0

مناظره پزشكى امام صادق عليه السلام و طبيب هندي

 
amuzesh2005
amuzesh2005
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1387 
تعداد پست ها : 6524
محل سکونت : آذربایجانشرقی

مناظره پزشكى امام صادق عليه السلام و طبيب هندي
شنبه 25 دی 1389  9:20 PM

قطره ای از دریای علم امام (ع)

بدون ترديد، علوم حضرات معصومين عليهم السلام اكتسابى نيست و آنچه از ذهن شفاف و نورانى آن بزرگواران انعكاس مى‏يابد، اشعه‏هايى از انوار الهى است كه از پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله تا معصوم ‏چهاردهم امام زمان(عج) نسلى بعد از نسل، به يادگار مانده و زمينيان را بهره‏مند ساخته است. اگر غير از اين بود، مى‏بايست علوم آنها مقطعى و زودگذر باشد و جز در عصر خويش، كاربردى آن هم در همه ‏زمينه‏ها، بدون كمترين تخلف نداشته باشد و در برخورد با شخصيت‏هاى علمى هم عصر خود و عالمان قرون بعد، منفعل گردد.

جستجوى مفصل اين نكته را به عهده خوانندگان محترم گذاشته و تنها مناظره زير را كه به علم پزشكى امام صادق عليه السلام اشاره‏ دارد. نقل به مضمون مى‏كنيم.

روزى امام صادق عليه السلام به مجلس منصور دوانيقى وارد شد. طبيب هندى ‏كنار خليفه نشسته بود. او كتاب‎هايى كه در موضوع «علم طب‏» نگاشته شده بود را براى خليفه مى‏خواند تا ضمن سرگرم ساختن او بر معلومات خليفه بيفزايد.

امام صادق عليه السلام در گوشه‏ى مجلس نشست. بارانى از هيبت و ابهت از چهره حضرت مى‏باريد. مدتى گذشت. هنگامى كه طبيب از خواندن كتاب‎ها فارغ شد، نگاه‏اش به امام صادق عليه السلام دوخته شد. لحظاتى مشغول‏ تماشاى سيماى حضرت شد. ابهت و صلابت امام تنش را لرزاند. نگاه‏اش‏ را به سوى خليفه برگرداند و با اين سؤال سكوت را شكست:

- اين مرد كيست؟
- او عالم آل محمد(صلي الله عليه و آله) است.
- آيا ميل دارد از اندوخته‏هاى علمى من بهره‏مند گردد؟
- نگاه خليفه روى امام قرار گرفت. قبل از اين كه چيزى بگويد،امام لب به سخن گشود:   نــه!

- طبيب كه از پاسخ امام شگفتش زده بود، پرسيد:
- چرا؟
-چون بهتر از آنچه تو دارى، در اختيار دارم.
- چه چيز در اختيار دارى؟
- گرمى را با سردى معالجه مى‏كنم و سردى را با گرمى، رطوبت را با خشكى درمان مى‏كنم و خشكى را با رطوبت و آنچه را كه
پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) فرموده به كار مى‏بندم و نتيجه كار را به خداوند وامى‏گذارم.
سپس به سخن جدش رسول الله اشاره كرده، افزود: «معده خانه ‏هر بيمارى و پرهيز، سر هر درمان است

طبيب هندى براى اين كه سخنان امام را سبك جلوه دهد، پرسيد:
- مگر طب غير از اين‏ها است كه گفتى؟!
-امام فرمود:
- گمان مى‏كنى من هم مثل تو ، اين‏ها را از كتاب‎هاى طبى آموخته‏ام؟!

- حتما، غير از اين، راهى براى فراگيرى علم طب وجود ندارد.

- نه، به خدا سوگند، جز از خداوند، از ديگرى نياموخته‏ام. اكنون ‏بگو كدام يك از من و تو در علم طب داناتريم؟

- كار من طبابت است و حتما در طب از شما عالم‏ترم.

- پس لطفا به سوال‎هايم پاسخ گوييد.
-بپرسيد.

- چرا سر آدمى يك پارچه نيست و از قطعات مختلف به وجود آمده ‏است؟
-نمى‏دانم!

-چرا پيشانى مانند سر انسان از مو پوشيده نيست؟
-نمى‏دانم!

- چرا بر روى پيشانى خطوط مختلفى نقش بسته است؟
-نمى‏دانم!

-چرا ابروها در بالاى ديدگان انسان قرار گرفته است؟
-نمى‏دانم!

- چرا چشم‎هاى انسان به شكل لوزى ساخته شده است؟
-نمى‏دانم!

- چرا بينى ميان دو چشم قرار گرفته است؟
-نمى‏دانم!

- چرا سوراخ‎هاى بينى در زير آن خلق شده است؟
-نمى‏دانم!

- چرا لب فوقانى و سبيل در قسمت ‏بالاى دهان آفريده شده است؟
-نمى‏دانم!

- چرا دندان‎هاى جلو، تيز و دندان‎هاى آسياب، پهن و دندان‎هاى ‏انياب (نيش)، دراز آفريده شده است؟
-نمى‏دانم!

- چرا كف دست و پا، مو ندارد؟
-نمى‏دانم!

- چرا مرد ريش دارد ولى زن فاقد ريش است؟
-نمى‏دانم!

- چرا ناخن و موهاى سر انسان روح ندارند؟
-نمى‏دانم!

- چرا قلب، صنوبرى شكل آفريده شده است؟
-نمى‏دانم!

- چرا ريه در دو قسمت آفريده شده و در جاى خود متحرك است؟
-نمى‏دانم!

- چرا كليه‏ها مانند لوبيا خلق شده‏اند؟
-نمى‏دانم!

- چرا كاسه زانوها رو به جلو قرار دارد؟
-نمى‏دانم!

- چرا ميان كف پا، گود است و با زمين تماس ندارد؟
-نمى‏دانم!

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها