پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت
پنج شنبه 7 بهمن 1389 9:32 PM
عنوان : نكاتي پيرامون عرفان ايثار و شهادت
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
اين مكتوب مرقوم مي گردد، نكاتي رفتاري پيرامون اين دو حركت انساني است. 1ـ ايثار. حضرت ابراهيم(ع) اولين ايثارگر تاريخ اديان و امام حسين(ع) بزرگ ترين شهيد راه خدا . حضرت ابراهيم(ع) اولين ايثارگر تاريخ اديان و امام حسين(ع) بزرگ ترين شهيد راه خدا 3ـ ايثار و شهادت مبتني بر عرفان و ارادت است. در اين مقاله كوشش شده است به بست و گسترش اين موضوعات پرداخته است.
مقدمه
اگر اهدا، انفاق و احسان را مراتبي از فضل بدانيم، بايد ايثار را مرتبتي بالاتر از همه آنها به شمار آوريم. ايثار يعني بخشش از چيزي كه ايثاركننده شديداً به آن نياز مبرم دارد، ولي به دلايل نه طبيعي و فطري و اخلاقي، بلكه عرفاني آن را به طرف مقابل تقديم مي كند بدون آنه منت، اذيت، طلب متقابل و حتي انتظار اجري داشته باشد. و اما شهادت نيز والاترين مرتبت ايثار است. زيرا اگر براي ايثار مراتب مختلفي اعم از ايثار مال، مقام و موقعيت را شمارش كنيم، قاعدتاً ايثار «جان» در راه محبوب از همه آنها برتر است، زيرا تمام آنچه كه غير از جان است موجوداتي از متعلقات وجود مي باشد، يعني به اعتبار بودن انسان است كه آنها براي صاحبشان معني دار مي گردد، حال آنكه اگر كسي در پيشكش به محبوب از جان بگذرد، به طريقي اولي از مال و مقام و موقعيت هم گذشته است و اين كاري است كه فقط در مقام عشق، آن هم نه عشق هاي مجازي، بلكه عشق حقيقي امكان پذير است، به قول مولانا: عشق هايي كز پي رنگي بود عشق نبود عاقبت ننگي بود و اما آنچه كه در اين مكتوب مرقوم مي گردد، نكاتي رفتاري پيرامون اين دو حركت انساني است. 1ـ ايثار، اقدامي كه آدم ابوالبشر نتوانست مدت ها از خلق حضرت آدم(ع) در بهشت عدن مي گذشت و طبق مضامين آيات و روايات، آن بزرگوار مشغول خور و خواب و كرنش و نيايش بود، چيزي شبيه ملائك. براي آدم يك محدوديت لحاظ شده بود و آن هم نزديك نشدن به شجره ممنوعه بود كه به هنگام خلقت حضرت حوا هم مطرح شد: «يا آدم اسكن انت و زوجك الجنه فكلا من حيث شئتما و لا تقربا هذه الشجره فتكونا من الظالمين» (19/72) ولي آدم و حوا با وسوسه شيطان آن هم به بهانه پادشاهي و يا جاودانگي «فوسوس لهما الشيطان ... و قال ما نهكما ربكما عن هذه الشجره الا ان تكونا ملكين او تكونا من الخالدين» (20/7) نتوانستند ايثار كنند و از درخت ممنوعه خوردند و به سرشان آن آمد كه هنوز كه هنوز است من و شما هزينه آن را مي پردازيم! حافظ مي فرمايد: من ملك بودم و فردوس برين جايم بود آدم آورد در اين دير خراب آبادم البته حال كه بحث به اينجا رسيد خوب است به نظرهاي متفاوت هم اشاره داشته باشيم كه به قول شادروان دكتر شريعتي آدم با نه گفتن به خدا آدميت خود را ثابت كرد، يعني در قياب با ملايك كه نمي توانند جز فرمان الهي از خود اراده اي داشته باشند، آدم ابوالبشر از اختيارات خود سوءاستفاده كرد و بهشت خود ساخته را به بهشت خدا ساخته ترجيح داد. نكته ديگر هم آن است كه خداوند آدم را با آگاهي از چنين وضعيتي آفريد كه به زمين هبوط كند تا آنچه را كه بالقوه دارد بالفعل سازد، زيرا خداوند از قبل هم با ملايك صحبت از قرار دادن خليفه بر روي زمين نموده بود: «و اذقال ربك الملائكه اني جاعل في الارض خليفه» (30/2) يعني: «زماني كه به ملايك گفتيم كه مي خواهيم در زمين براي خود جانشيني قرار دهيم...» و شايد توجه به اين امر بوده است كه حافظ تجديدنظر كرده و فرموده است: پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت ناخلف باشم اگر من به جوي نفروشم 2. حضرت ابراهيم(ع) اولين ايثارگر تاريخ اديان و امام حسين(ع) بزرگ ترين شهيد راه خدا همان گونه كه در كتب آسماني مي خوانيم و در قرآن هم به زيبايي مطرح شده است حضرت ابراهيم(ع) پس از سال ها بي فرزندي در سراشيبي عمر طولاني خود به امر الهي همسرش ساره را متقاعد كرد تا ازدواج ديگري داشته باشد و به اين ترتيب هاجر كنيز ساره به ازدواج ابراهيم درآمد و نهايتاً صاحب پسري شد كه خداوند چنين بشارت مي دهد: «فبشرناه بغلام حليم» (101/37) و اما پس از آنكه اين پسر اسماعيل(ع) به دنيا آمد، ساره نيز صاحب فرزندي به نام اسحاق شد و لذا آتش حسادت وي گل كرد و ابراهيم(ع) ناچار شد هاجر و اسماعيل(ع) را از بيت المقدس به بيت الله الحرام ببرد كه داستان امروزين از همان جا نشأت مي گيرد و اما پس از مدتي ابراهيم(ع) خواب مي بيند كه خدا از او مي خواهد (براي امتحان) اسماعيل(ع) را به دست خود قرباني كند (و اين كاري است كه در بعضي از آيين ها هم انجام مي داده اند و گويا هنوز هم چنين مي كنند). ابراهيم مراتب خواب ديدن خود را با اسماعيل(ع) در ميان مي گذارد و اسماعيل(ع) چنين مي گويد: «يا ابت افعل ماتؤمر ستجدني ان اشاءالله من الصابرين» (104/37) و ابراهيم(ع) فرزند رشيدش را به قربانگاه مي برد، ولي ندا مي رسد كه: «اي ابراهيم روياي صادقه تو تعبير شد و ما ذبح عظيمي را فدا ساختيم و آن را به عهده آيندگان گذارديم.» «و فدينا بذبح عظيم و تركنا عليه في الاخرين» (108 و 107/37) و اما برداشت هاي عجيبي كه از اين آيه مي توان كرد، همانا دو نكته است: الف) ذبح عظيم يعني قرباني بزرگ كه قطعاً نمي تواند با كشته شدن يك گوسفند غيبي قابل مقايسه باشد. ب) از اينكه گفته شده است: «ما اين مسؤوليت را بر عهده ديگران قرار داد ايم و به بعدي ها واگذار نموده ايم» مي توان چنين برداشت كرد كه قرباني بايد عظيم باشد، بعداً بايد صورت گيرد، آن هم توسط عده اي. از مجموعه اين نكات درمي يابيم كه چون بعد از زمان ابراهيم(ع) تا كربلاي حسيني از طرفي و پس از واقعه عاشورا تاكنون از طرف ديگر اين شرايط در هيچ حادثه اي به اندازه «عاشورا» جمع نبوده است، لذا اين صورت مساله يك جواب دارد و آن «پيش بيني واقعه عاشورا» توسط خداوند كريم است. در تاييد اين برداشت مي توان به عموم روايات اسلامي از بوسيدن زير گلوي امام حسين(ع) به هنگام ديدار نوزادي آن بزرگوار توسط جدش پيامبر(ص) گرفته تا روايات زير دقت كنيم و به صورتي اشراقي دريابيم كه بخشي از انوار هستي را خداوند از قبل مطرح كرده و پيامبر(ص) پيشاپيش ديده است. 3ـ ايثار و شهادت مبتني بر عرفان و ارادت است در قرآن آيه اي داريم كه مي فرمايد هدف از خلفت جن و انس، همانا عبادت است: «و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون» (56/51) در پرسشي كه از امام حسين(ع) در معني «ليعبدون» شده است، ايشان فرموده اند: «ليعبدون او ليعرفون» (روايت حسيني) يعني خلقت جن و انس جهت پيدا كردن معرفت الهي است تا آنكه بالقوه هاي خود را بالفعل كنند. اين معرفت كه به عنوان نور هدايت هم مطرح مي شود داراي ولايتي به نام «ولايت نور» است كه از خداوند در آسمان ها و زمين ساطع مي گردد و توسط قرآن و رسول به ائمه هدي و از ايشان به همه مردمان پرتو مي ا فكند. به قول شاعر: پرتو خورشيد عشق بر همه افتد و ليك سنگ به يك نوع نيست تا همگي زر شود چنين نور معرفتي را در حديث قدسي هم مي خوانيم كه براي آن هفت مرتبه (هفت شهر عشق) به شرح زير مطرح مي شود كه: «هر كس مرا شناخت طالب من مي گردد و طالب من مرا مي يابد و يابنده من عاشقم مي گردد و عاشق من معشوق من مي شود و من معشوقم رااز خود بي خود مي كنم و چنين بي خود از خودي را از خود خود پر مي كنم» كه باز هم اگر به اين مضامين توجه شود مفاهيم «انا لله و انا اليه راجعون يا ايها الانسان انك كادم الي ربك كد ما فملاقيه» (6/84) را تفسير و تاييد ديگري مي يابيم. خلاصه برداشت ها تا اينجا اين طور جمع بندي مي شود كه: «انسان به انسانيتش انسان است» و اين انسانيت در حد كمالش مطلوب مي باشد، يعني انسان كه به صددرصد ظرفيت هايش دسترسي پيدا مي كند. مطمئن ترين راه وصول به كمال انساني را ايثار و نهايتاً شهادت مي يابد، زيرا علاوه بر آنكه آيه اي از قرآن شهدا را در راستاي انبيا، صديقين و صالحين و همه آنها را در مجموعه انعمت عليهم مي داند، بلكه در آيه ديگري آنها را «السابقون السابقون» مي خواند. دليل اين امر هم در آيه مربوط به شهادت چنين آمده است: «ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احيا عندربهم يرزقون» (169/3) و اين طور تفسير مي گردد كه شهيد به هنگام شهادت واصل به وضعيت نفس مطمئنه و مزاياي آن مي گردد و لذا منتظر دوران برزخ و رسيدن زمان حساب و كتاب عدل الهي نمي گردد: «يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه فادخلي في عبادي و ادخلي في جنتي» (28/89) 4. جريان عشق در هستي و ارزيابي عشق اباعبدالله (سيدالعشاق) به معبود ـ هر گرايشي به وجهي از هستي نامي دارد و نشاني، مثلاً گرايش هاي ذاتي و غريزي «ميل» ناميده مي شود و يك طرفه و محدود است. به عنوان نمونه، كودك تا گرسنه است ميل به غذا دارد، ولي غذا به او ميلي ندارد و همين گونه مادامي كه گرسنه است غذا مي خورد و وقتي كه سير شد، ديگر دست و دهان از خوردن باز مي كشيد. ـ گرايش هاي نوع دوم، همانا گرايش هاي فطري است كه به آنها «محبت» گفته مي شود. اين گرايش هاي عاطفي، يك طرفه و معمولاً نامحدود است، مانند خوش آمدن از گل كه اين خوشامد را نمي توان متقابل دانست و صد البته كه يك طرفه اي نامحدود است، يعني ما از خوش آمدنمان سير نمي شويم، حتي اگر خسته گرديم. ـ گرايش هاي نوع سوم، گرايش هاي دو طرفه محود است كه به آنها «شوق» گفته مي شود، مانند شوق ديدار دو خاطره خواه نظير ليلي و مجنون، وامق و عذرا، يوسف و زليخا، خسرو و شيرين و ده ها مثال ديگر كه احتمالاً اگر به هم مي رسيدند مانند غذايي كه مي خورند از يكديگر سير مي شدند. ـ و اما گرايش هاي نوع چهارم كه «عشق» ناميده مي شود، گرايش هاي نامحدود است كه براي نمونه مي توان از گرايش مادر و فرزند و نهايتاض گرايش متقابل مومنين و خدا نام برد كه تحت عنوان «ولايت الهي» آياتي از اين قبيل داريم: «الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور» (257/2) در اين باره بالاترين سطح ولايت بشري را نبي اكرم (ص) دارد، ولي والاترين آن را امام حسين(ع) به منصه ظهور رسانده است: شهادت در راه معشوق با علم و عمد به اتفاق همه بستگان و وابستگان (سيدالعشاق). 5. نكاتي پيرامون شهادت (برترين معراج عشق) از ديدگاه اسلام وعرفان ـ شهادت يعني شاهد بودن و يا شاهد شدن و شاهد به كسي مي گويند كه مي تواند مشاهده كند. ـ و اما مشاهده از باب مفاعله يعني ديدار متقابل است. به عبارت ديگر به فعل كسي كه به اتحاد شاهد و مشهود رسيده باشد، مشاهده گفته مي شود. ـ پس اگر به عالم ناسوت هم عالم شهادت گفته مي شود به اعتبار آن است كه غيب آن را هم بدانيم، يعني اگر ملكوت ناسوت را بدانيم آن وقت آن عالم مي شود عالم شهادت، كما اينكه خداوند هم برابر ابراهيم چنين تفضلي داشت: «و كذلك نري ابراهيم ملكوت السموات و الارض» (75/6) ـ عرفاي ما نيز همه اهل شهود بوده اند، يعني در درون خود (و با چشم سّر) باطن اشيا و اشخاص را ديده و مي بينند. در قرآن هم چنين مي خوانيم: «و كذلك جعلناكم امه وسطا لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا» (143/2) يعني: «ما شما (امامان) را شاهد بر مردمان قرار داديم و پيامبر شاهد بر شما.» اگر اين آيه را با آيه متشابه ديگري مقايسه كنيم كه مي فرمايد: «كل شيء احصيناه في امام مبين» (12/36) آن موقع درك مي كنيم كه امامان هدي و اولياي خدا شهداي بر مردم هستند وعروه الوثقي ولايت نور تا هر كسي بنا به ظرفيت جذبش از نور الهي برخوردار گردد: ياران كه در لطافت طبعش خلاف نيست در باغ لاله رويد و در شوره زار خس 6. نكاتي پيرامون روابط امام حسين(ع) با ايراني ها درباره روابط امام حسين(ع) با ايراني ها نكات مختلفي مطرح شده است كه پژوهشگران تاريخي بايستي تحليل هاي روشنگرانه اي را در اين زمينه ها به عمل آورند. اين نكات به شرح زير است: 1ـ رابطه ايراني ها با اسلام از حركت سلمان فارسي به حجاز و بيعت حضرتشان با پيامبر(ص) شروع شده است. اين بزرگوار در زمان حضرت علي(ع) به استانداري مدائن رسيده و بعدها به علت كبر سن در گذشته است. 2ـ سلمان از كساني است كه حضرت محمد(ص) او را صاحب هر ده درجه ايمان دانسته و در حقش فرموده است: «السلمان منا اهل البيت» يعني: «سلمان از ما اهل بيت است». و حضرت علي(ع) براي كفن سلمان، به عنوان تبرك شعر معروف «و فدت علي الكريم بغير زاد» را سروده اند. لذا مي توان گفت سلمان مورد محبت متقابل حسن(ع) و حسين(ع) هم بوده است. 3ـ در حمله اعراب به ايران (در زمان عمر) حضرت علي(ع) مشاور بوده اند و حسنين(ع) هم از فرماندهان لشكر و به همين دليل شهربانو، دختر يزدگرد سوم، كه به اسير گرفته شده بود با امام حسين(ع) ازدواج مي كند و با ايشان به زبان فارسي تكلم مي نمايد. 4ـ بعد از امام حسين(ع) تنها فرزند مشترك امام حسين(ع) و شهربانو، امام زين العابدين(ع)، به امامت مي رسد و بعدها هم فرزندان ذكور نسل اندر نسل ايشان خلعت امامت را بر بلنداي قامت خويش مي پوشند. بنابراين، مي توان حدس زد كه نه امام شيعيان داراي خون ايراني بوده و در زمان هيچ يك از اين ائمه فارسي نژاد خونريزي به عمل نيامد است، اگرچه عموم ايشان به دست خلفاي عرب شهيد شده اند.