0

اشعار مولانا درباره خدا

 
zahra_53
zahra_53
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 28735
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار مولانا درباره خدا
دوشنبه 11 فروردین 1399  2:13 PM

 

اشعار مولانا درباره خدا ، شعر و ترانه

شعرهای مولانا

 

آن دم که نشینیم در ایوان من و تو

 به دو نقش و به دو صورت، به یکی جان من و تو

داد باغ و دم مرغان بدهد آب حیات

 

آن زمانی که درآییم به بستان من و تو

اختران فلک آیند به نظّاره ما

مه خود را بنماییم بدیشان من و تو

 

من و تو، بی من‌ و‌ تو، جمع شویم از سر ذوق

خوش و فارغ، ز خرافات پریشان، من و تو

طوطیان فلکی جمله شکر خوار شوند

 

در مقامی که بخندیم بدان سان، من و تو

این عجب تر که من و تو به یکی کنج این جا

هم در این دم به عراقیم و خراسان من و تو!

 

به یکی نقش بر این خاک و بر آن نقش دگر

در بهشت ابدی و شکرستان من و تو

در این سرما و باران یار خوشتر

 

در این سرما و باران یار خوشتر

نگار اندر کنار و عشق در سر

نگار اندر کنار و چون نگاری

 

لطیف و خوب و چست و تازه و تر

در این سرما به کوی او گریزیم

که مانندش نزاید کس ز مادر

 

در این برف آن لبان او ببوسیم

که دل را تازه دارد برف و شکر

مرا طاقت نماند از دست رفتم

 

مرا بردند و آوردند دیگر

خیال او چو ناگه در دل آید

دل از جا می‌رود الله اکبر

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها