پاسخ به:گوته و تأثيرپذيري از حافظ
یک شنبه 26 دی 1389 12:21 AM
پس ديوان شرقي ـ غربي حاصل فرار يك رمانتيسيست از واقعيت حال به سرزمين رويايي گذشته نيست، بلكه حاصل فرار از فريب ظواهر بيثبات به حقيقت جاودانه پديدههاي اوليه حيات است، بدين معني كه آنچه را كه باقي است، در آنچه كه فاني است مشاهده و تمام اشياي موجود در جهان را بهعنوان تمثيلي از جاودانگي تفسير كنيم. جوهر هنري سبك ديوان هم در همين نوع برداشت و عملكرد نهفته است، به گفته گوته «آنگاه كه هنر در برابر شئي بيتفاوت و خود كاملاً مطلق ميشود، هنر والا شكل ميگيرد(6)». به ديگر سخن، هنر سبك ديوان در اين است كه اشكال هزار چهره اين جهان را به كمك قدرت تخيل بر مينماياند و آنچه را كه به ظاهر بياهميت به نظر ميرسد، به طرز معجزهآسايي پراهميت جلوه ميدهد. ديوان داراي سبك شاعرانه است كه ميتوان آن را نوعي «بافندگي ذهني» به شمار آورد و از اين رو شعري بسيط ارائه ميدهد كه هدف اصلي آن دستيازي به روابط معقولي است كه به واسطه آنها صور اين جهاني بهطور سلسلهوار به هم پيوند ميخورند.
اما چرا گوته بر آن شد تا به تقليد از حافظ بپردازد؟ پاسخ به اين پرسش را از زبان نيچه ميشنويم: «نوابغ بر دو دستهاند، يكي آنكه اصولاً بارور ميكند و خواستن اين است كه بارور كند و ديگري آنكه علاقهاي وافر به بارور شدن و زادن دارد».
از گروه نخست پيش از هر كس نامهايي چون حافظ و شكسپير به ذهن متبادر ميشوند و از گروه دوم به حتم نام گوته در صدر قرار ميگيرد. اشعاري كه گوته به سبك و سياق شعر يونان باستان سروده، بهترين گواه اين ادعاست. درواقع حضور عنصر يوناني در روح و روان گوته موجب شيفتگي او نسبت به فرمهاي يوناني بوده است، اما گوته به اين خاطر از اين قالبهاي شعري كهن استفاده كرده؛ كه در اين كار نوعي احساس «شوق وصال» به وي دست ميداده داده است. گوته در واقع نابغهاي است با ويژگيهاي جنس مؤنث كه در نتيجه بارور شدنهاي مكرر به باشندهاي غولآسا بدل شده، آنسان كه گويي كل جهان هستي را يكجا فرو بلعيده است. درواقع «وابستگي متضاد و چند موضوعي از خصوصيات غزلهاي حافظ است و اين خود موجب ميشود تا وسعت معنا و فهم، بيشتر از شعري باشد كه گفته ميشود(7)».
گوته از پس ترجمههاي تخميني و تقريبي، لسانالغيب را يافته و با او رابطه برقرار كرده است. اين البته حاكي از شدت نبوغ و ذوق گوته است، اما در عين حال نمونهاي است از يك مسير و مقصد درست در افق گفتوگوي تمدنها و فرهنگها و ملل.
شيدايي حاصل از مطالعه اشعار حافظ، چنان اثرگذار بود كه «گوته» را مشتاق كرد كه در سن 75 سالگي، به يادگيري زبان فارسي بپردازد تا بتواند حافظ را بيواسطهتر بخواند. بدين ترتيب آن پيرمرد 75 ساله، شاگرد «غمزه»هاي مكتب آن «مسئلهآموز صد مدرس» شد. با آنكه حافظ در نگارش داستان پرشور شيدايي و باز گفتن حديث عشق، از حجاب زبان نيز در گذشته بود:
«يكي است تركي و تازي در اين معامله حافظ
حديث عشق بيان كن بدان زبان كه تو داني»
شايد به راستي «گوته» نيز آنگونه با حافظ زيسته و مغازله (غزلسرايي) كرده است كه خود او تجربه نموده:
«من اين حروف نوشتم چنانكه غير ندانست
تو هم ز روي كرامت چنان بخوان كه تو داني»
سرانجام گوته با تأثيراتي كه از حافظ گرفت، نام ديوان خود را كه در سال 1817 انتشار داد، «الديوان الشرقي و الغربي» گذاشت و احساس حيرتآور خود نسبت به شعر فارسي را به نمايش گذاشت. اين كتاب كه فصول مختلفي با عناوين: «حافظ نامه»، «عشقنامه»، «رنجنامه»، «زليخانامه»، «تيمورنامه» و ... دارد، به روشني از حافظ و فرهنگ شرقي او الهام گرفته و به انعكاس تلقي گوته از نوع مسلماني و اعتقادات اسلامي صادقانه حافظ ميپردازد. بسياري معتقدند كتاب «گوته» آنچنان از نام و ذكر ياد حافظ مشحون است كه انگار فكر ميكني گوته براي نوشتن آن، مستقيماً از حافظ ياري جسته است. آنگونه كه خود او بارها، ديوان شرقي ـ غربي را حاصل عمر خويش توصيف نموده است. در حقيقت، گوته با يافتن اكسير عشق در اشعار حافظ، نيروي جواني را دوباره باز يافته بود و اينك تنها از ساقي معرفت، يك چيز بيشتر نميخواست.
«قدح پر كن كه من از دولت عشق
جوانبخت جهانم، گرچه پيرم»
گوته با معرفي حافظ نه تنها ادبيات قرن هجدهم اروپا را تحت تأثير قرار داد، بلكه زمينهساز خلق آثار بسياري در قرن 19 و 20 شد.
شمار كمي از مفسرّان از اينكه گوته را در زمرة اعجوبههاي عالم ادبيات قرار دهند امتناع ميورزند؛ زيرا به نظر اينان آثار او بيش از اندازه خود، زندگينامه دارند و به هيچ روي منعكسكنندة عظمت روح صاحب اثر ـ يكي از شروطي كه لونگينوس براي تعالي اثر ادبي قائل است ـ نيستند. لكن بيشتر منتقدان به ستايش از گوته پرداختهاند. از جمله هانيريش هاينه ميگويد كه «طبيعت ميخواست تصوير خود را تماشا كند و گوته را آفريد(8)». ماتيو آرنولد او را «حكيمترين مرد اروپا... طبيب عصر آهن(9)» مينامد. و معتقد است كه گوته با ذوقترين اديبي است كه تا كنون جهان شناخته است و «هرمان گريم» حرف آخر را در توصيف گوته ميزند و او را «بزرگترين شاعر همة ملل و همةاعصار(10)» ميخواند.
شايد پارهاي از اين ستايشها اندكي نشان از حرارت و شيفتگي مفرط داشته باشند، اما در طي بيش از يك قرن، بيشتر مردم در اينكه گوته يكي از چهار پنج چهرة برتر جهان ادب است با هم اتفاق نظر دارند. براي مطالعه انديشه، جهانبيني و باورهاي عمومي گوته و اينكه معلوم شود چه عواملي گوته را به آشنايي با ادبيات ايران واداشت و در پي اين آشنايي، «ديوان غربي و شرقي» را بهوجود آورد، بهتر است نخست اين نكته روشن شود كه اصولاً چگونه اروپاي جديد با ادب شرق آشنا شد.