0

قصه و داستان

 
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:قصه و داستان
دوشنبه 30 تیر 1399  4:26 PM

 

داستان اخلاقی

یک جلسه مهم بود تمام فرمانده ها بودند ناگهان یک نارنجک پرت شد تو اتاق
 

همه خودشون رو پرت کردن این ور و اون ور، ولی یک نفر روی نارنجک خوابیده بود او ابرهیم هادی بود

یک نفر از در امد تو گفت ببخشید این نارنجک برای اموزش سرباز های جدید بود یکی  هُل شد نارنجکو پرت کرد اینجا.

دیگه همه جا حرف از ابراهیم بود.

کتاب :سلام بر ابراهیم

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها