تفسیر سوره مبارکه بقره آیه 21 - جلسه 33
پنج شنبه 30 مرداد 1399 2:41 PM
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه 21 - جلسه 33
حجت الاسلام و المسلمین رضوانی
شرح خطبه مُتَّقین (همّام)
--------------------------------
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (21)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را که پیش از شما بودند آفرید، تا پرهیزکار شوید. (21)
-----------------------------------------
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَةُ الدّائِمَةُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».[1]
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».[1] نحوهی بندگی و چگونگی عبودیّت را از کلمات امیر المؤمنین، از خطبهی همّام در دهها جلسه بیان کردیم، امروز آخرین جلسه این بحث را إنشاءالله تمام میکنیم که با عمل به آن فرائض و دستورات و آنچه که حضرت امیرالمؤمنین در خطبهی همّام برای متّقین توصیه فرموده بود، إنشاءالله بتوانیم تقوای واقعی را برای خود ایجاد کنیم.
فرمود: «وَ لَا یَدْخُلُ فِی الْبَاطِلِ»[2] یکی از خصوصیّات آدم متّقی این است که در امور باطنی مردم دخالت نمیکند. حالا اینجا اطلاق دارد یعنی حتّی باید نسبت به نزدیکان خود هم اینگونه باشد که در امور باطنی مردم مداخله نکند. «لَا یَدْخُلُ» هیچ موقع مداخله نمیکند. فعل مضارع منفی است، مضارع منفی هم دلالت بر نفی همیشگی دارد.
- همان تجسّس نیست؟
- مداخله نکردن هم تجسّس را شامل میشود، هم فضولی کردن را شامل میشود و هم رفتن و ورود کردن در امور مسلمین را شامل میشود. همان «و لا تجسّسوا فی أمور المسلمین» را شامل میشود.
«وَ لَا یَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ» از حق هیچ موقع خارج نمیشود، خروج نمیکند. حالا اگر معنای خروج بدهد، چه اینکه بخواهد علیه حق باشد، چه اینکه خنثی به حق باشد. یک وقت کسی از حق خارج میشود و علیه حق است، یک وقت نه. حالا اگر در تعبیر روایات دقّت کنید حق امیر المؤمنین و شیعه است. فرمود: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ»[3] از حضرت امیر و شیعهگری هیچ وقت خارج نمیشود. در این بحثها هم میشود روی مطالب اعتقادی مانور داد یعنی آنچه که در کلمات امیر المؤمنین، در راستای رسیدن به تقوای الهی است هم اعتقادات و اصول را شامل میشود و هم فروع و هم اخلاق را شامل میشود.
بعد میفرماید: «إِنْ صَمَتَ لَمْ یَغُمَّهُ صَمْتُهُ»[4] اگر یک جا اندوه او را گرفت، سکوت او را گرفت، آن سکوت باعث حزن و غم او نمیشود. یک جا است که نباید سخن گفت، این سکوت او باعث نمیشود که غمناک یا ناراحت شود.
«وَ إِنْ ضَحِکَ لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ» اگر هم خیلی خوشحال شد، قهقهه راه نمیاندازد. «لَمْ یَعْلُ» یعنی هم صدای خود را بالا نمیبرد، هم خیلی خود را نمیبازد. علوّ نمیکند، برتریجویی نمیکند. مصداق ظاهری این است که قهقهه نمیکند. اگر خندید، اگر خوشحال شد، «ضَحِکَ» به معنای خندیدن است، به معنای شاد شدن است، در برابر همان «صَمَتَ» است، در برابر همان چیزی است که انسان غمگین میشود، باعث غمگین شدن او میشود، ضد آن است. حالا اینجا هر دو را گفته است، حضرت همهی صفات را قرین هم آورده است.
- نظر برخی از دانشمندان خارجی این است امروزه برای اینکه بیماریها، نگرانیها، غصّهها از انسان برطرف شود در روز چند دقیقه بخندد. آقا این مصداق را قبول ندارد؟
- آن خنده درمانی است، من هم شنیدم و یک مقداری هم مؤثّر است، امّا ملامت دارد، آنجایی که یک وقت کسی ناراحت است، یک وقت یک چیزی برای شما حاصل میشود که مورد وفق شما است، امّا آن طرف مقابل شما ناراحت است، چون به ضرر او تمام شده است. مثلاً به یک مسابقهای رفتید، شما بردید و طرف مقابل باخت. اینجا اگر قهقهه بزنید ملامتآور است. امّا یک جایی است که یک لطیفهای میگویند، یا بذلهگویی گفته میشود یا مثلاً لازم است در کسی سروری ایجاد کنید تا از آن اندوهی که دارد بیرون بیاید، آن فرق میکند. بحث ما اینجا بحث «ضِحَک» است، ما به آن بذلهگویی و خنده درمانی کاری نداریم، آن استثناء است. «ما مِنْ عامٍّ اِلاّ وَ قَدْ خُصَّ»[5] این هم داریم، بالاخره هر چیزی است، ممکن است یک جا تخصیص هم بخورد. ولی آنچه که مسلّم است جایی که خنده و شادی بر او است، حالا نگفته است، اینکه حالا ما بگوییم یکی از مصادیق آدم متّقی نیست که قهقهه نزند.
«لَمْ یَعْلُ»[6] علوّ نمیکند، یعنی خود را آدم بزرگی حساب نمیکند، حالا فکر کرده به همه چیز رسیده است؟ نه، اینطور نیست. آن چیزی که در روایت فرموده این است: «لَمْ یَعْلُ» هیچ وقت علوّ نمیکند. این خیلی مهم است. البتّه کلمهی «صَوْتُهُ» را که گفته است، صوت او علوّ پیدا نمیکند، بله قهقهه را شامل میشود، ولی نه قهقهه، همه چیز را شامل میشود.
حتّی در روایت داریم که امام سجّاد (علیه السّلام) وارد بازار شدند، آتشسوزی شده بود و مغازهها آتش گرفته بود، یکی کسی همراه حضرت بود، مغازهی او نسوخته بود، حضرت فرمود: مغازهی تو هم سوخته است؟ گفت: الحمدلله نه. حضرت ناراحت شد که الحمدلله گفت. فرمود: برای چه الحمدلله گفتی؟ نباید اینجا الحمدلله بگویی! در همهی موارد اینگونه است. میگویند شما در این بازار کساد ضرر کردید؟ میگویید الحمدلله من نه. یعنی در برابر آن شخص شماتت میکنید.
- این حرف را همه میزنند این اشکالی دارد؟
- بله، آن جایی که حضرت بود و مغازهی تعدادی سوخته بود، یک نفر بگوید الحمدلله مغازهی من نسوخته است، حضرت ناراحت میشوند، در برابر آنها نباید اینطور بگوید. بله، آدم باید حمد و سپاس خدا را به جا بیاورد بر اینکه مغازهی او نسوخته است، مال او از بین نرفته است، امّا در برابر دیگران شماتت محسوب میشود، آنها ناراحت میشوند.
- حالا غیر از اینکه آنها ناراحت میشوند، برای اینکه نگرانی مسلمین را ندارد، باید نگران آنها هم باشد.
- احسنت. بنی آدم اعضای یکدیگرند. اگر ما واقعاً نسبت به یکدیگر بیتفاوت باشیم و دیگران مشکلاتی داشته باشند و ما بیخیال باشیم این کمال عدم انسانیّت است. اینجا هم میفرماید: اگر خنده و شادی بر آدم متّقی ایجاد شد، «لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ» صوت خود را بالا نمیبرد.
بعد میفرماید: «وَ إِنْ بُغِیَ عَلَیْهِ صَبَرَ» اگر بر او ستم کردند او صبر میکند. بَغی یعنی علیه کسی طغیان کردن ، بر کسی شوریدن. کلمهی طغیان را نیاورده است، کلمهی ظلم را هم نیاورده است، کلمهی بَغی را آورده است. یعنی اگر بر کسی جفایی شد، او صبر کند. بغی هم شامل ظلم میشود و هم شامل طغیان میشود، همه چیز را شامل میشود. یعنی در هر حالی اگر به او ستمی روا داده شد اینطور نیست که او جزع و فزع کند، صبر میکند، «صَبَرَ» او صبر میکند.
«صَبَرَ» هم میگوید، فعل ماضی را برای تحقّق مطلب میآورد. هر جا که فعل ماضی را به کار برد، در حالی که میخواهد آینده را بگوید، پس معنای تحقّق را میدهد. یعنی اینکه این صفت، این وصف در وجود او محقّق است. «صَبَرَ» غایه دارد، «حَتَّى یَکُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی یَنْتَقِمُ لَهُ» صبر میکند تا آن جایی که خدا از او انتقام بگیرد، از طرف کسی که به او بغی کرده است، جفا کرده است، ظلم کرده است، خدا انتقام او را میگیرد.
در روایاتی داشتیم که بترسید از مظلومی که هیچ دادرسی الّا خدا ندارد. یعنی دادرس او فقط خدا است. اگر دادرس کسی فقط خدا باشد، آن ظالم باید بترسد. حالا به فرض شما یک خانمی دارید که او چند برادر بزرگ دارد، چندین قوم و خویش خوب دارد، اگر خواستید به او ظلم و ستم کنید، جلوی شما را میگیرند، یعنی به این راحتی از شما نمیگذرند لذا رعایت میکنید و ظلم نمیکنید. یا حالا اگر یک کار اشتباهی انجام دادید به گونهای آن را درست میکنید، توجیه میکنید. امّا حالا یک شخصی یک خانمی دارد که کسی را ندارد، هیچ دادرسی ندارد، کسی به او ظلم کند یا یک کسی در این شهر غریب است، هیچ کسی به داد او نمیرسد، در مکافات و مشکلات و گرفتاریها هیچ کس به داد او نمیرسد. حالا اگر کسی به او ظلم بکند باید از خدا بترسد. چرا؟ چون منتقم او خدا است، آن کسی که از او انتقام خواهد گرفت خدا است.
لذا «حَتَّى یَکُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی»، «هُوَ» که آورده است و این ضمیر را اظهار کرده است، تأکید بر این دارد که خود خدا است که «یَنْتَقِمُ لَهُ» از او انتقام خواهد گرفت. پس بنابراین آدم متّقی به گونهای است که اگر هم ظلم و جفایی به او شد او صبر میکند، حد صبر او هم به انتقام الهی میرسد.
بعد میفرماید: «نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَةٍ» آدم متّقی در رنج و مشقّت خود است، امّا مردم در راحتی هستند، یعنی از او نمیرنجند. مشکلات این آدم بر گردن خودش است، گرفتاریهای او گردن خودش است و مردم «فِی رَاحَةٍ» نسبت به او در راحتی و در آزادی هستند، بدون اینکه صدمهای به کسی بزند، به کسی ظلمی کند.
میفرماید: «أَتْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ» نسبت به آخرت خود را به سختی میاندازد. (ل) میآورد، «لِآخِرَتِهِ» یعنی به نفع آخرت. این (ل) انتفاع است، (ل) نفعیّه است. یعنی سختی میکشد، مشکلات و سختیها و دردسرها را برای آخرت خود تحمّل میکند، این سختیها را با خود بار میکند و به آن طرف میبرد.
گاهی اوقات یک مسافر ساک خود را خیلی سنگین میکند، حمل کردن و کول کردن و بردن این ساک برای او سخت است، ولی وقتی به مقصد رسید آنجا برای او نفع دارد. این نفع را دارد که آنجا همه چیز برای او فراهم است، حالا اینجا سختی کشیده است، در راه رنج را تحمّل کرده است، ولی در آنجا به نفع او تمام میشود. حالا اگر انسان مؤمن وجود خود را به سختی بیندازد و مشکلات را تحمّل کند، در آخرت نفع آن را خواهد دید.
- در اسلام فکر کنم طلبهها اینطور باشند.
- نه، اتّفاقاً یک مدیر کاروانی بود، خدا او را رحمت کند، من 12 مرتبه با او به کربلا رفتم، از طلبهها خیلی گلایه داشت، خصوصاً از طلبههای بزرگ. دلیل آن را پرسیدم، گفت: باید ساک آنها را ببینید. غذاهای او را باید در اتاق دید، فکر میکند ما نوکر او هستیم، من هم یکی مثل شما هستم. ما کمک میکردیم ساک زائرها را حمل میکردیم، با آنها همراهی میکردیم، او این کار را خیلی دوست داشت. 12 بار به کربلا و دو بار هم با ایشان به مکّه رفتم، من را خیلی دوست داشت، چون ما حمال او بودیم، خدا او را رحمت کند، فوت کرد. سال گذشته بعد از اربعین از کربلا آمد و فوت کرد.
یکی از مراجع گفتند چرا شما اینطور در قم با این صفهای طولانی شهریه را توزیع میکنید؟ گفت: چون برخی از طلبهها هستند که در طول ماه فقط یک بار طلبگی میکنند و آن هم موقعی است که معمم میشوند تا شهریه بگیرند. حالا شهریه را به حساب آنها بریزیم یک روز هم برای طلبگی نمیآیند. آدم متّقی خود را برای نفع آخرت به سختی میاندازد.
«وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ» و مردم را از خود راحت میکند، آنها را به رنج و تعب نمیاندازد. «بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَةٌ» میفرماید: دوری جستن او از آن چیزهایی است که باعث زهد و پاکی است. یعنی از چیزهایی دوری میکند که باعث پاکی و باعث نزاهت او میشود، نه اینکه از چیزهایی دوری کند که تازه برعکس باشد.
برخی به مجالس ابا عبدالله نمیآیند، شخص میگوید حالا راحت در خانه و پای تلویزیون مینشینیم و دعا را گوش میدهیم، نه شما باید از چیزهایی دوری بجویید که باعث نزاهت و پاکی شما شود. اگر همهی آنها را در یک کلمه خلاصه کنیم گناه میشود. از گناه دوری کنید، از گناه و معصیت دوری کنید تا زهد برای شما معنا پیدا کند، نزاهت برای شما معنا پیدا میکند، پاکدامنی برای شما معنا پیدا میکند.
«وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِینٌ وَ رَحْمَةٌ» آدمهای متّقی به هر چیزی نزدیک شوند با نرمی و رحمت برخورد میکنند. یعنی به هر کسی نزدیک شوند باعث خوشایند آنها میشوند و همچنین با نرمی و ملاطفت با آنها برخورد میکنند.
«فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً»[7] حضرت حق به حضرت موسی و حضرت هارون (علی نبیّنا و آله و علیهم السّلام) فرمودند بروید با فرعون حرف بزنید، امّا با او حرف میزنید «قَوْلاً لَیِّناً» نرم صحبت کنید، درشت صحبت نکنید، تند صحبت نکنید، شماتت نکنید، فحاشی نکنید. نرم صحبت کردن یعنی هیچ کدام از آنها نباید باشد، با ملایمت و نرمی با آنها صحبت کنید.
بعد میفرماید: «لَیْسَ تَبَاعُدُهُ بِکِبْرٍ وَ عَظَمَةٍ»[8] اینکه حالا این دوری را برای تقوا گفتیم، این دوری جستن در اینجا به کبر نیست و به اینکه خود را خیلی بزرگ حساب کند. برخی میخواهند تکبراً یک کاری را انجام میدهند، یک وقت میخواهد خود را نسبت به بقیّه بالا بداند و مورد تعظیم دیگران قرار بگیرد، برای خود عظمت قائل میشود، برای خود کبریایی قائل میشود. میفرماید: آن چیزی که منجر به دوری آدم متّقی میشود کبر نیست، «عَظَمَةٍ» نیست، عظمه به معنای اینکه خود را در مورد چیزی قرار بدهد که او را تعظیم کند و برای خود بزرگی قائل شود.
بعد میفرماید: «وَ لَا دُنُوُّهُ بِمَکْرٍ وَ خَدِیعَةٍ» در فیلم مختار ابن زیاد خوب بازی میکند، گاهی اوقات یک نرمیهایی نشان میدهد، خندههایی میکند که معلوم است خدعه و نیرنگ دارد. یکی از خدعههایی که توانستند حضرت مسلم (علیه السّلام) را به حسب ظاهر فریب دهند و او را تسلیم کنند همین خدعه کردن بود. برای او امان نامه نوشتند، به او گفتند امان نامه میدهیم امّا در واقع خدعه بود. وقتی او را در بند کردند، کشتند؛ از این میترسیدند که مسلم آنها را بکشد و اگر او را با این خدعه و نیرنگ فریب نمیدادند به این راحتی نمیتوانستند از تیررس او عبور کنند.
حضرت قمر بنی هاشم (علیه السّلام) را هم با نیرنگ و خدعه شهید کردند. حالا گاهی اوقات نرمی و ملایمت بعضی خدعه و نیرنگ است، با خدعه و نیرنگ شخص را مغلوب میکنند. حالا آدم متّقی اینگونه نیست. دنوّ و نزدیکی آدم متّقی به هر کسی و ملایمت داشتن او به مکر و خدعه نیست.
خدعه، نیرنگ است، مکر یعنی نقشهای طرح کنید. مکر به معنای نقشه کشیدن است، خدعه به معنای نیرنگ بازی است، یک چیزی را وارونه نشان دادن است که شخص را فریب دهد.
اینها توصیفات حضرت امیر المؤمنین راجع به آدم متّقی بود که یکی از صحابهی حضرت به نام همّام خواست که متّقین را توصیف کند و بالاخره هم حضرت حق مطلب را برای او ادا کردند. بعد میفرماید: «فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً» بیهوش شد، چه بیهوش شدنی! «کَانَتْ نَفْسُهُ فِیهَا» که مُرد. حضرت همّام وقتی توصیفات متّقین را به این گونه دید، کالبد را از روح خالی کرد، نتوانست دوام بیاورد. حالا متأسّفانه تقوای ما به این اندازه نیست، ولی اگر یک مقداری روی توصیفات دقّت داشته باشیم، حداقل یک مقدار متوجّه خود میشویم.
بعد میفرماید: «فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَخَافُهَا عَلَیْهِ» من میترسیدم برای اینکه این کالبد تهی کند. «ثُمَّ قَالَ» یک کسی گفت: «أَ هَکَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا» اینطور شما او را موعظه کردید که کشته شود؟ «فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ: فَمَا بَالُکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟ فَقَالَ وَیْحَکَ إِنَّ لِکُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لَا یَعْدُوهُ وَ سَبَباً لَا یَتَجَاوَزُهُ فَمَهْلًا لَا تَعُدْ لِمِثْلِهَا فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَى لِسَانِک» به امیر المؤمنین شماتت کرد، گفت: این حرفها را زدید و او را کشتید؟ فرمود: اجل هر کسی یک وقتی دارد، اجل او هم اینگونه رسید. امّا این حرفهایی که تو میزنی حرفهایی است که شیطان به زبانت میآورد.
امر به عبودیّت خدای متعال
به هر حال این نکات بسیار عالی در مقام بیان چگونگی بندگی خدا که امر به عبودیّت او داریم «یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا»[9] خوب دقّت کنید که چرا ما دهها جلسه را صرف این مطلب کردیم و خطبهی همّام را آوردیم که امر داریم، « النَّاسُ» که هم اهل بیت را شامل میشود و هم پایینترین مخلوقات انسانی را شامل میشود. «اعْبُدُوا» مطلق هم است، یعنی بندگی بکنید «یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ» اینجا هم با ملاطفت و زیبایی بیان میشود، نفرمود: «یا ایّها النَّاس اعبدوا الله»، فرمود: «یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ» آن کسی که تو را آفرید «وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ» ثمرهی این عبادت و بندگی «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» است، اینطور میشود که ما به تقوا برسیم. إنشاءالله آیهی 22 برای فردا باشد.
«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ...».
[1]- سورهی بقره، آیه 21.
[2]- نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 306.
[3]- بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 10، ص 432.
[4]- نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 306.
[5]- إستقصاء الاعتبار فی شرح الإستبصار، ج 1، ص 221.
[6]- نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 306.
[7]- سورهی طه، آیه 44.
[8]- نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 306.
[9]- سورهی بقره، آیه 21.
TafsirRezvan_02_21_030