دروغگویی ، ناتوانی فریبکاریست
چهارشنبه 5 شهریور 1399 10:54 PM
دروغگویی، ناتوانی و فریبکاریست
در سخنی امام حسین علیه السلام، صدق و راستی را عامل عزّت و دروغگویی را نشانه ناتوانی برمی شمرند.
در اسلام به مسأله راستگويى و مبارزه با دروغ اهميت بسیاری داده شده است در روایتی حسین بن علی علیه السلام صدق و راستی را عامل عزّت و دروغگویی را نشانه ناتوانی برشمرده اند و می فرمایند: «اَلصِّدقُ عِزُّ و الکِذبُ عَجزٌ»[1]- صدق و راستی عزّت است و دروغگویی ناتوانی است.
انسانی که خواستار قدرت و عزت است باید صدق و راستی در گفتار و رفتار را در زندگی سرلوحه خود قرار دهد که این راستی مایه شرافت و عزت و نشانه شخصیت بالای انسان است، همان عزتی که در میان کلام ائمه علیهم السلام در کلمات امام حسین علیه السلام بیشتر بروز کرده است چه قبل از حادثه کربلا و چه بعد از آن که شعارشان این بود: «هیهات من الذله» و در روز عاشورا اینگونه فرمود: الْمَوْتُ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْعَارِوَ الْعَارُ خَيْرٌ مِنْ دُخُولِ النَّار[2]
مرگ آزادمنشانه بهتر از ذلت پذيرى و تن سپردن به خفت و خوارى است و با همه اين ها تن سپردن به ذلت، باز هم بهتر از پذيرفتن آتش شعله ور دوزخ است.
و اما کذب و دروغ چه زبانی و چه رفتاری، چیزی جز عجز و ناتوانی را به دنبال ندارد چرا که دروغ نشان دهنده این است که گوینده اش ناتوان و ضعیف است و از عزت و قدرت چندانی برخوردار نیست و ایمانش سست و قولش بی اعتبار است.
تاریخ اسلام را که نگاه می کنیم، می بینیم برای امام حسين عليه السّلام در ظاهر ياورانى گرد آمدند سست ایمان و به ظاهر راستین، آن حضرت مردم را به جهاد دعوت كرد و براى جنگ دامن به كمر زد و با فرزندان و خانواده اش از حرم خدا به سوى عراق رهسپار شد تا به كمك شيعيانش كه او را دعوت كرده بودند با دشمن بجنگد اما آنها دروغ گفتند و به پیمان خود پایبند نبودند بيعتشان را شكستند و حادثه سوزناک کربلا رخ داد و امام علیه السلام به همراه یاران و اولادش شهيد شدند.
قبل از این هم، در پی دعوت کوفیان، امام حسین علیه السلام پسر عمویش مسلم را به سوی آنها فرستاده بود اما او را تنها گذاشتند و می بینیم که مسلم به طوعه گفت: «من مسلم بن عقيل هستم، اين قوم به من دروغ گفتند و فريبم دادند».[3]
و قبل از اینکه او را دستگیر کنند قول امان به او دادند که باز هم پیمان شکستند و دروغ گفتند و امان ندادند زمانی که می خواستند او را شهید کنند به محمد بن اشعث چنین فرمود: «بنده خدا، به خدا، گمان مى كنم، تو نمى توانى برايم امان بگيرى، ولى آيا اين قدر خير دارى كه كسى از اطرافيانت را بفرستى تا نزد حسين برود و از زبان من بگويد كه: با اهل بيتت برگرد، اهل كوفه شما را فريب ندهند، آنها همان ياران پدرتان هستند كه براى رهايى از آنان آرزوى مرگ و كشته شدن مى كردند! اهل كوفه به من و شما دروغ گفتند و به قول دروغگو اعتمادى نيست».[4]
همانگونه که مردم کوفه پایبند پیمانشان نبودند و با امام زمانشان راست و درست کردار نبودند متاسفانه بعضی مسلمانان سست ایمان در زمان ها و ادوار دیگر نیز این چنین بودند همچنانکه در عصر و زمان ما نیز برخی اینگونه اند در ظاهر ادعای اسلام راستین، بندگی پروردگار و پیروی بی چون و چرا از امامشان را دارند اما در حقیقت چهره دیگری دارند ادعای بندگی می کنند اما معصیت و نافرمانی می کنند، می گویند پیرو و منتظر واقعی هستیم اما در اعمال و رفتارشان، خلاف این دیده می شود، آنها در زندگی خود چه در جمع خانواده، چه در اجتماع و چه در باطن خود نیز راست گفتار و درست کردار نیستند، به افراد خانواده، به دوستان و به اطرافیان همیشه راستی و درستی را رعایت نمی کنند و به کوچک ترین مشکل یا گرفتاری برخورد می کنند دروغ می گویند، یا برای اینکه به ظاهر کارشان درست شود و روی غلتک بیفتد دروغ می گویند و برای اینکه دروغشان افشا نشود دوباره و چند باره دروغ می گویند تا آن اندازه که در نهایت ناتوان می شوند و گاه دیده می شود که دیگر جایی برای جبران این دروغگویی نیست.
راستی شایسته است و #دروغگویی ناشایسته، کسی که پیرو و محب امام حسین علیه السلام است باید این سخن آن بزرگوار را همیشه به یاد داشته باشد و آن را بکار بندد که، صداقت و راستگویی مایه عزت و شرف است و اگر آدمی به دنبال عزت و شرافت است باید صداقت و راستگویی را سرلوحه زندگی خود قرار دهد تا علاوه بر عزتمندی و شرافت در مسیر نجات و کمال قرار گیرد و از دروغگویی بپرهیزد تا در سراشیبی، سقوط و خواری نیفتد.
مهدی سیدمرادی
پی نوشت ها:
[1] تاریخ یعقوبی، یعقوبی، احمد بن اسحاق، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1382، ج 2، ص 184.
[2] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، حلوانى، حسين بن محمد ، مدرسة الإمام المهدي عجل الله تعالى فرجه الشريف، قم، 1408 ق، ص 88.
[3] وقعة الطف، ابو مخنف كوفى، لوط بن يحيى، به تصحیح محمد هادى يوسفى غروى، جامعه مدرسين، قم، 1417 ق، چاپ سوم، ص 128.
[4] وقعة الطف، ص 136