پاسخ به:خاطرات دفاع مقدس
یک شنبه 16 شهریور 1393 6:35 PM
جدایی از یاران بدترین مجازات برای من است
هر روز یار و همسنگری را که تازه با او انس میگیرم، دست زمانه جدا میکند و آن وقت من باید بمانم و این شاید بدترین مجازات است.
|
به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از ساری، سردار شهید «محمد تیموریان» دفترچه خاطراتی دارد سرشار از نوشتههای زیبا و دلنشین. مناجاتهایی که در دل شب با خدا داشت و چه زیبا نوشتههای این شهید در خلوت با خدا. نوشتههایی که کلمه به کلمهاش درس عبرت آموز است و جمله به جملهاش حکایتی شیرین و خط به خطش تلنگری است به ما. گوشهای از راز و نیاز و مناجات سردار شهید «محمد تیموریان» در ادامه میآید:
نشستهام، وقت ظهر است تازه نمازم را تمام کرده ام نمی دانم چرا دلم تنگ است؟ البته نه از بابت خانه. بلکه احساس تنهایی می کنم.
تنهایی از نبودن یاران، از نبودن همسنگران و دوستان، بچه هایی که با هم بودیم.
همانهایی که اسمشان را در این دفترچه نوشتهام و چه بسیار کسانی که اسمشان را فراموش کردهام و یا اسمشان را نمیدانستم.
آخر این خاطرات یک لحظه و دولحظه نبود سه سال است که هرثانیهاش برایم خاطره میماند. هر وقت مرور میکنم و به یاد آن لحظهها میافتم غم سنگین و جانگدازی بر قلبم سنگینی میکند. میبینم هر روز تنهاتر میشوم.
هر روز یار و همسنگری را که تازه با او انس میگیرم دست زمانه جدا میکند و آن وقت من باید بمانم و این شاید بدترین مجازات است...
ای خدا! تو را به سر مقدس حسین(ع) تو را به پهلوی شکسته ی زهرا(س) امتحانهایی که نتوانیم سرافراز در بیاییم و از پس آن بر آییم از ما نکن.
ای خدا! میدانی، ضعیفم، ضعف بدنی، ضعف فکری، ضعف ایمان، ضعف خدایی بودن، ضعف خالص بودن، ای ارحم الراحمین.
ای خدا! خجالت میکشم، شرم میکنم از آن نوجوان 15-14 سالهای که نماز میخواند، سر به سجده میگذارد و الهی العفو میگوید.
ای وای برمن که او هنوز به سن بلوغ نرسیده، او که هنوز گناهی که مستوجب مجازات باشد را ندارد. گریه میکند و ناله میکند و العفو میگوید و من با این همه گناه بیخیال باشم. چقدر سخت است؟ چقدر پر رویی میخواهد؟...