گروه ورزشی: امیر حاج رضایی، کارشناس فوتبال درباره خواشی قرارداد پرحاشیه ویلموتس، سرمربی سابق تیم ملی در روزنامه اعتماد نوشت: ما فقط توی پرونده ویلموتس بازنده نشدیم. ما همیشه بازنده هستیم. چون فوتبال ما را کسانی اداره میکنند که بر ستونهایی از دروغ و ریاکاری و منافع شخصی استوار هستند. در چنین شرایطی طبیعی است که ما میبازیم. ممکن است در یک دوره کوتاه از منظر همین افراد برنده به نظر بیاییم ولی ما بازندهایم. ما چقدر پرونده در فیفا و ایافسی و حکمیت ورزش داریم؟ چقدر قراردادهای نامربوط میبندیم؟ در چند تا از این پروندهها برنده شدیم؟ مگر ما وکیل نداریم؟ حقوقدان نداریم؟ جامعه به ما چطور نگاه میکند؟ این کشور پر از آدمهای حسابی و فرهیخته است. چرا اینها را به گوشه خانهها راندهاند؟ چرا آقای دادکان خانهنشین است؟ چرا آقای محمد مایلیکهن خانهنشین است؟ تنها گناه اینها این است که پاک و سلامت هستند. آدمهای پاک و سلامت را به گوشه خانهها راندهایم و این هم نتیجهاش! من به خاطر سنم خیلی چیزها را یادم است. قبل از انقلاب ما رییس فدراسیون داشتیم به نام آقای حسین مبشر. ایشان لباسهای تیم ملی را میبرد خانهاش و میشست. ما افرادی را داشتیم که عاشق بودند. عاشق خدمت کردن به فوتبال و مردم و مملکتشان بودند. عاشقانه کار میکردند با همه تنگناهای موجود. کی این بریز و بپاشها بود؟ اما امروز اکثر کسانی که منصوب میشوند چه در فدراسیون فوتبال چه در باشگاهها حتی من اسمشان را هم نشنیدهام. چطور میشود یک نفر ۷۰ سال در فوتبال باشد و آدمهایی که پست مدیریتی میگیرند را نشناسد؟ حتما لازم نیست کسی که مدیر میشود، فوتبالیست معروفی بوده باشد ولی باید پاکدامن و پاکدست باشد. علاوه بر اینکه مدیریت بداند و سابقه داشته باشد باید سالم باشد. در همین چند روز اخیر اتفاقی رخ داد که ذهنم را به شدت درگیر کرد. ۴ روز قبل شخصی از محلات جنوب شهر تهران با من تماس گرفت و تقاضای کمک کرد. گفت صاحبخانه جوابم کرده و اگر دخترم نبود خودم و همسرم میرفتیم توی جوب میخوابیدیم. یکی از پیامهایش بسیار تکاندهنده بود. برایم نوشت کارم رنگکاری است و اگر کسی را میشناسی که میخواهد خانهاش را رنگ کند مرا معرفی کن، چون مردم دیگر این روزها نمیخواهند خانههاشان را رنگ کنند و درگیر مشکلات بزرگتری هستند. میگفت خدا هیچ پدری را شرمنده زن و بچهاش نکند. به او گفتم این کار در ید قدرت من نیست ولی میتوانم مبلغی به تو کمک کنم و اگر این مبلغ گرهی از کارت باز میکند، برایم شماره کارت بفرست. آن بنده خدا خیلی تشکر کرد و گفت آدرس بدهید بیایم خانهتان را تمیز کنم. گفتم نیازی نیست فقط خواهشی دارم و آن اینکه دیگر با من تماس نگیر. این حرف را به او زدم نه از این بابت که مبادا دوباره درخواست کمک کند بلکه به این دلیل که پیامهایش مرا دردمند میکرد و خدا شاهد است که خواب را از من گرفته بود. خوابم نمیبرد که یک جوان این شکلی خودش را بشکند و گریه و زاری کند آن وقت بعضیها بروند با سرمایه ملی این کارها را بکنند. حرف هم که بزنیم میگویند فلان و بهمان. بنابراین، این دفعه دیگر مثل دفعات قبلی نیست. این دفعه اگر اقدامی نکنند منظورم اقدامی اساسی و قاطع است، فوتبال برای من خواهد مرد. نه تنها فوتبال میمیرد بلکه انسانیت هم میمیرد.