دعـــاى آن حـــضـــرت بـــه وقـــت پـــنـــاه بـــردن بـــه خـداى عزوجل
ادعوا ربكم تضرعا و خفية انه لا يحب المعتدين
پـروردگـارا! خـود را (آشـكـار) از روى تضرع ، و در پنهانى بخوانيد (و از تجاوز دست بر داريد كه ) او متجاوزان را دوست نمى دارد.
اللهم انى اخلصت بانقطاعى اليك و اقبلت بكلى عليك
بار خدايا من ببريدن از ديگرى و پيوستنم به تو خود را پاك و پاكيزه نمودم (از هر چه جز تو چشم پوشيده و بسيار به تو مى نگرم . و با تمام وجود به تو رو آوردم .
فانت يا مولاى دون كل مسئول موضع مسالتى و دون كل مطلوب اليه ولى حاجتى
رحمت نيكوكاران
عـبـدالمـلك ابـن مـروان پـس از 20 سـال حـكـومـت اسـتـبـدادى در سـال 86 از دنـيـا رفـت و پـس از او پسرش وليد به قدرت رسيد. او براى جلب رضايت مـردم و كـاهـش مـخـالفـت هـاى عـمـومـى تـغـييراتى در دستگاه حكومتى بوجود آورد و از جمله فـرمـانـدار مـديـنـه ، هـشـام ابـن اسـمـاعـيـل را كـه ظـلم بـسـيـارى خـصـوصـا نـسـبـت بـه اهل بيت (ع ) روا داشته بود عزل كرد.
زمانى كه عمر ابن عبدالعزيز حاكم مدينه شد دستور داد هشام را جلو خانه مروان حكم نگاه دارند تا هر كس از هشام ظلمى ديده بيايد و تلافى كند. مردم دسته دسته مى آمدند و به او دشنام و ناسزا مى گفتند. و لعن و نفرين مى كردند. هشام بيش از همه نسبت به امام سجاد(ع ) نـگـران بـود و فـكـر مـى كـرد انـتـقـام امـام سـجـاد(ع ) در مـقـابـل آن هـمـه سـتـم هـا و لعـن و سـب هـايـش نـسـبـت بـه عـلى (ع ) كـمـتـر از قـتـل نـخـواهـد بـود. امـام سـجـاد(ع ) به طرفداران خود سفارش فرمود كه اين فرد اكنون ضـعـيـف و افتاده شده و اخلاق ، اينست كه ضعيفان را مساعدت كنيم . امام (ع ) نزديك هشام آمد بـه او سلام داد و مصافحه كرد و فرمود: اگر كمك از ما ساخته است حاضرم انجام دهم و بـه اصـحـاب خـود فـرمـود خيلى به اطراف او نرويد كه خجالت بكشد. و بر طبق نقل امام (عليه السلام ) نامه به خليفه نوشتند كه او را آزاد كند و اين از نيكوكارى است و چند روز بعد آزاد شد