0

حکایت حال غافلان

 
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

حکایت حال غافلان
سه شنبه 31 تیر 1399  10:48 AM

 

20 حکایت زیبا و جالب پند آموز | حکایت زیبا و آموزنده از بهلول

 


مرحوم ملا احمدنراقى در اشعارى پر محتوا با بيان تمثيلى، حال غافلان را بيان میكند كه مضمون اشعار به اين صورت است:
اى غافل بیخبر! داستان بیخبرى و غفلت داستان آن مردى را می ماند كه در بيابانى هولناك شير درنده مستى به او حمله برد.

آرى، كسى كه از خدا و حق دور بماند در بيابان زندگى با صد خطر روبه‌رو میشود. آن مرد براى نجات از حمله شير به چاهى پناه برد كه طنابى در آن آويخته بود، طناب را گرفت و وارد چاه شد و شير هم سر چاه متوقف گشت تا با بيرون آمدن او به او حمله كند.

در وسط چاه چشمش به اژدهايى افتاد كه در عمق چاه براى طعمه دهان گشوده است.

در حالى كه غرق ترس و وحشت شده بود، صدايى توجه وی را جلب كرد. ديد دو موش مشغول جويدن طناب‏اند. آن مرد خودرا از بالا و پايين چاه ودر كنار كار آن دو موش در خطر حتمى ديد، ناگهان چشمش به انبوهى زنبور افتاد كه در كمرگاه چاه عسل اندوخته ‏اند، با ديدن عسل شيرين خاك‏ آلود كه در حقيقت سم تلخ دنياى هلاك‏ كننده بود به سوى عسل دست برد تا ازآن عسل تناول كند ودر حال خوردن عسل از شير و اژدها و دو موش كه رشته عمرش را قطع میكردند، غافل و بیخبر ماند؛ با خوردن عسل از نيش زنبورها هم در امان نبود.

 

هست اين دنيا چَه و عمرت رسن‏
روز و شب هستند موشان بى‏سخن‏

رشته عمر تو را ليل و نهار
پاره سازد لحظه لحظه تار تار

اژدها قبر است بُگشوده دهان‏
منتظر تا پاره گردد ريسمان‏

مرگ باشد شير مست پر غرور
تا كشد جان تو را از تن به زور

مال دنيا انگبين و اهل آن‏
جمله زنبورند نى بل برغمان‏

از پى اين شهد زهرآلوده چند
در جدل با ريش مالان اى لوند

شهد نبود سم جانفرساست اين‏
نوش نبود نيش درد افزاست اين‏

مهر تابان نيستند اين دوستان‏
دشمنانند اى برادر دشمنان‏

زاهل دنيا تا توانى اى عزيز
میگريز و میگريز و می‏گريز

آرى، غفلت از خدا و بى‏توجهى به آخرت و فراموشى حقايق و دورى از صفات عالى انسانى، آدمى را- مرحوم ملا احمد نراقى در اشعار بالا فرمود- گرفتار دام خطر كرده‏ و دست انسان را از دامن سعادت جدا خواهد كرد .

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها