س: ناخدا ملک! چگونه از حمله آمریکا به سکوهای نفتی کشورمان اطلاع یافتید؟
رویارویی ناوچه جوشن با نیروی دریایی آمریکا چطور آغاز شد؟ ج: پس از اتمام عملیات اسکورت نفتکش ها، به پایگاه خود در منطقه یکم دریایی بندرعباس بازمی گشتیم که حدود ساعت هفت صبح از طریق پایگاه خبردار شدیم که در نزدیکی های جزیره کیش، ناوهای آمریکایی به سکوهای نفتی «نصر» و «سلمان» که در جنوب غربی جزیره سیری قرار دارند، حمله کرده اند. طبق دستوری که به ما داده بودند آماده شدیم و مسیر خود را به طرف منطقه مورد نظر عوض کردیم. حدود ساعت یازده و ربع بود که افسر عملیات و افسر مخابرات به من اطلاع دادند که دستگاه های مخابراتی ما عمل نمی کنند و از کار افتاده اند. بلافاصله به اتفاق افسر مخابرات و الکترونیک به اتاق مخابرات رفتیم. تمام سیستم های مخابراتی را بررسی کردیم و متوجه شدیم که ایراد از خود دستگاه ها نیست. چون تا آن زمان جنگ های الکترونیکی برای ما پیش نیامده بود، متعجب بودیم که چگونه دستگاه ها از کار افتاده اند. در همین وضعیت بسر می بردیم و حدودآ ده دقیقه ای از این موضوع گذشته بود که 5 یا 6 فروند هواپیما و هلی کوپتر در اطراف ناوچه ظاهر شدند که البته هواپیماها در سطح بالایی پرواز می کردند. در آن زمان حدودآ 20 مایل از جزیره سیری دور شده بودیم و تقریبآ 30 تا 35 مایل با سکوهای «نصر» و «سلمان» فاصله داشتیم. در این موقع یکی از هلی کوپترها سعی کرد به ما نزدیک شود. ما در این شرایط سیستمی به نام گارد داشتیم که از طریق آن با خلبان هلی کوپتر تماس گرفتیم و به او یادآور شدیم که طبق قوانین بین المللی و با توجه به شرایط جنگی منطقه و ناشناس بودن هلی کوپتر، بیشتر از 5 مایل نمی تواند به ما نزدیک شود. خلبان هم در جواب گفت: من هلی کوپتر ناشناس نیستم. من هلی کوپتر نیروی دریایی آمریکا هستم و به شما اخطار می دهم که ناوچه را متوقف کنید و تمام افراد را به روی قایق های نجات منتقل کنید. بعد از شنیدن پیام، بلافاصله آژیر محل جنگ را به صدا درآوردم و بچه ها به محل های از پیش تعیین شده خود رفتند. البته بچه ها از قبل هم آماده بودند. ولی با این اعلام، آمادگی صددرصد برای موقعیت جنگی پیدا کردند که این مسئله حدود 7 تا 8 دقیقه به طول انجامید. در این هنگام متوجه شدم که کسی بر روی مدار، من را به زبان انگلیسی صدا می کند و می گوید: من فرمانده ناوگان نیروی دریایی آمریکا هستم و به شما اخطار می کنم که متوقف شوید و کشتی را از نفرات تخلیه کنید. من در جواب با لحنی جدی به او گفتم: اینجا خلیج فارس است ومن از شما دستور نمی گیرم و طبق برنامه ای که دارم باید برای نجات نفراتی که بر روی سکو قرار گرفته اند، به سوی سکوهای نفتی بروم. آنها گفتند: شما درمحاصره کامل هستید و بهتر است که به حرف ما گوش بدهید. من مجددآ در جواب گفتم: اینجا خلیج فارس است و شما حق هیچگونه دخالتی در امور کشور مرا ندارید و لازم است که شما منطقه را ترک کنید. این صحبت ها حدود یک ربع طول کشید. جو عجیبی به وجود آمده بود. برای درگیرشدن و یا ادامه مسیر و یا هر اقدام دیگری، نیاز به برقراری ارتباط بود و ما متأسفانه حتی با جزیره سیری که در نزدیکی ما قرار داشت نیز ارتباطی نداشتیم. در این شرایط حساس، با پرسنل مشورت کردم و با اینکه همه می دانستند تنها هستیم و از هر طرف مورد محاصره آمریکایی ها قرار داریم، با کمال شجاعت گفتند که حاضرند تا پای جان از کشتی حفاظت کنند. ناوگان نیروی دریایی آمریکا دست بردار نبود و مرتب اخطار می داد و ما هم به راه خود ادامه می دادیم تا اینکه مکالمه من با فرمانده ناوگان نیروی دریایی آمریکا به مشاجره لفظی کشید و من به او گفتم: شما باید منطقه را ترک کنید و من مأموریت خودم را انجام خواهم داد. در این زمان، از آن طرف خط یک نفر پشت دستگاه بیسیم آمد و به زبان فارسی شروع کرد به صحبت کردن و گفت: هرچه که به شما دستور داده می شود اجرا کنید، اگر شما تسلیم شوید، آن دسته از نفرات که مایل باشند می توانند با ما به آمریکا بیایند تا ما در آنجا به آنها کار و امکاناتی که می خواهند بدهیم و آن دسته از افراد هم که مایل به این کار نیستند، می توانند به ایران برگردند. من هم در جواب مجددآ گفتم: ما به مأموریت خود ادامه خواهیم داد. در این شرایط، آمریکایی ها از متوقف کردن ناوچه جوشن ناامید شدند و اولین موشک بلافاصله بعد از آخرین مکالمه ما (حدود ساعت 12 و 30 دقیقه) به طرف ما شلیک شد. با سیستم های چفی که داشتیم، توانستیم این موشک را حدود 200 یاردی از ناوچه منحرف کنیم. با نزدیک شدن اولین هلی کوپتر به ناوچه، دستور آتش دادم که مورد اصابت قرارگرفت و سقوط کرد. بقیه هلی کوپترها، با دیدن این موقعیت از ناوچه فاصله گرفتند و هواپیماهایی هم که در اطراف ما بودند، فاصله خود را با ما بیشتر کردند. در این موقع متوجه شدم که ناوهای آمریکایی ازطرف غرب جزیره سیری ما را قفل موشکی کردند و بعد بار دیگر با ما تماس برقرار کرده و گفتند: سرسختی به خرج ندهید. درغیر این صورت نابود خواهید شد. من در جواب گفتم: من می دانم که ما را در جهت غربی قفل موشکی کرده اید و بهتر آن است که ما را به حال خود رها کنید تا مأموریت خود را ادامه دهیم. کاپیتان آمریکایی از من پرسید: هنوز سیستم های شما کار می کند؟ برای آنها شگفت آور بود که چطور با این شرایط سیستم های الکترونیکی ما هنوز از کار نیفتاده است. چرا که ما توانسته بودیم سمت و جهت قفل موشکی آنها را تشخیص دهیم. در حین این صحبت ها بود که آنها دومین موشک خود را به سوی ما پرتاب کردند. با دیدن موشک دستور شلیک بسوی آن را دادم ولی به خاطر سرعت بالایی که داشت عملآ این کار بی فایده بود. موشک وارد بدنه ناوچه شد، از بین چهار لانچه پرتاب موشک گذشت و دست آخر در موتورخانه منفجر شد. با این انفجار 25 ترکش به بدن من اصابت کرد. اولین چیزی که بعد از این اصابت دیدم روی کفشم بود که حدود 5 سانتیمتر شکافته شده بود. ولی متوجه زخم خوردگی بقیه جاهای بدنم نشدم. شهید ناو سروان "زارع نعمتی" که جانشین من بود و از ناحیه گردن مورد اصابت ترکش قرار گرفته بود، دست خود را به بغل ناوچه گرفت، روی پله نشست و در همانجا به لقاالله پیوست. خدا رحمتش کند. من وارد پل فرماندهی شدم تا اوضاع ناوچه را بررسی کنم. با اتاق مخابرات تماس گرفتم که تماس قطع بود. بعد با اتاق عملیات تماس گرفتم. اما تمام ارتباط ها قطع شده و موتورخانه از کار افتاده بود. از پل فرماندهی بیرون آمدم و در سینه ناوچه در کنار توپ ایستادم. خدا رحمت کند افسر عملیات ناوچه جوشن را (شهید ابراهیم حرآبادی)، ایشان از راه رسید و گفت: ناوچه از ناحیه موتورخانه مورد اصابت موشک قرار گرفته است. به او گفتم: به افسر مهندس بگو میزان صدمات وارده را اعلام کند تا بتوانیم از ادامه خسارت به ناوچه جلوگیری کنیم. سومین موشک که از نوع استاندارد بود، به سوی ما شلیک شد و پرسنل قهرمان ناوچه جوشن با اجرای آتش سعی در انهدام آن داشتند که موفق نشدند و موشک به پل فرماندهی اصابت نمود. من و چند نفر از پرسنل به داخل آب پرتاب شدیم. بلافاصله موشک های چهارم و پنجم هم به ناوچه اصابت کردند و دود و آتش آن را فرا گرفت. به پرسنلی که روی ناوچه بودند گفتم تا خود را داخل آب بیندازند. تعدادی از بچه ها که رمقی در تن داشتند، به دوستانشان کمک می کردند تا خود را به داخل آب بیندازند. ولی آنهایی که شهید شده بودند، با ناوچه جوشن به دل خلیج همیشه فارس رفتند تا حماسه جاوید جوشن برای همیشه ماندگار باقی بماند. زمانی که در داخل آب بودیم، به کمک تعدادی از پرسنل ناوچه، سعی کردیم تا کلیه عوامل را که داخل آب پریده بودند دور هم جمع کنیم. افسر برق ناوچه که در یک مایلی من بود، توانسته بود هشت نفر را جمع کند و من هم 17 - 18 نفر را در کنار خود جمع کرده بودم. برای اینکه جریان آب ما را از یکدیگر جدا نکند، به بچه ها دستور دادم تا کمربندهای خود را باز کنند و به یکدیگر گره بزنند تا بتوانیم جمع خود را حفظ کنیم. بیشتر نگرانی ما از این بود که در آن منطقه کوسه خیز و با توجه به مجروح بودن تعداد زیادی از پرسنل، از خطر حمله کوسه ها در امان بمانیم.
س: در مورد تصمیم گیری بعد از پیشنهاد پناهندگی آمریکایی ها به پرسنل ناوچه جاوید جوشن چگونه عمل شد؟
ج: اگر چه من فرمانده این واحد بودم، ولی این مهم بود که همه عوامل با یکدیگر همسو و موافق باشند که خوشبختانه پرسنل من همه متعهد و مؤمن بودند. طی تحقیقاتی که بعد از این حادثه انجام دادم متوجه شدم که من در این مأموریت، با پرسنل نمونه نیروی دریایی همراه بودم. اما آمریکایی ها به ما پیشنهاد کردند که هر کدام از ما می تواند پناهنده سیاسی بشود و حتی اگر بخواهد می تواند همراه خانواده خود در آمریکا زندگی کند. با پرسنل ناوچه در همان پل فرماندهی یک کمیسیون تشکیل دادیم و همگی به اتفاق گفتند: به هیچ وجه تسلیم نخواهیم شد و غیرت و شکوه و جوانمردی ایرانی و عزت و پرچم سه رنگ ایران اسلامی را فدای ترس و زندگی در غرب نخواهیم کرد و مکتبی که در آن شهادت دارد اسارت ندارد.
س: از خاطراتتان با پرسنل غیور ناوچه جوشن که برای سرافرازی ایران اسلامی از جان خود گذشتند برای ما بگویید.
ج: آن روز (29فروردین) اولین روز ماه مبارک رمضان بود و همه روزه دار بودند. شب قبل از آن را هم به دلیل شرکت در عملیات تا صبح تلاش می کردند و بیدار بودند. بعد از آن هم حمله ناوهای آمریکایی پیش آمد. با اینکه بیشتر افراد مجروح بودند و چند تایی هم شهید اطراف ما بود، اما همه روحیه بالایی داشتند. در طول 5 تا 6 ساعتی که در داخل آب بودیم، تمام مدت با خدای خود نجوا می کردند و شور و حالی الهی داشتند. در مورد شهید ابراهیم حرآبادی بعدها فهمیدم که این شهید گرانقدر، خود به تنهایی سرپرستی چندین خانوار محروم و بی سرپرست را به عهده داشته است. این شهید، یک نمونه بارز از افسران لایق بدنه ارتش مردمی ما بود.
س: در مورد نحوه نجات خودتان و پرسنل ناوچه جوشن توضیح بدهید.
ج: دم دمای غروب یک فروند از هلی کوپترهای نیروی دریایی محل ما را پیدا کرد و به همراه یک فروند هاورکرافت برای نجات ما آمد. موقع عملیات نجات، هوا به قدری تاریک بود که بعد از جمع آوری افراد در پایگاه متوجه شدم 3 نفر از پرسنل داخل آب جا مانده اند. فردای آن روز هلی کوپتر مجددآ به سراغ همان ناحیه رفت و توانست آن 3 نفر را پیدا کند. پس از انتقال به پایگاه بلافاصله پیش آنها رفتم، وضعیتشان را جویا شدم و پرسیدم که در خلوت و تنهایی شب و سکوت دریا، زمان برایشان چگونه گذشته است. آنها در جوابم گفتند که تا صبح قرآن و دعا می خواندیم. برایم لحظه غیرقابل تکراری بود و از آن زمان با خودم عهد بستم که نگذارم خون شهدای ناوچه جوشن و حماسه جاودان پرسنل متعهد و غیور این ناوچه از خاطرها پاک شود.
س: از حضورتان در این مصاحبه سپاسگزاریم.
ج: من هم از شما به خاطر تلاش برای زنده نگاه داشتن یاد شهیدان بزرگوار دفاع مقدس تشکر می کنم.