فرياد هميشه رسا
موضعگيرى سيد العابدين عليه السلام در برابر اين جريان بزرگ اجتماعى بسيار شفاف جلوهگر است. زين العابدين گرچه دستهايش به زنجير كشيده شده است، ليكن زبان على عليه السلام در كام وى وديعه نهاده شده است! اينك بايد زبان گشايد در پايتخت ظلم و ستم كه هزاران تريبون سالهاى متمادى على و اولاد على عليه السلام را سب و نفرين نموده، با در اختيار گرفتن يك تريبون و يك سايت اطلاعرسانى همه را رسوا سازد. و رشتههاى چهل ساله آنان را پنبه نمايد. فرياد رساى شهيدان كربلا را به گوش زمان برساند.
فرياد زين العابدين بر فراز چوبهايى كه يزيد آنها را منبر مىناميد، سرداده شد، فرياد حسين عليه السلام بود. فرياد همه شهيدان كربلا بود كه براى استقرار دين به شهادت رسيده بودند. مگر بنى اميه نمىخواستند نام رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم را بزدايند؟! مگر بنى اميه نمىخواستند مسجد و محراب و منبر را بسوزانند؟! فرياد دين، فرياد عترت، فرياد اذان، فرياد نماز، همه
213
فرياد شهيدان بود كه از گلوى سيد الساجدين و ديگر اسرا به گوش همگان مىرسد. اين فريادها، فرياد حسين عليه السلام است كه مىگفت:
الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يتناهي عنه.1 «آيا مشاهده نمىكنيد كه به حق رفتار نمىشود و از باطل پرهيز نمىگردد».
اينك سيد الساجدين با در اختيار گرفتن يك تريبون، زبان على عليه السلام از كام مىگشايد و برندهتر از ذوالفقار در بدر و احد و احزاب، بوسفيانيان را به خاك ذلت مىنشاند. و آن چنان خاندان خويش و عترت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و على و آل على را معرفى مىنمايد كه پايتخت ستم و تباهى همه در بهت و حيرت فرو مىروند! هالههاى ابهام از چهره عترت زدوده مىشود. اين يك تريبون در برابر هزاران منبر و تريبون كه سالهاى سال حزب عثمانيه براى دگرگون ساختن چهره عترت و تحريف دين در اختيار داشت. اين يك تريبون نهضت حسينى را تداوم بخشيد، و شكوفا ساخت. امام سجاد عليه السلام در بهترين فرصت و با شكوهترين حضور، فرصتسازى براى معرفى چهره على عليه السلام فراهم مىسازد.
آنگاه سخن آغاز نموده مىفرمايد: مردم هر كس مرا مىشناسد كه مىشناسد، هر كس نمىشناسد من على بن الحسين بن على (عليهم السلام) مىباشم. اين معرفى شناسنامهاى حضرت است، ليكن اين فرصت را معرفى شناسنامه كفايت نيست. معرفى شخصيت حقيقى بسنده نيست. بايد امام سجاد شخصيت حقوقى خود را كه در شام در هالهاى از ابهام است، معرفى نمايد. بر اين اساس شروع مىكند
214
شخصيت حقوقى خاندان خويش، يعنى اهل بيت (عليهم السلام) را اين گونه معرفى نمايد:
مردم من فرزند مكه و منا هستم، من فرزنند زمزم و صفا مىباشم، من فرزند كسى هستم كه حجر الاسود را با رداى خويش در جايش نهاد. من فرزند كسى هستم كه به بهترين شيوه احرام پوشيد. و بهترين شكل سعى انجام داد و تلبيه گفت و حج انجام داد. من فرزند آن كسى هستم كه با براق به معراج عروج نمود و از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سير نمود. آنگاه به درجه قرب سدرة المنتهى نايل شد. من فرزند آن كسى هستم كه در آسمانها با فرشتگان به نماز ايستاد. من فرزند خاندان وحى هستم. من فرزند محمد مصطفى هستم. من فرزند على مرتضى هستم. همان كسى كه با شمشيرش گردن گردنكشان را زد تا به توحيد باز گشتند. آه! على مرتضى عليه السلام اين گونه است؟ شام وى را چگونه مىشناخت؟!
آنگاه چون محور سخن بايد در معرفى على گردش كند، زيرا كه على در شام آن گونه مظلوم شده و چهره تابناك على واژگون معرفى شده است. به همين جهت سخن امام سجاد عليه السلام در فضايل على اين گونه متمركز مىشود.
من فرزند كسى هستم كه با دو شمشير و دو نيزه در ركاب رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم جنگيد (دو شمشير منظور ذو الفقار كه دو لبه دارد و يا دو شمشير در دو دست است.) و دو بار براى خدا هجرت نمود (احتمال قوى هجرت به مدينه و يمن). و دوباره با رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بيعت نمود. و در بدر و حنين همراه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم جنگيد. من فرزند كسى هستم يك لحظه به
215
خدا كفر نورزيد. (على كه وى را در شام مسلمان نمىشناسند). من فرزند بهترين مؤمنان هستم. و فرزند وارث پيامبران و نابود كننده ملحدان، و پناهگاه مسلمانان و نور و روشنايى و رهنمون مجاهدان و زينت پرستش كنندگان و تاج و سرور گريه كنندگان و پايدارترين پايدارها و برترين انسان عابد از آل ياسين هستم.
من فرزند كسى هستم كه مويد به جبرئيل مىبود و از جانب ميكائيل يارى مىشد. من فرزند كسى هستم كه از حَرَم رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم حراست مىكرد. من فرزند قاتل مارقين و ناكثين و قاسطين مىباشم. من فرزند مجاهد ستم ستيز ناصبىها و بهترين فرد قريش هستم. من فرزند كسى هستم كه اول از همه نداى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم را پاسخ گفت. بر همگان در ايمان سبقت گرفت. همو كه تجاوزگران و مشركان را نابود ساخت و همانند تيرى منافقين را قلع و قمع نمود. من فرزند كسى هستم كه زبان حكمت گشود. همو كه ياور دين خدا و ولى امر خدا و بوستان حكمت و مغز و مخزن علم خدا بود.
من فرزند فرد جوانمرد، بخشنده، زيبا چهره، هوشمند، فرهيخته، پاك و بلند همت هستم. من فرزند كسى هستم كه مقاومتها را شكست و احزاب چالشگر عليه اسلام را پراكند. من فرزند شير حجاز و تكسوار عراق، مكى، مدنى، خيفى، عقبى، بدرى، احدى، شجرى، مهاجرى، سرور عرب و وارث مَشْعَريْن (عرفات و مشعر) و پدر دو نوۀ رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم حسن و حسين مىباشم. اين است جد من على بن ابىطالب!
216
اين گونه چهره على با زبان سيد الساجدين درخشش مىكند! چهره واژگون عترت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم اين گونه شفاف مىگردد! آنگاه حضرت روى سخن را به مناقب فاطمه (سلام الله عليها) بر مىگرداند، من فرزند فاطمه زهرا، برترينِ زنان هستم. من فرزند خديجۀ كبرى مىباشم. كدام قدرت توان داشت اين گونه فضايل على و فاطمه را در پايگاه ستم و جهالت مطرح سازد، كه اين گونه تمام حاضران در بهت و گريه فرو روند؟!
آنگاه روى سخن حضرت به فاجعه انسانى يزيد گردش مىكند، جنايت بزرگ وى را در حضور انبوه جمعيت آشكار مىسازد! حضرت سخن خويش را اين گونه ادامه مىدهد:
من فرزند كسى هستم كه مظلومانه كشته شد! من فرزند كسى هستم كه سرش از پشت گردن جدا گرديد! من فرزند كسى هستم كه تشنهكام سر بريده شد! من فرزند كسى هستم كه بدنش در كربلا رها شد! من فرزند كسى هستم كه عمامه و عباى وى به غارت رفت! من فرزند كسى هستم كه فرشتگان آسمان به حال وى گريستند! من فرزند كسى هستم كه جنيان زمين و پرندگان هوا براى وى نوحهگَرند! من فرزند كسى هستم كه سرش بر بالاى نيزه گردش داده شده! من فرزند كسى هستم كه اهل بيتش از عراق تا شام به اسارت آورده شده است!
امام سجاد عليه السلام دست خونآلود يزيد را كه زير آستين نفاق پنهان شده بود، اين گونه آشكار و رسوا مىسازد! بر همگان آشكار مىگردد كه بنى اميه و يزيد چه جنايتى را انجام دادهاند! يزيد كه تا چند لحظه پيش به جنايت خود افتخار مىكرد، حزب عثمانيه كه حسين را آشوبگر
217
معرفى نموده و ريختن خون وى را مباح ساخته بود و به خود مىباليد كه حسين را كشته و جامعه را از پىآمد فتنه وى تأمين داده است، به اين صورت جنايتبار، خونخوار و قاتل عترت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم معرفى مىگردد.
فرصت بسيار مغتنم است و بايد سيد الساجدين عليه السلام از آن بهره وافر ببرد. به همين خاطر سخن خود را در فضايل پايهاى عترت آل رسول گردش مىدهد. زيرا ممكن است اين شبهه انديشه كسى را آزرده كند كه چگونه آل بيت رسول اين گونه در فشار اسارت و مصيبت قرار گرفتهاند؟! حضرت خطاب به مردم مىفرمايد:
خداى سبحان ما را با يك امتحان زيبا، آزموده است. پرچم رهبرى بر دوش ما اهل بيت نهاده، عدالت و تقوا را در ميان ما پايدار ساخته، پرچم گمراهى و كژراهگى را در ديگران (حزب عثمانيه) قرار داده است.
ما اهل بيت به شش ويژگى پايدار افتخار يافتهايم. دانش، حلم و بردبارى، سترگى، شجاعت، شخصيت والا، محبت و دوستى، جايگاه ويژه در قلب مؤمنان. خداى سبحان برترىاى به ما عطا نموده است كه به هيچ فردى از پيشينيان عطا نكرده؛ ما محل رفت و آمد فرشتگان الهى هستيم. كتاب وحى جاويد را در ميان ما نازل نموده است.
اين آزمونها در راستاى اين مسؤوليت بزرگ بسيار هموار است. اهل بيت (عليهم السلام) اين رخدادهاى جانگداز را كه در راه استقرار دين خدا بر خود هموار نموده، زيباتر از هر زيبايى مىبيند!
سپس يزيد براى اين كه مجلس را به گونهاى خاتمه دهد دستور مىدهد مؤذن اذان بگويد. كه حضرت از همين فرصت نيز بهره برده،
218
وقتى نداى مؤذن به شهادت رسالت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بلند مىشود، از يزيد مىپرسد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم جد من است يا جد تو، اگر بگويى جد تو مىباشد، دروغ آشكار گفتهاى، و اگر جد من است پس چرا عترت وى را كشته و به اسارت آوردهاى!1
ملاحظه مىكنيد امام سجاد عليه السلام با چه سترگى و پايدارى سخن مىگويد و چگونه جنايات يزيد و حزب عثمانيه را بر ملا مىسازد و چگونه در حضور يزيد آن همه از فضايل على سخن مىگويد؟ آن هم در پايتخت اموى. آن هم در جايگاهى كه قريب نيم قرن اين چهره لعن و نفرين شده و واژگون معرفى شده است! اگر اهل بيت مىخواست چهره على و عترت را در شام معرفى كند چگونه مىتوانست؟ آيا با آوردن اسراى انقلاب به شام، خود حزب عثمانيه باعث رسوايى خود نشده است؟! و آيا اين تلاش از امام سجاد عليه السلام جهاد نيست؟!
آيا اين مقدار منقبت عترت و على را گفتن آن هم در حضور آن جمع از سران و آن انبوه جمعيت در حضور شخص يزيد پليد رسوايى آنان نيست؟! آيا نمىتوان گفت بيان اين فضايل در آن مجلس برابرى مىكند با همه لعن و نفرينهايى كه در طول نيم قرن بنى اميه در شام و اطراف آن و حجاز و حتى در مسجد نبوى با حضور حسن بن على (عليهما السلام) انجام مىدادند؟ آيا اين فريادها زمينه نابودى حزب عثمانيه را فراهم نساخت؟ و آيا اين فريادها رساندن پيام شهيدان به گوش جهانيان نيست؟ و آيا انديشه و رفتار زين العابدين عليه السلام نهضت حسينى را شكوفا نساخت؟
219
آرى اين است فرياد رساى سيد الساجدين عليه السلام. آرى اين سخنرانىهاى آتشين، تأثير خود را گذاشت و پرده از نفاق بنى اميه افكند و آنان را تا آن مقدار رسوا ساخت كه يزيد وادار شد كه اظهار پشيمانى كند! حتى وادار شد كه دستور قتل حسين را انكار كند و به دروغ بگويد من دستور قتل صادر نكرده بودم! اين عبيدالله بود كه چنين جنايتى به بار آورد.1 اكنون كه در فشار قرار گرفته اين گونه به دروغ سخن مىگويد! اين يزيد همان است كه خود دستور قتل در اولين قدم صادر كرد. اين يزيد همان است تا چند لحظه پيش به كشتن حسين و يارانش افتخار مىنمود و مىگفت اين كشتهها به جاى كشتههاى بدر كه از قريش گرفتند. اين پليد از رفتار ننگين خويش هيچ گاه پشيمان نيست، بلكه براى سرپوش نهادن بر جنايت اين گونه به اين دست آويزها چنگاندازى مىكند.
يزيد در اين فرصت از امام سجاد عليه السلام با همراهانش دلجويى مىنمايد. كه حضرت از اين فرصت هم بهره برده و وقتى يزيد از آنان دلجويى كرده و گفت خواستههاى شما بر آورده است! امام سجاد عليه السلام درخواست نمود تا در همان بارگاه يزيد مراسم ندبه و عزا براى سالار شهيدان حسين برگزار كند! و يزيد هم به اجبار پذيرفت و امام سجاد عليه السلام اولين مجلس عزادارى رسمى حسين عليه السلام را در بارگاه قاتل حسين يزيد پليد برگزار كرد و در چندين روز عزادارى در دربار ستم، جنايات بنى اميه و حوادث دلخراش كربلا را بازگو نمود2 و چهره
220
تابناك عترت را بيشتر و بهتر معرفى كرد، كه در نهايت براى يزيد قابل تحمل نبود، دستور بازگشت كاروان را به مدينه صادر نمود.1