پاسخ به:گوته و تأثيرپذيري از حافظ
یک شنبه 26 دی 1389 12:20 AM
گرچه گوته سالخورده در شعر حافظ به ديده يك سرمشق و غنابخش مينگرد، ليكن در انتخاب سبك ديوان بهگونهاي معكوس عمل ميكند؛ چون آنچه گوته از ماهيت سبك شعر حافظ برداشت ميكند، با ذهنيت هنري او ـ اين پرورش يافته مغرب زمين و مكتب كلاسيك ـ در تضاد است، آن را نوعي «بيسبكي» ميانگارد. گوته بر اساس اين پندار در بخش «يادداشتها و توضيحات» مينويسد: «اين شيوهاي است كه بيمحابا والاترين و فرومايهترين تصاوير را در هم ميآميزد و براي آنكه تأثيرات شگرفي بيافريند، ناهمگونيها را در كنار يكديگر ميچيند، ما را در يك چشم بههم زدن از اين جهان خاكي به آسمانها پرواز ميدهد و از آنجا به اين خاكدان برميگرداند و برعكس(2)»
بنابراين آنچه گوته بهعنوان سرمشق براي اشعار ديوان انتخاب ميكند، تصوير متضادي است از دنياي شعري خود او و درست همين امر تأثيري دگرگونكننده بر وي ميگذارد و درواقع از اين كلاسيست بزرگ يك رمانتيسيت بزرگ ميسازد.
اين خصوصيت سوم ما را به ويژگي ديگري راهبري ميكند. گوته پس از آشنايي با اين تصوير متضاد، به آنچه كه حافظ آموخته است، قناعت نميورزد، بلكه احساس ميكند كه اين چهرههاي سهگانه؛ يعني «همزاد»، «مراد» و «رقيب» او را به مبارزه ميطلبند و اين مبارزهجويي قدرت خلاقه او را بيدار ميكند و وي را بر آن ميدارد كه بكوشد تا به دنياي خيالانگيز و شاعرانه حافظ گام نهد و در آن فضاي ملكوتي «نغمههاي شوق و سرور» بسرايد.
با اندكي تأمل در سبك ديوان درمييابيم كه از پشت نقاب شرقي آن، سبك آزاد شعر گوته در دوران جواني قابل تشخيص است، سبكي كه گوته در سالخوردگي بار ديگر به سراغ آن ميرود و با الهام گرفتن از حافظ آن را به اوج كمال ميرساند، پس حافظ نه تنها همزاد، مراد و رقيب اين شاعر بزرگ آلماني است، بلكه شعر حافظ را نيز ميتوان «پيشفرم» اشعار گوته در ديوان شرقي ـ غربي بهشمار آورد. گوته خود در اين باب ميسرايد:
«سخن را عروس ناميدهاند
و انديشه را داماد،
قدر اين پيوند را آن كس ميشناسد
كه حافظ را بستايد(3)»
اين سروده گوته، آشكارا به اين بيت حافظ اشاره دارد:
«كس چو حافظ نگشود از رخ انديشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند(4)»
اين سبك آزاد قبل از هر چيز در به كارگيري عناصر نثر در شعر خلاصه ميشود؛ يعني در آميزش جاندار نظم و نثر كه بهواسطه آن شعر هم به زندگي نزديكتر ميشود وهم گستره دروني پيدا ميكند.
اين سبك ضمن آنكه خودآگاه، بيپروا، روزمره و هزلآميز است، غني، والا و لطيف نيز هست و نه تنها قادر است به كمال و تعالي دست يازد، بلكه حتي بهسان لهيبي سربرميكشد، لهيبي كه در كوره آن، زبان نثر به وسيلهاي براي آفرينش والاترين شعرها تبديل ميشود. درواقع ميتوان گفت كه گوته به هنگام تصنيف ديوان در انديشه دفاع از خويش در حوزه شعر غنايي بوده است. براي هر ايراني غرورآفرين و مايه مباهات است كه گوته از سوي يك شاعر پارسيگوي برانگيخته ميشود تا بار ديگر به سراغ اين «فرم آلماني» مورد استفادهاش در آثار دوران جواني برود.
گوته در اشعار حافظ به شكلي مطلوب و آرماني براي سرودن شعر در دوران سالخوردگي خويش مينگرد، شعري كه در آن حكمت و شباب به زيباترين وجهي با يكديگر پيوند خوردهاند. در مفهوم سالخوردگي، تعمق، تفكر و تعقل نهفته است و در مفهوم شباب گرمي، حيات و شور عشق؛ تسليم مصداق اين يكي است و چيرگي مصداق ديگري، اين دو در «شعر خيال انگيز» كه همان شكل مطلوب و آرماني شعر است، درهم آميختهاند و اين درست همان برداشت است كه گوته از شعر همزاد ايراني خود داشته است. عنصر اصلي اشعار ديوان شرقي ـ غربي را ديگر نه قالب و حدود و ثغور، بلكه آنچه بيحد و مرز است تشكيل ميدهد.
«هاينريش هاينه» در سال 1835 در جزء يكم اثر خود باعنوان «مكتب رمانتيك» درباره ديوان چنين اظهار نظر ميكند: «در اين اثر، گوته سرمستكنندهترين شوق زندگي را به نظم كشيده است و اين كار چنان ساده، موفق، لطيف و مدهوشكننده صورت گرفته است كه انسان در شگفت ميماند كه چگونه انجام چنين كاري در زبان آلماني امكانپذير شده است. معجزه اين كتاب غير قابل توصيف است. ديوان گوته درودي است كه مغرب زمين به مشرق زمين ميفرستد. اين درود بدان معناست كه غرب از معنويتگرايي يخزده و بيرمق خود خسته و دلزده شده است و ميخواهد در فضاي سالم شرق به كالبد خويش جاني تازه ببخشد. گوته پس از آنكه در «فاوست» ناخشنودي خود را از معنويت انتزاعي و نياز خويش را به لذتهاي واقعي و حقيقي ابراز ميدارد، خود را با تمام وجود در آغوش تجربيات حسي مياندازد و به اين ترتيب ديوان شرقي ـ غربي را ميآفريند(5)»