0

گوته و تأثيرپذيري از حافظ

 
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

پاسخ به:گوته و تأثيرپذيري از حافظ
یک شنبه 26 دی 1389  12:22 AM

 

 

«اهميت موضوع»

تا اين زمان؛ يعني تا سال 1814، «شرق» براي گوته گريزگاهي براي فرار از آشفتگي و هرج و مرج اروپا و ناراحتي روحي همة مردم اين سرزمين، بيش نبود. گوته و بسياري از متفكران و ادباي اروپا و به‌ويژه آلمان، رو به سوي مشرق زمين برده بودند تا مگر در عالم خيال، كشور و عصر خويش را ترك كنند و به سرزميني كه بوي صفا و آرامش روحاني مي‌دهد قدم گذارند.

در اين دوره، خستگي روحي و آشفتگي اجتماعي در اروپا به حد اعلاي خود رسيده بود. همگان فرسوده و نگران و افسرده بودند و مثل امروز، هيچ كس از فرداي خويش خبر نداشت. توده‌هاي اروپايي كه انقلاب كبير فرانسه و جنگهاي آن، ايشان را از خواب كهن برانگيخته بود، به‌طور مبهم احساس مي‌كردند كه در آستانه تحول اجتماعي بسيار بزرگي به سر مي‌برند، ولي اين احساس براي ايشان  چيزي جز آن ناراحتي و اضطراب كه لازمة اين قبيل دورانهاي حد فاصل مراحل مختلف تمدن بشري است به همراه نداشت متفكرين طبعا‌ً از اين اضطراب روحي، بيش از توده‌ها سهم داشتند و همين روح خستگي و فرسودگي بود كه در عالم ادب، يكي از عوامل بزرگ پيدايش رمانتيسم و قهرمانان حساس و نوميد و افسردة آن گرديد. چنان‌كه گفته شد، تا اين هنگام، مشرق زمين و ادب و فلسفة آن براي گوته و بسياري ديگر از متفكران اروپايي به منزلة «ترياك» يا «گريزگاهي» بيش نبود. گوته كه در اين زمان در منتهاي اشتهار خويش بود و گذشته از احراز بزرگ‌ترين مقامات سياسي و اجتماعي، از شهرت و افتخاري فراوان در همة اروپا بهره داشت، از مشرق زمين و تجليات هنر و فرهنگ آن چيزي جز وسيلة دوري از حقايق مادي نامطبوع دنياي غرب نمي‌خواست.

ولي دوران اين كناره روي و سفر خيالي سطحي و آسان او به ديار شرق در سال 1814، در‌حالي‌كه گوته و  اروپا يكي از آشفته‌ترين سالهاي عمر خويش را مي‌گذرانيدند، به پايان رسيد و دوران تازه‌اي براي گوته آغاز شد؛ زيرا اين سال بود كه «كوتا» كتابفروشي كه ناشر آثار گوته بود، براي وي دو جلد كتاب فرستاد كه اخيرا‌ً توسط «هامر» از زبان فارسي ترجمه شده و در شهر «وين» در اتريش به چاپ رسيده بود. عنوان كتاب، «ديوان» غزليات محمد شمس‌الدين حافظ، شاعر ايران» بود.

گوته اين كتاب تازه را با ميل و اشتياق پذيرفت و مثل ساير آثار ادب شرق، به خواندن آن پرداخت. ولي هنوز صفحه‌اي چند از آن نخوانده بود كه بي‌اختيار «بانگ تحسين سر داد» و خواندن كتاب را از نو آغاز كرد؛ زيرا به گفتة خودش، ناگهان دريافت كه «با اثري روبه‌رو شده كه تا آن روز نظير آن را نديده است(11)». روز هفتم ژوئن 1814 كه گوته براي نخستين‌بار در دفتر خاطرات خود نام حافظ، را برد، در زندگاني وي روزي بسيار بزرگ بود؛ زيرا گوته در اين روز آن «جام جم» را كه سالها دل از او مي‌طلبيد يافت؛ يعني ره به ديوان حافظ برد كه به قول نيچه «اعجاز واقعي هنر بشري» است و اين اعجاز ادب شرق او را ديوانة خود كرد.

حافظ براي گوته دنيايي تازه، روحي تازه، شوق و حالي تازه به ارمغان آورد. او را با روح واقعي شرق، با جمال فلسفه و ذوق و حكمت ايران آشنا كرد. آن شرابي را در پيمانة شاعر آلماني ريخت كه به تعبير زيباي نيچه: «سرمست‌كنندة خردمندان جهان است». گوته خود در وصف اين جاذبة شگرف، مي‌نويسد: «ناگهان با عطر آسماني شرق و نسيم روح‌پرور ابديت كه از دشتها و بيابانهاي ايران مي‌وزيد آشنا شدم و مرد خارق‌العاده‌اي را شناختم كه شخصيت شگرف او، مرا سراپا مجذوب خويش كرد(12)». گوته ديوان حافظ را خواند و از وراي ترجمة هامر كه غالبا‌ً نارسا و گاه نيز غلط بود، بهتر از همة معاصران خود و بيش از بسياري از هموطنان حافظ به عظمت روح لسان‌الغيب پي برد؛ زيرا روح او با حافظ بسيار نزديك بود. او نيز مثل  حافظ جمال‌پرست و حقيقت‌دوست بود و همچون او تا روز آخر، زندگي را ستود و آنچه را كه روزگار به او داده بود با نظر قبول و رضا پذيرفت. او نيز هميشه كوشيد تا مثل حافظ به روح و معني هر چيز بنگرد و هر آنچه زيبا است جمال ايزدي ببيند و ستايش كند. هامر در مقدمة ديوان حافظ خود نوشته بود: «در دوران زندگاني حافظ، پيوسته وضع سرزمين پارس دستخوش انقلاب بود. اميران و پادشاهان پياپي بر سر كار امدند و از سر كار رفتند و در هر آمدن و رفتن، سيل خون روان ساختند. با اين همه، حافظ آرامش طبع و حسن خلق خويش را از دست نداد و همچنان نغمة بلبل و عطر گل فرشتة شراب و زيبايي عشق را ستود و از تكريم جمال در هر صورت كه آن را متجلي ديد، فرو ننشست(13)».

گوته در اين تصوير، عيناً قيافة خود را منعكس ديد؛ زيرا او نيز به قول خود: «مثل شاعر شيراز، تا روزگار كهنسالي، جواني و زيبايي و نور و خورشيد را ستود و در عطر گل و نغمة بلبل و شور عشق، جمال خدا را نگريسته بود(14)». در عين حال، او نيز همچون حافظ در دوراني كه از هر سو سيل خون روان بود، هرگز آرامش فيلسوفانة خويش را از دست نداد  و حتي پيش از آنكه با حافظ شيراز آشنا شود، اين پند او را به كار بست كه:

«به گوشه‌اي بنشين سر‌خوش و تماشا كن

ز حادثات زماني رخ شكر دهني»‌(15)

و چنان‌كه در يكي از قطعات «رنج‌نامه» و ساقي‌نامة ديوان خود، اعتراف مي‌كند، راز دل از رياكاران و خودپرستان پوشيده داشت و با جام مي خلوت گزيد به مصداق آنكه:

«‌به روز واقعه، غم با شراب بايد گفت

كه اعتماد به كس نيست در چنين زمني(16)»

يك وجه شباهت ديگر بين حافظ و گوته كه شاعر بزرگ آلماني بارها از آن نام مي‌برد، مبارزه با رياكاران دين است. گوته نيز مثل حافظ پيوسته از تنگ‌نظري سالوسان روحاني‌نما در عذاب بود و با آنان مي‌جنگيد اين نكته مخصوصاً در «رنج نامه» ديوان وي به خوبي پيداست.

در تابستان 1814، گوته گوشه عزلت برگزيد براي آنكه تنها با حافظ شيراز خلوت كند.

در همة اين مدت، گوته سراپا غرق در درياي حكمت و سخن حافظ بود. هر غزل او را يك بار و دوبار و ده بار خواند، تا آن حد كه نه تنها با روح و فكر حافظ بلكه با طرز بيان وي نيز آشنا شد و چنان با استعارات و تشبيهات او خو گرفت كه بعدها در بسياري از قطعات ديوان، سخن وي را با همان صورت اصلي تكرار كرد، بي‌آنكه گاه خود بدين نكته متوجه باشد.

اواخر تابستان بود كه در دفتر خاطرات خود نوشت: «دارم ديوانه مي‌شوم، اگر براي تسكين هيجان خود دست به غزلسرايي نزنم، نفوذ عجيب اين شخص خارق‌العاده را كه ناگهان پا در زندگاني من نهاده تحمل نمي‌توانم كرد(17)»

از اين زمان بود كه اندك‌اندك به سرودن قطعات و اشعاري پرداخت كه خود در آغاز، قصد جمع‌آوري آنها را نداشت، ولي بعد كه تعدادشان رو به فزوني نهاد، فكر آفرينش يك «ديوان آلماني» در سر شاعر پديد آمد و از آن پس، وي به گردآوري اين قطعات همت گماشت.

هنگام سفر به در‌ّة «دراين» گوته به اين فكر افتاد كه در عالم خيال به كشور حافظ سفر كند و ديوان خويش را ارمغان اين «سفر روحاني قرار دهد. از آن پس، وي خود را مسافر ديار شرق پنداشت و قسمت اعظم قطعات «ديوان» را با اين تصوير سرود كه با «كاروانهاي مشك و ابريشم» سفر مي‌كند و «از كوره راههاي ناهموار» به سوي شيراز مي‌رود و به گوش خويش مي‌شنود كه «راهنماي سفر، ترانة شورانگيز حافظ را مي‌خواند». خودش در اين باره مي‌گويد: «آهنگ سفر شيراز كردم تا اين شهر را منزلگه ثابت خويش قرار دهم و از آنجا چون اتابكان و اميران فارس كه هر چند يك بار به عزم سفرهاي جنگي رو به اطراف مي‌كردند، گاهگاه راه سفرهاي كوچك در پيش گيرم و باز به شيراز خودم برگردم(18)».

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها