0

اشعار بزرگان ادبیات در ثنای حضرت فاطمه (س)

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:اشعار بزرگان ادبیات در ثنای حضرت فاطمه (س)
سه شنبه 8 بهمن 1398  5:51 PM

محمدعلی صاعد شاعر:

کیست وجودش ز بعد خالق اکبر
فوق وجود و ز حد وصف فراتر؟
کیست که باشد وجود، ذیل وجودش
هست عَرَض، هرچه هست و اوست چو جوهر

 

سنجر کاشانی:

هم خضر آب داشت، هم اسکندر آینه
مثل تویی که دید در آب و در آینه؟
از بیم چشم زخم فلک ز آفتاب و ماه
حاضر کند به بزم تو با مجمر آینه
عکس تو را که شعله صف سرکش آمده است
در بر اگر کشد نکند باور آینه

روایتی از عرض ارادت شعرا به ساحت حضرت صدیقه (س)


استاد شهریار:

ماه آن شب خموش و سرگردان
روی صحرا و دشت میتابید
نور غم‌رنگ و حزن‌پرور ماه
همه جا را نموده بود سپید
دانه‌دانه ستاره بر رخ چرخ
همچو اشک یتیم میلرزید
خوب گسترده بود خاموشی
بر جهان پرده فراموشی
مرغ شب آرمیده بود آرام
چشم ایام رفته بود به خواب
سایه نخل‌ها به چهره نور
از سیاهی کشیده بود حجاب
باد در جست‌وجوی گمشده‌ای
چرخ می‌زد چو عاشقی بی‌تاب
غرق شهر مدینه سرتاسر
در سکوتی عمیق و رعب‌آور
میکشید انتظار خاک آن شب
مقدم تازه میهمانی را‌
می‌ربود از کف گران‌مردی
آسمان همسر جوانی را
آتش مرگ مادری میسوخت
دل اطفال خسته‌جانی را
مردم آرام لیک آهسته
نوحه‌گر چند طفل دل‌خسته
بر سر دوش جسم بی‌جانی
حمل می‌شد به نقطه‌ای مرموز
همه خواهان به دل درازی شب
گرچه شب تلخ بود و طاقت‌سوز
تا مگر راز شب نگردد فاش
نَبَرد پی به راز شب دل روز
راز شب بود پیکر زهرا
که شب آغوش خاک گشتش جا
راز شب بود بانویی معصوم
که چو مردی از زمانه نزاد
هجده‌ساله بانویی پُرشور
که سیه کرده چهره بیداد
بانویی کز سخن به محضر آن
ریخت آتش به جان استبداد
بانویی شیردل، دلیر و شجاع
که نمود از حقوق خویش دفاع
گرچه زن بود لیک مردانه
از قیام آتشی عظیم افروخت
شعله‌ای برکشید از دل خویش
که سیه خرمنِ ستم را سوخت
درس احقاق حق و دفع ستم
به جهان و جهانیان آموخت
مردم خفته را ز خواب انگیخت
آبروی ستمگران را ریخت

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها