0

مروری کوتاه بر سیره رزمندگان و شهدای دفاع مقدس

 
hosinsaeidi
hosinsaeidi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1394 
تعداد پست ها : 23615
محل سکونت : کرمانشاه

مروری کوتاه بر سیره رزمندگان و شهدای دفاع مقدس
جمعه 4 مهر 1399  12:46 AM

مروری کوتاه بر سیره رزمندگان و شهدای دفاع مقدس

هیچ کس به آنچه داشت، بسنده نمی کرد و رضایت نمی داد

 پیش تازی - مروری کوتاه بر سیره  رزمندگان و شهدای دفاع مقدس

 

هیچ کس به آنچه داشت، بسنده نمی کرد و رضایت نمی داد، هر کس به نحوی، ولو بیش ترین فشار روی دوشش بود. حتی فرماندهی لشکر، آرزوی قلبی اش بعد از همه ی آن پیش مرگی ها و به جان خریدن مخاطرات، این بود که چون یک نیروی عادی و بی نام و نشان بسیجی، در گردان های خط شکن پیشاپیش ستون به قلب متجاوزان بزند و از پیمانه ی آتش، عطش کویری و کهنه ی خویش رابه شهادت فرو بنشاند.

چه بسیار برادران باسواد و صاحب حرفه و فن و تخصصی که با وجود اصرار و الحاح در عقبه نمی ماندند و خودشان را به خط مقدم می رساندند؛ دانشجویان برق و مدیریت و... که اداره ها به طمع نوع کارایی خاصی که داشتند، در به در به دنبالشان بودند و آن ها در جبهه فرمانده دسته یا... بودند و خدمت گزاری می کردند؛ و فراوان تر کسانی که دستشان را رو نمی کردند و میزان تحصیلات و توانمندی صنفی خود را برملا نمی کردند. چه دل خوری ها و دل گیری ها که در نقل و انتقال و جا به جایی نیروها به وجود نمی آمد؛ مثل این که برادر رزمنده ای را فرمانده گردان به اضطرار از گروهان خط شکن به واحد تدارکات می فرستاد و او را از شرکت درعملیات، ولو برای یک بار بی نصیب می کرد؛ او با وجود ارادت قلبی متقابل، چه اندازه باید سعی می کرد که بالاخره ایـن دل خوری را جبران کند! پیش نیامد که نیرویی پایش به جبهه بازشده و به کم تر ازمناطق عملیاتی خرسند باشد حتی به پدافند و درگردان ها به کم تر از گردان های خط شکن رضا بدهد.

در خود گردان های خط شکن هم سعی و تلاش همه ی نیروها این بود که در دسته ای باشند که نوک حمله قرار می گرفت. این حسی بود که نیروهای عقیدتی را به جلو می راند و به نبرد با دشمن وا می داشت و امدادگران را در بحبوحه ی جنگ وادار می کرد که کوله پشتی کمک های اولیه را بر زمین بنهند، سلاح سبک به دست بگیرند و جای خالی شهدا را پر کنند و خواسته ی مجروحان را اجابت؛ که هیچ یک حاضر نمی شدند در آن گیر و دار، توجه به آن ها در سخت ترین و بحرانی ترین شرایط جسمی و روحی، باعث خـاموشی سلاح و رو برگرداندن از دشمن بشود.

چقدر #رزمندگان یکدیگر را قسم و آیه می دادند و به دست و پای هم می افتادند و گریه می کردند که جایشان را با هم عوض کنند و افاقه نمی کرد و هیچ کس به یک قدم عقب تر هم رضا نمی داد. هر کس سعی می کرد دیگری را که گامی پیش تر بود و در معرض خطر راضی کند به این که وضع او بیش تر مقتضی در آتش بودن است. اما چه کسی قبول می کرد و این توجیهات را بر خود می پسندید؟ هیچ کس؛ نسبت هایی چون «شما تنها نان آور خانواده ای تو برادرت هم شهید شده و خانواده ات نمی تواند تحمل کند» یا «ما مجردیم و شما تازه ازدواج کرده ای تو هنوز جوانی و از ما دیگر گذشته است» و از این دست شبهه های در واقع راست و درست، که کارگر نمی افتاد و کار به قرعه کشی می انجامید اوج این کشمکش ها مواقعی بود که مسئولان برای از بن بست خارج کردن امری پیشنهاد پیش مرگی و داوطلبی می دادند، چون تشکیل گردان شهادت برای بازکردن میدانهای مین و رفع موانع. اگر قرار می شد تعداد خاصی به این منظور به حسینیۀ گردان بیایند، روز موعود طوری هجوم می آوردند که دیگر جای سوزن انداختن نبود و اشک همه را در می آوردند.

نظیر همین ماجرا در مورد کارهای سخت و سنگین و مأموریت های شهادت طلبانه نیز رخ می داد که حاضران دست و پای فرماندهان را می بوسیدند و کار سرانجام به قرعه و فال می کشید.

صورت دیگر این مسئله، که مایه ای از مزاح هم داشت، شرط بندی در حین عملیات بود؛ به این ترتیب که به داخل نیروهای بعثی نفوذ می کردند و به غذا و آب و حتی آفتابۀ آنها «تک» می زدند و بالاتر این که می رفتند و دست می زدند مثلاً به شانۀ نگهبان عراقی بر می گشتند! و نظیر آن به اصطلاح کری خواندن برای هم در حمله بردن به دشمن خنثی کردن مین، کمین زدن و تانک به غنیمت گرفتن و نظیر آن که «می خواهی من این مین را ظرف یک ثانیه خنثی کنم؟» و دیگری «اگر نکردی»!

ترتیبی دیگر که خود فرماندهان شرط می کردند، چون تسخیر پل یا ارتفاع و نقطۀ حساسی که در تصرف دشمن بود، با فول ملاقات امام راحل که بچه ها حاضر بودند برای آن هست و نیست خود را گرو بگذارند، چه رسد به آزادسازی قطعه ای از خاک و شهری/ دست آخر هم بلند بلند گریه کردن برادران پا به سنی که برای شرکت در عملیات عذر داشتند و نمی توانستند با بقیه همراه بشوند یا با بعضی رقابت کنند. می مردند و زنده می شدند تا آنها بروند و بیایند یا بمانند و بیاورندشان.

منبع: کتاب دانشنامه دفاع مقدس و انقلاب اسلامی، ص 190-191

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها