امام صادق(ع) و نهضت عظیم علوى
پنج شنبه 23 آبان 1398 9:42 PM
نویسندگان: ناصرالدین انصارى قمى
منبع: فرهنگ کوثر 1376 شماره 12
پیشواى ششم شیعیان، حضرت ابوعبدالله جعفر بنمحمد صادق علیه السلام، در سپیده دم روز دوشنبه،17 ربیعالاول سال83 ق در مدینة الرسول از دامان پاک - ام فروه - بانوى بزرگ از خاندانى شرافتمند، دختر قاسم بنمحمد بنابىبکر از فقهاى هفتگانه مدینه، پا به عرصه وجود نهاد.
معروفترین لقب آن بزرگوار «صادق» است که به علت متمایز شدن از جعفر کذاب - برادر امام حسن عسکرى علیه السلام - انتخاب شده است. صدوق المحدثین ابنبابویه قمى در این باره به سند خویش از پیامبر اکرم روایت کرده است که: «هنگامى که فرزندم جعفر بنمحمد بن على بنالحسین به دنیا آمد، او را «صادق» بنامید. زیرا در نسل او همنامش به وجود خواهد آمد که بدون حق ادعاى امامتخواهد کرد و او نزد خدا، جعفر کذاب است.»
امام سجاد علیه السلام پس از نقل این گفتار پیامبر گریست و فرمود:
گویا مىبینم جعفر کذاب را که خلیفه بناحق زمان خویش را بر جستجوى امام پنهان و بر حق (امام مهدى علیه السلام) برانگیخته است.
مدت زندگى و امامتحضرت
امام صادق(ع) در سن 31 سالگى، پس از شهادت امام باقر(7 ذیحجة الحرام 114 ق) از سوى خداوند به امامت امت و جانشینى پیامبر برگزیده شد و به مدت 34 سال رهبریش به طول انجامید و سرانجام در سن 65 سالگى به وسیله زهر منصور دوانیقى در 25 شوال 148 ق به شهادت رسید.
طبرسى در مشکوة الانوار مىنویسد:
یکى از اصحاب آن حضرت در مرض وفاتش بر آن جناب وارد شد، دید آن حضرت بیش از اندازه لاغر و ضعیف شده است. پس به گریه درآمد، حضرت فرمود: براى چه گریه مىکنى؟ گفت: گریه نکنم، با آنکه شما را به این حال مىبینم؟
حضرت فرمود: چنین مکن، همانا مؤمن چنان است که هر چه عارض او شود خیر اوست و اگر اعضایش بریده شود یا مغرب و مشرق را مالک شود، برایش خیر است.
ابوهریره عجلى - از شعراى اهلبیت - به هنگام تشییع پیکر پاک امام صادق چنین سرود:
اتدرون ما ذا تحملون الى الثرى بثیرا ثوى من راس علیاء شاهق غداه حتى الحاثون فوق ضریحه ترابا و اولى کان فوق المفارق
نقش امام در زدودن انحراف از چهره دین
پس از آنکه مسیر خلافت اسلامى از راه مستقیم خود منحرف گردید و خاندان پاک پیامبر منزوى و خانهنشین شدند، بیان احکام دین نااهلان و کژاندیشان بیافتاد و چهره نورانى اسلام را زنگار جهل و گمراهى و سیاهى انحرافات و بدعتها پوشانید و مردم به جز اندکى بدعت را به جاى سنت صحیح انگاشتند. با شهادت امام مجتبى و حضرت سیدالشهدا و زینالعابدین علیهم السلام مىرفت تا چراغ هدایتیکسره خاموش گردد اما اختلافات سیاسى و کشمکشهاى بنىامیه و بنىالعباس نسیم رحمتى بود که یکباره وزیدن گرفت و باقرالعلوم و پس از او امام صادق - علیهما السلام - با استفاده از موقعیتبه دست آمده به ترسیم چهره روشن آیین پرداختند و با بیان اخبار و احادیث فراوان انحرافات را پیراستند و مردم را از گمراهى نجات بخشودند. به گونهاى که مسلمانان و به ویژه شیعه امامیه در فکر و عقیده بر این دو امام و خصوصا امام صادق اعتماد کرده، بخش عمدهاى از دانش اهلبیتبه وسیله آنان گسترش یافت. امام صادق با گسترش حوزه علمى خویش دین را زنده کرد و جانى تازه در کالبد بىرمق دین دمید.
شیخ مفید - علیه الرحمة - مىنویسد:
«آنقدر مردمان از دانش حضرت نقل کردهاند که به تمام شهرها منتشر گشته و کران تا کران جهان را فرا گرفته است و از احدى از علماى اهلبیت این مقدار احادیث نقل نشده، به اندازهاى که از آن جناب نقل شده است. اصحاب حدیث، راویان آن جناب را با اختلاف آراء و مذاهبشان گردآورده و عددشان به چهار هزار تن رسیده و آنقدر نشانههاى آشکار بر امامت آن حضرت ظاهر شده که دلها را روشن کرده و زبان مخالفین را از ایراد شبه لال گردانده است.
سید مؤمن شیلنجى شافعى مىگوید: «مناقب آن حضرت بسیار است، تا آنجا که شمارشگر حساب ناتوان است. از آن جناب عدهاى از بزرگان اهل سنت چون یحیى بنسعید، ابن جریح، مالک بنانس، سفیان ثورى، سفیان بنعینیه، ابو ایوب سجستانى نقل حدیث کردهاند.
محمد بنحسن شیبانى و ابویزید طیفور سقا و ابراهیم بن ادهم و مالک بندینار نیز از خدمتگزاران حضرت بودهاند.
جاحظ و ابنحجر میثمى مکى به دانشاندوزى ابوحنیفه نزد امام صادق(ع) تصریح کردهاند.
و خود ابوحنیفه مىگوید: من هرگز فقیهتر از جعفر بنمحمد ندیدهام و او حتما داناترین امت اسلامى استحسن بنزیاد مىگوید: از ابوحنیفه سؤال کردند: که را دیدى که از تمام مردم فقاهتش بیشتر باشد؟ گفت: جفعر بنمحمد. روزى منصور دوانیقى به من گفت: مردم توجه زیادى به جعفر بنمحمد پیدا کردهاند و سیل جمعیتبه سوى او سرازیر شده است. پرسشهایى دشوار آماده کن و پاسخهایش را از جعفر بخواه تا از چشم مسلمانان بیافتد.
من چهل مساله دشوار مهیا ساختم ... هنگامى که وارد مجلس منصور شدم، دیدم امام صادق در جانب راست وى نشسته است. سلام کرده و نشستم، آنگاه منصور به من گفت: پرسشهاى خویش را بر ابوعبدالله عرضه کن. من سؤالات خود را مىپرسیدم و حضرت در جواب مىفرمود: در مورد این مساله نظر شما چنین است و اهل مدینه چنان مىگویند و فتواى خودش گاهى موافق ما بود و گاهى مخالف و یکیک را جواب داد.
سپس در اشاره به مقام علمى امام صادق گفت:
آگاهترین مردم کسى است که به فتاوى و نظریات گوناگون دانشمندان احاطه داشته باشد.
مالک بنانس امام دیگر اهل سنت مىگوید: «من بسیار نزد جعفر بنمحمد مىرفتم. آن حضرت اهل شوخى بود و تبسم ملایمى همواره بر لبانش نقش مىبست وقتى که در حضورش نامى از پیامبر خدا برده مىشد، رنگش به سبزى و سپس به زردى مىگرایید آن حضرت را بیرون از سه حالت ندیدم. یا نماز مىخواند و یا روزه بود و یا به خواندن قرآن مىپرداخت. هرگز بدون وضو از پیامبر اکرم(ص) سخنى نقل نمىفرمود، سخنى که سودى نداشتبر زبان نمىآورد. وى از آن دسته مردم بود که ترس از خداوند سراسر وجودشان را فرا گرفته بود. حضرت کثیرالحدیث، خوش مجلس و پرفایده بود. هیچ گاه به خدمتش مشرف نشدم، جز آنکه بالش خود را برایم مىگذاشت.
علماى بزرگ شیعه نیز همه از خوشهچینان خرمن فیض آن بزرگوارند.
امام صادق خود مىفرماید: ابان بنتغلب سى هزار حدیث از من روایت کرده است، پس آنها را از من روایت کنید. محمد بنمسلم هم شانزده هزار حدیث از امام صادق نقل کرده است. حسن بنعلى وشا مىگوید: من در مسجد کوفه نهصد شیخ را دیدم که همه مىگفتند: جعفر بنمحمد برایم چنین گفت.
اقدامات علمى و فرهنگى امام صادق
امام صادق(ع) در جهت گسترش اسلام اصیل و روشن ساختن حقایق مذهب چند کار ویژه انجام داد:
1 - برخورد شدید باغلات:
که در تکفیر و تکذیب عقاید ایشان و پرهیز دادن شیعیان از دوستى و همصحبتى و مجالستبا آنان رخ مىنماید.
2 - تربیت روایان حدیث که هر یک با فرا گرفتن هزاران حدیث در علومى همچون: تفسیر، فقه، تاریخ، مواعظ، اخلاق، کلام، طب و کیمیا سدى در برابر انحرافات و بدعتها بودند. کسانى مانند: زرارة بناعین، محمد بنمسلم، برید بنمعابوه عجلى، ابوبصیر لیثبن بخترى مرادى، ابان بنتغلب، اسحق بن عمار، هشام بنحکم، مؤمن الطاق محمد بننعمان، هشام بنسالم، حمزه طیار، حریز بنعبدالله سجستانى، عبدالله بنابىیعفور، حمران بناعین، بکیر بناعین، فضیل بنیسار نهدى و جابر بنیزید جعفى و جابر بن حیان کوفى.
3 - تربیت مبلغان و مناظرهکنندگان که اباطیل و انحرافات کلافى را پاسخ مىدادند و شبهات را از چهره دین مىزدودند کسانى چون: هشام بنحکم، هشام بنسالم، قیس الماصر، مؤمن الطاق محمد بننعمان و حمران بناعین.
مناظرهاى که در پى مىآید، نشانگر مهارت شاگردان آن حضرت در دانشهاى گوناگون و موفقیت چشمگیر آن حضرت در حفظ کیان تشیع از هجوم مذاهب مختلف کلامى است.
هشام بنسالم گوید: در محضر امام صادق بودیم که مردى از شامیان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسید: چه مىخواهى؟
گفت: به من خبر دادهاند که شما داناترین مردم به پرسشهاى آنان هستید، آمدهام با شما مباحثه کنم.
امام فرمود: در باره چه چیز؟
گفت: در قرآن، در حروف مقطعه و در سکون و رفع و نصب و جر آن.
امام فرمود: اى حمران! به این مرد پاسخ گوى.
مرد شامى گفت: من مىخواهم با شما سخن گویم، نه یا حمران!
امام فرمود: اگر بر او پیروز شدى، بر من پیروز شدهاى.
مرد شامى آنقدر از حمران پرسید تا خودش خسته شد و حمران پى در پى به او پاسخ مىداد. امام(ع) فرمود: مرد شامى او را چگونه یافتى؟ گفت: مرد توانایى است و هر چه سؤال کردم، پاسخ داد.
امام فرمود: حمران تو هم سؤالى از او کن. حمران پرسش کرد و مرد شامى در جواب فرو ماند.
آنگاه خطاب به حضرت گفت: مىخواهم با شما در علم نحو و ادبیات مناظره کنم. حضرت رو به ابان بن تغلب کرد و فرمود: با او بحث کن. ابان به سخنان او پاسخ داد و او را ناتوان ساخت.
مرد شامى گفت: مىخواهم با شما در علم فقه سخن گویم. امام(ع) به زرارة بناعین فرمود: با او مناظره کن. زراره در مسائل فقهى او را عاجز کرد.
این بار گفت: پیرامون علم کلام مىخواهم بحث کنم. حضرت به مؤمن الطاق فرمود: با او مناظره کن. مؤمن الطاق محمد بننعمان احوال با او بحث کرد و مغلوبش ساخت. مرد شامى پیرامون استطاعت درخواست مناظره کرد.
امام صادق به حمزة بنمحمد طیار فرمود: با او بحث کن. مرد شامى از مناظره با طیار نیز درمانده شد. و به همین ترتیب در باره توحید و مسائل مربوط به آن مغلوب هشام شد. در باره امامت هشام بنحکم پیروز شد.
امام صادق با مشاهده این وضعیت چنان خندید که دندانهاى مبارکش آشکار شد.
مرد شامى به امام عرض کرد: گویا خواستى به من بفهمانى که در میان شیعیانت چنین مردمى هستند؟ حضرت فرمود: بلى.
سپس مرد شامى به امامتحضرت اعتراف کرد و در جرگه شیعیان آن حضرت درآمد.
4 - از دیگر اقدامات امام صادق(ع)، ایستادگى در برابر مذهب قیاس و اهل راى که آن روزها دامنگیر فقهاى اهل سنت، به علت فقر روایى و عدم وجود جوامع حدیثى شده بود، است:
زیرا منشا پیدایش مذهب قیاس، مرام ابوحنیفه در عراق بود و شیعیان نیز در آنجا فراوان بودند و با سنیان آمیختگى بسیار داشتند و لذا برخورد شیعیان و اصحاب راى دور از انتظار نمىبود و از همین رهگذر بود که امام(ع) با تمام قوا در صدد محو مبانى قیاس و استحسان برآمد. و گرنه معلوم نبود که این مذهب غیر مستند به کتاب و حدیث چه ضررهایى را متوجه اسلام مىساخت؟
جان کلام آنکه: امام صادق(ع) با پى افکندن انقلاب سترگ علمى، اسلام را از دستبرد منحرفان بازداشت و سیماى زیباى اسلام را در چهره تابناک مکتب تشیع جلوهگر ساخت و این مذهب از چنان ذخایر علمى برخوردار شد که تنها پاسخگوى مشکلات فکرى جوامع بشرى - تا چه رسد به جوامع اسلامى - تا اعصار و قرون متمادى مىباشد.
احکام فقهى مذاهب اسلامى همه به وى برمىگردد.
جوامع حدیثى شیعه، آکنده از احادیث امام صادق است و هیچ تفسیرى از تفاسیر امامیه از گفتار تفسیرى آن حضرت خالى نیست.
احادیث اخلاقى حضرت در کتاب «الاخلاق عند الامام الصادق» و آراء فلسفى او در کتاب «فلسفة الامام الصادق» و نظرات فلکیى و هیوى ایشان در «الهیئة و الاسلام» و گفتارش در علم کیمیا در کتاب «الامام الصادق ملهم الکیمیا» و فرمایشاتش در علم طب در «طب الامام الصادق» و ادعیه در کتاب «الصحیفة الصادقیة» و ادعیة الامام الصادق و شمار علم آموختگان و اصحاب و راویان آن حضرت در کتابهاى «الفائق فى اصحاب الصادق» و «اصحاب امام صادق» و معرفى کتابهایى که در باره آن بزرگوار نگاشته شده در «کتابشناسى امام صادق(ع)» گرد آمده است.
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست