مهدویت در قرآن
جمعه 29 فروردین 1399 9:07 AM
امتیاز بدهید
(0 امتیاز)
با توجه به اهميت مسئله ظهور، چرا هيچ اسمي از آن در قرآن درنيامده است؟
با توجه به سورههاي قرآن کريم ميتوان آياتي را ديد که به اثبات و حقانيت و قطعي بودن ظهور ايشان اشاره دارد. اين آيات عبارتاند از:
آيات فوق بشارتي است در مورد پيروزي حق بر باطل و برچيده شدن بساط ظلم و تباهي؛ که نمونههاي آن را ميتوان در پيروزي حضرت موسي (عليهالسلام) و بنياسرائيل بر فرعونيان و همچنين پيروزي و حکومت حضرت محمد (صلیالله عليه و آله) جستجو کرد؛ اما نمونه کامل آن با ظهور حضرت امام مهدي (عليهالسلام) تحقق مييابد.
در روايت ديگري نيز درباره همين آيه ميفرمايد: اين گروه آل محمد (صلیالله عليه و آله) هستند، خداوند مهدي آنها را بعد از زحمتهايي که برايشان تحميل ميگردد، مبعوث ميکند و به ايشان عزت میدهد و دشمنان آنها را ذليل ميگرداند. (2)
از امام سجاد (عليهالسلام) نيز اینچنین نقلشده که: سوگند به کسي که محمد (صليالله عليه و آله) را بهحق، بشارتدهنده و بیم دهنده قرار داد، نيکان از ما اهلبيت و پيروان آنها بهمنزله موسي (عليهالسلام) و پيروان او ميباشند و دشمنان ما و پيروان آنها بهمنزله فرعون و پيروان او هستند. (سرانجام، پيروزي از آن ماست.) (3)
امام مهدي (عليهالسلام) نيز هنگام تولد، لب به سخن ميگشايد و پس از شهادت به وحدانيت الهي و نثار درود و سلام بر پيامبر اکرم و پدران پاک و معصوم خويش چنين ميفرمايد: «بسمالله الرحمن الرحيم و نريد ان نمنّ علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين...»(4)
حضرت امام باقر (عليهالسلام) در توضيح و تفسير «جاء الحق و زهق الباطل» فرمودند: اين سخن الهي مربوط به قيام قائم (آل محمد (صليالله عليه و آله) ميشود که دولت باطل برچيده خواهد شد. (6)
و بيجهت نيست که هنگام تولد حضرت مهدي (عليهالسلام) بر بازوي نازنينش اين آيه نقش بسته بود که «جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً»(7)
تفسير در رابطه با اين آيه شريفه بسيار است. شيخ صدوق در کتاب کمالالدين از حضرت امام صادق (عليهالسلام) نقل ميکند که فرمودند: هرکس اقرار به ظهور امام زمان کند ايمان به غيب آورده است. متقين در اين آيه شريفه شيعيان علي هستند و (غيب) حجت غايب است. دليل اين معني آيه «فقل انما الغيب لله فانتظروا اني معکم من المنتظرين»(9) يعني: اي پيغمبر بگو غيب مال خداست پس منتظر باشيد که من نيز با شما از منتظرانم؛ که اين آيه به فضيلت انتظار اشاره ميکند.» در اين آيه گروهي ديگر از مفسران حضرت مهدي را از مصاديق» يومنون بالغيب «دانسته و يکي از ويژگيهاي آن حضرت را غايب قلمداد کردهاند.
برخي ديگر از مفسران روز رجعت را ازلحاظ اينکه از اموري است که ازنظر ما غايب است مصداق آيه شريفه دانسته و ايمان به غيب در «يومنون بالغيب» را ايمان به رجعت دانستهاند. (10)
در خصوص اين آيه برخي از مفسران شيعه از اين آيه فلسفه برخورد حضرت با مخالفين را تبيين نمودهاند)12)
روایتشده است که امام صادق (عليهالسلام) فرمود: از زمان خلقت آدم هميشه دولتي از خدا و دولتي از شيطان بوده پس در اين زمان دولت خدا کو؟ آگاه باشيد که صاحبدولت خدا قائم آل محمد (عجّلاللهفرجهالشريف) است.
در تفسير عياشي از امام باقر (عليهالسلام) نقل ميکند که در تفسير اين آيه فرمود:
آن روز، روز ظهور صاحبالزمان است که بنياميه نوميد ميشوند و آنها هستند که کافر گشته و از آل محمد (صليالله عليه و آله) نوميد ميباشند.
يعني: گفتند: چرا معجزهاي از سوي پروردگارش بر او نازل نشده است؟ بگو: بيترديد خدا قادر است که پديدهاي شگرف فرو فرستد ليکن بيشتر آنان نميدانند.
بسياري از مفسران شيعه با تکيه به روايت امام باقر (عليهالسلام) در اينکه خداوند قادر است که پديدهاي شگرف فرو فرستد ميگويند که منظور «دابته الارض»، خروج دجال و نزول حضرت عيسي ميباشد. (21)
صدوق در کمالالدين و ثوابالاعمال از حضرت صادق (عليهالسلام) روايت ميکند که فرمود: «آيات» ائمه هستند و «بعض آيات» قائم آل محمد (عجّلاللهفرجهالشريف) است. البته مفسران علاوه بر اين با اشاره بر کل آيه ۱۵۸ آن را نشانه ظهور حضرت مهدي و نزول حضرت عيسي برشمردهاند و گروهي طلوع خورشيد از مغرب را اضافه ميکنند.
در تفسير عياشي از امام باقر (عليهالسلام) و امام صادق (عليهالسلام) روایتشده است که فرمودند: «حج بزرگ» ظهور قائم و «اعلان» دعوت مردم است.
در تفسير عياشي از زراره روايت است که گفت: از امام صادق (عليهالسلام) راجع به اين آيه سؤال شد پدرم امام باقر (عليهالسلام) فرمودند: هنوز تأویل آن نيامده است. اگر قائم ما قيام کند، آنکس که او را ميبيند تأویل آن را بهخوبی خواهد ديد. با ظهور او شعاع دين پيغمبر (صليالله عليه و آله) چنان بالا گيرد که در روي زمين، شرک و بدبيني نماند چنانکه خداوند فرمود: «و قاتلوهم حتي لاتکون فتنه ويکون الدين کله لله»: يعني با آنها پيکار کنيد تا فتنهاي نماند و تمام دين از آن خداوند باشد.
اصحاب قائم آل محمد (صلواتاللهعليه) هستند که ۳۱۳ نفرند «اصحاب القائم الثلاث مائة و البضعة عشر»
چون آيه فوق اطلاق دارد، چنين معنايي از آن بدون اشکال است که بگوييم: بقيةالله از همهچیزهایی که شما حساب کنيد، برايتان بهتر است و هيچ نعمتي بهپای آن نميرسد. هرچند که اين آيه مربوط به داستان حضرت شعيب نبي (عليهالسلام) ميباشد،
قائم (آل محمد (صلياللهعليهوآله)) نخستين سخني که پس از قيام خويش بر زبان ميآورد همين آيه است. «بقيةالله خيرلکم ان کنتم مؤمنين»
اما بر اساس روايات معتبر، اين آيه باوجود نازنين حضرت ولیعصر (عليهالسلام) تطبيق گشته است. امام باقر (عليهالسلام) فرمودند:
«قائم (آل محمد (صلياللهعليهوآله)) نخستين سخني که پس از قيام خويش بر زبان ميآورند همين آيه است. «بقيةالله خيرلکم ان کنتم مؤمنين» سپس ميفرمايد: من «بقيةالله» هستم و حجت خدا و خليفه او بر شما ميباشم. آنگاه هیچکس بر او سلام نميکند مگر اينکه ميگويد: «السلام عليک يا بقيةالله في ارضه». (27)
درباره تعبير «بقيةالله» (ذخيره خدا) بايد گفت: اين عنوان به شخصي اطلاق ميگردد که خدا بهمنظور خاصّي او را نگهداري کرده است.
احمد بن اسحاق قمي (که از اصحاب و ياران امام عسکري (عليهالسلام) بود.) به حضور حضرت امام عسکري (عليهالسلام) ميرسد، حضرت امام مهدي (عليهالسلام) که حدود یک سال دارد، وارد ميشود و با زبان عربي فصيح ميگويد: «انا بقيةالله في ارضه و المنتقم من اعدائه.»(28)
من ذخيره الهي در سرزمين او و انتقامگيرنده از دشمنان اويم.
بيش از ۱۲۰ آيه قرآن «عالم جلیلالقدر مرحوم سيدهاشم بحراني در کتاب «المحجة» آن آيات را با روايات مربوطه جمعآوري کرده است.»
و آیات ديگر
اما ممکن است بپرسيد چرا نام امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف در قرآن نيامده
براي جواب به اين سؤال بايد گفت:
اولاً تنها راه معرفي اين نيست و حضرت از راههاي ديگر (معرفي با صفات) معرفیشده است و قرآن به طرق ديگر به وجودش و حکومت جهاني او اشاره نموده است (29)
و ثانیاً: مصالحي در کار بوده که حضرات معصومين به نام ذکر نشوند که از اين ميان محفوظ ماندن قرآن از تحريف را ميتوان نام برد درست همان علتي که ايجاب کرد آيه اکمال دين در بين آيات تحريم خبائث و آيه تطهير در بين آيه نساء النبي قرار گيرد تا ضمن ابلاغ پيام به همهي حقجويان مانع از دست بردن در قرآن نيز بشود. چه کسي ميتوانست تضمين کند کساني که به پيامبر عظيمالشان اسلام به خاطر تصميم به معرفي علي (علیهالسلام) به امامت، اهانت و جسارت نمودند (پيامبر اکرم، هنگام وفات فرمود: قلم و دواتي بياوريد تا برايتان چيزي بنويسم که مانع از گمراهيتان شود خليفه دوم گفت: ان الرجل ليهجر حسبنا کتاب الله. (30)
اگر تصريح به اسم آن حضرت ميشد به قرآن نيز جسارت نميکردند. مضافاً بر اینکه اگر کسي، حق را نخواهد پذیرد، معرفي با اسم را نيز نميپذيرد و هزار و يک بهانهي واهي و توجيه ناصواب، ميآورد. قرآن، اين حقيقت را به همهي ما گوشزد ميکند که اهل کتاب، پيامبر را بهخوبی ميشناختند، چنانکه بچهي خود را ميشناختند و در انجيل آنان پيامبر ختمي با اسم نيز معرفیشده بود اما هنگامیکه پيامبر عظيمالشان را ديدند که هم با صفات هم با اسم برايشان شناختهشده بود، بازهم انکار کردند و نپذيرفتند: «فلما جائهم ما عرفوا کفروا به»(31)
اینکه معرفي با اسم تنها راه معرفي نيست و هم اینکه مصالحي براي عدم تصريح به اسم وجود داشته و ثالثاً معرفي با اسم هم اگر ميشد چنانکه سابقه دارد اهل عناد و لجاج نميپذيرفتند، ازجمله عواملي است که به نام حضرت تصريح نشده است.
پینوشتها: