امثال آن از ایشان نقل شده است. امام، زمانی به پرسش مأمون در باب کلیات شریعت پاسخ می­دهد و در جای دیگر در زمینه توحید و یکتاپرستی در مجلس عظیمی که متکلمان ادیان مختلفِ مخالفِ اسلام جمع­اند، گفت و شنودی با عمران صابی دارد. شرح و بیان آیه اصطفا([2]) را در مجلس مأمون که گروهی از علمای عراق و خراسان گرد آمده بودند؛ خواندنی است؛ آن­جا که تفسیر اصطفا را با استفاده از 12 آیه دیگر بیان می­فرماید.

مردم را از قدر و منزلت امام با بیانی شیوا آگاه می­سازد و با پندهای حکیمانه­ی خود جان تشنگان را سیراب می­گرداند. در این مجال در حد بضاعت نگاهی به جملات گهربار حضرت می­افکنیم.

یکی ازاموری که با دقت در کلام مولا به اهمیت آن پی می­بریم؛ مسأله حجیت عقل و تکامل آن است؛ چرا که آدمی به وسیله­ی عقل که عطایی الهی است،([3]) راست­گوی بر خدا را شناخته و تأیید می­کند و دروغ­گوی بر خدا را نیز می­شناسد و تکذیب می­نماید.([4])

امام علیه السلام عقل و خرد را دوست انسان می­داند،([5]) و مهرورزی و محبت با مردم را نیمی از عقل و خرد.([6]) آن حضرت، لازمه­ی کامل شدن عقل را برخورداری از خصلت­هایی چون امید دیگران به خیر رساندن او، و ایمن بودن از شر او، بسیار شمردن خیر دیگران و اندک شمردن خیر خود، خسته نشدن از مراجعه نیازمندان و تحصیل علم، و نیز گمنامی را از شهرت مطلوب­تر می­داند.([7])

گمشده­ی مؤمن که همان باب حکمت است؛ از نگاه امام رضا علیه السلام خموشی([8]) دانسته شده است. اهمیت فکر و تعقل در کلام مولا تا بدانجا است که زیاد اندیشیدن در امر خدا ـ و نه زیاد نماز خواندن و روزه گرفتن ـ عبادت([9]) شمرده شده است.

نظر امام علیه السلام این است که:

بنده­ی متّفقه در دین و نگاه دارنده در اندازه­ی معیشت و صبر کننده­ی در بلاها به حقیقت کمال ایمان می­رسد.([10])

امام رضا علیه السلام مؤمن را مؤمن نمی­داند؛ مگر آن­که سه خصلت در او باشد: سنتی از پروردگار، سنتی از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و سنتی از امام علیه السلام، و اما منظور از سنت پروردگار رازپوشی اوست، و سنت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم مدارا کردن با مردم، و سنت امام شکیبایی در سختی و تنگی است.([11])

امام علیه السلام در پاسخ به مأمون ایمان را انجام واجبات و دوری از محرمات معرفی فرمود. عقیده به دل و اقرار به زبان و کردار با اعضا را نیز از ایمان می­داند.([12])

در نگاه امام رضا علیه السلام، توکل بر خدا، رضا به قضای الهی، تسلیم امر خدا، شدن و واگذاشتن کار به خدا ارکان ایمان است.([13])

نیز می­فرماید: بنده­ای که به خدا ایمان آورد و بر او منّت نهد ـ با این­که شایسته است خدا بر او منت گذارد ـ دچار عجبی می­شود که مفسد عمل اوست.([14])

نکته دیگر در حکمت­های مولا، این است که: داشتن علم و حلم از نشانه­های دین فهمی انسان است.([15])

امام علیه السلام یقین را بهترین چیزی می­شمرد که به انسان عطا شده است.([16]) شاید به این دلیل که ثبات در دین، و ایمان را به دنبال دارد.

خدای سبحان به فضل خود به بندگان معرفت داده و به فضل خود به آن­ها درستی عطا کرده است([17])؛ بنابراین بندگان را سزاست که جز از خدا نترسند تا به حقیقت توکّل نایل شوند.([18]) همچنین در همه­ی کارها به خدا اعتماد کرده و از آنچه به آن­ها می­دهد، خشنود باشند. بنده­ای که به خدا توکل دارد از خیرخواهی کوتاهی نمی­کند و به غیب خدا هم عقیده دارد.([19]) وقتی بنده جز از خدا نترسد و پروای الهی را پیشه کند، می­توان به او امید داشت،([20]) و چنین فردی مرگ را برگردن خود و دوزخ را به دنبال خود می­داند. به عمر کاسته و کردار ثبت شده، می­اندیشد و این­که نمی­داند با او چه خواهد شد؟([21])؛ بنابراین گرفتار عجب نشده، وکردار زشت خود را زیبا جلوه نمی­دهد و آن را خوب نمی­داند.([22])

آن­گاه که بنده­ای خود را در پیشگاه خدا می­بیند؛ از نیکی­هایش خرّم می­شود و از بدی­هایش آمرزش می­خواهد. زمانی که به او عطایی شد، شکرگزار خواهد بود و هرگاه بلایی به او برسد صبر پیشه می­کند و به هنگام خشم در می­گذرد.([23]) دیگران در زندگی او خوش زندگی می­کنند.([24]) و این بنده از بهترین مردمان است.([25])

و چنانچه بنده­ای چیزی داشته باشد که او را از خدا باز دارد([26]) و آنچه را که دارد از کسی که بر او وارد شده، دریغ کند؛ از بدترین مردمان خواهد بود.([27])

در مباحث اخلاقی نیز از امام رضا علیه السلام دُرّهای نابی به ما رسیده است. آن حضرت فرد با گذشت­تر را پیروز می­داند([28]) و عمل به وعده را مهم می­شمارد؛ چنانکه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آن را چون دِیْن می­شمرد.([29])

برترین صدقه در نزد حضرتش کمک به ناتوان است.([30]) به صله رحم ـ ولو با جرعه­ای از آب ـ و نیز خودداری کردن از آزار رحم تأکید می­فرماید.([31])

اداره­ی زندگی تا جایی اهمیت دارد که اجری بزرگ­تر از اجر مجاهد در راه خدا برای او در نظر گرفته شده است.([32])

در نگاه امام رضا علیه السلام پاکیزگی از اخلاق پیامبران: است([33]) و به انسان دارای طبع کریم و خوی متین می­توان امیدوار بود.([34])

امام علیه السلام آسایشی برای بخیل و خوشی و لذتی برای حسود پیش­بینی نمی­کند و فرد دروغ­گو را دور از مروت و مردانگی می­داند.([35]) انسان­ها را از پر گفتن حذر می­دهد؛ چرا که خداوند فرد پرگو را دشمن می­دارد.([36])

در وادی اصول و فروع دین نیز روایات گهرباری از حضرتش به ما رسیده است.

وقتی مأمون از کلیات شریعت می­پرسد، حضرت از توحید، نبوت، قرآن، امامت و فروع دین برای او مباحث روشنگرانه­ای بیان می­فرماید.

حسن ختام کلام را سخن حضرت در شرح اصطفا قرار می­دهیم. در مجلسی که گروهی از دانشمندان عراق و خراسان بودند؛ مأمون از معنا آیه­ی: (ثُمَّ أوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا...) ([37]) پرسید، علما گفتند: مقصود خدا از عباد برگزیده همه امت است.

امّا امام رضا علیه السلام مقصود خدا را عترت طاهره و خاندان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برشمرد و فرمود: خدا اصطفا را در ظاهر قرآن ـ به جز معنی باطن آن ـ در دوازده جا تفسیر کرده است. و در توضیح کلام خود آیات 214 شعرا، 33 احزاب، 87 یونس، 28 اسرء، 23 شوری، 56 احزاب، 42 انفال، 45 نحل، 22 نسء، 28 مؤمن، 132 طه را تفسیر فرمود و در پایان اشاره نمود که: خداوند هیچ کدام از ذریّه­ی انبیا را به این کرامتی که ما را بدان ارجمند کرده و در میان امت مخصوص نموده، گرامی نداشته است و این فرق میان آن­ها و امت است. و الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد نبیّه.([38])

 

 

 

 

 

 

 

پی­نوشت:

[1]. ابی محمدحسن­بن علی حرّانی، تحف العقول عن آل الرسول9، ترجمه: آیةالله کمره­ای، تصحیح: علی­اکبر غفاری، ص 464 ـ 462 با تصرف و تلخیص.

[2]. الفاطر (35) : 2.

[3]. حکمت 45.

[4]. حکمت 48.

[5]. حکمت 14.

[6]. حکمت 15.

[7]. حکمت 17.

[8]. حکمت 8 و 28.

[9]. حکمت 7.

[10]. حکمت 38.

[11]. حکمت 1.

[12]. تحف العقول، ص 444.

[13]. حکمت 26.

[14]. حکمت 19.

[15]. حکمت 28.

[16]. حکمت 22.

[17]. حکمت 21.

[18]. حکمت 24.

[19]. حکمت 18.

[20]. حکمت 31.

[21]. حکمت 30.

[22]. حکمت 19.

[23]. حکمت 23.

[24]. حکمت 41.

[25]. حکمت 23.

[26]. حکمت 11.

[27]. حکمت 41.

[28]. حکمت 32.

[29]. حکمت 34.

[30]. حکمت 37.

[31]. حکمت 27.

[32]. حکمت 29.

[33]. حکمت 4.

[34]. حکمت 31.

[35]. حکمت 48.

[36]. حکمت 16.

[37]. فاطر (35) : 32.

[38]. ابی محمدحسن­بن علی حرّانی، تحف العقول عن آل الرسول9، همان، ص 460 ـ 448.