0

مجموعه ۷ شعر محرم برای کودکان با زبانی ساده و دلنشین

 
saraalighanbari1360
saraalighanbari1360
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1389 
تعداد پست ها : 9838
محل سکونت : fars

مجموعه ۷ شعر محرم برای کودکان با زبانی ساده و دلنشین
سه شنبه 16 مهر 1398  9:14 AM

مجموعه ۷ شعر محرم برای کودکان با زبانی ساده و دلنشین

  • در این مطلب گلچینی از شعر محرم برای کودکان دختر و پسر را گردآوری کرده ایم که امیدواریم بچه های عزیز از خواندن این اشعار مذهبی پرمحتوی نهایت لذت را ببرند.

کودکان عاشق خواندن شعر هستند و اگر شما تمایل دارید مفاهیم دینی را به کودکان در رده سنی های مختلف آموزش دهید بهتر است از اشعار کودکانه مذهبی برای یادگیری بهتر آن ها استفاده کنید. شعر محرم برای کودکان در انواع مضامین پرمحتوی و دلنشین سروده شده است و اغلب این اشعار در مهدکودک یا پیش دبستانی به کودکان آموزش داده می شوند.

 

شعر محرم برای کودکان

  •  
  • شعر محرم برای کودکان با متن های زیبا و دلنشین

با توجه به اینکه در ماه محرم هستیم و حال و هوای عاشورایی در همه جا حکمفرماست شما می توانید با خواندن شعر محرم برای کودکان آن ها را با حماسه های کربلا و امام حسین و یارانش آشنا سازید.

شعر زیبا و کودکانه در مورد محرم

شعر کودکانه درباره محرم

دویدم و دویدم به کربلا رسیدم

حالا بشید مهیا می خوایم بریم کربلا

شهر امام حسینه امام سوم ما

کربلا شهر ماتم شهر مصیبت و غم

دوستان من گوش کنید تا ماجراشو بگم

حدود سال شصتم از شهر کوفه مردم

نامه زیاد نوشتن گفتن امام سوم

ما مرد کارزاریم اما امام نداریم

اگر بیای به کوفه اطاعت از تو داریم

وقتی امام قبول کرد رو سوی کوفه آورد

تنها گذاشتن اونو دروغگوهای نامرد

شعر محرم برای کودکان

دسته‌ی ما کوچیکه

فقط یه پرچم داره

بابا جونم برامون

شربت و شیر می‌آره

نذر علی اصغره

شربت و شیر شیرین

با هم می‌گیم یا حسین (ع)

بابام می‌گه : آفرین !

شعر درباره محرم برای کودکان 

دیشب یه سربند سبز

بابام رو پیشونیم بست

که روش نوشته بودند

آقای من حسین است

بابام منو با خودش

به مجلس روضه بُرد

خرما که دادن بهش

با ذکر زیر لب خورد

تو روضه خوندن دیدم

گریه می‌کردن همه

حسین حسین می‌گفتن

با صدای زمزمه

بلند شدیم وایسادیم

تا بزنیم به سینه

سینه‌زنی قشنگه

ولی خیلی غمگینه

وقتی تموم شد عزا

غذای نذری دادن

از بس که خوشمزه بود

همه ،غذا رو خوردن

از اون موقع تا حالا

همش دارم می‌خونم

حسین حسین حسین جان

آقای مهربونم

شعر زیبا و پرمحتوی در مورد محرم

شعر محرم برای کودکان دختر و پسر 

دویدم و دویدم به کربلا رسیدم

کنار نهر آبی لب های تشنه دیدم

یه باغبون خسته با یک دل شکسته

کنار باغ تشنه زانو زده نشسته

کوچولوی شش ماهه که پاک و بی گناهه

اگه طاقت بیاره عمو جونش تو راهه

آهای! آهای ستاره! یه دختر سه ساله

خواب باباش و دیده اشک می ریزه می ناله

امام مظلوم من! کاشکی کنارت بودم

وقتی تو تنها بودی رفیق و یارت بودم

شعر محرم برای کودکان

کودکی که پر کشید و رفت

خالی است جای کوچکش

خاک کربلا همیشه ماند

تشنه‌ی صدای کوچکش

داشت غربتی همیشگی

چشم آشنای کوچکش

توی ذهن کربلا هنوز

مانده ردّپای کوچکش

حرف‌های او بزرگ بود

مثل دست‌های کوچکش

ناخدای قلب‌های ماست

قلب با خدای کوچکش

اشعار زیبا در مورد محرم

شعر زیبا و پرمحتوی کودکانه درباره محرم

زینب که بوده ؟

دختر زهرا

بوده پرستار

در دشتُ صحرا

زینب که بوده ؟

یار یتیمان

اُسوه ی صبرُ

مظهر ایمان

زینب که بوده ؟

معنای یک زن

آتش زده او

بر قلب دشمن

زینب که بوده ؟

برای جهان

نوری خدائی

نوری زیزدان

شعر محرم برای کودکان پیش دبستانی و مهدکودک

تو دشمنی با کافران

تو شیر مرد کربلا

توئی که تنها رفته ای

میان موج نیزه ها

توئی که با شجاعتت

دادی به ما درس وفا

دستت جدا شد فکر تو

بوده کنار خیمه ها

همیشه قطره های آب

شرمنده اند برای تو

توئی که آسمان شده

فرشی به زیر پای تو

آقای من تو رفته ای

بعدش به سوی آسمان

آقا ابوالفضلم ( ع ) نرو

در قلب من آقا بمان

شعر محرم برای کودکان

آی قصه قصه قصه،ای بچه های قشنگ

برای قصه گفتن،دلم شده خیلی تنگ

من حضرت رقیه،یه دختر سه ساله م

همه میگن شبیه گلهای سرخ و لاله م

گل های دامن من،سرخ و سفید و زردن

همیشـه پـروانـه ها دور سـرم مـیـگـردن

از این شهر و ازون شهر آدمای زیادی

میان به دیدن من،تو گریه و تو شادی

هر کسی مشکل داره، میزنه زیـر گریه

مشکل اون حل میشه تا میگه یا رقیه

خلاصه ای بچه ها،اسم بابام حسینه

به یادتون میمونه؟ بابام امام حسینه

پدربزرگ خـوبـم ، امیر مومنینه

اون اولین امامه، ماه روی زمینه

تـو دخترای بابام از هـمـشـون ریـزتـرم

خیلی منو دوست داره،از همه عزیزترم

مثل رنگین کمون بود النگوهای دستم

گردنبند سـتاره بـه گـردنـم می بـسـتـم

یه روزی از مدینه، سواره و پیاده

راه افتادیم و رفتیم همراه خونواده

به سوی مکه رفتیم، تو روز و تو تاریکی

تـا خـونـه خـدا رو بـبـیـنـینم از نـزدیـکـی

چن روزی توی مکه موندیم و بعد از اونجا

راه افـتـادیـم و رفـتـیـم بـه صـحـرای کـربلا

به کربلا رسیدیم، اونجا که دریا داره

اونجا که آسمونش پر شده از ستاره

تو کربلا بچه ها سن و سالی نداشتم

بچه کبوتر بـودم ، پـر و بـالی نداشتم

هـمـیـشـه عمه زینب میگفت دورت بگردم

به حرفای قشنگش همیشه گوش میکردم

تو صحرای کربلا ما با غولا جنگیدیدم

با اینکه تنها شدیم ولی نمیترسیدیم

تو کربلا زخمی شد چند جایی از تن من

سبد سبد گل سرخ ریخت روی دامن من

بـزرگـا کـه جـنگیدند با غولای بد و زشت

ما توی خیمه موندیم،بزرگا رفتن بهشت

گلهای دامن من از تشنگی میسوختن

به گریه کردن من چشماشونو میدوختن

تحمل تشنگی راس راسی خیلی سخته

مخصوصاً اونجایی که خشکه و بی درخته

دامنم آتیش گرفت مثل گلای تشنه

به سوی عمه زینب دویدم پا برهنه

خـواسـتم کـه صورتم رو با چادرم بپوشم

خوردم زمین در اومد گوشواره از تو گوشم

غولا منو گرفتن،دست و پاهامو بستن

خیلی اذیت شدم،قلب منو شکستن

خـلـاصـه ای بچه ها، تـو صحرای کربلا

وقت غروب خورشید،شدیم اسیر غولا

پـیـاده و پـیـاده ، هـمـراه عمه زینب

راه افتادیم و رفتیم،از صبح زود تا به شب

تا اینکه ما رسیدیم به کشور سوریه

از کربلا تـا اون جـا راه خـیـلـی دوریـه

توی خرابه شام ما رو زندونی کردن

با ما که بچه بودیم نامهربونی کردن

فریاد زدم:«آی مردم،عموی من عباسه

بابام امام حسینه،کیه اونو نشناسه ؟

سر غولا داد زدیم،اونا رو رسوا کردیم

تو قلب مردم شهر خودمونو جا کردیم

بابام یـه شـب بـه خـوابـم اومـد تـوی خرابه

گفت که:بابا حسینت میخواد پیشت بخوابه

دست انداختم گردنش،تو بغلش خوابیدم

خیلی شب خوبی بود،خوابای رنگی دیدم

صبح که بلند شدم من،دیدم که یک فرشته م

مثل داداش اصغرم ، منم توی بهشتم

شعر درباره محرم برای کودکان

.

تشکرات از این پست
zahra_53
دسترسی سریع به انجمن ها