پاسخ به:معرفي كتاب هاي سايت مستور
شنبه 25 دی 1389 5:17 PM
سری که درد... می کند |
26 شهریور 1389 ساعت 13:23 | |
با حس امروزم باید بگویم که کاش وارد اتاق نگهبانی نمی شدم و از راهرو مخصوص آنها عبور نمی کردم و سر از خوابگاهشان در نمی آوردم.
صحنه ی پیش رویم به قدری غیر منتظره و عجیب بود که تا مدتی مرا میخکوب و متحیر کرد و امکان هر گونه تحرک و عکس العملی را از من گرفت. نگهبانان که شاید تعدادشان به ده – دوازده نفر می رسید، همگی با لباس فرم بر روی تخت هایشان خوابیده بودند و هر کدام شیشه ی شیری در دهان داشتند... *** اگر سرتان درد می کند برای خواندن داستانهایی که با خواندنشان واقعاً سرتان درد می گیرد، حتماً مجموعه داستانهای کوتاه «سری که درد... می کند» را بخوانید! البته به شما اطمینان می دهیم که هدف نویسنده سردرد گرفتن شما نبوده است! اگر طرفدار داستانهای کوتاه «سید مهدی شجاعی» باشید حتماً می دانید که از داستان های 10 صفحه ای او، 2 صفحه ی اولش گیج گیجید، دو صفحه ی دوم دلتان قنج می رود که این داستان به کجا ختم می شود، دو صفحه ی سوم دهانتان باز باز می ماند که چطور پیچ داستان اینوری پیچید؟!، در دو صفحه ی چهارم نمی دانید این داستان واقعی است یا تمثیلی یا خیالی و در دو صفحه ی آخر هم نفستان بالا نمی آید! در کل هم فال است هم تماشا! «سری که درد... می کند» مجموعه ی 8 داستان کوتاه از سید مهدی شجاعی است و موضوع آن بسیار مختلف است. مذهبی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی. به قول نویسنده: «قرار نیست این داستانها با هم ارتباط بر قرار کند، قرار است خواننده با داستان ها ارتباط برقرار کند.» واکنش خواننده بعد از خواندن هر داستان کوتاه: گفتیم که! نفستان بالا نمی آید! انتشارات نیستان این کتاب را نخستین بار در سال 1387 با قیمت 2700 تومان به چاپ رساند. پ.میعاد |