فرهنگ انتظار و آثار غفلت از آن
یک شنبه 7 اردیبهشت 1399 6:19 PM
انتظار، با توجه شدید به جایگاه حضرت مهدی علیه السلام در نظام عالم و به آیندهی تاریخ، شروع میشود، امیدواریم بتوانیم با توجه به این دو امر ما نیز در زمرهی منتظران قرار گیریم.
در روایات شیعه به جایگاه حضرت صاحبالأمر علیه السلام و حضور تاریخی ایشان اشارههای خوبی شده است به طوری که با توجه به این دو موضوع، عقل و قلب متوجه انسان کامل میگردد و وارد فرهنگ انتظار میشود. حقایق، بالاتر و نورانیتر از آن هستند که همهی ابعاد خود را در نگاهِ استدلالی صِرف بنمایانند، مثل توجه به خدا در محدودهی استدلال که شروع خوبی است و انسان را در ابتدای راه قرار میدهد. بسیارند کسانی که وجود حق را قبول دارند ولی بهرهی لازم را از خدا نمیبرند چون او را نمیشناسند و از اسماء و صفات و نحوهی حضور او در عالم بیخبرند. در رابطه با وجود مقدس حضرت مهدی علیه السلام به عنوان مقام واسطهی فیضِ الهی موضوع از همین قرار است، زیرا مقام حضرت یک حقیقت آسمانی است که باید با ارتباط نوری با ایشان – چه در زمان غیبت و چه در زمان ظهور- قلب را از انوار آن حضرت برخوردار نمود. آری اولین مطلبی که باید برای هر انسانی حل بشود، داشتن برهان عقلی به وجود حضرت است تا عقل در اعتقاد به وجود حضرت انکار پیشه نکند. عقل باید به راحتی به این نکته برسد که حقیقت انسانیت که جلواتش در انسانهای وارسته نمایان است، همه و همه مربوط به « عین الانسان » است که دلایل مربوط به آن در بحث «نحوهی حضور حضرت حجّت علیه السلام در هستی» مطرح شد (1) ولی نباید به این اندازه قانع باشیم زیرا حقیقت انسانِ کامل نور است، باید با جنبهی نوری حضرت مرتبط شد و این نیاز به مقدماتِ سلوکی دارد تا انسان بتواند به این عقیده برسد که هماکنون حقیقت انسانیت در افق هستی به صورت حیّ و حاضر موجود است.
هر پیامبری که در زندگی بشر، حاضر شد به نحوی برکات حضرت حق را به جامعه رساند تا نوبت به حضور حضرت محمد صلی الله علیه و آله رسید که در نهایت منجر به ظهور حضرت مهدی علیه السلام خواهد شد. وقتی متوجه وجود مقدس حضرت حجّت علیه السلام در عالم شدیم، باید طوری نگاهمان به آن حقیقت معطوف شود که بتوانیم با نظر به آن حضرت با همهی برکات هستی به صورتی جامع، ارتباط برقرار کنیم و این با ورود به روحیهی انتظار محقق می شود که در آن روحیهی انسانها متوجه حقایق آسمانی خواهند بود و قلب را به آن طرف سوق میدهند و آماده میشوند تا از نور حقایق بهرهمند گردند.
محمدبنفضیل از حضرت رضا علیه السلام نقل میکند که از حضرت پرسیدم فرج ما کى فرا میرسد؟ فَقَالَ:«أَ لَیْسَ انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج» (2) فرمودند: آیا انتظارِ فرج؛ فرج نیست؟ این سخن حکایت از آن دارد که انتظار فرج اگر در فرهنگ مخصوص به خودش عمل شود موجب ورود به همهی رحمتهای الهی می گردد و همان شوری را پدید میآورد که با ظهور حضرت پیدا میشود و پردهی غیب از جلو چشم منتظِر فرج مرتفع شده و جامعه آمادهی پذیرش انوار امام معصوم علیه السلام میگردد. حضرت رضا علیه السلام در این روایت میفرمایند: شما میتوانید قبل از تحقق فرج از طریق انتظار فرجِ حضرت صاحب الأمر علیه السلام به آنچه باید برسید، برسید. این همان برکاتی است که انتظار فرج به دنبال دارد و اگر درست وارد آن شویم با هیچ چیزِ دیگر قابل مقایسه نیست.
همانطور که متفکران دنیا مثل افلاطون حیران بودند که چگونه میتوان با حقایق عالم ارتباط برقرار کرد و پیامبران آمدند و راه ارتباط را به بشر نمایاندند، انتظار فرج از جنس کار پیامبران است. ارتباط با حقایق عالَم یعنی «مُثُل» آرزوی افلاطون بود. (3) افلاطون متوجه بود حقایقی متعالی، فوق عالم ماده موجود است و باید با آن حقایق ارتباط پیدا کرد ولی در دستگاه فلسفی خود هیچ راهی برای رسیدن به آنها نداشت. به همین جهت « توماس آکوئیناس » میگوید: آنچه آرزوی فیلسوفان بود پیامبران راه عملیشدن و برآوردن آن آرزوها را فراهم کردند. ما برای ارتباط با حقیقتِ انسان یعنی انسان کامل، نیازمند به دین هستیم. با فکر میتوان متوجه شد که یک عینِ «تری» داریم و همهی «ترها و رطوبتها» از آن ریشه میگیرند، و یک «عین علم» داریم که همهی علمها از آن ریشه میگیرنــد، یک «عینالانسان» هم داریم که انسانیتِ همهی انسانهای وارسته از اوست. زیرا «انسانیت» یک حقیقت است و نه یک مفهوم اعتباری. از طرف دیگر انسانیت نه مَلَکبودن است و نه حیوانیت، حقیقتی است که در هر انسانی تا حدی براساس ظرفیتی که دارد، تجلی میکند، و چون آن حقیقت شدت و ضعف برمیدارد از مقولهی وجود است و نه از مقولهی ماهیت و به عنوان یک حقیقت وجودی در عالم، وجود دارد. آری با فکر میتوان تا اینجاها آمد.
وقتی نحوهی وجودی انسان کامل از طریق عقلی و استدلالی حل شد، تازه اول کار است و موضوع بعدی آن است که چگونه میتوان با وجود مقدس حضرت بقیةالله علیه السلام ارتباط برقرار کرد؟ ائمه علیهم السلام این راه را به ما نشان دادهاند و فرمودند: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ اْلَفَرَجِ» یعنی نظر به آن فرج نهایی، به خودی خود فرج خواهد بود و ما را در فضایی قرار میدهد که از برکات فرج بهرهمند میشویم. اگر بتوان وارد فرهنگ انتظار فرج شد، آن وقت آن گشایشهایی که منتظرش هستیم محقق میشود، میدانیم از کدام راه باید برویم و چگونه زندگیمان را بر اساس آن انتظار تنظیم کنیم.
فرهنگ انتظار
طبق روایتی که عرض شد اولاً: در متن مکتب تشیع انتظار فرجی خاص مطرح است و امامان شیعه بر آن تأکید دارند. ثانیاً: به قدری آن انتظار مهم است که از نوع خودِ فرج است و باید با روش و سلوک و فرهنگ خاصی بدان دست یافت. در آن حالت است که در زمان غیبت ولیعصر علیه السلام به بهترین اعمال دست یافتهایم، اعمالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در وصف آن فرمودهاند: «اَفْضَلُ الْاَعْمالِ اِنْتِظارُ الْفَرَجِ» (4) بهترین اعمال انتظار فرج است. حضرت رضا علیه السلام با توجه به این امر میفرمایند: حالا که بهترین اعمال، انتظار فرج است، پس تلاش کن فرهنگ انتظارِ فرج را پیدا کنی. خداوند میفرماید: «اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِکْری» (5) نماز را به پای دار برای یاد من. از آن طرف در حدیث قدسی میفرماید: «اَنَا جَلیسُ مَنْ ذَکَرَنی» (6) من همنشین کسی هستم که به یاد من باشد. نتیجه میگیریم با اقامهی نماز شرایطی که خداوند همنشین انسان باشد فراهم میشود ولی در عمل برای آنکه نماز ما نمازی شود که یاد خدا در آن واقع شود از نظر اخلاقی و عقیدتی مقدمات فراوانی نیاز داریم و ما باید وارد فرهنگ خاصی شویم تا نمازمان عامل یاد خدا شود. انتظار فرج هم به همین صورت است که نیاز به برنامهریزی و فرهنگ خاصی دارد و در آن صورت است که انتظار فرج یک نحوه فرج در زندگی فردی- اجتماعی ما پدید میآورد آنهم مثل نتیجهای که با ظهور مقدس امام زمان علیه السلام به میان میآید. آری هیچ وقت نتیجههای بزرگ با کارهای سطحی به دست نمیآید. هر چند اگر فرهنگ انتظار در زندگیها وارد شد نتایج آن نسبت به مقدماتش غیر قابل مقایسه است.
در راستای «فرهنگ انتظار» و فرجِ همراه آن، توجه به نحوهی پیروزی انقلاب اسلامی نمونهی خوبی است، چون تحقق انقلاب اسلامی نشان داد میتوان در بستر انتظار فرج، فرهنگ اسلامی را به میدان آورد آنهم در شرایطی که اکثر باورها پذیرفته بودند دورهی حاکمیت دین گذشته است. درست در چنین شرایطی فرهنگ انتظار کاری کرد که ذهنها و قلبها به حاکمیت دین رجوع کنند و این نشان میدهد دین توسط خداوند و در بستر فرهنگ انتظار همواره حفظ میشود و حضرت امام خمینی«رضواناللهعلیه» هم که جهت این امر به میدان آمدند با نظر به حاکمیت حضرت مهدی علیه السلام به میدان آمدند و فرمودند:
«انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطهی شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت- ارواحنا فداه- است که خداوند بر همهی مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.» (7)
توجه به پیروزی انقلاب اسلامی در چنین زمانی موجب میشود که هیچ ناباوری جهت تحقق انقلاب جهانی حضرت مهدی علیه السلام باقی نماند. آنهایی که قبل از انقلاب با پوست و گوشت خود کفر زمان شاه را چشیده بودند و همواره منتظر بودند که مردم ایران به نحوی از حاکمیت شاهنشاهی آزاد شوند، نمیدانستند چگونه آن مشکل حل میشود، ولی یک چیز امیدشان را زنده نگهداشته بود و همین امر نجاتشان داد و آن عبارت بود از امیدواری به رحمت و وعدهی خدا و همین امیدواری بود که آنها را چند قدم جلو آورد. به همین جهت آنهایی که جایگاه معنوی انقلاب اسلامی را میشناسند و میدانند چه نعمت بزرگی است هرگز از آن دست بر نمیدارند هرچند به نعمتی بزرگتر چشم دوختهاند.
پیروزی انقلاب اسلامی نشان داد عقیده به انتظارِ فرج یک عقیدهی واقعبینانه و منطقی است. توجه حضرت امام خمینی«رضواناللهعلیه» به عنوان بنیانگذار انقلاب اسلامی به حضرت مهدی علیه السلام تا حدّی بود که وقتی نام حضرت را میبردند عرضه میداشتند: «رُوحی لِتُرابِ مَقدَمهِ الْفِدَاء» جانم فدای خاک پایش باد و با چنین توجه و عقیدهای به میدان آمدند و پیروز شدند. ایشان در پرتو انتظار فرج، معتقد بودند مأموریتی دارند که باید زیر نظر حضرت صاحبالأمر علیه السلام آن مأموریت را به انجام برسانند و در راستای فرهنگ انتظار انقلاب اسلامی را به حضرت صاحبالأمر علیه السلام تقدیم کنند. وقتی انقلاب اسلامی با این هویت، در فرهنگ انتظار ظهور میکند، عملاً وجود و بقای آن انگشت اشارهای است به فرج نهایی و اگر در بستر انقلاب اسلامی بر روی موضوع انتظار و برکات آن تأمل بیشتر شود فرج کلی خیلی سریعتر محقق میگردد.
خدا جهان را رها نکرده
مردم با پیروزی انقلاب اسلامی و به صحنه آمدن اندیشهی دینی متوجه شدند خدا حافظ دین است و اولیائی را در جهان پروریده تا از آن طریق مردم را از سقوط در ظلمات آخرالزمان محفوظ دارند و نگذارند تاریکی کفر و نومیدی بر جهان غلبه کند. همان خدایی که انسانهایی مثل حضرت روح الله رضواناللهعلیه را پروراند بیش از همه حافظ صاحب الأمر علیه السلام است تا جهان را از ظلمات و نومیدی نجات دهد و امثال امام خمینی رضواناللهعلیه خبر میدهند که هرچه دارند از پرتو وجود آن حضرت است. حضرت صادق علیه السلام فرمودند در زمان غیبت مهدی علیه السلام از خدا بخواهید معرفت لازم را نسبت به امام زمانتان به شما بدهد و دعا کنید. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی» (8) خدایا حجت خود را به من بشناسان که اگر او را نشناسم در دین خود گمراه میشوم. با چنین تقاضایی میتوان توقع فرج داشت و متوجه بود در صورت نبود فرج، مغلوب ظلمات آخرالزمان خواهیم شد. طبق فرمایش حضرت صادق علیه السلام به صراحت میتوان گفت که اگر کسی نتوانست مسألهی معرفت به امام زمانش را درست برای خود حل کند تا نگاهش به وجود مقدس حضرت معطوف شود، باید بگوید: «ضَلَلْتُ عَنْ دینی» از دین خود منحرف شدم. در حالی که هر اندازه نظر به حضرت و معرفت به او عمیقتر باشد حجابها رقیقتر میشود و برعکس، هر اندازه نسبت به آن حقیقت بزرگ کم توجه شویم حجابها غلیظ تر میگرد و فرج به تأخیر میافتد. علمِ به وجود حضرت یک حرف است، معرفت صحیح به چگونگی وجود حضرت و راه ارتباط با آن حقیقت برای جامعه و افراد، حرف دیگری است. افلاطون با توجه به مبانی عقلانیاش متوجه وجود حقیقت انسان بود ولی توجه دینی به موضوع نداشت. او تلاش کرد بگوید خبری در عالَم مُثُل هست و انسانها باید نور لازم را از آن جایگاه بگیرند و حکیمان باید با مُثُل ارتباط برقرار کنند. اما چطور؟ از طرفی معتقد بود تا کسی با عالَم مُثُل ارتباط برقرار نکند حکیم نمیشود و از طرف دیگر در مکتب فلسفی خود راهی برای چنین ارتباطی ندارد چون تنها به روش دینی و سلوک الهی میتوان به حجت الهی معرفت پیدا کرد و منور به نور حجت الهی شد، همینطور که اگر شما صد دلیل بر وجود خدا داشته باشید باز دلتان متذکر خدا نیست مگر با توجه قلبی.
اگر کسی بخواهد روحش را در راستای قرب الهی تربیت کند اولاً: باید به مظهری متعالی معرفت داشته باشد. ثانیاً: با توجهِ دائمیِ قلبی به آن حقیقت متعالی با خدا مرتبط باشد وگرنه با تفکر صِرف نسبت به خدا، نمیتواند با خدا مأنوس شد. تفکرِ انتزاعی برای ارتباط با خدا کافی نیست، اُنس با خدا راه و رسم خاصی نیاز دارد که دین خدا و پیامبرانِ او در اختیار بشر میگذارند (9) و از آنجایی که اسلام، یک دین است – نه یک مکتب فلسفی- راه ارتباط با آسمانِ معنویت را برای مؤمنین میگشاید و خبر میدهد «إِنَّ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ» (10) کسانى که آیات ما را تکذیب کردند و در برابر آن تکبّر ورزیدند، هرگز درهاى آسمان به رویشان گشوده نمى شود. پس اگر کسی به آیات الهی ایمان بیاورد و بندگی خدا پیشه کند به همان اندازه راه ارتباط با آسمانِ معنویت برایش گشوده میشود. اندیشهی فلسفی تا حدّی میتواند بفهمد حقایقی در عالم هست، ولی روش ارتباط با آن حقایق را دین هموار میکند، پیغمبران واقعیترین شکل زندگی را – که نظر به باطن این عالم دارد- به انسانها نشان میدهند. آنها بشر را راهنمایی میکنند که باید مظاهر مقدس موجود در عالم غیب را بشناسد و از همه مهمتر متوجه انسان کامل به عنوان واسطه فیض خدا در عالم باشد وگرنه در عین انجام عبادات دینی به مرگ جاهلیت میمیرد. (11) چون ابتدا باید بتوان با مظهر قدسی عالم که افق متعالی انسان است و حیّ و حاضر در عالم غیب موجود است، مرتبط شد. همینطور که اگر در مورد خدا فقط فکر کنید، هیچ وقت دلتان خدایی نیست، در رابطه با معرفت با امام زمان علیه السلام نیز باید معرفت حضوری و قلبی داشت.
افلاطون متوجه است در مورد ارتباط با مُثُل باید به دنبال راهی باشد که بتوان با مُثُل ارتباط قلبی داشت، غافل از این که در این راه باید ایمان در میان باشد و این کار انبیاء است و نه فیلسوفان که عرض شد آکوئیناس در این رابطه میگوید آن چه آرزوی فیلسوفان بود را پیامبران محقق کردند. و در این رابطه باید متوجه بود روش دینی روش بسیار ارزشمندی است و بسیاری از موانع بهراحتی با حضور دین در زندگی رفع میشود در صورتی که متوجه باشیم شناخت امام زمان علیه السلام و انتظارِ حضور او در مناسبات فردی و اجتماعی از اصول اساسی دینداری است.
مشکلاتی که ما داریم به سبب صد سال تفکری است که فرهنگ مدرنیته در زندگی ما وارد کرد و فکر کردیم با فرهنگ غربی میتوانیم بر مشکلات زندگی فائق آییم و همین امر موجب ایجاد حجاب بین ما و درک حضوری امام زمان علیه السلام شد. باید از خود بپرسیم این ظلمات از کجا پیدا شد که به جای نظر افراد جامعه به حقیقت قدسی امام زمان علیه السلام طوری شدهایم که باید وجود حضرت را برای جوانان مان ثابت کنیم. معلوم است وقتی که نور نرسد، میگوییم نور کو؟ طوری عمل میکنیم که نور امام علیه السلام به جامعه نمیرسد، بعد گفته میشود به چه دلیل امام هست، همینطور که بعضی جوانان در اصل نبوت و معاد گرفتار شک شدهاند. علت این مشکل این نیست که ادلهی کافی در اثبات این موضوعات نداریم علت اصلی آن است که در زندگی خود نظر به جاهایی انداختیم که حجاب بین ما و حقایق قدسی شده است.
پی نوشت ها:
1 – به کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» از همین مؤلف رجوع شود.
2 – بحار الأنوار ، ج52، ص 128.
3 – به کتاب تاریخ فلسفهی غرب از «فردریک کاپلستن» ترجمه سیدجلال مجتبوی(جلد اول- قسمت اول) ص 218 و ص 281 به بعد رجوع شود.
4 – بحار الأنوار، ج 75، ص 208.
5 – سورهی طه، آیهی 14.
6 – إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 1، ص 60.
7 – صحیفهی امام، ج21، ص 327 (2 فروردین 1368، 14 شعبان 1409).
8 – الکافی، ج1، ص 337.
9 – به کتاب «مبانی نظری و عملی حب اهل البیت» از همین مؤلف رجوع فرمائید.
10 – سورهی اعراف ، آیهی 40.
11 – رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة»(شیخ طبرسى، إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 442)