زورآزمایی ۲ تحتالحمایه انگلستان!
دوشنبه 30 دی 1398 8:04 PM
براندازی شیخ خزعل، تلاش رضاخان برای سرپوش نهادن بر مخالفتهای داخلی
سردارسپه پس از ناکامی استیضاح اقلیت، برچیدن بساط شیخ خزعل را در دستور کار قرار داد تا هم بار دیگر وجهه تخریب شده خود به عنوان قهرمان ملی را بازآفرینی کند و هم بر مخالفتهای داخلی سرپوش بگذارد. به همین دلیل پس از کسب رأی اعتماد از مجلس، برای تشکیل دولت مطلقه و مدرن، بسیار آرام و پنهانی به مصاف شیخ خزعل شتافت
نیما احمدپور
سرويس تاريخ جوان آنلاين: بازخوانی فراز و فرودهای تعامل رضاخان با شیخ خزعل و نهایتاً براندازی وی، از سرفصلهای شاخص حیات سیاسی «قزاق» به شمار میرود. با این همه جای این پرسش باقی است که رضاخان بهواقع برای ایجاد یکپارچگی ملی و وحدت حکمرانی در ایران به این کار دست زد یا در پی وجههسازی برای خویش و سرپوش نهادن بر ناکامیهایی بود که مخالفان برای وی رقم زده بودند؟ مقالی که هماینک پیش روی شماست، در پی آن است که واقعیت ماجرا را بازنماید و بدین پرسش پاسخ گوید. امید آنکه تاریخپژوهان معاصر و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
کیستی «شیخ خزعل الکعبی»
شیخ خزعل الکعبی از فرمانروایان محلی خوزستان، از قبیله بنیکعب، به شکلی موروثی، امارت خرمشهر (محمره) و آبادان و طوایف عرب مجاور آنها را بر عهده داشت. او فرمان شیخوخیت خود را از مظفرالدینشاه دریافت کرده بود و در منازعات مرزی ایران و عثمانی، همواره از مرزهای ایران پاسداری کرده بود. پس از اکتشاف نفت در خوزستان و اهمیت پیدا کردن این منطقه، شیخ خزعل هم با محافل انگلیسی ارتباط پیدا کرد و کارش بالا گرفت. پس از ضعف دولت مرکزی در جنگجهانی و بحرانهای ناشی از آن، شیخ خزعل از انجام وظایف خود در برابر دولت مرکزی و پرداخت مالیات خودداری کرد. پس از کودتای سال ۱۲۹۹، با توجه به نیاز روزافزون کشور به منابع مالی و با تلاشهای آرتور میلیسپو برای سروسامان دادن به اوضاع اقتصادی، دولت مرکزی سعی کرد با پشتوانه ارتش، تمام متمردین مالیاتی را به تمکین وادار سازد و از جمله نیم میلیون تومان مالیات معوقه شیخ خزعل را به خزانه برگرداند. با قدرت گرفتن حکومت مرکزی، شیخ خزعل متوجه شد که دیگر نه میتواند از زیر بار پرداخت مالیات به دولت فرار کند و نه حکومت بلامنازع او بر خوزستان و مردم چندانی خواهد داشت. به همین دلیل تنش بین او و حکومت رضاخانی بالا گرفت و سرانجام به یکی از معارضان اصلی رضاخان در عرصه قدرت تبدیل شد.
مواجهه رضاخان با خزعل برای بازسازی چهره تخریب شده
سردارسپه پس از ناکامی استیضاح اقلیت، برچیدن بساط شیخ خزعل را در دستور کار قرار داد تا هم بار دیگر وجهه تخریب شده خود به عنوان قهرمان ملی را بازآفرینی کند و هم بر مخالفتهای داخلی سرپوش بگذارد. به همین دلیل پس از کسب رأی اعتماد از مجلس، برای تشکیل دولت مطلقه و مدرن، بسیار آرام و پنهانی به مصاف شیخ خزعل شتافت. خزعل توسط عوامل خود در دنیا، از جمله قوامالدوله نماینده جناح اقلیت مجلس، اوضاع تهران را زیر نظر داشت و با سرسختترین مخالف رضاخان، یعنی شهید مدرس مذاکراتی را انجام میداد. پیش از آنکه خشونت و تقابل عرصه سیاسی کشور را اشغال کند، دولت انگلیس تلاش کرد برای حل مسالمتآمیز بحران ناشی از این تعارضات دخالت کند، اما برای این کار از دولت ایران خواستار تمدید امتیاز نفت جنوب موسوم به قرارداد دارسی، تمدید اعتبار بانک ایران و انگلیس (بانک شاهی) و پرداخت چند میلیون تومان هزینههای پلیس جنوب در سالهای جنگجهانی شد. بدیهی است که هیچیک از نمایندگان مستقل و ملیگرایان آزادیخواه زیر بار چنین خواستههایی نمیرفتند. از سوی دیگر رضاخان برای تن دادن به این خواستهها، بهشدت به همراهی مجلس نیاز داشت. از طرفی چنانچه نمیتوانست ماجرای خود با شیخ خزعل را به شیوهای مسالمتآمیز حل کند، بهناچار در مقابل شاه، ولیعهد، اقلیت پرنفوذ مجلس و طرفداران آنها قرار میگرفت. درنتیجه به خواستههای بریتانیا گردن نهاد و نظر مساعد آن کشور را برای حذف شیخ خزعل از صفحه قدرت و تلاش برای صعود خود و دستیابی به سلطنت جلب کرد. شرط اصلی انگلیس برای تغییر سلطنت و خلع قاجار، حرکت در چارچوب نهادهای مستقر و استفاده از سازوکارهای قانونی، ازجمله مجلس و اجتناب از خشونت و خونریزی بود که رضاخان قبول کرد. به این ترتیب راه او برای پیروزی بر شیخ خزعل و تسخیر تاج و تخت هموار شد. شیخ خزعل زمانی که بیمهری انگلستان را نسبت به خود دید و از سوی دیگر برای پرداخت مالیاتهای معوقه از طرف دولت مرکزی زیر فشار قرار گرفت، نمایندهای را برای ملاقات با احمدشاه و تشویق او برای بازگشت فوری به ایران به پاریس فرستاد و سعی کرد او را متقاعد سازد که از طریق خرمشهر (محمره) به ایران برگردد و سپس در معیت سپاهی که خزعل تدارک دیده بود، راهی پایتخت بشود و در آنجا در صورت عدم تمایل به ادامه پادشاهی، به ولیعهد اختیارات کامل خود را تفویض و با کمک شیخ خزعل نقشههای خود را عملی کند.
توصیه تاریخی آیتالله سیدحسن مدرس به خزعل
همزمان با این اقدام، شیوخ خوزستان به تحریک شیخ خزعل نامهها و تلگرافهایی را برای رئیس مجلس شورای ملی فرستادند و از او خواستند از شاه بخواهد که فوراً به کشور بازگردد. مجلس هم پاسخ داد که با طیب خاطر خواهان تشریففرمایی ذات ملوکانه است، اما رضاخان را به عنوان نخستوزیر قانونی اعلام کرد! در بین مکاتبات و پیام سیاسیای که در این دوره برای شیخ خزعل فرستاده شد، نامه و پیام شهید مدرس از اهمیت ویژهای برخوردار است. مدرس در نامهای خطاب به شیخ خزعل، با اشاره به سوابق ناخوشایند او و تنفری که در محافل سیاسی نسبت به او وجود داشت، خاطرنشان ساخت که تنها راه نجات او جبران گذشته است و بخش تکمیلی این نامه، پیام شفاهی بود که به وسیله نماینده معتمد مدرس به شیخ خزعل ابلاغ شد. مدرس در این پیام از شیخ خزعل خواسته بود که از هیچ تلاشی برای بازگرداندن شاه به محمره دریغ نکند و در صورت انصراف شاه، برای جانشینی ولیعهد نهایت تلاش خود را مبذول کند. شیخ خزعل با دریافت این پیام بر دامنه فعالیتهای خود افزود و با همه شیوخ عرب خوزستان عقد اخوت بست و با بعضی از خوانین بختیاری ازجمله مرتضیقلیخان، پسر صمصامالسلطنه و یوسفخان امیر مجاهد مذاکره و با خان پشتکوه روابطی را برقرار کرد. پس از این تماسها و گفتوگوها، کمیتهای مرکب از این سه نیرو با ریاست شیخ خزعل و تحت عنوان «کمیته سعادت» شکل گرفت و به مخالفت علنی با رضاخان پرداخت.
مواجهه علنی خزعل با رضاخان
علاوه بر مکاتبات شیخ خزعل و ولیعهد، سلسله هماهنگیهایی هم با سرهنگ رضاقلی ارغوان، فرمانده کل قوای نظامی خوزستان به منظور اقدامی مشترک انجام شد. ظاهراً شیخ خزعل برای پیشبرد اهداف و برنامههای خود، پولهایی هم بین طرفدارانش در تهران توزیع کرده بود. هرچند بسیار تلاش میشد که این تحرکات از چشم رضاخان پنهان بمانند، اما او توسط عوامل مخفی خود در جریان همه ماجراها بود. او به منظور اقدامی پیشگیرانه، سردار اسعد بختیاری را که از سران معتمد و باسابقه ایل بختیاری بود، پس از استیضاح اقلیت مجلس در کابینهاش جای داد. سپس با حرکت به سمت خرمآباد، نیروهای نظامی مستقر در پادگانهای سراسر لرستان را به حالت آمادهباش درآورد تا در صورت بروز بحران در خوزستان قاطعانه وارد نبرد شوند. شیخ خزعل و متحدان او پس از تحکیم موقعیت «کمیته سعادت» به تلاشهای تبلیغی پرداختند و با ارسال تلگرافهای متعدد به مطبوعات و مجلس شورای ملی، علناً با رضاخان به مقابله پرداختند. شیخ خزعل در تلگرافهایش آشکارا رضاخان را خائن، غاصب و اشغالگر نامید و خاطرنشان ساخت که او با اقدامات قانونشکنانه خود، اساس مشروطیت را زیر پا نهاده، پادشاه مشروطه را از کشور بیرون کرده و قصد دارد تاج و تخت او را اشغال کند. او قاطعانه اعلام کرد که مبارزه با رضاخان را برای دفاع از مشروطیت و آزادی که خونبهای شهیدان است، تا آخرین نفس ادامه خواهد داد تا خائنان و جنایتکاران، دستاوردهای مشروطه را به باد ندهند و بار دیگر استبداد و ظلم را حاکم نکنند. در پایان تلگراف هم موجودیت «کمیته سعادت» را به نام نامی اعلیحضرت احمدشاه رسماً اعلام و هموطنان را به مشارکت در آن دعوت کرد.
توافق پنهانی رضاخان با انگلستان برای از میان برداشتن خزعل
فضای سیاسی کشور نوید اتفاقات خونباری را میداد، اما رضاخان پنهانی با انگلیسیها به توافق رسید و آنان پشت شیخ خزعل را خالی کردند. همچنین موقعیت نظامی خود را در سفری به لرستان مستحکم کرد و در کنار دادن آمادهباش سراسری به ارتش، به یک رشته تلاشهای سیاسی هم دست زد، ازجمله عضویت سردار اسعد بختیاری در کابینه که منجر به وساطت او و مذاکره با خوانین بانفوذ بختیاری مقیم تهران شد. آنها از توافق شیخ خزعل با سران ایل بختیاری اظهار بیاطلاعی کردند و تلاشهای شیخ خزعل را فریبکارانه دانستند. در پایان مذاکرات، با وساطت رضاخان، سردار ظفر بختیاری که از هواداران سردارسپه بود، به عنوان ایلخان برگزیده شد. با این شیوه رندانه، رضاخان توانست خطرناکترین متحدان شیخ خزعل را به موضع انفعال و بیطرفی بکشاند. همزمان با این تلاشها، رضاخان از مجلس خواست که در جلسهای غیرعلنی به تلگرافها و نامههای شیوخ عرب و شیخ خزعل رسیدگی کند. این جلسه در ۸ مهر ۱۳۰۳ تشکیل شد و رئیسمجلس به تلگراف کمیته قیام سعادت که توسط خزعل و متحدانش فرستاده شده بود پاسخ و به آنان هشدار اکید داد که در خدمت میهن باشند. او در این تلگراف خاطرنشان ساخت که دولت حاضر به ریاست سردارسپه مورد اعتماد کامل مجلس شورای ملی و لذا مورد اعتماد قاطبه مردم است و هرکسی که به هر عنوانی علیه این دولت و حکومت مرکزی اقدام کند، از نظر مجلس متمرد محسوب میشود. مطبوعات پایتخت از انتشار تلگراف شیخ و کمیته قیام سعادت خودداری کردند. سردارسپه هم شایع کرد که شیخ خزعل و کمیته سعادت، به تحریک مدرس و اقلیت مجلس و دربار دست به طغیان زدهاند.
لشکرکشی با هدف پرهیز از جنگ!
با آغاز سفر جنگی رضاخان به جنوب، با وجود نگرانیهایی که در محافل سیاسی از احتمال درگیریهای خونین وجود داشت، نزدیکان سردارسپه تردید نداشتند که جنگی رخ خواهد داد و شیخ خزعل تسلیم خواهد شد. سردار اسعد بختیاری در خاطرات خود مینویسد که: در این مقطع از طرف مکرونالد، نخستوزیر انگلیس، برای شیخ خزعل تلگرامی ارسال شد که در آن آمده بود دولت انگلیس با وجود مناسبات دوستانهای که با او دارد، در حال حاضر تمایلی به قیام علیه دولت مرکزی ندارد و قاطعانه از او میخواهد که از دولت ایران اطاعت محض کند و خاطرنشان ساخت که دولت انگلیس فقط در این صورت با او دوستی و همراهی خواهد کرد. وزیرمختار انگلیس هم در خاطرات خود مینویسد که: به او مأموریت داده شده بود که در زمینه تسلیم شیخ خزعل به رضاخان پافشاری و وساطت کند. این یعنی که دولت انگلیس قصد داشت کاملاً از رضاخان حمایت کند و دست از حمایت شیخ خزعل بردارد و نابودی کامل او در خوزستان را فراهم آورد. بدیهی است که هر اقدام دیگری در این زمینه، به نبرد رضاخان و شیخ خزعل منجر میشد که علاوه بر به مخاطره انداختن منافع انگلیس در منطقه، بر نفرت مردم از انگلیس دامن میزد و موجبات تقویت محبوبیت شوروی را فراهم میساخت. با توجه به این مقدمات، هرچند رضاخان بدون هماهنگی با مجلس و به صورت مخفیانه به شیراز سفر کرد، اما در آنجا با وساطت لورین، نماینده انگلیس، شیخ خزعل در نامهای خطاب به رضاخان به خاطر اقدامات خصمانهاش عذرخواهی کرد. رضاخان هم با وساطت نمایندگان انگلستان، عذرخواهی شیخ خزعل را قبول کرد و نیروهای تحت فرمان خود برای ورود به خوزستان را کاهش داد و نهایتاً با تسلیم بیقید و شرط شیخ خزعل، این غائله تمام شد. چنانچه بین رضاخان و شیخ خزعل توافقی صورت میگرفت و رضاخان ناچار میشد بر اساس این توافق به شیخ خزعل امتیازاتی را بدهد، بیتردید صدای اعتراض مخالفان رضاخان بلند میشد، چون امتیاز دادن به شیخ خزعل که وابستگی او به انگلیس بر کسی پوشیده نبود، معنایی جز امتیاز دادن به انگلستان و به رسمیت شناختن منافع آن کشور در یکی از زرخیزترین استانهای کشور نداشت.
سفر مخفیانه رضاخان به خوزستان
به این ترتیب سفر مخفیانه رضاخان در روز ۱۳ آبان ۱۳۰۳ انجام شد و ذکاءالملک فروغی، وزیر دارایی کابینه به عنوان کفیل هیئت وزرا، اداره امور اجرایی کشور را به عهده گرفت. با شروع این سفر، عدهای معتقد بودند که جنگی طولانی میان رضاخان و شیخ خزعل و متحدانش که مستقیماً توسط انگلیس تحریک میشدند روی خواهد داد و از رضاخان به عنوان کسی که در برابر انگلیسیها و وابستگان داخلی آن ایستاده است، تقدیر کردند. اما عدهای دیگر، این حرکت را نمایش فریبکارانه رضاخان برای نشان دادن قدرت خود میدانستند و مطمئن بودند که با پادرمیانی انگلیس، غائله خاتمه پیدا خواهد کرد. البته نمایندگان مستقل و اقلیت مجلس با وجود آگاه بودن بر نمایشی بودن این حرکت، از اینکه رضاخان بدون هماهنگی و مشورت با مجلس دست به این اقدام زده است، از دولت انتقاد کردند. نکته جالب اینجاست که در این اعتراضات عدهای از نمایندگان جناح اکثریت، ازجمله علیاکبرخان داور، شیروانی و... هم با اقلیت همراهی کردند.
مذاکرات و گفتگوهای مجلس در اعتراض به این حرکت رضاخان در مطبوعات انعکاس گستردهای پیدا کرد و رضاخان و هوادارانش را به این جمعبندی رساند که این مشاجرات در جهت تشویش اذهان عمومی و برای کارشکنی در امنیت کشور و خدشه وارد آوردن به سیاستهای دولت صورت میگیرد. رضاخان بعدها ماجرای این سفر و نامهها و تلگرافهای مربوط به آن را در کتابی با عنوان «سفرنامه خوزستان» به قلم دبیر اعظم بهرامی منتشر کرد و این اقدامات را تلاش برای وارونه جلوه دادن خدمات خود و تشویش اذهان ملت به منظور جلوگیری از پیشرفت کشور عنوان کرد. رضاخان در پاسخ به تلگراف فرماندار نظامی تهران که از تحرکات مخالفان در مجلس و محافل سیاسی اظهار نگرانی کرده بود، گفته بود برای کسی که خود را وقف مملکت کرده، این اقدامات پشیزی ارزش و اثر ندارد. او با این پاسخ مقتدرانه، براساس برنامهای از پیش طراحی شده، در شیراز عذرخواهی شیخ خزعل را پذیرفت و قبول درستی او را منوط به تسلیم بیقید و شرط او کرد. رضاخان پس از دستیابی به این هدف، پیروزمندانه به بوشهر و سپس به بندر دیلم رفت و با نیروهای خود از راه بختیاری وارد رامهرمز شد. لشکر لرستان هم بدون روبهرو شدن با هر مقاومتی از کوهها عبور کرد و در دزفول مستقر شد. شیخ خزعل در ناصریه به ملاقات رضاخان شتافت و تسلیم شد، اما امان گرفت و به تهران انتقال پیدا کرد.
سپردن حکومت نظامی اهواز به سرتیپ فضلالله زاهدی
رضاخان با تأسیس پادگانهای جدید در خوزستان، فرماندهی حکومت نظامی اهواز را به عهده سرتیپ فضلالله زاهدی گذاشت و به این ترتیب خوزستان به تصرف کامل دولت درآمد. رضاخان پس از این پیروزی درخشان به عتبات رفت و پس از دیدار با علمای نجف، در روز ۱۱ دی ۱۳۰۳ از طریق کرمانشاه و در میان استقبال گردم مردم و درحالیکه مسیر او با طاقنصرت آذینبندی شده بود، به تهران بازگشت. فراکسیون اکثریت مجلس تا قم به پیشواز رضاخان آمدند. در پی تسلیم بیقید و شرط شیخ خزعل، اعضای کمیته سعادت سرنوشت شومی پیدا کردند. والی پشتکوه با تمام ثروت منقول خود به عراق پناهنده شد. امیر مجاهد به اروپا رفت و رضاقلیخان، صاحب منصب نظامی خوزستان به سوریه گریخت. ثقهالملک، حاکم قبلی خوزستان، اماننامه گرفت و مرتضیقلیخان بختیاری عفو شد. شیخ خزعل محترمانه به تهران تبعید شد و مدتی بعد به طرز مشکوکی درگذشت. بسیاری بر این باورند که مرگ خزعل نیز در عداد قتلهای سیاسی دوره رضاخان است. آوردهاند که در شب ۴ خردادماه و در زمانِ رضاشاه که حالا دیگر شاه ایران شده و شهرت پهلوی اختیار کرده بود، گروهی به سرپرستی رکنالدین مختاری (رئیس سابق شهربانی)، عباس بختیاری معروف به عباس ششانگشتی، حسینقلی فرشچی تبریزی، عبدالله مقدادی با همدستی عباس یاوری، علیاصغر عقیلیپور و عباس جمشیدی، شیخ خزعل را در ۷۵ سالگی در اتاقش خفه کردند و درفشی به شقیقه او کوبیدند. چند روز پس از قتل، مختاری چکی به مبلغ ۱۰ هزار ریال صادر و مقدادی با اخذ آن چک، رسیدی داد و بهاینترتیب در میان قاتلان تقسیم کرد. عباس مختاری که گلوی شیخ را گرفته بود ۴۰۰۰ ریال، حسینقلی فرشچی که درفش را به شقیقه شیخ فروکرده بود ۳۰۰۰ ریال، عباس جمشیدی که در حیاط و راهرو مراقبت کرد ۲۰۰۰ ریال، عباس یاوری که در پشت در مراقب بود ۵۰۰ ریال و علیاصغر عقیلیپور که در پشت در مراقب بود ۵۰۰ ریال!
منبع: روزنامه جوان
***سوال اول: سفر مخفیانه ی رضا شاه به خوزستان در چه سالی اتفاق افتاد؟
ا- 1303 2- 1304 3-1300 4- 1302
***سوال دوم :کمیته ی سعادت چه بود؟