خوشبختی چیست ؟ و چگونه بدست می آید.
یک شنبه 3 فروردین 1399 5:47 PM
انسانها زمانی از رنج رهایی نمییابند که این یا آن لذت گذرا را تجربه کنند بلکه این اتفاق زمانی میافتد که به ماهیتِ ناپایدار تمام احساسهایشان پی ببرند و دیگر اشتیاقی به آنها نداشته باشند.
سواد زندگی؛ توسعه توانمندی های فردی؛ سید محمد مهدی شهیدی- مردی دهها سال در ساحل دریا ایستاده بود و تلاش می کرد که موج های "خوب" را در آغوش بگیرد و از تلاشی آنها جلوگیری کند و همزمان موج های "بد"را به عقب می راند و نمی گذاشت به او نزدیک شوند. مرد هر روز در ساحل می ایستاد و با این عمل بی ثمر، خود را به مرز دیوانگی می کشاند. سرانجام روزی روی ماسه ها نشست و دیگر به موج ها کاری نداشت و موج ها به میل خود در رفت و آمد بودند. چه آرامشی!
وقتی تاریخ را مطالعه می کنیم درمی یابیم که انسانها همواره در جستجوی خوشبختی بوده اند. این جستجو در زمانهایی که آدمی و جوامع انسانی با بحران و مرگ مواجه بوده اند بیشتر شده است و بر همین اساس گاه نظریه ها و تئوری های عجیب و غریبی پیدا می شوند.
اما واقعا خوشبختی چیست؟
در دهه های اخیر روانشناسان و زیست شناسان به کار سترگ مطالعه علمی این مساله پرداخته اند که چه چیزی واقعا انسان را خوشبخت می کند: پول؟ یا خانواده؟ علم؟ یا شاید ژنتیک یا تقوا؟
تعریف پذیرفته شده عمومی از خوشبختی "دلخوشی" است. بر اساس این دیدگاه خوشبختی چیزی است که من در درون خود حس می کنم، یعنی احساس لذت آنی یا خرسندی خاطر طولانی مدت از شیوۀ سپری شدن زندگی ام.
اگر خوشبختی مبتنی بر احساسات دلپذیر است، پس برای خوشبختتر بودن ناگزیریم سیستم بیوشیمی بدنمان را از نو طراحی کنیم تا سروتونین بیشتری ترشح شود یا در نهایت همه به مصرف پروزاک روی آوریم.
اگر خوشبختی در گرو این احساس است که زندگی با معناست، پس برای خوشبختتر شدن باید خود را به طور موثرتری بفریبیم چون از منظرِ محضِ علمی، زندگی انسان مطلقاً هیچ معنایی ندارد و تنها راه معنا آفرینی هماهنگ کردن توهمات شخصی در باره زندگی با توهمات مشترکِ حاکم است. تا زمانی که روایت من همسو با روایات مردم اطرافم باشد می توانم خود را متقاعد کنم که زندگی ام مفید و با معنا است. آیا شِق سومی هم وجود دارد؟