0

«کولی‌ها» نوشته‌ی زاهاریا استانکو

 
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

«کولی‌ها» نوشته‌ی زاهاریا استانکو
شنبه 25 دی 1389  9:55 PM

کتاب: کولی‌ها (SATRA)

نویسنده: زاهاریا استانکو (Zaharia Stancu)

مترجم: محمد‌علی صوتی

ناشر: نشر نقره/ انتشارات زرین

چاپ اول: 1368

 

زاهاریا استانکو به سال 1902 در جنوب رومانی به دنیا آمد. کودکی‌اش را در فقر و تنگدستی گذراند؛ با این همه سی و یک ساله بود که دانشکده‌ی ادبیات و فلسفه‌ی «بخارست» را به پایان برد (1932) و به روزنامه‌نگاری پرداخت. آن‌چه در فاصله‌ی دو جنگ جهانی بر زمینه‌ی اجتماع و سیاست و فرهنگ قلم زده بود بعدها در دو مجموعه فراهم آمد: «گُرده ورزاها» (1965) و «نمک خوش است» (1966). چندی نشریات دموکراتیک «آزی» (1932 تا 38، 1938 تا 40) و «لومیا رو مانیاسکا» (1937 تا 40) را اداره و سرپرستی کرد تا آن که مبارزات آشتی‌ناپذیر او با فاشیسم به بازداشت‌اش کشید و سبب شد که تمامی سال‌های جنگ دوم جهانی را در کشتارگاه فاشیستی «تیرگوـ جیو» به اسارت بگذراند.

آثار استانکو جوایز متعددی را از‌آن خود کردند؛ به جز جوایز دولتی رومانی، دانشگاه «وین» نیز جایزه «گوتفرید فون هردر» سال 1970 خود را «به خاطر ارزش بالای آثار و نیز به سبب فعالیت‌های خستگی‌ناپذیر ادبی‌اش» بدو اعطا کرده است. به عنوان مرد فرهنگ و هنر نخست مجموعه شعرهای آسان (1927) بود که توجه مردم را به سوی او جلب کرد: اثری که بی‌درنگ جایزه‌ی «جامعه نویسندگان» را ربود. پس از آن، مجموعه اشعار سفیدی‌ها (1930) زنگوله زرین (1939) درخت سرخ (1940) علف جادویی (1941) روزگار دودها (1944) که اندیشه‌های سیاسی و فلسفی و اجتماعی شاعر را باز می‌نمود، موقعیت او را به عنوان شاعری متعهد تثبیت کرد. هنگامی که رمان «پابرهنه‌ها» منتشر شد، درخشش تند آن‌ چنان بود که چهره‌ی استانکو را به عنوان «شاعری تثبیت شده» یکسره در ظلمت فراموشی پنهان کرد! پابرهنه‌ها یک صاعقه بود. چیزی غیر‌منتظر و غافلگیر‌کننده، که در پرتو آن همه چیز بی‌رنگ می‌نمود. کتابی که به فاصله دو سال به بیش از سی زبان برگردانده شد.

«کولی‌ها» نیز در همین سال 1968 درآمد. بداعت این اثر در اصل به موضوع آن برمی‌گردد: یک قبیله‌ی کولی راهی نقطه‌ی ناشناسی است در قلب استپ‌های بیکران روسیه، که موظف شده است تا انتهای جنگ دوم جهانی در آن اقامت کند. رئیس قبیله ـ پیرمردی به نام «هیم» است ـ که ابتدا این فرمان را جدی نگرفته اما هنگامی که می‌بیند ژاندارم‌ها با چه ترحمی به افرادش نگاه می‌کنند عمق فاجعه‌ای را که به انتظار قبیله نشسته است درمی‌یابد. هرچه قبیله پیشتر می‌رود نگرانی در جان «هیم» بارور‌تر می‌شود تا آن‌جا که وقتی در اعماق استپ فرمان بار‌افکندن دریافت می‌کند از خود می‌پرسد: «آیا همین‌جا نیست که کلنگ من باید به زمین بخورد؟ آیا همین‌جا نیست که قبیله‌ی من راه فنا در پیش خواهد گرفت؟». این کتاب، از زندگی و اندیشه و فرهنگ و رسوم قبایل کولی سخن می‌گوید. چیزی که تا به امروز برای ما سخت ناشناخته مانده است، و در عین حال از اودیسه‌ی حزن‌انگیزی سخن می‌گوید که پنج سال تمام به طول می‌انجامد؛ فاجعه انسانی بدوی و پاکدل که شگرد قتل عام نژادی ضربتی مرگ‌آور بر او وارد آورده است.

رُمان کولی‌ها داستان جنگ است و مرگ. داستانی که خواننده با پی‌گیری آن هر لحظه خود را شریک فاجعه‌ای می‌بیند تکان دهنده و سهمگین؛ و به این گفته‌ی هابز پی می‌برد که آری انسان گرگ انسان است؛ «با این همه، ‌این جنگ بود که این بلا را بر سر آنان نازل کرده بود، ‌نه مرگ». (ص 514)

زاهاریا استانکو سالی چند با کولی‌ها زندگی کرده بود و با تیز‌بینی به آداب و رسوم پیچیده‌شان پی برده بود. او مانند یک مردم‌شناس خبره با مشاهده‌ی مشارکتی طولانی مدت و زندگی همدلانه با آن‌ها پی به بسیاری از رسوم آنها برده بود که تحت شرایط عادی کولی‌ها آن‌ها را در اختیار غریبه‌ها قرار نمی‌دادند.

کتاب از نثر ادبی و روانی برخوردار است؛ «ـ مادر... مادر... مادر عزیز من، چرا مرا به دنیا آوردی؟

مادر، ‌مادر عزیز، جواب نمی داد. جواب نمی داد نه به خاطر این‌که نمی‌خواست جواب بدهد. مادر،‌ مادر عزیز جواب نمی‌داد برای این‌که نمی‌دانست چه جوابی بدهد. به این گونه سؤال‌های ساده هیچ‌کس نمی‌تواند جواب بدهد،‌ هیچ‌کس.. هیچ‌کس...هیچ‌کس...» (ص360)  هرچند باید اذعان کرد که این کتاب نیز به مانند همه‌ی کتاب‌های قدیمی (با تسامح کلاسیک) دارای پرگویی‌هایی است که رُمان‌نویس جدید با ایجاز در گفتار خود می‌توانست خواننده را از خواندن آن‌ها معاف دارد. توضیحات زیاد استانکو و شفاف‌سازی‌های بیش از اندازه‌ی او نیز باز خواننده را سر‌خورده می‌سازد و از خلاقیت باز می‌دارد. اما با وجود این‌ها که نسبت به زمان خود امتیاز نیز محسوب می‌شد، رُمان کولی‌ها فراتر از یک رُمان عادی است. رسوخ به زندگی کولی‌هایست که ممکن است هر کدام از ما در کنار شهرهای خود دیده باشیم. خواننده پس از خواندن این رُمان بیشتر با آن‌ها احساس زندگی می‌کند و حتا روح وحشی زندگی را که در کولی‌ها هنوز نمرده را می‌ستاید. «کرا» که با آوازی محزون ترانه‌ی زیر را می‌خواند نمونه‌ای از این احساس است:

«نمی‌دانم از کی با این سیاه‌چادرها به این طرف و آن طرف دنیا می‌رویم

نمی‌دانیم از کی با این ارابه‌های دراز در گوشه و کنار دنیا سرگردانیم

تقدیر را باور نداریم ولی سرنوشت ما را تعین کرده

که تا دنیا دنیاست در راه‌های بی‌انتها سرگردان باشیم.

بخت را باور نداریم

ولی کسی ما را نفرین کرده که هرگز روی خوشبختی نبینیم

زندگی را باور داریم و این‌که زندگی ما تلخ است.

عشق را باور داریم و این‌که عشق ما را می‌کشد

عشق را باور داریم و این‌که عشق ما را می‌کشید.» (ص 331)

نویسنده در این کتاب برخلاف کتاب‌های دیگرش، شیوه‌ای دیگر به کار برده است؛ وی اگر در پابرهنه‌ها و سلسله داستان‌های مربوط به «داریه» ـ که بیشتر حدیث نفس است ـ به نثر عامیانه نزدیک می‌شود، ‌در این‌جا ـ به عنوان «راوی» داستان ـ نثری ادیبانه دارد.

ترجمه‌ی دکتر علی صوتی مستقیماً از زبان رومانی صورت گرفته است. 

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها