0

مناظرات امام سجاد (ع)

 
amuzesh2005
amuzesh2005
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1387 
تعداد پست ها : 6524
محل سکونت : آذربایجانشرقی

پاسخ به:مناظرات امام سجاد (ع)
شنبه 25 دی 1389  10:11 AM

حقّانيّت اهل بيت (عليهم السّلام)   

هنگامي كه در ماجراي كربلا، امام سجّاد ـ عليه السّلام ـ را با همراهانش به صورت اسير، وارد دمشق كردند، پيرمردي از اهالي شام نزديك امام سجّاد ـ عليه السّلام ـ و همراهانش آمد و گفت: «حمد و سپاس خداي را كه شما را كشت و شهرهاي شما را از مردان شما آسوده كرد، و اميرمؤمنان (يزيد) را بر شما مسلّط نمود».

امام سجّاد ـ عليه السّلام ـ با آن پيرمرد كه از مسلمانان ناآگاه بود، چنين مناظره كرد:

امام: اي پيرمرد آيا قرآن خوانده‌اي؟

پيرمرد: آري.

امام: آيا معني اين آيه‌ را به خوبي فهميده‌اي كه خداوند مي‌فرمايد: «قُل لا اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجراً اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُربي»
: «بگو من هيچ پاداشي از شما بر رسالتم در خواست نمي‌كنم، جز دوست داشتن خويشانم» (سورة شوري، آية 23).


پيرمرد: آري اين آيه‌ي را خوانده‌ام.

امام: خويشاوندان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در اين آيه، ما هستيم. اي پيرمرد! آيا اين آيه را خوانده‌اي كه در سورة اسراء (آيه‌ي 26) آمده است:
وَآتِ ذَالْقُربي حَقَّهُ: «و حق نزديكان را بپردازد»


پيرمرد: آري خوانده‌ام.

امام: خويشان و نزديكان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در اين آيه‌، ما هستيم.

اي پيرمرد! آيا اين آيه‌ (41، سورة انفال) را خوانده‌اي:
وَاعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيء فَاِنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُربي ...
«و بدانيد هرگونه غنيمتي به شما رسد، خمس آن براي خدا و براي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و براي خويشاوندان نزديك و ... است»


پيرمرد: آري خوانده‌ام.

امام: خويشان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در اين آيه، ما هستيم.

اي پير مرد! آيا اين آيه را خوانده‌اي:
اِنَّما يُريُد اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَيطَهِّركُمْ تَطْهيِراً :
«خداوند فقط مي‌خواهد، هرگونه پليدي را از شما خاندان دور كند، و كاملاً شما را پاك سازد» (احزاب ـ 33)


پيرمرد: آري خوانده‌ام.

امام: ما هستيم آن خانداني كه خداوند اين آيه (آية تطهير) را در خصوص ما نازل كرد.
در اين هنگام پيرمرد، ساكت شد و حقيقت را دريافت و آثار پشيماني از آن‌چه گفته بود در چهر‌ه‌اش آشكار شد،
و پس از لحظه‌اي به امام سجّاد ـ عليه السّلام ـ گفت: «تو را به خدا آيا شما همانيد كه گفتي؟»
امام: «سوگند به خدا، و به حقّ جدّم رسول‌ خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ ما همان خاندان هستيم».


پيرمرد، با شنيدن اين جمله، منقلب شد و گريه كرد و دست به آسمان بلند نموده و گفت: «خدايا ما از دشمنان جنّي و انسي آل محمّد بيزار هستيم»

آن‌گاه در محضر امام سجّاد ـ عليه السّلام ـ توبه كرد.
ماجراي توبة اين پيرمرد، به گوش يزيد رسيد، يزيد دستور اعدام او را داد، آن پير راه يافته را به شهادت رساندند.
[1]

----------پی نوشت-------------
[1] ـ لهوف سيّد بن طاووس، 177 و 178.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها