کودک
یک شنبه 10 آذر 1398 3:12 PM
۱ - کودک در لغت
۲ - مراحل کودک قبل از بلوغ
۲.۱ - جنین
۲.۲ - رضیع
۲.۳ - ممیّز
۲.۴ - مراهق
۳ - کودک در فقه
۳.۱ - مراحل سنین کودک در فقه
۳.۲ - احکام کودک ممیّز
۳.۲.۱ - دیدگاه فقها
۳.۲.۲ - تحقّق قوه تشخیص
۴ - کودک یا صغیر در حقوق مدنی
۵ - کودک در کنوانسیون حقوق کودک
۶ - پانویس
۷ - منبع
فرزند انسان از زمان تولّد تا بلوغ، کودک یا «صغیر» نامیده میشود که معادل آن در زبان عربی طفل است.
[۱]
[۲]
[۳]
در مصباح المنیر آمده است: «فرزند صغیر انسان را کودک (طفل) نامند. این لفظ بر فرزند مذّکر (پسر) و مؤنّث (دختر) و نیز جمع آنها (فرزندان) اطلاق میگردد و تا زمانی که به سن تمیز نرسیده است، او را طفل صغیر مینامند.»
[۴]
بهعلاوه در کتب لغت چند مرحله از سن کودک قبل از بلوغ بهطور خاص مورد توجّه قرار گرفته و عبارتند از:
کودک تا زمانی که در شکم مادر است و زاییده نشده، «جنین» نام دارد.
[۵]
[۶]
فیومی از لغتشناسان معروف میگوید: جنین وصف کودک است تا زمانی که در شکم مادر است و با اجِنّة جمع بسته میشود. هر چند در لغت عرب کودک بر جنین در رحم مادر اطلاق شده، ولی در محاورات رایج عرفی و نیز در اصطلاح فقیهان متداول نیست و استعمال نمیشود و بهجهت اینکه مستور و پوشیده است، این نام بر او گذاشته شده است.
[۷]
کودک بعد از تولّد، در زمان شیرخوارگی «رضیع» نام دارد.
[۸]
[۹]
[۱۰]
«رضع الصبّی» در زبان عربی به کودکی گفته میشود که شیر مادر را از پستان او میخورد.
[۱۱]
کودک ممیّز، این کلمه از مادهی تمییز گرفته شده و به معنی جدایی اشیاء از یکدیگر است. و در جایی بهکار میرود که چند چیز با یکدیگر مشتبه شده باشند و فرد یا افرادی آنها را مشخّص و از یکدیگر جدا سازند. در قرآن آمده است: «لِیَمِیزَ اللهُ الخَبیِثَ مِنَ الطَّیِّبِ؛
[۱۲]
تا اینکه خداوند افراد پلید را از پاکیزه جدا سازد».
بنابراین کودک ممیّز، کودکی است که میتواند سود و زیان خود را تشخیص دهد.
[۱۳]
[۱۴]
[۱۵]
[۱۶]
در مصباح المنیر نقل شده است: «تمیز قوهای است در مغز انسان که به او توانایی میدهد معانی و مفاهیم را از یکدیگر جدا ساخته و مشخص نماید».
[۱۷]
غیرممیّز هم بر کودکی اطلاق میشود که به این حدّ از فهم نرسیده و قدرت تشخیص سود و زیان خود را ندارد. مانند کودکان شیرخوار و بچههای سه - چهار ساله.
کودک مراهق، کودکی است که نزدیک به احتلام و در شرف بلوغ باشد
[۱۸]
چه دختر و چه پسر.
در لسان العرب آمده است، کودک ده ـ یازده ساله را مراهق گویند.
[۱۹]
غیرمراهق هم کودکی است که هنوز در ابتدای دورهی تمیز باشد و تا زمان بلوغ او، چند سال باقی مانده و علائم آن در وی ظاهر نشده باشد.
در اصطلاح فقهی هم به فرزند انسان از زمان تولّد تا ابتدای بلوغ، کودک اطلاق میشود. این تعبیر در بسیاری از مباحث بهچشم میخورد. مثلاً در باب تبعیت طفل از والدین در حکم اسلام، در کلمات بعضی از فقیهان آمده است: «حکم طفلی که به سن بلوغ نرسیده مطلقاً (پسر باشد و یا دختر) از جهت مسلمان یا کافر بودن، حکم والدین اوست و در احکامی مثل طهارت و نجاست، از آنها تبعیت مینماید. این مساله بین فقها اجماعی است و روایات متواتر بر آن دلالت دارد».
