0

داستان کوتاه انگلیسی کودکانه شیرین و زیبا با ترجمه فارسی

 
zahra_53
zahra_53
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 28735
محل سکونت : اصفهان

داستان کوتاه انگلیسی کودکانه شیرین و زیبا با ترجمه فارسی
جمعه 28 شهریور 1399  7:39 PM

 

در این مطلب مجموعه ای از ۴ داستانه کوتاه انگلیسی کودکانه را پیش رو خواهید داشت که امیدواریم بچه های عزیز و دوست داشتنی از مطالعه این قصه های آموزنده نهایت لذت را ببرند.

یکی از بهترین روش ها برای آشنایی و تسلط کودکان به زبان انگلیسی قرار دادن قصه های کوتاه انگلیسی در اختیار آن ها است و شما می توانید به کمک این قصه ها واژه های زیادی را به کودکان آموزش دهید. 

مجموعه ۴ داستان کوتاه انگلیسی کودکانه

داستان های کوتاه انگلیسی در انواع مضامین مختلف آموزنده و طنز و … نوشته شده اند و شما می توانید این داستان ها را در مدرسه یا منزل در اختیار بچه ها قرار دهید و از آن ها بخواهید تا با دقت زیادی به مطالعه این قصه های زیبا و دلنشین بپردازند. در مطالب قبلی قصه کوتاه برای کودکان و داستان کوتاه آموزنده را مطالعه کردید در ادامه داستان های کوتاه انگلیسی کودکانه را گردآوری کرده ایم.

قصه کودکانه انگلیسی

 

داستان کوتاه و زیبا انگلیسی کودکانه ( تکه طلا ) 

The lump of gold

Paul was a very rich man, but he never spent any of his money

He was scared that someone would steal it

He pretended to be poor and wore dirty old clothes

People laughed at him, but he didn’t care

He only cared about his money

One day, he bought a big lump of gold

He hid it in a hole by a tree

Every night, he went to the hole to look at his treasure

He sat and he looked

‘No one will ever find my gold!’ he said

But one night, a thief saw Paul looking at his gold

And when Paul went home, the thief picked up the lump of gold, slipped it into his bag and ran away

The next day, Paul went to look at his gold, but it wasn’t there

It had disappeared

Paul cried and cried

He cried so loud that a wise old man heard him

He came to help

Paul told him the sad tale of the stolen lump of gold

‘Don’t worry,’ he said

‘Get a big stone and put it in the hole by the tree’

‘What?’ said Paul

‘Why’

‘What did you do with your lump of gold’

‘I sat and looked at it every day,’ said Paul

‘Exactly,’ said the wise old man

‘You can do exactly the same with a stone’

Paul listened, thought for a moment and then said, ‘Yes, you’re right. I’ve been very silly. I don’t need a lump of gold to be happy!’

داستان تکه طلا انگلیسی

تکه طلا

پاول مرد بسیار ثروتمندی بود اما هیچ وقت از پولهایش خرج نمی کرد.
او می ترسید که کسی آن را بدزدد.
وانمود می کرد فقیر است و لباسهای کثیف و کهنه می پوشید.
مردم به او می خندیدند ولی او اهمیتی نمی داد.
او فقط به پول هایش اهمیت می داد.
روزی یک تکه بزرگ طلا خرید.
آن را در چاله ای نزدیک یک درخت مخفی کرد.
هر شب کنار چاله می رفت تا به گنجش نگاه کند.
می نشست و نگاه می کرد.
می گفت: «هیچکس نمی تونه طلای منو پیدا کنه!»
اما یک شب دزدی پاول را هنگام نگاه به طلایش دید.
و وقتی پاول به خانه رفت دزد تکه ی طلا را برداشت، آن را درون کیسه اش انداخت و فرار کرد!
روز بعد، پاول رفت تا طلایش را نگاه کند اما طلا آنجا نبود.
ناپدید شده بود!
پاول شروع به داد و بیداد و گریه و زاری کرد!
صدایش آنقدر بلند بود که پیرمرد دانایی آن را شنید.
او برای کمک آمد.
پاول ماجرای غم انگیز تکه طلای به سرقت رفته را برایش تعریف کرد.
او گفت: «نگران نباش.»
«سنگ بزرگی بیار و توی چاله ی نزدیک درخت بذار.»
پاول گفت: «چی؟»
«چرا؟»
«با تیکه طلات چیکار می کردی؟»
پاول گفت: «هر روز میشستم و نیگاش می کردم.»
پیرمرد دانا گفت: «دقیقا».
«می تونی دقیقا همین کارو با یه سنگ هم بکنی.»
پاول گوش داد و کمی فکر کرد و بعد گفت: «آره راست میگی. چقدر نادون بودم. من واسه خوشحال بودن نیازی به تیکه طلا ندارم که!»

قصه زیبا و کودکانه انگلیسی

 

   http://bayanbox.ir/view/4901804249511124488/talar-koodak.gif

 

 

اصفهان نگین فیروزه ای جهان

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها