قهرمان "سارات" که بود؟
شنبه 26 اردیبهشت 1394 10:21 PM
حماسه "سارات سومار " پیش از هر چیزی به نوعی عاشورا را به یاد میآورد چرا که قهرمان این حماسه فرزند خردسالش را همراه آورده بود و میگفت: اگر امشب با حسین و اصغرش تجدید پیمان نکنیم سینهزنیهایمان چه فایدهای داشته است.
شهید "جوهر مرادی" در سال 1317 متولد شد. او پس از طی دوران تحصیل، شغل معلمی را برگزید و به دلیل فعالیتهایی از جمله تشکیل جلسات قرآن و سخنرانی، مرتب از طرف ساواک زیر سئوال و تحت نظر بود.
او خود را چون سربازی در خدمت اسلام و موظف به نگهبانی و پاسداری از آرمانهای آن میدانست. این وظیفه محدود به مکان و زمان خاصی نبود. شهید مرادی با کمترین امکانات توانست مردم را راهنمایی و هدایت کند. در حیات مسجد جامع شهرستان ایوان بشکهای بود که شهید مرادی برای آنکه همه بتوانند او را ببینند روی آن میایستاد و برای جوانان سخنرانی میکرد.
در نزدیکی مسجد، مقر ژاندارمری قرار داشت که هر زمان صدای ایشان را میشنیدند. با حمله به مسجد، ایشان را دستگیر و پس مدتی بازداشت و گرفتن تعهد، را آزاد میکردند، غافل از اینکه شور امام آنقدر در این عزیز زیاد بود که از اسارت و شکنجه هیچ ترسی نداشت و باز هم برای رسیدن به آرمان خویش پافشاری میکرد. گاهی نیز برای ایجاد رعب و وحشت در دل نیروهای رژیم، مردم شهر را با هماهنگی قبلی که در مسجد جامع انجام میشد تشویق میکرد تا در ساعتی معین در شب، شروع به تیراندازی هوایی کنند و تکبیر الله اکبر سر دهند.
مرادی بارها خود را به بیماری میزد و با این بهانه که برای درمان به سفر میرود، به شهر مقدس قم میرفت و اعلامیهها و نوارهای سخنرانی امام خمینی را برای مردم ایوان میآورد تا مردم هم بتوانند از سخنان امام و رهبر خود باخبر شوند و مطابق دستورات ایشان عمل کنند.
سرانجام وقتی خبر فرار شاه از ایران به گوش مردم رسید، مرادی همپای مردم این شهرستان همه مسیر راهپیمایی را به پایکوبی پرداخت. پس از پیروزی انقلاب هم به فعالیتهای خود در راه اسلام با تبعیت از امام خمینی ادامه داد.
«محمدتقی قاسمی» از فرماندهان دوران دفاع مقدس میگوید: در روزهای نخستین جنگ هرگز دلاوریهای جوهر مرادی و همرزمانش در «سارات سومار» فراموش نمیشود.جوهر مرادی به همراه تعدادی از همرزمانش که از داوطلبان مردمی بودند از همان روزهای آغازین جنگ در ارتفاعات سارات سومار در مقابل دشمن بعثی قرار گرفتند، او در محرم همان سال پس از دریافت فرمایشات حضرت امام خمینی(ره) از طریق رادیو مبنی بر لزوم مقابله با دشمن متجاوز، پیشنهاد میدهد که برای تحقق بخشیدن به فرامین حضرت امام، عملیات محدودی علیه نیروهای عراقی در همان شب انجام شود.
مرادی آن شب ضرورت توجه به ندای ولی امر مسلمین را به همه گوشزد میکند و میگوید: برادران، امشب شبی است از همان ایام محرم 61 هجری قمری که امام حسین(ع) با یاران اندک خود در مقابل سپاه یزید قرار گرفت و به یارانش گفت: «هر کسی با من بماند شهید خواهد شد، پس کسانی که میخواهند برگردند، از تاریکی شب استفاده کنند و بروند».ما هم امشب در شبی که فردای آن عاشورای حسینی است قرار گرفتهایم. میخواهیم علیه دشمن عملیاتی انجام دهیم و با توجه به تجهیزات و امکانات نظامی آنها و کثرت نفرات احتمال شهادت افراد زیاد است، پس هر کسی ترسی در دل دارد میتواند از همین تاریکی شب استفاده کرده و برگردد.
در این میان یکی از رزمندگان بلند میشود و خطاب به جمع حاضر میگوید: «هر کس از جمع ما جدا شود به یقین از یاران امام حسین(ع) جدا شده و به یاران یزید پیوسته است»؛ در نهایت همه برای عملیات آماده میشوند اما چیزی که تعجب همه را برانگیخت اقدام شهید جوهر مرادی است! چرا که او کودک خردسال چهار یا پنج ساله خود را به منطقه جنگی آورده بود و وقتی مورد اعتراض رزمندهها قرار میگیرد،در جواب آنها میگوید: «مگر فردا عاشورا نیست؟ مگر امام حسین(ع) با بچههای خردسال و جوانش به قتال با دشمن نیامد؟ آیا بچه من از فرزند امام حسین(ع) عزیزتر است؟ باید این بچه هم امشب در نزدیک کارزار من با دشمن باشد یا سالم با او برمیگردم و یا شهید میشوم و او با پیکر خونین من به منزل برمیگردد».
شب روز 28 مرداد سال 1359،جوهر مرادی پس از یک رزم نابرابر در عین مردانگی و عمل به فرمان ولیفقیه زمان، به شهادت رسید و فرزند خردسالش در روز عاشورا به همراه پیکر پدر نزد مادر و خواهرانش برگشت؛ او وفای به عهد خود را با خون پاکش امضا کرد.
فرازی از وصیتنامه شهید جوهر مرادی
ایسنا