0

روایتی از امام صادق(ع) درباره تهمت

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

روایتی از امام صادق(ع) درباره تهمت
پنج شنبه 29 خرداد 1399  11:21 PM

روایتی از امام صادق(ع) درباره تهمت

روایتی از امام صادق(ع) درباره تهمت

 علقمه مى گويد: من خدمت امام صادق عليه السلام رفتم و عرض كردم: آقا! پشت سر ما خيلى حرف هاى بد مى زنند تا حدى كه:

 «يَنْسُبُونَنَا إِلَى عَظَائِمِ الْأُمُورِ وَ قَدْ ضَاقَتْ بِذَلِكَ صُدُورُنَا»

 يابن رسول اللّه! سينه ام تنگ شده و دلم گرفته است!

 

امام صادق عليه السلام فرمود: اى علقمه! واقعاً مى خواهى تمام مردم دوستت داشته و پشت سرت حرف نزنند؟ اصلاً امكان ندارد،

 «مِمَّا لَمْ يَسْلَمْ مِنْهُ أَنْبِيَاءُ اللَّهِ وَ رُسُلُهُ وَ حُجَجُ اللَّهِ»

 زبان جنسى است كه از شر آن انبيا و ائمه عليهم السلام و اولياى الهى در امان نبودند.

  «أَ لَمْ يَنْسُبُوا يُوسُفَ  عليه السلام إِلَى أَنَّهُ هَمَّ بِالزِّنَا»

   آيا به يوسف صديق و محسن و صابر و متوكل و نبى خدا ـ كه همه اين اوصاف در قرآن مجيد آمده ـ تهمت زنا نزدند؟!

 

اى علقمه! مگر زبان نبود كه آمد و گفت: مى دانى چرا ايوب مبتلا به اين همه بلا شده؟ از بس كه گناه كرده مبتلا گشته است، اگر آدم خوبى بود كه اين همه بلا بر او نازل نمى شد؟!

اى علقمه! مگر داود  عليه السلام پيامبر خدا نبود؛ با اين زبان به او تهمت زدند كه كبوتر بازى مى كرد، چشمش به زن همسايه افتاد، شوهر آن زن را با يك خنجر كشت و بعد آن زن زيبا را گرفت.

اى علقمه! مگر زبان مردم نبود كه مى گفتند: موسى بچه دار نمى شود.

 

آيا زبان مردم نبود كه همه فرستادگان الهى را ساحر خواندند؟

آيا زبان مردم نبود كه گفتند: مريم عليه االسلام، نعوذ باللّه به يك نجارى زنا داده و عيسى به دنيا آمده، ولى چون آدم خوبى است، خدا او را پيغمبر كرده است؟

 

آيا زبان مردم نبود كه در شام امام زين العابدين عليه السلام را خارج از دين دانستند؟

آيا زبان مردم نبود كه پيغمبر صلى الله عليه و آله را شاعر و مجنون خطاب مى كرد؟

 

آيا زبان مردم نبود كه روزى در مدينه گفتند: پيغمبر اسلام يك بار زن زيد بن حارثه را ديده و عاشق او شده و آنقدر پيش زيد تبليغ سوء كرد تا زيد زنش را طلاق داد و بعد با او ازدواج كرد!

بعد امام صادق عليه السلام اشك ريخت و فرمود: اى علقمه! مى دانى اين مردم با زبانشان چه بلايى بر سر اميرالمؤمنين  عليه السلام آوردند؟! كارى كردند كه بابايم اميرالمؤمنين عليه السلام آرزوى مرگ كرد.

 

يك روز اميرالمؤمنين  عليه السلام از مسجد بيرون آمد و مالك را صدا زد و فرمود: مالك! خيلى دلم گرفته است، بيا برويم خانه ما، با هم رفتند به خانه حضرت، اميرالمؤمنين  عليه السلام از مالك سؤال كرد كه اى مالك! من آدم بدى هستم؟ مالك!  همينطور متحيّر ماند كه اين چه سؤالى است، چرا قلب مرا آتش مى زنيد؟

 

حضرت فرمود: اگر تو تصديق مى كنى و قبول دارى، پس چرا مردم اينقدر پشت سر من حرف مى زنند؟ مگر من چه كرده ام؟

طريق باز كردن راه معراج، سلامت زبان است.

«و اجعل لساني بذكرك لهجا و قلبي بحبك متيما»

 

 جلسه سی ام سخنرانی استاد حسین انصاریان  (تهران، مسجد جامع بازار دهه اول محرم 1363)

 


منبع : پایگاه عرفان

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها