ناگفتههای بازمانده ۶۰ غواص شهید، ۳۵ سال پس از عملیات «امالرصاص»
یک شنبه 6 مهر 1399 4:28 PM
شب عملیات باران شدیدی میبارید. از پل شلمچه عبور کردیم و از ماشینها پیاده شدیم و فاصله پل را به سمت نهر خیّن طی کردیم. قرار گذاشتیم ۶۰ نیروی غواص را با قایق یونولیتی از آب عبور دهیم، تا نیروی خطشکن مجبور نشود از لباس غواصی استفاده و مسیر را با شنا طی کند.
خبرگزاری فارس ـ پیغام فتح؛ ویژه نامه چهلمین سالگرد آغاز دفاع مقدس ـ رحمت رمضانی: محمد معینی فرمانده ۶۰ غواص عملیات امالرصاص بود. ۶۰ غواصی که در عملیات «امالرصاص» حضور داشتند و تنها دو نفر از بین آنها باقی ماندند.
جزیره «امالرصاص» یکی از جزایر اروندرود است که شاهد چند عملیات بزرگ در طول سالهای جنگ تحمیلی بوده است. این جزیره که به عنوان یکی از جزایر استراتژیک عراق، همواره جزو برخی محورهای عملیاتی رزمندگان دفاع مقدس قرار میگرفته، شاهد شهادت بسیاری از رزمندگان بوده است. عملیات کربلای ۴، عملیات والفجر۸ و تک ایذایی والفجر۸ در منطقه «امالرصاص» به عنوان بخشی از عملیاتهای آبی ـ خاکی جنگ، مورد توجه بوده و «امالرصاص» را نیز درگیر کرده است.
طرح حمله «امالرصاص» به منظور فریب دشمن در آن منطقه ریخته شد و در تاریخ ۱۵ بهمن سال ۱۳۶۴ این عملیات صورت گرفت. لشکر ویژه شهدا، تیپ ۲۱ امام رضا (ع) و لشکر ۴۳ قدر از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و لشکر ۷۷ خراسان از ارتش جمهوری اسلامی ایران خود را آماده حمله به منطقه عملیاتی «امالرصاص» کرده و به سمت مواضع دشمن در این منطقه یورش بردند. این عملیات نقش اساسی در پیروزی ایران در فتح فاو داشته است.
به مناسبت چهلمین سالگرد آغاز دفاع مقدس با «محمد معینی» از ایثارگران ۸ سال دفاع مقدس به گفتوگو نشستیم.
* عملیات امالرصاص زمینه فتح جزیره فاو بود. درباره اهمیت این منطقه توضیح دهید.
عملیات سه روزه جزیره «امالرصاص» از ابعاد مختلف قابل بحث و بررسی است. بنده از محوری صحبت میکنم که گزارش آن به طور کامل در جایی ثبت نشده و اگر ثبت شده باشد لااقل بنده آن را ندیده و نشنیدهام؛ اگرچه اشاره مختصری به طور ناقص ثبت شده است.
ارزشمندترین منطقه موجود در طول مرز ایران و عراق، مرز شلمچه بود که دشمن مستحکمترین مواضع و موانع را در آنجا ایجاد کرده است؛ به طوری که عبور از استحکامات آن غیرممکن است. با توجه به اصول نظامی شناخته شده و محاسبات مربوطه، ضریب موفقیت بسیار ناچیز بود و طبعا تضمین پیروزی از سوی فرماندهان عملیات نیز غیرممکن بود.
منطقه عمومی شرق بصره که از پاسگاه طلائیه تا شلمچه را در بر میگرفت، با توجه به اهمیت سیاسی و نظامی، همواره جایگاه قابل ملاحظهای در اندیشه طراحان نظامی جنگ داشته است. به طوری که پیش از فتح خرمشهر، وجود منطقهای مانند شلمچه به عنوان یکی از معابر وصولی شهر بصره بسیار ناچیز شناخته میشد و همین مساله موجب میشد که منطقه هور و فاو به عنوان شمال و جنوب بصره محسوب شود.
از آنجایی که شرق بصره نزدیکترین معبر وصولی بصره است، عملیات رمضان با هدف دستیابی به منطقه شرق بصره برنامهریزی شده بود. در همان زمان دشمن به ارزش و اهمیت منطقه پی برده بود و بلافاصله با احداث مواضع و استحکامات مشهور مثلثی و با رها کردن آب در منطقه شلمچه به تکمیل مواضع دفاعی آنجا افزود. تحرکات مکرر نیروهای ایرانی در این منطقه غالبا موجب استحکامات دشمن میشد. همزمان با عملیات خیبر، به منطقه دشمن آب را در منطقه طلائیه رها کرد. عراق تا پایان جنگ این وضعیت را در منطقه حفظ کرد.
حملات مکرر ایران به منطقه نشاندهنده جایگاه بصره در استراتژی نظامی ایران بسیار بود. دشمن نیز با پی بردن به اهداف ایرانیان برای فتح بصره تجهیزات گوناگون را در این منطقه مستقر کرده بود. همانطور که گفتیم منطقه را آب گرفته بود، اما با این حال رزمندگان اسلام در پی عملیات باشکوه و موثری بودند تا با اهرم فشار دشمن را وادار به قبول شکست کنند. در نتیجه چند ماه قبل از عملیات اقدامات مقدماتی برای جمعآوری اطلاعات آغاز شد.
*مثلا چه اقداماتی؟
اقداماتی از قبیل تهیه کروکی از پشت خط دشمن، شناسایی موجود در منطقه، شناسایی موانع و استحکامت موجود در منطقه، مشخص کردن معابر وصولی عملیات خط مقدم.
خط مقدم دشمن به شکل دیواری در سراسر حاشیه اروندرود در حد تقریبی مد آب قرار داشت و ارتفاع آن بین یک تا دو متر بود؛ در حالی که در حاشیه نهر خین دیواری مرتفعتر با دژ و استحکامات بیشتر و محکمتر قرار گرفته بود. سنگرها با فاصله بین ۲۰ تا ۳۰ متر دارای سقفف محکم با دریچه دیده هلالیشکل که تیرباری در آن مستقر بود، در پوشش و استتار کامل بودند تا تسلط کامل روی سطح آب و تردد احتمالی را فراهم کنند.
دشمن بنا به استراتژی پدافندیاش ـ که پس از عملیات بدر اتخاذ کرد ـ مبادرت به ترمیم و مواضع خود در غرب رودخانه اروند از مقابل جزیره «امالرصاص» تا «راس البیشه» داشت. عراق در تبلیغات خود دیوار دفاعی را که از تنگه چزابه تا فاو ایجاد کرده بود، «حصون» مینامید.
با همه مراقبت و دقت و هوشیاری دشمن در ساعت ۲۲:۱۰ دقیقهای شبی در بهمن ماه ۱۳۶۴ از پشت بیسیم رمز عملیات والفجر ۸ صادر شد. عراق وقتی به خود آمد که خطر از دو جبهه فاو و شلمچه، بصره را تهدید میکرد. چون جزیره امالرصاص بیشتر بصره را به خطر انداخته بود، دشمن مصمم شد ابتدا با تمام قوا رزمندگان اسلام را از منطقه امالرصاص شلمچه دور کند.
بعد از سه شبانهروز با بسیج کردن نیروهای خود و اعزام نیروی ویژه کماندو گارد ریاست جمهوری که از نیروهای زبده عراق بودند، منطقه عملیاتی اطراف بصره جزیره «بوارین»، «ماهی»، امالرصاص، شلمچه، آبادان و خرمشهر را با اجرای آتش انبوه زیرو رو کردند. سه جزیره مذکور را پاکسازی و نیروهای ایرانی را از این مناطق دور کردند. بالاخره بعثیها بعد از تثبیت موقعیت خود نیروهایشان را به منطقه فاو اعزام کردند.
در واقع عملیات جزیره امالرصاص به مدت سه شبانهروز نیروهای زبده عراق را به خود مشغول ساخت، ذهن عراقیان را به سوی خود منحرف کرد، آنها را از محاصره بصره سخت ترساند و مهمات بیشماری خرج شد. این عوامل به همراه لطف خداوند و ایثار دلاوران ایران اسلامی ممکن شد که تا آخرین قطره خون خود نبرد کنند.
*شما فرمانده ۶۰ غواصی بودید که به نوعی خطشکن بودند و از آن ۶۰ نفر دو نفر نجات یافتند. از جزییات اقدام غواصان و عملیات برای ما بفرمایید؟
شب عملیات باران شدیدی میبارید. از پل شلمچه عبور کردیم از ماشینها پیاده شدیم و فاصله پل را به سمت نهر خیّن پیاده طی کردیم. در کنار نهر مزبور که شاخهای از اروندرود بود، طرح عبور از آب را با بچهها چک کردیم. قرار گذاشتم ۶۰ نیروی غواص را با قایق یونولیتی از آب عبور دهم تا نیروی خطشکن مجبور نشود از لباس غواصی استفاده و مسیر را با شنا طی کند.
با این برنامه هم در انرژی نیروهای عملکننده صرفهجویی میشد و هم آمادگی بیشتری برای شکستن خط دشمن فراهم میگشت؛ به خصوص این که هر کدام از نیروها میتوانستند تجهیزات و مهمات بیشتری را با خود حمل کنند و این مسأله، ضریب موفقیت عملیات را بالا میبرد.
قبلا از آن که به آب بزنم، آیه «وَ جَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ» را خواندم. طناب قایق یونولیتی را به کمرم بستم، به آب زدم و به سمت دشمن شناور شدم. قبل از رفتن سفارش کردم که با تکان دادن طناب، دو نفر سوار قایق شوند که یکی از آن دو میبایست بیسیمچی باشد.
بعد از تکان خوردن طناب دو نفر سوار قایق شدند. به این طریق تمام نیروی ۶۰ نفری بدون مشکل، زیر استحکامات دشمن سازماندهی و مستقر شدند. طی عبور قایق هیچگونه عکسالعملی از سوی دشمن بروز نکرد. یقین داشتم آیه «جعلنا» مقبول درگاه خدا افتاده و وعده خدا به نفع رزمندگان به ظهور پیوسته و این یعنی خدا گوش آنان را کر و چشم آنان را کور کرده بود.
عراقیها با همه هوشیاری و دقت از عبور نیروهای ایرانی باخبر نشدند؛ در حالی که از این سمت ما گفتوگوهای آنها را میشنیدیم که میگفتند: چه شب ساکتی است! منور روی شط شلیک کنید! نکند دشمن قصد حمله دارد؟ یکی دیگر گفت: ای بابا! چه حرفهایی میزنی. توی این هوای بارانی چه کسی حال حمله دارد. در ثانی اگر هم قصدی داشته باشند در این محور با این استحکامات و تجهیزات و امکانات، چه کاری از آنها ساخته است؟ یکی دیگر گفت: مگر این ایرانیهای دیوانه و آتشپرست را نمیشناسی؟ اینها اجل معلقند. بیباک و دردسرسازند. ولی برای اینکه خیالمان راحت شود و برای ایرانیان نیز هشداری باشد، اقدامات حفاظتی انجام میدهیم.
بعد از اتمام گفتوگو، چند منور شلیک شد که روی شهر و مناطق اطراف را روشن کرد. برای اطمینان بیشتر خودشان، تیربارها بالای سر نیروهای ما کار افتاد، رگبار مسلسل به صورت ضربدری سطح نهر و لبه خاکریز سمت نیروهای خودی را تراش میداد.
آتش سنگین توپخانه عراق و حجم آتش را بالا برده و زمین و زمان از صدای انفجار دشمن به لرزه در آمده بود، گلولههای بیشماری توسط آتشبارهای دشمن شلیک و در داخل نهر منفجر میشد. نتیجه اینکه موج انفجار سطح آب را بالا میآورد و باعث میشد که آب از سر ما عبور کند. در این حال، دشمن از قصد رزمندگان اسلام آگاه شد.
نیروهای دشمن، آتش پرحجم خود را روی منطقه شلمچه و آبادان و خرمشهر و روی جاده خرمشهر ـ اهواز هدایت کرد. از آسمان و زمین، گلوله میبارید. دشمن ماشین جنگی خود را از مناطق مختلف به این منطقه عملیاتی هدایت کرد و دیوانهوار منطقه را زیر آتش گرفت. آتش پرحجم دشمن به قدری سنگین بود که نیروهای خودی مستقر در منطقه آبادان، خرمشهر و پایگاهای اطراف قادر به تحرک نبودند.
در این مناطق، برای حفظ جان نیروهای مستقر و برای تداوم عملیات، به ناچار مجبور به ترک پایگاه خود شدند و به پایگاههای امن تغییر موضع دادند. این تصمیمگیری در آن شرایط، مناسبترین راه برای حفظ نیروهای ذخیره بود که از طرف فرماندهی قرارگاه انجام شد.
ما هم با شنیدن رمز عملیات، حمله را آغاز و با دشمن درگیر و وارد جزیره «امالرصاص» شدیم. با یاری خداوند توانا، نیروهای مستقر در خط دفاعی و مستقر در داخل سنگرهای بتونی جزیره را تار و مار کردیم. این زمان فرصتی شد تا واحد مهندسی و قطعات پلهای شناور «نفررو» را نصب کند. با نصب پل، نیروهای بیشتری میتوانست وارد جزیره شوند، ولی آتش پرحجم دشمن تحرک نیروهای ما را از سمت ایران غیرممکن میساخت. بر اثر آتش سنگین دشمن، ارتباط ما با واحدهای پشتیبانیکننده، خصوصا با واحدهای توپخانه خودی قطع شد.
قرار بود بعد از شکستن خط دشمن و نصب پل، نیروهای تازهنفس، پاکسازی منطقه و ادامه مرحله دوم را بر عهده بگیرند، ولی با آن آتش سنگین و پرحجم، تعویض نیروها غیرممکن به نظر میرسید. به دلیل تخریب پل بعد از مدت کوتاهی، حتی اعزام نیروهای مجروح و شهید به عقب غیرممکن بود.
نیروهای اندک ما در جزیره در محاصره آب و آتش دشمن قرار گرفته بودند، اما همچنان دلیرانه مقاومت میکردند و با سازماندهی نیروهای باقیمانده به دفاع از جزیره ادامه میدادند. بالاخره سه شبانهروز در شرایط بسیار نامناسب و امکانات نابرابر به دفاع از مناطق آزاد شده جزیره ادامه دادیم.
روز ۲۲ بهمن ۱۳۶۴ فرا رسید. بعدازظهر بود که آتشبارهای دشمن از زمین و هوا مناطق تصرف شده و سایر مناطق آبادان و خرمشهر را زیر آتش سنگین خود گرفت. ما با سختی فراوان با واحد پشتیبانی خود تماس گرفتیم و تقاضای آتش کردیم. اما جواب آمد که زیر این آتش پرحجم امکان اجرای آتش مقدور نیست و محور دیگر نیاز به کمک ما دارند و ما در حال نقل مکان هستیم. بعد، ارتباط قطع شد. تلاش کردیم با فرماندهی قرارگاه تماس بگیریم ولی شرایط، آن چنان بر ما دشوار شد که نمیتوان الآن بعد از ۳۵ سال آن را شرح داد.
نیروهای داخل جزیره امالرصاص سه شبانهروز با امکانات محدود از نظر تجهیزات و مهمات، بدون استراحت با تعدادی مجروح دست و پا قطع شده و بدتر از آن، تنی چند از اجساد شهدا در کنار کشتههای دشمن، بدون جیره غذایی به دفاع ادامه میدادند. نیروهای پدافندی با آنکه مجروح شده بودند، اما همچنان محکم و استوار در مقابل حملات دشمن مقاومت میکردند.
نیروهای داخل جزیره امالرصاص سه شبانه روز با امکانات محدود از نظر تجهیزات و مهمات، بدون استراحت با تعدادی مجروح دست و پا قطع شده و بدتر از آن، تنی چند از اجساد شهدا در کنار کشتههای دشمن، بدون جیره بندی به دفاع ادامه میدادند، نیروهای پدافندی با آنکه مجروح شده بودند اما همچنان محکم و استوار در مقابل حملات دشمن مقاومت میکردند
در آخرین تماسی که با فرماندهان رده بالا در پشت خط گرفته شد، آب پاکی روی دستمان ریختند. این گونه جواب آمد: «فعلا امکان پشتیبانی از شما با این شرایط پیش آمده و تک سنگین دشمن وجود ندارد. به هر صورت مقاومت کنید. محورهای دیگر نیز نیاز به کمک دارند. تا فراهم شدن شرایط پشتیبانی مناطق آزاد شده، جزیره را حفظ کنید و اگر نمیتوانید مقاومت کنید. هر طور شده نیروهای باقیمانده را حفظ کنید.» ناگهان انفجاری در داخل کانال به وقوع پیوست، بیسیم به هوا پرتاب شد و پیام بیسیم در انفجار توپ گم شد.
ارتباط ما برای همیشه با فرماندهی و سایر یگانها قطع شد. در این عملیات مجروح شدم، ولی باید ادامه میدادم. بقیه نیروها هم ثابت قدم دفاع میکردند.
آخرین سفارشها را به سربازان کردم و گفتم: همرزمان من! این آرامش قبل از طوفان است. من یقین دارم که در آستانه پاتک سنگین دشمن هستیم. قبل از اینکه دشمن ما را غافلگیر کند باید متناسب با تعداد نیروها و امکانات محدودی که داریم در کنار شرایط جزیره و موفقیت خود، تاکتیک مناسبی را در تهاجم به دشمن اتخاذ کنیم و نگذاریم دشمن به مواضع ما نزدیک شود و جزیره را از ما پس بگیرد.
نیروهای باقی مانده را بر حسب موقعیت جزیره به صورت «نعل اسبی» آرایش دادم. سمت راست ما نهر خیّن و سمت چپ ما اروندرود بود؛ در حالی که روبروی ما دشمن قرار داشت؛ یعنی در غرب ما نهر خین و در شرق ما اروند و در سمت جنوب، دشمن مستقر بود.
ما به فاصله یک کیلومتر با دشمن در داخل یک کانال بتونی مستقر شده بودیم. این کانال بتونی از سمت راست (غرب) با کانال بتونی که در موازات نهر خین قرار داشت، ارتباط داشت. سمت چپ (شرق) ما نیز به کانال بتونی که در موازات اروند بود متصل میشد. ادامه این دو کانال به سوی جنوب به نیروهای دشمن منتهی میشد.
یک تیربارچی را با اسلحه تیربار و کلاش به همراه یک کمک تیربارچی در کانال سمت راست به فاصله ده متر جلوتر مستقر ساختم. در فاصله ۵ متر عقبتر از آنها یک آرپیچیزن را همراه با یک نفر کمکی مستقر کردم و سفارش کردم که با دقت و هوشیاری تمام، مواظب تحرکات نیروهای پیاده دشمن باشند و به قرینه در سمت چپ نیز این چنین تمهیداتی انجام شد.
ارتباط کانالها را در فاصله ۵۰ متری از دو طرف با چند گونی خاک مسدود کردیم. یک نفر دیگر را نیز با تیربار در میان کانال مواصلاتی خود قرار دادیم تا به سمت جلو آتش کند و مواظب تحرکات دشمن باشد.
من نیز همراه با یک آرپیچی و چند گلوله و یک تیربار کلاش و تعدادی نارنجک، قسمتهای خالی کانال را پوشش میدادم. زخمیها را داخل یک سنگر و شهدا را نیز در یک سنگر دیگر قرار دادیم. جنازههای دشمن را نیز از داخل کانال خارج کردیم.
زمانی نگذشته بود که آتش سنگین توپخانه دشمن، هزاران گلوله توپ و خمپاره و موشک را بر سر ما فرو ریخت. از صدای انفجار، گوش فلک کر میشد. بوی مواد منفجره در فضای منطقه به حدی بود که هوایی برای تنفس وجود نداشت. دود انفجار، فضای منطقه را پر و هوا را تیره و تار کرده بود. از زمین و آسمان گلوله میبارید. در این هنگام بیسیمچی را صدا کردم. او مجروح شده و بیسیم از کار افتاده بود. در این حین گلوله توپی پشت کانال اصابت کرد. یکی از همرزمان با صدای «یا حسین» نظر ما را جلب کرد. پایش قطع شده بود و بدنش آتش گرفته بود. آتش را خاموش کردیم و او را به کناری کشیدیم.
ناگهان گلولهای در داخل کانال منفجر شد. موج انفجار، مرا بلند کرد و بر زمین انداخت. از گوشهایم خون جاری شد. یکی از سربازها سمت من دوید. تعدادی از نیروهای ویژه عراقی از انتهای کانال سمت راست به ما نزدیک میشدند. آنها را هدف آرپیجی قرار دادم.
از سمت چپ کانال به ما تیراندازی شد. چند کماندوی عراقی بودند که به سوی ما تیراندازی میکردند. یکی از سربازها تیربار را به سمت آنها نشانه رفت و آنها بر زمین افتادند. از کانال سمت راستی نیز نیروهای ویژه عراقی به ما رسیده بودند و از فاصله پنج متری به سمت ما شلیک میکردند. با کمال تعجب متوجه شدم که آنها از فاصله نزدیک تیراندازی میکنند.
در حالی که به غیر از من و سرباز، شخص دیگری باقی نمانده بود، نیروهای عراقی حلقه محاصره را تنگتر کرده بودند و به ما نزدیکتر میشدند. در این زمان، گلوله توپی کنارم منفجر شد. لباسم آتش گرفته بود و کاری نمی توانستم بکنم، در این لحظه، رگباری به سوی ما آمد و گلولهای به سینه غواص اصابت کرد. یک لحظه به نظرم رسید خودم و سرباز را به شط بیندازم تا اسیر عراقیها نشویم. در این اوضاع نیروهای عراقی آخرین بقایای پل را نیز منفجر کردند.
از قایق یونولیتی استفاده کرده و سرباز را در آن گذاشتم و با شنا او را به سمت نیروی خودی حرکت کردم؛ در حالی که به سوی ما تیراندازی میشد و صدای اصابت گلولهها به یونولیت را میشنیدم؛ ولی گلولهای به ما اصابت نکرد. به نظر میرسید که فرمانده با آیه وجعلنا چشم دشمن را کور کرده است.
به هر حال تا ساحل خودی شنا کردم و سرباز را به جای امن انتقال دادم، اما در کنار او از حال رفتم. نیروهای امداد بعد از ۲۴ ساعت ما را یافتند و به اهواز اعزام کردند. هنگامی که به خود آمدم، در بیمارستان رازی قائمشهر بودم.