[۲۰]
در مساله نماز بر طفل میت هم آمده است: «بر جنازهی طفلی که به حدّ بلوغ نرسیده باید دعا شود».
[۲۱]
این معنی، از کلمات فقها در مباحث مربوط به بلوغ نیز بهخوبی استفاده میشود. زیرا تکلیف و رفع حجر از کودک را، مشروط به بلوغ دانستهاند.
[۲۲]
[۲۳]
[۲۴]
[۲۵]
[۲۶]
بلوغ را نیز اینگونه تعریف کردهاند: «بلوغ همان انتهای مرحلهی صغر و کودکی، و دخول در مرحلهی تکلیف است».
[۲۷]
بنابراین از نظر فقها کودک کسی است که به حدّ بلوغ نرسیده باشد.
تمام مراحل سنین کودک که در مفهوم لغوی به آنها اشاره شد در مباحث فقهی دارای اثر میباشند و احکامی بر آنها مترتّب میگردد. به همینجهت در عبارات فقیهان از آنها بحث شده است، مثلاً برای جنین، حقوقی ذکر میشود: مثل حق اثبات نسب، حق جنین در ارث، حق جنین در وصیت، دیه جنین، حرمت اسقاط جنین و غیر اینها.
یا در مرحلهی شیرخوارگی که آن را مرحلهی طفولیت مینامند، از مسائلی مانند حق رضاع (شیرخوارگی)، حق حضانت و نشر محرمیت با شیرخوارگی بحث شده است.
همچنین در بعضی از ابواب فقه از کودک مراهق سخن بهمیان آمده است مانند: جواز امامت ایشان در نمازهای واجب غیر از نماز جمعه، یا اعتماد به گفتارش در مورد طهارت چیزی که در اختیار دارد و حرمت نگاه به عورتین کودک مراهق و....
در «موسوعة احکام الاطفال و ادلتّها»، پیرامون تمام مراحل ذکر شده به تفصیل سخن گفته شده. در اینجا فقط یک مرحله از مراحل سنین کودک که مرحله تمیز نامیده میشود ذکر میکنیم، به دلیل اینکه بیشتر از دیگر مراحل، مورد نیاز است و در بسیاری از مسائل مربوط به کودک از آن یاد میشود.
به اتفاق فقها، کودک غیرممیّز مشمول هیچ حکمی از احکام تکلیفی هرچند احکام مستحبّی، قرار نمیگیرد.
[۲۸]
[۲۹]
[۳۰]
[۳۱]
[۳۲]
زیرا توانایی قصد و تشخیص امور را ندارد و نمیتواند مفاهیم را درک نماید، ولی کودک ممیّز مشمول برخی از احکام اعمّ از احکام تکلیفی، استحبابی و حقوقی میشود. به همینجهت موضوع شناخت کودک ممیّز در فقه از اهمیت خاصّی برخوردار است و از کلمات فقها در ابواب مختلف استفاده میشود که مقصود آنها از کودک ممیّز، کودکی است که معنی کلمات را بهطور اجمال میفهمد و قادر است بعضی از امور را از بعضی دیگر تشخیص دهد، به این معنا که سود و زیان خود را میفهمد و معنای عقد و معامله را درک میکند و توانایی دارد بعضی از تصرّفات را در اموال خود و دیگران انجام دهد. دارای قصد و اراده است و کلام دیگران را متوجّه میشود و توانایی جواب به آنها را دارد و نیز غیر اینها از اموری که شخص بالغ عاقل انجام میدهد.
[۳۳]
[۳۴]
[۳۵]
البتّه در اینکه آغاز این مرحله از چه زمانی است، میان فقها اختلافنظر وجود دارد. برخی از فقیهان در بعضی از مسائل فقهی ابتدای این مرحله را سن ده سالگی دانستهاند.
[۳۶]
[۳۷]
[۳۸]
برخی دیگر سن هفت یا هشت سالگی را ملاک قرار دادهاند.
[۳۹]
[۴۰]
[۴۱]
[۴۲]
[۴۳]
علّت اختلافنظر در این مساله، روایاتی است که در تعیین سن کودک ممیّز، بهجهت بیان بعضی ازاحکام مستحبّی از ائمّه معصومین (علیهمالسّلام) صادر شده است. تعداد اینگونه روایات زیاد است و در ابواب مختلف پراکنده است. در این مجال به برخی از آنها اشاره میکنیم:
بعضی از روایات ابتدای مرحلهی تمیز در کودک را شش سالگی میداند، مانند اینکه در حدیث صحیح، محمد بن مسلم میگوید: از امام صادق یا امام باقر (علیهماالسلام) سؤال نمودم، چه زمانی باید کودک نماز بخواند؟ فرمودند: «اِذَا عَقَلَ الصَّلاةَ»، یعنی آنگاه که نماز را بفهمد. گفتم چه زمانی میفهمد؟ فرمودند: آنگاه که شش ساله شد.
[۴۴]
[۴۵]
برخی دیگر از روایات ابتدای این مرحله را بین سنین شش و هفت سالگی قرار داده است. مانند اینکه در حدیث صحیح دیگری از امام صادق (علیهالسلام) سؤال شده است: چه زمان باید کودک را در انجام نماز مؤاخذه نمود؟ فرمودند: بین شش و هفت سالگی.
[۴۶]
[۴۷]
گروه سوّم روایات، این مرحله را بین هفت تا نه سالگی معرفی نموده است.
[۴۸]
[۴۹]
و گروه چهارم، آن را ده سالگی میداند. مثل اینکه از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده که فرمود: آنگاه که کودک ده ساله شود جایز است در یک سوم از اموال خودش وصیت نماید.
[۵۰]
[۵۱]
و در نهایت گروه پنجم از روایات، ملاک ممیّز بودن کودک را قدرت فهم مطالب و تشخیص امور قرار دادهاند. از امام کاظم (علیهالسلام) سؤال شده آیا کودکی که به حدّ بلوغ نرسیده است، اگر دارای زن باشد، میتواند زن خود را طلاق دهد و یا اموال خود را صدقه دهد؟ حضرت فرمودند: «اِذٰا طَلَّقَ لِلسُّنَه وَ وَضَعَ الصَّدَقَةَ فِی مَوضِعهَا و حَقِّهَا، فَلاَ بَاسَ، وَ هُوَجَائزٌ». اگر بر طبق سنّّت و مقرّرات فقه اسلام طلاق دهد و صدقه را در موردی که نیاز و سزاوار است مصرف نماید، بلا مانع و جایز است.
[۵۲]
از مجموع روایات وارده در این مورد، استفاده میشود تحقّق قوهی ادراک در کودک اختصاص به سن معین ندارد، بلکه بستگی به اشخاص و استعداد و ادراک آنها دارد، یعنی اشخاصی که از ادراک و استعداد بالاتری برخوردارند زودتر ممیّز میشوند و همچنین موارد آن مختلف است. بنابراین مانند طلاق، عتق، وصیت، و صدقه که در مورد آنها به درجهی بالایی از فهم نیاز است، با رسیدن به سن ده سالگی و بالاتر، مرحلهی تمیز آغاز میگردد. ولی در مثل نماز که اینگونه نیست، زیرا برای بعضی از افراد، صرف انجام آن کفایت میکند، از اینرو رسیدن به سن هفت سالگی و حتّی کمتر از آن کافی است.
یکی از فقها در اینباره میگوید: «اختلاف اخبار در بیان سن کودک که آن را برای انجام نماز مؤاخذه مینمایند، مبتنی بر ادراک بالا و قوّت معرفت و یا ضعف اوست».
[۵۳]
به توضیحی روشنتر، قوهی تشخیص کودک نسبت به اموری که در زندگانی اجتماعی با آن برخورد میکند، مختلف است. چنانکه کودک سود و زیان و آثار و احکام بعضی از آنها را در سن پایینتر درک میکند، مانند قبح بسیاری از اعمال کیفری از قبیل سرقت، قتل، جرح و ضرب، و امثال آنها و بعضی امور دیگر را در سن بالاتر میفهمد، مانند عقود و ایقاعات. صغیر در سن پایینتر میتواند مقتضا و آثار بیع و هبه را که واگذاری مال با عوض و یا بدون عوض باشد، بفهمد، ولی در آن سن نمیتواند مقتضای نکاح و طلاق و آثار آن را متوجّه گردد. همچنین قوّهی تشخیص صغار در سن معین متفاوت است. ممکن است بعضی در سن معین، چیزی را تشخیص دهند و سود و زیان و آثار و احکام آن را بفهمند، ولی بعضی دیگر در همان سن آن را درک نکنند. بنابراین ممکن است کودک نسبت به امری ممیّز باشد و نسبت به امر دیگری غیرممیّز. یا کودک صغیری چیزی را تمیز دهد و دیگری در همان سن از تمیز آن محروم باشد.
بهنظر میرسد دلیل اختلاف در روایات وارده و دیدگاه فقیهان همین مساله باشد، در نتیجه از نظر فقهی نمیتوان سن معینی را برای تمیز کودک در نظر گرفت.
در اصطلاح حقوقی، کودک یا «صغیر» به کسی اطلاق میشود که به سن بلوغ نرسیده و کبیر نشده است،
[۵۴]
با این توضیح که در قوانین مدنی کلمهی کودک مترادف با صغیر و طفل بهکار رفته است و صغیر کسی است که بالغ و رشید نشده باشد.
[۵۵]
[۵۶]
[۵۷]
یکی از صاحبنظران در حقوق مدنی در اینباره میگوید: «صغیر بهکسی گفته میشود که از نظر سن به نموّ جسمانی و روحی لازم برای زندگی اجتماعی نرسیده باشد».
[۵۸]
لیکن این تعریف خالی از ابهام نیست، زیرا معلوم نیست که نموّ جسمانی و روحی لازم برای زندگانی اجتماعی در چه زمانی حاصل میشود.
البتّه قبل از اصلاح قانون مدنی در سال ۱۳۶۱، صغیر بهکسی گفته میشد که به سن هیجده سال تمام نرسیده بود، ولی با حذف ماده۱۲۰۹ و اصلاح ماده ۱۲۱۰ و در نتیجه لغو ۱۸ سال بهعنوان سن کبر، امروزه مفهوم صغیر در فقه و حقوق مدنی یکسان است.
مادهی یک کنوانسیون حقوق کودک مقرّر میدارد: «منظور از کودک، افراد انسانی زیر سن هیجده سال است، مگر اینکه طبق قانون قابل اجرا در مورد کودک، سن بلوغ کمتر تشخیص داده شود».
بنابراین از نظر کنوانسیون دورهی کودکی در هیجده سالگی پایان مییابد، مگر آنکه در کشوری خاص، کودک زودتر به سن بلوغ برسد. تعیین سن خاص برای بهدست آوردن برخی حقوق یا از دست دادن برخی از حمایتها، در بعضی از مواد کنوانسیون اشاره شده است.
۱. | ↑ انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، ج۶، ص۵۹۸۹. |
۲. | ↑ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۱، ص۴۰۱. |
۳. | ↑ جمعی از نویسندگان، معجم الوسیط، ج۱، ص۵۱۵. |
۴. | ↑ فیومی، احمد بن محمد، مصباح المنیر، ص۳۷۴. |
۵. | ↑ جمعی از نویسندگان، معجم الوسیط، ص۱۴۱. |
۶. | ↑ عمید، حسن، فرهنگ فارسی عمید، ج۱، ص۷۰۸. |
۷. | ↑ فیومی، احمد بن محمد، مصباح المنیر، ص۱۱۱. |
۸. | ↑ جمعی از نویسندگان، معجم الوسیط، ص۳۵۰. |
۹. | ↑ فیومی، احمد بن محمد، مصباح المنیر، ص۲۲۹. |
۱۰. | ↑ عمید، حسن، فرهنگ فارسی عمید، ج۲، ص۱۰۴۶. |
۱۱. | ↑ فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۱، ص۲۷۰. |
۱۲. | ↑ انفال/سوره۸، آیه۳۷. |
۱۳. | ↑ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۵، ص۴۱۲. |
۱۴. | ↑ فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۷، ص۳۹۴. |
۱۵. | ↑ جمعی از نویسندگان، معجم الوسیط، ج۲، ص۸۹۳. |
۱۶. | ↑ ابن فارس، احمد بن فارس، مقاییس اللغة، ج۵، ص۲۸۹. |
۱۷. | ↑ فیومی، احمد بن محمد، مصباح المنیر، ص۵۸۷. |
۱۸. | ↑ جمعی از نویسندگان، معجم الوسیط، ج۱، ص۳۷۸. |
۱۹. | ↑ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۰، ص۱۳۰. |
۲۰. | ↑ طباطبایی، سیدعلی، ریاض المسائل، ج۸، ص۱۰۹. |
۲۱. | ↑ طباطبایی، سیدعلی، الشرح الصغیر، ج۱، ص۱۵۶. |
۲۲. | ↑ شهید ثانی، زینالدین بن علی، مسالک الافهام، ج۴، ص۱۴۰. |
۲۳. | ↑ طباطبایی، سیدعلی، ریاض المسائل، ج۹، ص۲۳۷. |
۲۴. | ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۶، ص۴ ۵. |
۲۵. | ↑ خوانساری، سیداحمد، جامع المدارک، ج۳، ص۳۶۲. |
۲۶. | ↑ محقق ثانی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۵، ص۱۸۲. |
۲۷. | ↑ قلعهچی، محمّد رواس، موسوعة الفقهیه المیسّرة، ج۱، ص۳۶۰. |
۲۸. | ↑ علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقها، ج۷، ص۱۱۰. |
۲۹. | ↑ هندی اصفهانی، محمد بن حسن، کشف اللثام، ج۵، ص۱۴۹. |
۳۰. | ↑ نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج۴۱، ص۴۸۷. |
۳۱. | ↑ علامه حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، ج۱،ص ۳۹۰. |
۳۲. | ↑ علامه حلی، حسن بن یوسف، المعتبر، ج۲، ص۷۴۸. |
۳۳. | ↑ محقق حلی، جعفر بن حسن، المعتبر، ج۲، ص۷۴۷. |
۳۴. | ↑ علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقها، ج۷، ص۱۱۰. |
۳۵. | ↑ علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقها، ج۴، ص۲۷۶. |
۳۶. | ↑ علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقها، ج۴، ص۳۳۵. |
۳۷. | ↑ طرابلسی، قاضی ابن براج، المهذّب، ج۲، ص۲۸۸. |
۳۸. | ↑ ابن حمزه، محمد بن علی، الوسیلة، ج۳، ص۲۳۱. |
۳۹. | ↑ بحرانی، شیخ یوسف، الحدائق الناضرة، ج۱۳، ص۴۱۶. |
۴۰. | ↑ علامه حلی، حسن بن یوسف، مختلف الشیعة، ج۷، ص۳۰۶. |
۴۱. | ↑ خوانساری، سید احمد، جامع المدارک، ج۲، ص۲۲۹. |
۴۲. | ↑ حسینی عمیدی، عمیدالدین، کنز الفوائد، ج۲، ص۵۳۰. |
۴۳. | ↑ ابن ادریس حلی، محمد بن منصور، السرائر، ج۲، ص۶۵۳. |
۴۴. | ↑ حر عاملی، شیخ ابوجعفر، وسائل الشیعة، ج۴، ص۱۸-۱۹، باب ۳ من ابواب اعداد الفرائض، ح۲. |
۴۵. | ↑ شیخ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۲، ص۳۸۱، ح۶. |
۴۶. | ↑ حر عاملی، شیخ ابوجعفر، وسائل الشیعة، ج۴، ص۱۸، باب ۳ من ابواب اعداد الفرائض، ح۱. |
۴۷. | ↑ شیخ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۲، ص۳۸۱، ح۷. |
۴۸. | ↑ شیخ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۲، ص۳۸۰، ح۱. |
۴۹. | ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول الکافی، ج۳، ص۴۰۹، ح۱. |
۵۰. | ↑ شیخ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۹، ص۱۸۲، ح۷. |
۵۱. | ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول الکافی، ج۷، ص۲۹، ح ۴. |
۵۲. | ↑ حر عاملی، شیخ ابوجعفر، وسائل الشیعة، ج۲۲، ص۷۹، باب ۳۲من ابواب الطلاق، ح۷. |
۵۳. | ↑ کاشف الغطاء، جعفر بن خضر، کشف الغطاء، ج۲، ص۲۰. |
۵۴. | ↑ صفایی، سیدحسین و سیدمرتضی قاسمزاده حقوق مدنی اشخاص و محجورین، ص۱۷۴. |
۵۵. | ↑ امامـی، سیـدحسن، حقوق مدنـی، ج۵، ص۱۸۷. |
۵۶. | ↑ جعفری لنگرودی، محمدجعفر، مبسوط در ترمینولـوژی حقوق، ج۳، ص۲۳۵۲. |
۵۷. | ↑ قانون مجـازات اسلامی، ص۳۶ تبصره ۱ از ماده ۴۹ ـ قانون مدنی با آخرین اصلاحات و الحاقات، و موادّ ۱۱۶۸، ۱۱۷۸، ۱۲۱۷. |
۵۸. | ↑ امامی، سیدحسن، حقوق مدنی، ج۵، ص۲۴۳. |
منبع
انصاری، قدرتالله، احکام و حقوق کودکان در اسلام، ج۱، ص۵۸-۶۵، برگرفته از بخش «گفتار دوّم:کودک (صغیر)، حجر»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۵/۲۸.